چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟ کشف شخصيت اصلي

چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟ کشف شخصيت اصلي
چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟ کشف شخصيت اصلي


 

مترجم: مريم باقري




 
داستان تلما و لوييز خيلي ناگهاني به ذهنم رسيد. دو زني که مرتکب جرايم متعدد مي شوند.سپس سؤالاتي به وجود آمد که به کشف و گسترش شخصيت آنها کمک مي کرد؛ اين که اين دو زن چه کساني هستند و به چه دليل دست به جرايم متعدد مي زنند.
کالي کوري براي شرح داستان خود روش ساختار سياحت گونه را انتخاب کرد. تلما و لوييز نواده دسته فيلم هايي نظير بوچ کسيدي و ساندنس کيد و باني و کلايد يا بسيار قبل تر از آنها، فيلم آنها در شب حرکت مي کنند است.بيشترين انرژي فيلم به خاطر وجود دو قهرمان شوخ و باورپذير و قابل درک و البته غيرعاطفي کالي کوري مي آيد. دو شخصيتي که او کشف کرده و بسط داده است. دو زني که مرتکب جرايم گوناگون مي شوند.

شناخت شخصيت از روي عادات و رفتارهاي هميشگي اش
 

ارسطو در آثار خود در زمينه روان شناسي، شخصيت را رفتار هميشگي معرفي مي کند و معتقد است کارهايي که افراد مختلف انجام مي دهند، بيانگر نوع شخصيت آنهاست، مگر اين که رخداد و اتفاقي سبب شود کاري کنند که به طور معمول انجام نمي دهند.اين رخداد باعث به وجود آمدن موقعيت نمايشي مي شود.
در صحنه اي که شرح آن در پايين مي آيد و از اولين صفحات دومين پيش نويس فيلمنامه تلما و لوييز انتخاب شده اند، اطلاعات مهمي درباره دو شخصيت اصلي فيلمنامه آمده است.

داخلي- رستوران- صبح
 

لوييز پيشخدمت يک کافي شاپ است. حدوداً 30 سال سن دارد؛ اما براي کار پيشخدمتي کمي پير به نظر مي رسد بسيار زيباست و با وجود اين که در ساعات پاياني نوبت کاري اش به سر مي برد، نشاني از خستگي در صورتش که بخواهد زيبايي او را تحت تأثير قرار دهد، مشاهده نمي شود او فنجان هاي کثيف قهوه را از روي پيشخوان جمع مي کند و آنها را در سيني زير پيشخوان قرار مي دهد. اين کار او سروصداي زيادي ايجاد مي کند، اما لوييز اهميتي نمي دهد.در پس زمينه، صداي موسيقي به گوش مي رسد که لوييز همراه آن زمزمه مي کند.

داخلي- آشپزخانه تلما- صبح
 

تلما خانه دار است. صبح است و تلما فنجان ها را از روي ميز برمي دارد و آنها را داخل سينک ظرف شويي که پر از بشقاب هاي کثيف صبحانه و همين طور ظرف هاي مانده از شب گذشته است که شسته نشده اند، مي ريزد. در پس زمينه صداي تلويزيون را مي شنويم.
ظاهر لوييز که در دقايق پاياني نوبت کاري اش در حالي که ظرف هاي کثيف کافه را جمع مي کند، همچنان زيبا و مرتب است(از هرکسي که کار مشابه دارد بپرسيد، مي گويد نمي توان در ساعات پاياني کار اين طور تميز و زيبا ماند)،نشان دهنده حقيقت شخصيت اوست که لوييز به خاطر توانايي و استعداد فردي و قدرت اراده اي که دارد، اين طور به نظر مي رسد.همراهي او با موسيقي که داخل کافه صداي آن به گوش مي رسد، نشان دهنده اين است که در اين لحظه، بنا به هر دليلي، لوييز شاد و بشاش است. قطع اين صحنه به صحنه ديگري که تلما را در حال جمع آوري ظرف هاي کثيف از روي ميز نشان مي دهد، مقايسه اي بين اين دو قهرمان زن داستان به وجود مي آورد که اگر چه هر دوي آنها به گونه اي کاري زنانه انجام مي دهند، اما نحوه عملکردشان کاملاًمتفاوت است.
به لوييز برمي گرديم که تلفن کافه را برمي دارد و شماره اي را از حفظ مي گيرد. اين صحنه به صحنه ديگري قطع مي شود که تلفن آشپزخانه تلما زنگ مي خورد. مکالمه اي که بين اين دو برقرار مي شود، اطلاعات بيشتري درباره شخصيت آنها و نوع رابطه شان در اختيارمان قرار مي دهد و مقدمه اي براي اتفاقاتي است که قرار است در آينده بيفتد. در چند خطي که در زير مي آيد، به لباس ها، حرکات و آن چه در اطراف شخصيت ها مي گذرد توجه کنيد که همگي به نوعي نشان دهنده شخصيت آنهاست. به طرز رفتار و حرف زدن آن دو نيز توجه کنيد. صحنه از جايي که لوييز تلفن را برمي دارد آغاز مي شود.
لوييز: اميدوارم که وسايلت رو جمع کرده باشي خواهر کوچولو، چونکه امشب قراره حرکت کنيم.

