تاملي در فقه موسيقي

تاملي در فقه موسيقي
تاملي در فقه موسيقي


 

به کوشش منصوره اوليايي




 

اشاره
 

چندي است بحث هاي جدي اي درباره سينماي ديني يا رسانه ديني در جامعه دانشگاهي حوزوي و هنري ما در گرفته است. اين اتفاق مبارک منجر به درگرفتن مباحث جديد يا زنده شدن مباحث قديمي اين حوزه ها شده است که يکي از آن ها بحث فقه و هنر است. بر اساس رسالت ماهنانه رواق هنر و انديشه بررسي ايجاد ارتباط هنر و رسانه با فقه پوياي شيعه يک ضرورت است.
کتاب تاملي در فقه موسيقي نوشته حجت الاسلام سيد حميد ميرخندان منتشره توسط انتشارات مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، از جمله کتاب هايي است که به بررسي چالش هاي فقهي موسيقي پرداخته است. در نوشتار زير با نگاهي تفصيلي به اين کتاب مواضع نويسنده را درباره تعامل فقه و موسيقي تبيين خواهيم نمود. بي شک در اين حوزه کتب ديگري نيز هستند که مي توانند محل رجوع و معرفي قرار گيرند ولي از آن جا که نويسنده کتاب مذکور علاوه بر دانش آموختگي دروس حوزه داراي مطالعات عميق در حوزه سينما و رسانه نيز هست، مي تواند محل تامل جدي قرارگيرد و اين نوشتار را از يک معرفي کتاب ساده تا حد بيان ديدگاه هاي فقهي يک پژوهشگر حوزه رسانه ارتقاء دهد.
و اما بعد...
نگارنده در کتاب تأملي در فقه موسيقي به دنبال تعيين ملاک و معيار براي غناي حرام است به گونه اي که بتوان در مصاديق مختلف آن، براي نمونه در عصر حاضر، حکم کرد.
نويسنده در ابتداي کتاب به بررسي واژه موسيقي پرداخته است. موسيقي واژه اي عربي از ريشه يوناني Mousike است. موزيک از موزا (Musa)، يعني هر يک از نه الهه اساطيري يونان که حامي هنرهاي زيبا بوده اند، گرفته شده است.موسيقي به صنعت آهنگ، نغمات، دانش سازها و آوازها و علم الحان معنا شده است. در منابع اسلامي به لفظ موسيقي اشاره اي نشده است (عناوين موجود غناء (يعني بخشي از موسيقي) و آهنگ سازهاي موسيقي (آلات الملاهي) است)، بحث را با نام کلي موسيقي پي مي گيرد.
دو معيار يکي درباره حکم موسيقي در فقه شيعي وجود دارد:
1. اطراب
2. لهوي بودن
اطراب، ويژه آواز (غنا) است ولي لهوي بودن، بين موسيقي سازي و موسيقي آوازي مشترک است و هر دو ممکن است لهوي باشند.
شيخ انصاري (از فقهاي متأخر) در کتاب مکاسب، اطراب را در اصل تحقق عنوان غنا (به مثابه قول مشهور ميان فقهاي شيعه) مطرح کرده است. هم چنان که در محاج اللغه و اساس البلاغه آمده، اطراب به معناي سبُکي اي است که در اثر حزن يا شادي شديد به انسان دست مي دهد که اين سبُکي را فقها سبکي عقل معنا کرده اند. نويسنده متذکر مي شود که در روايات و آيات قرآن به اطراب و طرف آور بودن غناء اشاره اي نشده است و منشأ معتبر دانستن قيد اطراب، تعريف برخي کتاب هاي لغت از غناء است. حرمت غناء از نظر فقها به اين دليل خواهد بود که طرب آور است. به عبارت ديگر هر جا که آوازي طرب آور باشد، غناست و هر جا عنوان غناء صدق کند، حرمت بر آن مترتب خواهد بود.
با اين همه در کتاب مجمع البرحين آمده است:
غناء صوتي است که شامل ويژگي گرداندن صدا در گلو به گونه اي طرف آور باشد يا آن چه از نظر عرف غناء گفته مي شود، اگر چه طرب آور نباشد.
