جستاري در جريان شناسي تفسير معاصربا تأکيد بر ديدگاه محمد احمد خلف الله(3)

جستاري در جريان شناسي تفسير معاصربا تأکيد بر ديدگاه محمد احمد خلف الله(3)
جستاري در جريان شناسي تفسير معاصربا تأکيد بر ديدگاه محمد احمد خلف الله(3)


 

نويسنده:محمد رضا آقايي(1)




 

نقد و بررسي ديدگاه احمد خلف الله
 

در خصوص تحليل و نقد نظر خلف الله به نظر مي رسد با توجه به دو نگرش و ايده اصلي مطرح شده از او در اين نوشتار؛ يعني اعتقاد به اسطوره اي بودن برخي از قصص قرآني و تمثيلي و نمادين بودن آن ها، عمده نقد به همين دو نگرش خواهد بود و در اين دو محور خلاصه خواهد شد.
قبل از ورود به بحث نقد، زمينه هاي شکل دهنده برداشت غير واقعي بودن قصه هاي قرآني را بررسي مي کنيم:
آيا اسطوره و تمثيل به چالش کشيدن متن قرآني نيست؟
گروهي از پژوهشگران در اين عرصه، سبک قصه گويي قرآن را با ساير سبک ها متفاوت مي دانند و در واقع نمايي آن ترديد کرده، علت آن را در سبک ادبي قرآن، همانگونه که مطرح شد، جستجو مي کنند. به نظر آنان، بيان ادبي رويدادهاي تاريخي، مورخ را از پرداختن به تمامي ابعاد قصص باز مي دارد و در پرورش و کاهش و احياناً افزايش رويدادها به او آزادي عمل مي بخشد که در نتيجه، مورخ تنها به برخي حوادث روي داده مي پردازد و برخي عناصر داستان را ذکر نمي کند يا ترتيب زماني وقايع را رعايت نمي نمايد. به گونه اي که گاه، به خاطر دخل و تصرف در تصوير حوادث و شخصيت ها، قصد او به اسطوره يا خيال پردازي شبيه و تشخيص واقعيت براي خواننده دشوار مي شود. ايشان معتقدند در داستان هاي قرآن نيز، به جهت آفرينش ادبي در آيات وحي، ابهاماتي پيرامون عناصر قصص قرآن مانند زمان و مکان و حوادث روي داده وجود دارد. از اين رو، برخي مفسران با محور قرار دادن منابع تاريخي، به بسط داستان پرداخته و از سوي ديگر، در نتيجه ابهام، احتمالات متعددي در عناصر قصه مطرح کرده اند. (خلف الله، 50 و 60)
به نظر مي رسد، اين افراد ميان ادبي بودن قصص قرآني و فاصله گرفتن آن از واقعيت، ملازمه ديده و نتيجه گرفته اند که سبک ادبي، به تاريخ نگار چنان آزادي عمل مي بخشد که با دخل و تصرف در داستان و تصوير سازي حوادث و آفرينش شخصيت ها از مرز واقعيت فراتر رود و در پردازش قصه، به وادي خيال پردازي يا اسطوره سازي گام نهد. احمد خلف الله، به گمان خويش، از اين مجموعه، نشانه هايي براي آزادي عمل مزبور در قرآن يافته است، مانند بي اعتنايي به بيان عناصر قصه، بيان گزينشي بخش هايي از يک حادثه، عدم رعايت ترتيبي زماني يا طبيعي در نقل جريانات و استناد برخي حوادث معين به اشخاص گوناگون که البته براي هر يک از موارد مزبور شواهد قرآني نيز آورده است، مثلاً به داستان حضرت نوح و حضرت يوسف اشاره مي کند.
در پاسخ شواهد و مواردي که خلف الله براي رويکرد خود از قرآن آورده، دو نکته قابل ذکر است:
1- ادبي و هنري بودن قصه قرآن لزوماً به معناي ورود عنصر خيال و هم به ساحت داستان نيست، بلکه مي توان داستان هاي واقعي را در قالبي زيبا و هنرمندانه عرضه کرد. در همين راستا، سخني از سيد قطب قابل توجه است. او مي نويسد:
«در شگفتم چرا از واژه «هنري»، خيالبافي، بدعت غير واقعي و نوآوري نامعقول برداشت مي شود؟ مگر نمي توان حقايق را در قالب هنري علمي عرضه کرد و در عين حال، وصف راست و واقعي بودن آن را نگاه داشت؟ آيا ما نويسندگان مي توانيم با رها کردن خود از عقال سنت ترجمه اي و الگوهاي صرفاً غربي و با نگاه فراگير موضوعي به اصطلاحات رايج، نکته فوق را به درستي تصور کنيم». (سيد قطب، 187)
2- اصل حاکم بر شيوه قصه گويي قرآن کريم، بيان حکمت آميز و متناسب با اهداف نزول قرآن است، نه سرگرم ساختن خواننده به امور جزئي و بي اهميت که دخالتي در هدف اصلي پيام ندارد، از اين رو، هرگز نمي توان از وانهادن برخي عناصر غير مرتبط به مقصود يا پرداختن به جريانات حاشيه اي، غير واقعي بودن اصل داستان را نتيجه گرفت. در همين زمينه چگونگي بيان در ترتيب حوادث، توجيه مي يابد؛ زيرا پردازشگر داستان بر حسب مصالحي که در نظر دارد، گاه بدون تصرف در واقعيت، تنها در چپنش بياني قصه ميان برخي حوادث، جابجايي صورت مي دهد، گاه در ابتدا به عاقبت و پايان کار مي پردازد و در ادامه به تفصيل، مراحل آن را شرح مي دهد. اين مورد را در قضيه حضرت موسي (ع) در سوره قصص مي توان ديد، آن جا که مي فرمايد: «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين. و نمکن لهم في الارض و نري فرعون و هامان
و جنودهما منهم ما کانوا يحذرون». (آيه 5و6) و سپس در ادامه اين قضيه به دوران تولد، شيرخوارگي، رشد و ساير حوادث زندگي آن حضرت پرداخته است. (سيد قطب،182) در موردي هم قرآن کريم، توالي طبيعت حوادث به لحاظ زمان را ناديده گرفته که در اين خصوص، داستان گاو بني اسرائيل در سوره بقره قابل توجه است. دليل آن را مرحوم علامه، در تفسير، چنين بيان مي فرمايد:
در اينجا به علت و هدف زمان اشاره نشده، مطلق گذاشته شده است تا با توجه دادن ذهن شنونده و واداشتن وي به جستجوگري با شنيدن اصل قصه، نشاط يابد و به ارتباط ميان دو سخن دست پيدا کند. (طباطبايي،201/1) بنابراين به نظر مي رسد، در اين مرحله، بيانات اين پژوهشگران از جمله خلف الله، نوعي بي اعتبار سازي جريان واقعي قصص قرآني و به چالش کشيدن آن و کنترل آن در حد نوشته هاي متعارف است.