داخلي-آشپزخانه تلما- صبح
 

تلما(گناهکارانه پچ پچ مي کند): خب، فعلاً صبر کن. هنوز بايد با داريل صحبت کنم که اصلاً مي ذاره بيام يا نه؟
لوييز: يعني هنوز باهاش حرف نزدي؟ به خاطر مسيح تلما، اون شوهرته يا پدرت؟ فقط دو روزه. به خاطر خدا، تلما، بچه نباش. فقط بهش بگو قراره با من بريم. بهش بگو که من اعصاب ندارم.
تلما در حالي که با لوييز صحبت مي کند. کوپن ها را هم از روزنامه مي برد و آنها را به تابلويي که پر از دستور آشپزي و بريده روزنامه هاست، سنجاق مي کند. اينجا با اولين جنبه از شخصيت تلما روبه رو مي شويم که در قبول و يا موافقت با چيزي شک مي کند و نمي تواند تصميم بگيرد. او از اين که هنوز با شوهرش صحبت نکرده و تا اين لحظه تصميم نگرفته است،شايد کمي احساس گناه کند، اما همچنان کارها را به روش خودش انجام مي دهد. در اينجا و سرتاسر فيلمنامه با شخصيت خواهر کوچک بي مسئوليت و خواهر بزرگ مسئول مواجه هستيم. تنش ميان اين دو شخصيت در طول فيلم دچار فراز و نشيب هايي مي شود و با تغيير شرايط، توازن قدرت نيز تغيير مي کند. اين تغيير توازن قدرت يکي از جنبه هاي پر از تعليق و سرگرم کننده هر فيلمنامه اکشن است.
در عوض، لحن صداي لوييز،روشن مي کند که خيلي بيشتر از تلما، مشتاق رفتن به اين سفر دو روزه است. جملات بريده بريده او که در اينجا براي وادار کردن تلماي بي اشتياق به گرفتن تصميم به کاربرده است، در جاهاي ديگر نيز براي محافظت از هرآن چه خطري براي زندگي خصوصي اش به حساب آيد نيز به کار مي رود.

نکاتي بيشتر درباره رفتار تعريف شده شخصيت
 

ارسطو در رساله معروف خود، بوطيقا، عمل نمايشي را حرکت روح يا روان که سبب پديدآمدن رفتار وسلوک شخصيت مي شود تعريف مي کند. اليا کازان، کارگردان تئاتر و سينما در کتابي که درباره فيلم اتوبوسي به نام هوس نوشته است، اشاره مي کند که سرانجام، کارگرداني به معناي برگرداندن روان شناسي شخصيت به حرکت و رفتار است.
به جاي واژه کارگرداني در عبارت اليا کازان، فيلمنامه نويسي را جايگزين کنيد، اين جمله همچنان صحيح است. آرزوها و نيازهاي يک شخصيت که همان حرکت روح و روان است که ارسطو و کازان هر دو اشاره کرده اند، تنها از طريق رفتار آن شخصيت مي توانند بيان شوند. يک فيلمنامه نويس با تجربه، از ميان تمام چيزهايي که به ذهنش مي رسد، جزئياتي را انتخاب مي کند که به بهترين شکل اساسي شخصيت قهرمان را براي کارگردان و بازيگر، تهيه کننده، تدوينگر، طراح لباس و طراح صحنه و هرکسي که به طريقي با استفاده از خلاقيت خود اين شخصيت را به تصوير مي کشد، توضيح دهد.

مثالي ديگر از مختصر نويسي در فيلمنامه
 

رابرت تان،روش منحصر به فردي در نوشتن فيلمنامه هاي خود داشت. او در چند خط ابتدايي فيلمنامه محله چيني ها به طور مختصر و مفيد، اطلاعات زيادي را در اختيار قرار مي دهد.فيلمنامه با يک سري تصاوير لحظه اي و کلوزآپ زن از يک و مرد آغاز مي شود وسپس به صحنه زير قطع مي شود.