در برخي کتاب هاي لغت ديگر نيز به قيد اطراب اشاره اي نشده است. هم چنين در تهذيب اللغه به نقل از شافعي، در تفسير حديث «ما اذن الله بشيء کاذنه لنبي يتغني بالقرآن» تغني کردن به وسيله قرآن، قرائت محزون و با صداي نازک تعبير شده است. بنابراين واژه شناسان درباره قيد اطراب در تعريف غناء اتفاق نظر ندارند. به جز در دو کتاب تاج العروس و قاموس (قرن نه و ده): در کتاب هاي لغت پيشين جز تهذيب اللغه به نقل از ابوالعباس، قيد اطراب وجود ندارد و گزيدن اين تعريف از غناء که کشيدن صوت (گرداندن صدا) در گلو به گونه اي که طرب آور باشد، انتخابي بدون مرجع است.
اما حمل کردن تعاريف لغويوني که طرب را در تعريف غناء نياورده اند به اين شکل که منظور آن ها غناي شأني باشد، يعني «آن چه اقتضاي طرب را دارد و بر حسب شکل نوع آن طرب آور است، غناء است، گرچه خود آن [به شخصه ] طرب آور نباشد». صحيح نيست؛ زيرا در اين فرض بايد مانعي وجود داشته باشد تا اين اقتضاء فعليت پيدا نکند و اين مانع يا درخواننده يا شنونده يا ابزار پخش است در حالي که در بيشتر آوازها موانع سه گانه مذکور هيچ کدام وجود ندارند.
نتيجه اين اطراب قيد تشکيل دهنده مفهوم غناء و در نتيجه معياري در حرمت افراد غنا نيست. ضمن آن که در ادله تشريع حکم غناء اشاره اي به طرب آور بودن غناء و تعلق حکم به آن به اين سبب نشده است. فقها اطراب را شرط صدق عنوان غناء مي دانند؛ يعني غناء از آن رو که طرب آور است، حرام است و آوازي که طرب آور نباشد غنا نيست و در نتيجه حرام نيست.
لهوي بودن و نسبت آن با غنا مبحث ديگر اين کتاب است. نويسنده پنج روايت را که در آن ها غناء بر گفتار لهو (لهوالحديث) در آيه «و من الناس من يشتري لهوا الحديث ليضل عن سيبلهم» تطبيق شده است، نقل مي کند.
در رواياتي ديگر (مجموعاً پنج روايت) غنا از مصاديق گفته باطل (قول الزور) در آيات «واجتنبوا قول الزور» و «لا يشهدون الزور» شمرده مي شود.
در رواياتي (دو روايت) نيز سماع و غنا افزودن بر لهو و باطل بودن، در ذيل آيه «اذا مروا باللغو مروا کراما» (فرقان آيه 72) در زمره لغو شمرده شده اند.
نويسنده رواياتي را نيز درباره حرمت موسيقي و استفاده از سازهاي موسيقي بيان مي کند. از جمله روايتي از امام صادق (ع) از پيامبر که فرمودند:
انها کم عن الزفن و المزمار و عن الکربات و الکربات
شما را از رقص و زدن ني و تنبک و طبل نهي مي کنم.
موسيقي لهوي سبب کنار زدن عنصر يادآوري (ذکر) حق در حيطه هاي زندگي مي شود و انسان را در مراتب مختلف، دچار تذبذب مي کند.
هم چنان که در بخشي از حديث شرايع دين، از امام صادق عليه السلام نقل شده است که حضرت فرمود:
و الملاهي التي تصد عن ذکر الله عز و جل مکروهه کالغناء و ضرب الاوتار
و وسايل لهو که از ذکر خدا جلوگيري مي کنند، مورد کراهت هستند؛ مانند غنا و نواختن تارها.
از آن جا که در سه دسته روايات ذکر شده حرام بودن موسيقي در زمان صدور روايات به دليل تطبيق آن بر عناوين لهو و لغو و باطل بوده است، نگارنده براي کمک به تعيين مصاديق موسيقي روا از موسيقي ناروا به بررسي اين سه مورد مي پردازد:
لهو در زبان عرب به آن چه گفته مي شود که انسان به آن تمايل نشان مي دهد و از آن لذت مي برد، بدون آن که توجهي به حاصل شدن نتيجه اي از آن داشته باشد. پس لهو، فعل يا گفته اي لذت آميز است که انسان از روي بي توجهي به نتيجه اش مرتکب آن مي شود.