نقد ديدگاه اسطوره اي بودن قصص
 

سخنان خلف الله در خصوص اسطوره اي بودن برخي قصص از جهاتي قابل توجه، تأمل و بررسي است که از گفته ها و ناگفته هاي آن مي توان ملاحظات را يادآور شد:
1- ادعاي فقدان اسطوره در ميان اعراب مکه با تاريخ مدون دوران جاهليت مبني بر نقل افسانه و اسطوره هاي متعدد، سازگار نيست؛ زيرا عقايد و آداب و رسوم و خرافات موجود در عرب جاهلي پر از قصه ها، افسانه ها و خيال بافي هاي قديمي است. (مسعودي، 508 به بعد)
2- عقيده راسخ دشمنان قرآن به اسطوره بودن آيات آن، دليل بر صدق اين اتهام نيست؛ زيرا مخالفان قرآن از هر راه ممکن به مبارزه با پيامبر برخاسته و هرگز ايراد تهمت، نشانگر درستي آنان نيست و گرنه بايد در مورد اتهاماتي مانند سحر و جنون و کذب نيز چنين سخني را پذيرفت.
3- ادعاي اين نکته که قرآن، اتهام اسطوره را از خود نفي نکرده است- چه فخر رازي بگويد و چه احمد خلف الله- با توجه به بنيان برانداز بودن چنين شبهه اي بسيار شگفت مي نمايد؛ زيرا صدور ذيل آيات مزبور بر نفي اين تهمت دلالت مي کند: «و منهم من يستمع اليک و جعلنا علي قلوبهم اکنه ان يفقهوه و في آذانهم وقرا و ان يروا کل آيه لا يؤمنوا بها حتي اذا جاءوک يجادلونک يقول الذين کفروا ان هذا الا اساطير الاولين» (انعام،25)
اين آيه کريمه، مشرکان را به نفهمي و ناشنوايي نسبت به حقايق معرفي مي کند و به دنبال آن، سخن آن ها مبني بر اسطوره دانستن را نقل مي نمايد. پس قرآن نسبت به اين اتهام به روشني موضع گرفته است. (مانند آيات 1و 31 و 32 انفال، 22 نحل، 5و6 فرقان
و 10 تا 15 قلم)
4-خلف الله، در تعريف قصه تمثيلي، آن را قصه اي مي داند که در قرآن از باب ضرب المثل يا تمثيل در قالبي هنري آمده است و بنابراين ذيل عنوان «قصه اسطوره اي» آن را به لحاظ محتوا و شکل متفاوت با تمثيل قلمداد مي کند (که توضيح آن گذشت). در عين حال، هنگام بيان مصاديق، مواردي را ذيل هر دو عنوان ياد مي کند، مانند داستان حضرت عزير و زنده کردن مردگان توسط حضرت عيسي(ع) يا داستان پرندگان و حضرت ابراهيم (ع) در حالي که شواهد و مدارک مسلم چه از جهت قرآني و چه روايي وجود دارد که آنچه قرآن کريم در برابر ترديد يا ابهام اجمالي پيامبر در موضوعي و يا حتي انکار و ترديد مردم، به عنوان معجزه، عملي کرده، صدق و عين واقعيت است. امروزه اين افراد و حتي برخي غير مسلمانان مدعي هستند که زنده کردن مردگان از معجزات عيسي (ع) نبوده است، يا داستان عزير پيامبر که تمامي الفاظ استفاده شده و سبک بياني قرآن حکيم، حکايت از رخدادي واقعي دارد، مانند آن جا که اشاره مي کند، «به الاغ خود نگاه کن يا به غذاي خود بنگر که چگونه يکي را سالم نگه داشتيم و ديگري را از بين برديم و حالا تماشا کن که چگونه آن را احياء و زنده مي کنيم». و بالأخره در هم کوبي چهارپرنده در مورد اطمينان قلب ابراهيم (ع) هم حکايت از واقعيتي است که کمتر مفسري را مي توان يافت که آن را توجيه يا تبيين اسطوره اي يا تمثيلي نمايد. مگر به نوعي به الفاظ يا تفاسير غير معقول يا به اصطلاح علمي و يا تعبير روشنفکرانه که البته چندان از خلف الله دور از انتظار نيست.