داخلي- دفتر کار گيتس
 

کرلي تعدادي عکس روي ميز گيتس مي اندازد.او در بالاي سر گيتس ايستاده است و در زير لباس هايش به شدت عرق مي ريزد. نفسش به زور بالا مي آيد. قطره اي عرق روي ميز گيتس که از تميزي برق مي زند، مي چکد.
گيتس متوجه آن مي شود. پنکه اي در بالاي سر آنها مي چرخد. گيتس سرش را بالا مي آورد و به پنکه نگاه مي کند. گيتس با وجود گرماي بيش از حد، يک دست لباس کتان به تن دارد که درآن خيلي آرام و خونسرد و بشاش به نظر مي آيد. چشمانش را براي يک لحظه هم از کرلي برنمي دارد. سيگاري روشن مي کند.
در نگاه اول، گيتس کارآگاهي خصوصي است که در کارش موفق به نظر مي رسد اين را مي توان از ميز کار تميز، لباس کتان سفيد و فندک مخصوصش دريافت. او مراقب هر حرکت مشتري اش،کرلي، که مردي است درشت اندام و بسيار افسرده و ناراحت، هست.
چند خط بعدي، کرلي را توصيف مي کند که به ديوار مشت مي کوبد و سطل آشغال را با پاهايش پرتاب مي کند.صحنه به اين شکل پيش مي رود:
کرلي آرام به سمت پرده مي رود و روي زانوهايش مي نشيند.به شدت گريه مي کند و پرده را به دندان هايش گرفته است.

گيتس از جايش تکان نمي خورد.
 

گيتس: خيلي خب، کافيه. نمي توني پرده رو با دندون هات تکه تکه کني، کرلي، تازه چهارشنبه دادم اونها رو وصل کردن.
کرلي به آهستگي جواب ميدهد.روي پاهايش مي ايستد و همچنان گريه مي کند.گيتس به سمت ميزش مي رود و ليواني را برمي دارد و از ميان چند شيشه نوشيدني، ارزان ترينشان را انتخاب مي کند ليوان را پر مي کند و آن را از وسط ميز به طرف کرلي مي فرستد.
کرلي تنها يک شخصيت کميک در فيلم به حساب نمي آيد، بلکه او شخصيت دوم فيلم محسوب مي شود که نقش مهمي را در فيلمنامه ايفا مي کند. شخصيت ساده و احساساتي که از او دراين قسمت و ادامه صحنه اول مي بينيم، او را به يک هدف ايده آل براي گيتس، زماني که کارآگاه از روي ناچاري براي فرار خود نياز به کمک دارد، تبديل مي کند.
بسياري از فيلم هاي داستاني، چه کمدي و چه درام،تلاش دارند تا شخصيت يا شخصيت ها را در موقعيت هاي چالشي قرار دهند. حادثه اي به صورت کاملاً تصادفي براي کسي اتفاق مي افتد. آن فرد چطور به اين حادثه واکنش نشان مي دهد؟ سعي مي کند با آن دست و پنجه نرم کند يا آن را دور مي زند؟ اگر شخصيت بتواند ما را مجذوب خويش کند- که هدف هر فيلمنامه نيز همين است مي تواند ما را مجذوب آن اتفاق نيز بکند و ما را وادارد تا انتهاي فيلم با شخصيت همراه شويم.به عنوان تماشاگر در صورتي که حادثه ما را جذب نکند و اهميتي برايمان نداشته باشد، اصلاً به فيلم نگاه نخواهيم کرد.
جک گيتس از آن دست شخصيت هايي نيست که به سرعت تماشاگر را به خود جلب کند و قرار هم نبوده که باشد. او يک کارآگاه خصوصي بدبين است که همه چيز را تحت کنترل دارد يا فکر مي کند که دارد. حال خراب مشتري او تنها گيتس را وادار به شوخي و کنايه مي کند. ليوان نوشيدني ارزاني که او به سمت کرلي پرتاب مي کند، تنها راهي به نظر مي رسد تا به مرد گنده کمک کند تا خودش را جمع کند (دقت کنيد که داخل کابينت ويسکي هاي مختلف براي مشتري هاي مختلف و متفاوت وجود دارد.)
محله چيني ها در سال 1974 به نمايش درآمد. تماشاگران دهه 70 شايد بدبيني گيتس را به دليل شباهت نقطه نظر او به کارآگاه هاي خصوصي دهه 40 يا 50 در فيلم هايي نظير شاهين مالت و خواب بزرگ پذيرفتند، اما هيچ کدام انتظار مواجهه با کارآگاهي را که لباس سفيد زيبا به تن دارد و از اين که دستانش کثيف باشند بيزار است و البته دفتر کار تجملي و بورژوايي نيز دارد، نداشتند.
گيتس توجه ما را از اولين صفحات فيلمنامه جلب مي کند.چرا؟ او با بي قيدي، خوشمزگي ها و مسخره بازي هايش و فضاي کاري اش که نشان از احاطه کامل او بر کارش دارد، اين کار انجام مي دهد.