زور در زبان عرب، همان معناي باطل را مي رساند، با اين ويژگي که زور در ظاهر، آراسته و صحيح به نظر مي رسد، ولي لغو به آن چه گفته مي شود که کم ارزش و غير قابل اعتناست و بدون تفکر و نظر به وقوع مي پيوندد. لغو هم در کلام و هم در عمل و هم در موضوع خارجي مصداق دارد.» مفهوم لغو در مقايسه با لهو و زور عام است و هر امر باطل يا لهوي لغو هم هست. موسيقي رايج در زمان نزول آيات و صدور روايات از ديدگاه نويسنده، لهو بوده است؛ زيرا لذت بردن با غفلت، از نتيجه آن بوده و در نتيجه زور و باطل بوده است؛ چون با ظاهري آراسته، انسان را از حقيقت دور مي کرده و از اين رو، لغو بوده است. علاوه بر توجه به معناي لغوي اين سه عنوان، نويسنده به بررسي معناي اصطلاحي آن ها در فرهنگ وحي مي پردازد. بر اساس فرهنگ وحي، باطل انسان را از حق دور مي کند و لهو و لغو موجب غفلت انسان مي شوند. اساساً هر آن چه از جنس ذکر نيست، لهو و لغو است. در روايتي از رسول الله صلي الله عليه و آله نقل است که حضرت فرمود:
کل شيء ليس من ذکر الله لهو و لعب
هر چيزي که در زمره ياد خداوند نباشد [ذکر حق نباشد] لهو و لعب است.
در روايت ديگري از علي عليه السلام نقل شده که فرمود:
کل قول ليس لله فيه ذکر فلغو
هر گفته اي که در آن ذکر و تذکردهنده اي به خدا نباشد، لغو است.
اين ذکر تنها از مقوله گفتار و اوراد نيست. در روايت آمده است:
من کان ناطقا فکان منطقه بغير ذکر الله کان لاغيا و من کان صامتا فکان صمته بغير ذکر الله کان ساهيا
کسي که سخن مي گويد و سخن گفتن او بدون ذکر خداست، لغو مي گويد و کسي که ساکت است و سکوت او براي غير ذکر خداوند است، سهوکننده است.
نويسنده سپس به توضيح مفهوم لهو و گستره آن در فرهنگ وحي مي پردازد، آنجا که انسان از هدف خلقت خود و نقش خود در هستي غافل بوده و دچار لهو است. چنان چه حضرت علي (ع) مي فرمايد:
اي مردم از خدا پروا داشته باشيد، کسي عبث و بي هدف آفريده نشده تا مشغول به لهو باشد و به حال خود واگذاشته نشده تا به لغو بپردازد.
هر چه در راه تأمين اهداف زندگي - که محدود به اين دنيا نيست.- نباشد، لهو است و اگر براي زندگي دنيايي صحيح و تامين اهداف و الاي انساني باشد [معروف و خبر]، ارزشمند و هدفدار است. گاه عملي مي تواند لهو باشد؛ مانند شکار بدون قصد تأمين غذا، هم چنان که روايتي درباره آن نقل شده است و گاه همان عمل مي تواند لهو نباشد؛ مانند شکار براي تغذيه و تأمين نيازهاي بدن. آن چه در اين جا مهم است، هدف است.
نويسنده کتاب سپس آثار لهو را بيان مي کند.
علي عليه السلام مي فرمايند:
مجالسي که در آن لهو باشد [مجالس لهو] ايمان را فاسد مي کند و هم نشيني با اهل لهو باعث فراموشي قرآن و حضور شيطان مي شود.
کسي که غرق در لهو است يا به اندازه، دچار آن است، نيروي سنجش و محاسبه عقلاني اش کم شده و در تشخيص خوب از بد، درست از نادرست و ارزش از ضد ارزش دچار سرگرداني مي شود. در روايتي اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
کسي که لهو او زياد باشد، عقل او کاستي مي يابد.
در مجموع نويسنده هر موسيقي که در آن غرض عقلاني وجود داشته باشد، تحت عنوان خير و معروف و دست کم مباح مي داند. نويسنده با توجه به مفهوم لهو و لغو در فرهنگ وحي و تطبيق موسيقي بر آن نگاهي به تاريخچه موسيقي در عصر معصوم مي اندازد تا نشان دهد چگونه و چرا در روايت ها اين انطباق صورت گرفته است.
هم چنان که از روايات رسول الله صلي الله عليه وآله برمي آيد، غنا در عصر حضرت بر لحن هاي اهل فسق و کباير منطبق بوده و حضرت از خواندن قرآن به شکل آن لحن هاي نهي کرده اند ولي از ديگر الحان عربي نهي نشده است و لحن هم چنان که در صحاح آمده به معناي نوعي خواندن است که طرب آور است:
به کار بستن لحن در قرائت خود [با لحن خواندن] هنگامي به کار مي رود که به وسيله خواندن طرب ايجاد کند و در حلق بگرداند و با لحن ترين مردم به کسي گفته مي شود که از نظر قرائت و خواندن، يعني آواز، زيباترين باشد.