نقد ديدگاه نمادين و تمثيلي بودن قصص
 

1- با فرض پذيرش وجود عناصر «نماد» در برخي از ابعاد قصص قرآن نمي توان لزوماً به غير واقعي بودن داستان حکم نمود؛ چرا که نمادها از اين نظر که به معناي مجازي، يعني معنايي غير از فضاي ظاهري اشاره دارند، به استعاره نزديک هستند و چون افزون بر معناي مجازي، اراده معناي واقعي هم در آن ها امکان دارد، به کنايه شباهت مي يابند. اما به رغم اين شباهت ها، نماد از هر دو متمايز است. (انوشه،2) لذا وجود استعاره سبب مي شود تا امکان اراده معناي حقيقي کلمه منتفي شود و معناي مجازي کلمه واضح و تنها همان باشد که متکلم اراده کرده است. در نتيجه، خوانندگان هم هميشه معناي مجازي معيني از کلمه در مي يابند، اما عدم وجود قرينه در رمز باعث مي شود تا امکان اراده معناي حقيقي در کلمه وجود نداشته باشد. معناي مجازي رمز واضح نباشد و مراد متکلم مکتوم بماند و در نتيجه، خوانندگان، چه در يک زمان يا در زمان هاي متعدد، معناي مجازي
گوناگوني از کلمه بفهمند (پورنامداريان،30) در نتيجه حتي با پذيرش تمثيلي بودن برخي داستان هاي قرآني، نمي توان لزوماً آن را غير واقعي دانست و جمع ميان نماد و گزاره واقع نما ممکن است. همچنان که افرادي چون مرحوم علامه طباطبايي در موارد متعددي در تفسيرالميزان به تناسب داستان حضرت آدم(ع) به تمثيلي بودن آن اشاره کرده اند. (طباطبايي،132/1و133)، شهيد مطهري نيز به پيروي از علامه، بعضي از اجزاي آن قصه را نمادين دانسته اند. ايشان در اين خصوص مي نويسد:
«قرآن داستان آدم را به اصطلاح، سمبليک مطرح کرده است. منظورم اين نيست که آدم در قرآن، نام مشخصي نيست... منظورم اين است که قرآن آدم را از نظر سکونت در بهشت، اغواي شيطان، طمع، حسد، رانده شدن از بهشت، توبه و... به صورت سمبليک مطرح کرده است. «مطهري،515/1)
2- تمثيلي و مجازي بودن برخي ابعاد قصه، لزوماً به معناي غير واقعي بودن آن نيست؛ زيرا ميان دو اصطلاح حقيقت و مجاز ادبي با حقيقت و مجاز فلسفي نيز تفاوت وجود دارد، در اصطلاح فلسفي، حقيقتي که وصف وجود عيني و خارجي قرار مي گيرد، عبارت از صورت علمي مطابق با واقعيتي است که از آن حکايت مي کند، اما در اصطلاح ادبي، حقيقت، کاربرد کلمه در معناي وصفي و قرار دادي آن و مجاز، استعمال کلمه درغير معناي وصفي آن است. (تفتازاني،152) از اين رو، وجود مجاز ادبي در قرآن به معناي راه يابي امور غير حقيقي و کذب به آن نيست.
3- زبان قرآن در عرصه هاي گوناگون، از جمله در باب قصص، برپايه صفات حق و صدق در قرآن کريم، از واقعيت و حقانيت برخوردار است و هيچ گونه باطلي به ساحت آن راه ندارد. تعابيري که قرآن کريم درباره قصص به کاربرده است، نشان دهنده اين واقع گرايي در بيان اخباري حقيقي و تحقق يافته در گذشته است، مانند: «لقد کان في قصصهم عبره لاولي الالباب ما کان حديث يفتري و لکن تصديق الذي بين يديه و تفصيل کل شيء و هدي و رحمه لقوم يومنون» (يوسف،111) و «و کلا نقص عليک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک في هذه الحق و موعظه و ذکري» (هود،120)
روشن است که خداوند کريم در اين دسته آيات، قصص خود را عبرت براي خردمندان حق معرفي مي کند که با غير واقعي بودن آن ها سازگار نيست.
4- ويژگي هاي دعوت انبياء، پرهيز استفاده از راه هاي نامطلوب در تبليغ است که اصل اعتماد مخاطبان را مخدوش مي کند، از اين رو، پيامبر اکرم(ص) همانند ساير انبياء براي رساندن پيام الهي به مردم، نيازي به ساختن افسانه يا داستان هاي غير واقعي نداشتند تا
بپذيريم داستان هاي قرآن غير واقعي، تمثيلي و يا نمادين بوده اند.