تکليف شماره شش: نکات بيشتر در توصيف يک شخصيت
 

بخش هاي آورده شده از دو فيلمنامه تلما و لوييز و محله چيني ها را بار ديگر بخوانيد. به اين مسئله توجه کنيد که هر شخصيت در برخورد اول چگونه توصيف شده است، سپس به ارزيابي اين توصيف ها بپردازيد. نظر به اين که اکنون نسبت به رفتار شخصيت ها آگاهي داريد، نحوه عملکرد آنها را دراين نوشته ها چطور ارزيابي مي کنيد؟
آيا اطلاعات بخصوصي درباره شخصيت لازم است بدانيم که در فيلمنامه به آن اشاره نشده باشد؟ اگر رشد يا تغييري در شخصيت به وجود آمده، نويسنده چگونه اين تغيير را نشان داده است؟(سعي کنيد مورد خاصي را در نظر بياوريد.)
اينها سؤالاتي هستند که هر فيلمنامه نويس در زمان خواندن اولين دست نوشته از خودش مي پرسد و بعد از آن به مرحله بعدي قدم مي گذارد.(فيلمنامه نويسي در بسياري موارد دوباره نويسي است.)
زماني که اين نوشته ها را مي خوانيد،توجه داشته باشيد که فرمت فيلمنامه نويسي فرمت ثابتي نيست و همواره در بازخواني هاي مختلف مي تواند تغيير کند.

زماني که ظاهر شخصيت فريبنده باشد
 

اسکار وايلد، نمايشنامه نويس ايرلندي، در يکي از جملات قصار خود باور عمومي را به اين شکل وارونه نشان مي دهد که فقط آدم هاي سطحي از روي ظاهر قضاوت نمي کنند. ما به اين جمله زيرکانه که برخلاف آن چيزي است که درست مي پنداريم، مي خنديم. در زندگي واقعي انسان ها به طور ناخودآگاه از خود واقعي شان دائماً فاصله مي گيرند و آن چيزي که ما از افراد مي بينيم، خود واقعي شان نيست. اروين گافمن، جامعه شناس، اين حالت را «ارائه خود» نام مي نهد.
اکنون متوجه هستيد که اولين قدم در بسط خصوصيات شخصيت در يک فيلمنامه بلند يا کوتاه، مشاهده تمرکز بر چگونگي رفتار فردي خاص در شرايطي خاص است. کنستانتين استانيسلاوسکي، کارگردان و مدرس بزرگ بازيگري گفته است که هنر هيچ گاه عام و همگاني نيست، بلکه هميشه خاص و ويژه است. اگرچه دراين عبارت او بازيگران را مورد خطاب قرار داده است، اما ممکن است که روي سخنش با کارگردانان و فيلمنامه نويسان نيز به همان اندازه بوده باشد.
روزها، زماني که از خانه خارج مي شويد و مشغول کار خود هستيد، سعي کنيد به جزئيات نامتجانس پوشش مردم دقت بيشتري کنيد، بلوز ابريشمي زيبايي که يک دگمه ندارد.لباس کاري تميز و مناسب با کفش هاي خاکي، مردي بي خانمان با يک کلاه جلف،کارگر با شلوار جين اتو کشيده.(کيف بزرگ پسربچه را در فيلمنامه بادکنک قرمز که در قسمت هاي پيشين به آن اشاره کرديم به خاطر آوريد که اگرچه بيانگر شخصيت او نبود، اما به طور قطع ما را نسبت به موقعيت او آگاه مي ساخت.)به عبارت ديگر اگر ظاهر يک شخص عالي به نظر آيد، همان گونه که لوييز در فيلم تلما و لوييز هست، اين مسئله اطلاعات خوب ومفيدي را در اختيار ما قرار ميدهد.
به عکس العمل هاي بي شماري که انسان هاي مختلف در شرايط خستگي، پريشاني، بي تابي، يا خرسندي، وقتي مي دانند که کسي آنها را نمي بيند، از خود نشان مي دهند دقت کنيد. سپس دقت کنيد که اين عکس العمل ها زماني که آنها نسبت به حضور غريبه يا دوست و آشنا مطلع هستند، مي تواند کاملاً متفاوت باشد.اين مسئله را در مورد خودتان امتحان کنيد.
تمرين 7

