يک فيلمنامه تمام و کمال

يک فيلمنامه تمام و کمال
يک فيلمنامه تمام و کمال


 

مترجم: جواد رهبر




 
ايوان مک گرگور، هنرپيشه اسکاتلندي تبار، از اوايل دهه 90 به صورت حرفه اي وارد سينما شد و تا امروز با کارگردانان سرشناسي مثل دني بويل، پيتر گرين اوي، جورج لوکاس، بازلورمن، ريدلي اسکات، تيم برتون و وودي آلن کار کرده است. با وجود اين، مک گرگور، بازيگر 39 ساله، معتقد است که رومن پولانسکي، که هدايت او در نقش اول فيلم نويسنده پشت پرده را برعهده داشته، يکي از چيره دست ترين کارگردانان-و شايد هنرمنداني -باشد که در طول فعاليت هنري اش ديده است. در گفت وگوي حاضر، مک گرگور درباره فيلمنامه نويسنده پشت پرده و همکاري با پولانسکي صحبت مي کند.
وقتي که نقشتان در نويسنده پشت پرده به شما پيشنهاد شد،رماني را که فيلمنامه براساس آن نوشته شده بود، خوانده بوديد؟
من بعد از خواندن فيلمنامه، رمان را مطالعه کردم. وقتي که براي بازي در فيلمي از رومن پولانسکي نقشي به شما پيشنهاد مي شود، روز خوشي شماست و من هم بي نهايت از اين اتفاق ذوق زده بودم. کتاب را بعد از فروکش کردن خوشحالي ام خواندم. البته وقتي که فيلمنامه را خواندم، توانستم به وضوح شخصيت نويسنده را در ذهنم تجسم کنم، البته از اين موضوع هم باخبر بودم که رومن فيلمنامه را با همکاري رابرت هريس(نويسنده رمان شبح) نوشته و هر دو در انجام اين کار ارتباط نزديکي با هم داشته اند، به همين خاطر به متن فيلمنامه اعتماد کردم و روي آن متمرکز شدم، چون مي دانستم که اين همه اقتباسي است که مدنظر هردوي آنها بوده است. از يک نظر بايد بگويم که فيلمنامه نويسنده پشت پرده اثري تمام و کمال است و بعد از خواندن آن احساس نمي کنيد که لازم است کتاب را هم بخوانيد.

دليلش اين نبود که احساس مي کرديد شايد بعداز خواندن کتاب ويژگي هايي از اين شخصيت به صورت ناخودآگاه در ذهنتان حک شود و بعد در بازي تان تأثير بگذارد؟
 

در گذشته و در مواردي که خواندن کتاب آن قدرها هم مؤثر نبوده، اين کار را کرده ام، اما در مورد نويسنده پشت پرده بايد بگويم که من با رابرت درباره اين که چطور مي خواهم نقشم را ايفا کنم، صحبت کردم. قصد من اين بود که با همان لهجه اسکاتلندي ام اين نقش را بازي کنم، اما رابرت دلش نمي خواست که شخصيت من لهجه اسکاتلندي داشته باشد، چون در متن به اين نکته اشاره مي شود که خانواده لانگ اسکاتلندي هستند.هنوز هم فکر مي کنم که نتيجه آن قدر هم فرق نمي کرد، اما رابرت مي خواست اين اتفاق نيفتد. اما همان وقت که فيلمنامه را خواندم، شمايل اين شخصيت در ذهنم شکل گرفت و به نظرم بعد از مطالعه کتاب هم همان شخصيت را در ذهنم مجسم کردم. شخصيت من، چه در فيلمنامه و چه در کتاب، يکي بود.

در گزارش توليد نويسنده پشت پرده گفته ايد که پولانسکي هميشه به هنرپيشه هاي فيلم درباره نقش آفريني هايشان تذکرات جالبي مي دهد. از اين نظر چه چيزهايي از پولانسکي ياد گرفتيد؟
 