نويسنده متذکر مي شود که خواندن آوازي قرآن تا جايي که با فرم آواز اهل فسق و فجور همانند نباشد، بي اشکال است. هم چنان که شيوه هاي لحن قرآن در قالب دستگاه هايي است که آهنگ و نغمه آن ها در موسيقي آوازي وجود دارد. از همين رو برخي از مصاديق موسيقي که جنبه لهوي نداشته و با ديگر مفاسد و فسوق همراه نبوده اند، حرام شمرده نشده اند؛ از جمله در روايت صحيحي که در کتاب مفاسد و فسوق همراه نبوده اند، حرام شمرده نشده اند؛ از جمله در روايت صحيحي که در کتاب مسائل علي بن جعفر، علي بن جعفر از بردارش امام موسي بن جعفر عليه السلام درباره غنا سؤال فرموده است. وي مي گويد:
و از ايشان [امام کاظم عليه السلام] درباره غنا پرسيدم که آيا در عيد فطر و قربان و در هنگام شادي جايز است؟ حضرت فرموند: تا زماني که همراه آن مزمار [ني و سرنا و..] نواخته نشود، اشکالي ندارد.
نويسنده رواياتي مي آورد که در آن کسب زن آوازه خوان که عروس را به خانه شوهر مي برد، اگر در حضور مردان نباشد، اشکال ندارد و نتيجه مي گيرد موسيقي مصاديق حلال و حرام دارد و موسيقي سازي به دليل نواختن آن در مجالس اهل فسق و فجور، که مصاديق غالب و آشکار لهو و باطل در مقابل ذکر و تذکر است، حکم موسيقي لهوي و حرام را پيدا مي کند.
نگارنده معتقد است آن چه موسيقي را لهوي کرده از دو جنبه محتوا و فرم موسيقي - چه سازي و چه آوازي - قابل بررسي است. فرم در موسيقي، برخاسته از عوامل گوناگون مانند ملودي يا آهنگ يا نغمه، ريتم يا ضرباهنگ، پولي فوني يا چندصدايي و رنگ يا سازبندي است که عامل آخر ويژه موسيقي است. محتوا در موسيقي آوازي در واقع شعري است که به شکل آواز با آهنگ و ضرب آهنگ خاص خوانده مي شود. پس از تفکيک فرم و محتوا در موسيقي به اين مسئله مي پردازد که عناوين لهو، لغو و باطل در اثر کدام يک از عوامل محتوايي يا فرمي تحقق پيدا مي کنند؟ فقيه بزرگ شيخ انصاري در بحث تعيين ماهيت غنا آن را نه از مقوله کلام، که از مقوله کيفيت صوت مي داند. آن چه مقوم غناست از مقوله فرم و شکل است. حرمت غنا در زمان صدور روايات به دليل شدت تأثيرگذاري فرم در محتواي موسيقي است به گونه اي که اگر مضمون و محتواي صحيحي به صورت غناي لهوي خوانده شود، مشمول حکم حرمت خواهد بود. اين امر تأثير فرم در محتوا را در تمامي عضوها و به طور خاص در موسيقي نشان مي دهد. چنان چه درباره قرآن که حق مطلق و هميشگي است و محتوايي والا و عالي دارد، اگر به شکل لهوي خوانده شود، از محتوا عاري مي شود و تأثيري ديگر خواهد داشت.
نگارنده حرمت موسيقي در روايات و عصر معصومين عليه السلام را به دليل همراهي آن با مفاسد و گناهان ديگر مانند خوردن شراب و رقص زنان و... در مجالس لهو، فسق و فجور و نيز همراه بودن با اشعار باطل و سخيف مي داند. معيار اصلي در حرمت اين نوع موسيقي ها لهو و باطل بودن آن هاست که اين لهو بيشتر در اثر استفاده کردن از امور باطل و کلام بيهوده و مبتذل در کنار ارتکاب به ديگر مفاسد و فسوق بوده است. اين همراهي با فسق و حرام حتي اگر با کلام باطل نيز همراه نباشد - اين امر بيشتر در آن دوران در موسيقي سازي مصداق داشته است - موجب تعيين شکل و فرم موسيقي در يادآوري و تداعي فسق و فساد و حرام مي شده و انسان را از فضاي ذکر و يادآوري معروف و خير دور مي کرده است که آن را با عنوان کلي لهو تعبير کرده اند. روشن است که موسيقي به وسيله فرم در امور باطل و منکر، تعيين مي يابد. اگر چه کلام باطل از آن حذف شود و به بيان ديگر فرم، حاصل و تداعي گر امور باطل و منکر و فساد است.