يافتن شخصيت ها
 

به يک مکان عمومي برويد. کافه، پارک، ايستگاه اتوبوس، فروشگاه هر جايي که بتوانيد کسي را پيدا کنيد که شما را درگير کند و مشتاق باشيد که درباره او بنويسيد. کسي که مي خواهيد درباره اش بنويسيد، نبايد کسي باشد که مي شناسيد، سعي کنيد به سرعت مشخصات ظاهري آن فرد را از برکنيد. سپس جايي را پيدا کنيد که بتوانيد تمام آن چه را از آن شخص به ياد داريد، به سرعت روي کاغذ بياوريد و فهرست کنيد.تا جايي که مي توانيد سعي کنيد به نکات خاص توجه کنيد.به طور مثال نگوييد که طرف عينکي بود، بلکه بگوييد، عينکي شبيه لاک لاک پشت داشت يا نگوييد کوله پشتي داشت، بلکه بگوييد کوله چرمي داشت.اکنون، زير مواردي را که به نظرتان براي توصيف شخصيت ضروري به نظر مي رسند، خط بکشيد.
حال شخص ديگري پيدا کنيد. لزومي ندارد که در همان مکان باشد. کسي را انتخاب کنيد که وسوسه تان کند درباره اش چيزي بنويسيد و همان روند قبلي را درباره او هم اجرا کنيد. هر دو فهرست را جدا از هم قرار دهيد. يک روز صبرکنيد تا به سراغ تمرين مرتبط بعدي برويد.

درباره کاتاليزور
 

کاتاليزور عبارتي است که از شيمي وام گرفته شده است و به هر ماده اي گفته مي شود که عمل شيميايي را سرعت بخشد. در يک داستان نمايشي، کاتاليزور(يا همان عنصر تغيير، يا رويداد محرک)موقعيت يا شخصيتي است که حوادث حول آن به وجود مي آيد و حرکت نمايشي قهرمان را سرعت مي بخشد. به عنوان مثال، شخصيت اصلي متوجه مي شود که تبهکار سابق وارد شهر شده است يا معشوقه قبلي خود را به طور کاملاً اتفاقي در قطار مي بيند يا به طور ناگهاني کارش را از دست مي دهد. هر کدام از اين موارد مي توانند همانند يک کاتاليزور قوي عمل کنند و شخصيت اصلي را به حرکت وادارند و يا زندگي او را تغيير دهند. در يک فيلم کوتاه، معمولاً شخصيت اصلي قبل از حادثه اي که به عنوان کاتاليزور عمل کند، معرفي مي شود. به همين دليل اين فرصت را خواهيم داشت که با شخصيت اصلي همذات پنداري کنيم. در اکثر مواقع، معرفي شخصيت در فيلم کوتاه، زمان کوتاهي را به خود اختصاص مي دهد.
اتفاقي غير منتظره براي کسي مي افتد. آن شخص چطور واکنش نشان مي دهد؟ آيا سعي مي کند با حادثه دست و پنجه نرم کند و يا اين که عقب نشيني مي کند؟ از نظر رواني چطور به اتفاقات واکنش نشان مي دهد؟ پاسخ به اين سؤال ها معرف شخصيت فرد هستند و تماشاگران از اين طريق به حقيقت شخصيت قهرمان داستان پي مي برند.
تکليف شماره هفت
«نامه هاي کهنه هيچ گاه دروغ نمي گويند»را که در انتهاي کتاب آمده است بخوانيد. سپس هر چهار فيلمنامه را مورد بررسي قرار دهيد. در هر کدام سعي کنيد کاتاليزور را طوري قرار دهيد که موقعيت و شرايط کاملاً جديدي براي شخصيت يا شخصيت هاي اصلي داستان به وجود بيايد. به اين منظور، ابتدا بايد مشخص کنيد که کدام يک از شخصيت ها قهرمان داستان هستند.(فيلم هاي کوتاه معمولا با تمرکز روي شخصيت اصلي شروع مي شوند و پايان مي يابند)
تمرين 8