او هميشه شما را به جلو هل مي دهد. اولين صحنه اي که در همان روز اول فيلم برداري گرفتيم،22 ساعت طول کشيد. همين طور برداشت، برداشت مجدد و باز هم برداشت. هر وقت که پاي صحنه يا لوکيشن جديدي در ميان است يا بازيگري تازه وارد فيلم مي شود. مدتي طول مي کشد تا رومن همه را به اصطلاح کمي گرم کند و حالت ايده آل ذهني اش را به بازيگر تازه منتقل کند.يک بار به تيم پريس(بازيگر نقش ري) درباره يک خط ديالوگ گفت: «وقتي اين جمله رو مي گي، کمي حالت گرفته به خودت بگير» و سرصحنه هيچ کسي متوجه نشد که منظور او دقيقاً چيست. گاهي اين ايده ها يک مرتبه به ذهن او مي رسد؛ همان سرصحنه اين نکته نظرش را جلب مي کند و خيلي سريع آن را به ديگري منتقل مي کند. البته آن نکته اي که به تيم گوشزد کرد، بسيار هوشمندانه بود. وقتي در کار او دقيق شدم،ديدم که رومن هميشه دلش مي خواهد به بازيگرانش کمک کند تا آنها حقيقت را کشف کنند. بعضي از ديالوگ هايي را که در فيلم با لحن خاصي مي گويم، دليلش اين است که او از من خواست آنها را اين طور ادا کنم، وگرنه اگر به اختيار خودم بود، شايد آنها را اين گونه به زبان نمي آوردم. رومن آن قدر بازيگر را تحت فشار قرار مي دهد تا او بتواند به آستانه بعد واقعي صحنه برسد و از بازي کردن دست بردارد و صحنه و نقش خودش را با تمام وجود احساس کند. گذشته از اينها رومن بسيار صريح و به قول معروف پوست کنده حرف مي زند و به همين خاطر جلوي او بايد پوست کلفت باشي.

احساس شخصي تان نسبت به رومن پولانسکي چيست؟
 

من خيلي به او علاقه مند هستم.او يکي از معدود کارگردانان بي نهايت هوشمندي است که تا امروز داشته ام. در حقيقت از اين دست کارگردان ها تعداد زيادي نداريم، متأسفانه اين موضوع واقعيت دارد، کارگردانان کم تعدادي هستند که هنرمندي کامل باشند، درک عميقي از صحنه هاي فيلمشان داشته باشند، از مسائل نظري و فني کارشان مطلع و استاد هدايت بازيگر هم باشند. واقعاً آن قدرها کارگردان خيلي خوب نداريم که مثلاً بداند چطور بايد از بازيگرانش نقش آفريني خوبي بيرون بکشد يا اين که چطور با آنها حرف بزند و آنها را آماده حضور مقابل دوربين کند. تمام اين خصيصه ها يک جا در رومن جمع شده است.

آيا نگران تأثير حواشي مربوط به زندگي شخصي رومن پولانسکي بر فيلم نبوديد؟
 

اميدوارم که اين طور حوادث بر ديدگاه تماشاگر نسبت به فيلم تأثير نگذارد. حالت ايده آل من اين است که تماشاگران فيلم را به خاطر خود آن تماشا کنند و صرفاً به خاطر درگيري هاي پولانسکي با قانون به تماشاي آن نروند.البته من که خودم را در سطحي نمي بينم که به تماشاگران امر و نهي کنم.اين فقط آرزوي شخصي ام است.

نظرتان درباره مشکلي که براي پولانسکي پيش آمد، چيست؟
 

خيلي از آن ماجرا ناراحت شدم. اصلاً دوست ندارم که تصور کنم او چطور در سلول زندان نشسته است. اما درباره اين موضوع نظري نمي دهم، چون موضوع بسيار پيچيده اي است و ماجراي عجيبي به نظر مي رسد. او سال هاي سال است که در سوييس زندگي مي کند و من هم آنجا به ديدار او رفته ام. به همين خاطر ماجرا براي من عجيب بود.

وقتي که فيلمنامه را خوانديد،پيام سياسي آن چقدر در تصميم گيري شما دخيل بود؟
 

وقتي که براي اولين بار فيلمنامه را خواندم،متوجه تصوير عظيم سياسي فيلم نشدم، من از نقطه نظر نويسنده به فيلمنامه نگاه مي کردم و آدمي سياسي هم نيستم. راستش را بخواهيد خيلي به سياستمداران علاقه ندارم. به نظر حوزه کاري آنها خيلي کسل کننده است.
پس از اين نظر حسي شبيه به شخصيت نويسنده داريد.
حق با شماست. به همين خاطر نه آن زمان و نه حالا پيام سياسي فيلم آن قدر برايم اهميت نداشت و ندارد، اما واقعاً با آن موافقم. به نظرم حرف اصلي فيلم خيلي خوب است که سياستمداران ما بايد پاسخ گوي کارهايي که کرده اند، باشند. در قلب فيلم رابطه اي سياسي بين لانگ و وزير سابق کابينه اش وجود دارد؛ همان وزيري که حالا براي رئيس پيشين خودش دردسر درست مي کند.پيام اين رابطه اين است که سياستمداران فقط پشت سرهم بدگويي مي کنند و اين که قابل اطمينان نيستند، به نظرم اين حرف بسيار درستي است.
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99



 

نسخه چاپی