نويسنده اشاره اي به تأثيرگذاري فرم بر محتوا و ظرف در مظروف در روايت نخواندن قرآن به شيوه لهوي مي کند. تأثير فرم بر محتوا را برخي موسيقي هاي پاپ که گاه در آن از غزل هاي عارفانه شاعراني بزرگ استفاده شده، مي توان ديد که در آن موسيقي را يک سره از محتواي عالي و بلند کلام خارج مي کند و شنونده را ميان مضمون عالي شعر و فرم ناهمگون و مبتذل در نوسان نگاه مي دارد.
رسانه فيلم نيز در شکل گيري موسيقي لهوي دخالت دارد. همراه بودن موسيقي با تصاوير و فيلمي که مضامين و محتواي صحيح را القا مي کند به آن صبغه اي صحيح مي دهد؛ مانند موسيقي فيلم محمد رسول الله و سريال امام علي و موسيقي هاي استفاده شده در برنامه هاي صحيح و با غرض عقلاني که موسيقي در خدمت آن غرض قرار دارد. هر گاه فيلم ها و برنامه ها بي محتوا و مبتذل هستند و با هدف القاي مضامين لهو و باطل و مبتذل توليد مي شوند. موسيقي چنين برنامه هايي نيز حکم تصوير را پيدا مي کند و اگر يادآور مضامين باشند، حکم موسيقي لهوي را دارند. به هر تقدير ملاک و ضابطه، لهوي و باطل بودن يا نبودن است.
نويسنده کتاب بحثي درباره موسيقي همراه با کلام در رسانه فيلم سامان مي دهد. موسيقي با شعر باطل، لهو و کم ارزش حتي با فرم لهوي مي تواند در فيلم کارکردي مثبت بيابد و در کليت فيلم در خدمت بيان و ترسيم ذکر و يادآوري معروف و امور پسنديده قرار بگيرد. در اين صورت، شعرهايي نيز که تاب دو گونه تأويل را دارند، مي توانند جهت مثبت بيابند و در کليت فيلم به عنوان عنصري تذکردهنده مطرح باشند. اين کارکرد در ترسيم شخصيت، فضا و زمان در فيلم نمونه دارد.
نويسنده در نهايت از مباحث بيان شده در کتاب اين گونه نتيجه مي گيرد که تعيين تناسب يا عدم تناسب موسيقي با نشست هاي لهو و لعب بستگي به تأثير آن در نوع افراد جامعه دارد. به بيان ديگر، تأثير نوعي موسيقي در افراد جامعه ملاک و معيار لهوي بودن يا نبودن آن خواهد بود، که لهوي نبودن آن براي افراد جامعه موجب جواز پخش آن خواهد بود ولي اگر موسيقي اي که براي افراد جامعه، نوعاً لهوي محسوب نمي شود، براي شخص خاص جنبه لهوي داشته باشد، گوش دادن به آن براي آن شخص جايز نيست؛ زيرا چنان که بيان شد، حکم دايرمدار لهو است و هر جا لهو صدق کند، حکم بر آن مترتب خواهد بود. در اين ميان گاه درباره لهوي بودن موسيقي چه براي نوع افراد جامعه و چه براي افراد خاص شک وجود دارد. بر اساس اصلاه الحليت چنين مواردي در نوع موسيقي مجاز داخل خواهد بود. بنابراين در صورت شک در لهوي بودن آن براي نوع افراد جامعه، پخش آن براي عموم جايز و در صورت شک در لهوي بودن آن براي شخص خاص، گوش دادن به آن براي وي جايز است.
نگارنده شبهات را، در تعابير ديني، لبه پرتگاه واقع شدن در محرمات مي داند و احتياط عملي توسط متوليان و مسؤلان فرهنگي جامعه را در اين امور لازم مي داند؛ زيرا امکان و احتمال خسارت ها از حيطه فردي بيشتر بوده و در سطح جامعه قابل محاسبه است. در پايان کتاب پرسش هايي درباره حکم موسيقي مطرح شده است؛ پرسش هايي درباره نوع موسيقي، شعر همراه آن، خواننده آن، کيفيت خواندن آهنگ، انواع آلات و ابزار موسيقي، موارد استفاده از موسيقي و آثار و اهداف متداول استفاده از موسيقي.
منبع: ماهنامه رواق هنر و انديشه شماره 34



 

نسخه چاپی