يک تعامل و کنش ساده
 

فهرستي را که براي تمرين شماره 7 آماده کرده بوديد، درآوريد. بدون اين که بخواهيد زياد فکر کنيد، يکي از مکان ها را انتخاب کنيد و هر دو شخصيت را در آن مکان تصور کنيد. اکنون شروع به نوشتن کنيد و سعي کنيد از جملات ساده خبري و توصيفات کوتاهي که در فهرستتان زير آنها خط کشيده بوديد، استفاده کنيد. اين کار بيشتر از چند دقيقه نبايد طول بکشد.سپس تنها با استفاده از چند کلمه مکان مورد نظر خود را به ما بگوييد. (مثال:کافه روستاي گرينويچ، رستوران مک دونالد، ايستگاه شيکاگو و...)
اگرچه شما نوشته خود را براساس مشاهداتتان از شخصيت هاي واقعي در مکان هاي واقعي شروع کرديد، اما در انتها آن چه که نوشته ايد يک اثر ساختگي خواهد بود. شما آدمهاي واقعي را به شخصيت مورد نظر خودتان تبديل خواهيد کرد. به همين دليل در اضافه کردن توضيحات و توصيفاتي که دلخواهتان است، راحت باشيد.به مدت دو دقيقه چشمتان را ببنديد و آن دو شخصيت را در مکان مورد نظرتان قرار دهيد و بين آنها رابطه اي متصور شويد. در کنار هم نشسته اند يا رو به روي هم؟ به هم نزديک هستند يا از هم دورند؟ پشت به هم هستد يا رودرو نشسته اند؟
در حالي که شخصيت هاي شما در محل مورد نظر هستند، بايد بتوانيد چند خطي درباره تعامل ميان آنها که در سکوت مي گذرد، بنويسيد. به خاطرداشته باشيد که اين فقط يک تمرين است وقرار نيست چيزي از دست بدهيد و هرچقدر شخصيت هايتان را به کار بيشتري واداريد، تمرين و در نتيجه پيشرفت بيشتري خواهيد کرد.
حال،10 دقيقه زمان براي خود قرار دهيد و شروع به نوشتن کنيد.به هيچ عنوان هنگام نوشتن دوباره خواني و مرور نکنيد و فقط بنويسيد. اگر سرنخ را گم کرديد، دوباره چشمانتان را ببنديد و شخصيت ها را تصور کنيد. زماني که 10 دقيقه به پايان رسيد،جمله اي را که در حال نوشتن آن بوديد، تمام کنيد و خيلي سريع به پاسخ هايي که به سؤالات تمرين شماره 2 داده بوديد، برگرديد. به تمام سؤال ها با در نظر گرفتن هر دو شخصيت بار ديگر پاسخ دهيد.
شما که هستيد؟
چرا اينجا هستيد؟
در همين لحظه چه چيز مي خواهيد؟
اين تمرين را به همراه تمرين شماره 7 براي 24 ساعت ديگر کنار بگذاريد. پس از گذشت اين زمان به سراغ هر دوتمرين برويد. با در نظر گرفتن سؤالاتي که در بالا مطرح شده اند،زير جملات و عباراتي که به بهترين شکل بيان کننده شخصيت ها و تعامل ميان آنهاست، خط بکشيد.
اگر در نوشته تان کاتاليزور داريد، آن را به خاطر بسپاريد، اما در صورتي که کاتاليزوري نداريد، قبل از رفتن به سراغ تمرين بعدي، يکي پيدا کنيد.

تکليف شماره هشت
 

نوشتن سرآغاز فيلمنامه بر مبناي شخصيت
اکنون يک بار ديگر تمرين شماره 8 را بخوانيد و نتيجه آن را در فرمت صحيح فيلمنامه قرار دهيد. در صورت لزوم از فرهنگ جامع استفاده کنيد تا بتوانيد آن چه را که در تصور و تخيلتان مي بينيد، به درستي بر کاغذ بياوريد. از کلماتي استفاده کنيد تا شخصيتي را که خلق کرده ايد، براي خواننده زنده کند. بسيار مفيد خواهد بود اگر نوشته خود را، به خصوص، اولين پيش نويس را، براي معلم يا هم کلاسي و يا دوستانتان بخوانيد و نظر آنها را درباره آن جويا شويد.
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99



 

نسخه چاپی