کمي لطيف تر باش کمدي ساز بدبين!

کمي لطيف تر باش کمدي ساز بدبين!
کمي لطيف تر باش کمدي ساز بدبين!


 

مترجم: رسول مختاري




 
وايلدري که در فضاي بي قاعده و بدون نظم و ترتيب روزنامه نگاري خياباني در برلين آموزش ديده بود، با ورودش به هاليوود و بر اثر قواعد توليد حاکم در آنجا و همکاري اش با چارلز براکت، فيلمنامه نويس تحصيل کرده هاروارد، در ابتدا غريزه طبيعي اش در طنز و هجو تيز و برنده کمي ملايم تر شد. براکت ابتدا با وايلدر در نوشتن فيلمنامه کمدي رمانتيک هاي کارگردان هايي مثل ارنست لوبيچ (نينوچکا/1939)يا مايکل ليزن (نيمه شب /1939) همکاري کرد و سپس اين همکاري را در پروژه هايي که خود وايلدر کارگرداني مي کرد مانند (بزرگ تر و کوچک تر(1942)، غرامت مضاعف(1944)و تعطيلي از دست رفته (1946)ادامه داد. به نظر مي رسيد که حضور دايموند نظرات منفي تر و شرورانه تر وايلدر در مورد طبيعت بشر را که با غمي رمانتيک همراه بود، کنترل مي کرد. کم کم به نظر مي آمد که مي توان همکاري شان را با همکاري مايکل پاول و امريک پرس برگر انگليسي برابر دانست که بعد از سانست بولوار(1950)آنها از هم جدا شدند. با شکستي که فيلم تک خال در حفره (1951) در گيشه خورد و با نگاهي بدبينانه مي توان گفت که وايلدر به تنهايي يک آلماني تلخ بود و يا شايد نياز به همکاري نويسنده اي داشت که فرشته وار او را نسبت به شيطان هاي دروني کمدي هشدار دهد. براي مدتي استوديو خودش بر کارها نظارت مي کرد و طي اين مدت وايلدر به موفقيت هاي تجاري در فيلم هايش مثل بازداشتگاه شماره 17( 1953) و سابرينا (1954)رسيد. در فيلم خارش هفت ساله (1955) هم نويسنده با استعدادي مثل جورج آکسلرود در کنار وايلدر حضور داشت.اما بعد از نزديک به يک دهه، وايلدر زوج ايده آلش را در حين همکاري با دايموند در فيلم عشق در بعد از ظهر(1957) با بازي گري کوپر پيدا کرد. شروع همکاري وايلدر و دايموند با سلطه خانواده کندي در واشنگتن و دسته موش ها (Ratpackers) در هاليوود هم زمان شده بود و اين براي آنها بهترين زمان ممکن بود. وايلدر و دايموند هر دو آن قدر باهوش و با انرژي بودند که از مرگ قوانين توليد در هاليوود بهره مند شوند، ولي با اين حال آن قدر با آن قوانين آشنا بودند که بتوانند رسم و رسوم بد آن را ببخشند، به نظر مي رسد که جمله انتهاي کمدي بعضي ها داغشو دوست دارن(1959)، جايي که جواي برون مي گويد... هيچ کس کامل نيست(جمله اي که روي سنگ قبر بيلي وايلدر هم نقش بسته است) جمله اي اساسي در نشان دادن همين بخشش است. با مقايسه تأثير براکت و دايموند بر وايلدر به نظر مي رسد برخلاف براکت که فقط نقش محدود کننده بر وايلدر داشت، نقش دايموند تغيير هدف ضربه ها و حمله هاي کلامي فيلم هاي وايلدر به سمت غرور و خودخواهي ليبرال هايي مثل آيزنهاور، کندي و جانسون بوده است. با وجود زبان تند و تيز، فيلم هاي اين دوره وايلدر و دايموند در ظاهر به کمدي هاي اوايل دهه 60 تعلق دارند؛ با اين تفاوت که در فيلم هاي آنها مردي با لباسي خاکستري حضور دارد که شلوارش تا حدود قوزک پايش مي رسد! هردوي آنها نسبت به جرياني که در اوايل دهه 60 تظاهر به آزادي مي کرد، مشکوک بودند و آن را به هجو مي کشيدند.اما از سوي ديگر در فيلم يک، دو، سه (1961)و احمق مرا ببوس (1964) در همين دوره، روابط مرد و زن را نيز به تمسخر مي گيرند؛ البته به نظر نمي رسد اين نشان دهنده عقب نشيني آنها در هجو جريان هاي موجود جامعه در مورد آزادي روابط زن و مرد باشد، بلکه ساخت اين فيلم ها تنها براساس نياز بازار درآن دوران بوده است. در اواخر دهه 60 آنها تنها به روابطي که خودشان خلاقانه روي پرده به تصوير مي کشيدند، اطمينان داشتند. در همان زمان وايلدر و دايموند با کنار هم قرار دادن جک لمون و والتر ماتيو در شيريني شانسي (1966)و بعدها در صفحه اول (1973)با ظرافت کامل بيان کردند که رابطه خلاقانه يک زوج، برتر و مهم تر از رابطه شان است. سپس هر دو از جامعه آمريکا فاصله گرفتند و به انگليس سفر کردند تا فيلم زندگي خصوصي شرلوک هلمز(1970) را بسازند. آن پروژه در نهايت به علت حذف يک ساعت از مهم ترين سکانس ها توسط استوديو به نتيجه مطلوب نرسيد و نقطه آغازي براي خارج شدن وايلدر و دايموند کهنه کار از جريان جديد توليد در هاليوود بود. و به اين ترتيب کم کم پاياني پاييزي بر دوران با شکوه همکاري در تاريخ فيلم سازي و پاياني بر کمدي هايي درباره تضاد بين اشتياق و وظيفه حرفه اي از جنس آپارتمان رقم خورد.
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99



 

نسخه چاپی