نتيجه گيري
 

به نظر مي رسد، محمد احمد خلف الله تأثير برخي جريانات و اثرات مستقيم افکار استاد خود، امين خولي، در پي ايجاد نوعي نگرش و ديدگاه جديد نسبت به زبان قرآن بوده که هر چند توانسته است، با تتبع معنايي، افقي را به روي صاحبان تدبير و انديشه در عرصه معارف و مفاهيم ادبي قرآن کريم باز کند، اما در تبيين و توضيح و ديدگاه خود گاهاً دچار لغزش شده و بدون جامع نگري و تسلط بر کل قرآن کريم، در خصوص بعضي قصص به قضاوت عجولانه نشسته و ادعايي را با کمتر اتفاقي به قرآن کريم نسبت داده است که البته اين متأثر از نگاه روشنفکرانه او و عدم بهره گيري از علوم آل محمد (ص) در باب قرآن کريم است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-عضو هيئت علمي جامعة المصطفي العالمية
نشاني الکترونيکي:m-aghae@ miu.ac.ir
*تاريخ دريافت مقاله:1388/9/17
*تاريخ پذيرش مقاله:1388/10/2
 

منابع
1. قرآن کريم
2. خلف الله، محمد احمد، الفن القصصي في القرآن الکريم، بيروت، مؤسسه انتشارات العربي،1999م
3. حسين، طه، في الصيف، قاهره،1374 م
4. بيومي، محمد رجب، خطوات التفسير البياني للقرآن الکريم، قاهره،1391ق
5. رشيد رضا، محمد، المنار، بيروت، دالمعرفه،1367ق
6. قطب، سيد، التصوير الفني في القرآن، بيروت، دارالشروق، 1415ق
7. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، نشر جامعه مدرسين، بي تا
8. مسعودي، علي بن الحسين، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پايا، تهران، نشر کتاب، بي تا
9. انوشه، حسن و ديگران، فرهنگنامه ادبي- فارسي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي تا
10. پورنامداريان، تقي، رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي، تهران، نشر علمي- فرهنگي،1362 ش
11. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، قم، نشر صدرا، 1378 ش
12. تفتازاني، سعد الدين، مختصر المعاني، قم، مکتب المصطفوي، بي تا
13. ويلانت، رترارد، جريان شناسي تفاسير قرآن در دوره معاصر، ترجمه مهرداد عباسي، مجله آيينه پژوهش، شماره 82 تا 83
14. قابل، هادي، شبهه افسانه در قرآن، نامه مفيد، شماره 9، سال 1375ش
15. کامل عبدالعزيز، درآمدي بر جغرافياي قصص قرآن، مجله تاريخ اسلام، شماره 17، سال ششم
نشريه علوم و معارف قرآن کريم، شماره5.




 

نسخه چاپی