پاگو، همياري کشاورزي

پاگو، همياري کشاورزي
پاگو، همياري کشاورزي


 

نويسنده : جرج پيترتيت
ترجمه دکتر حسن احمدي



 
آنچه در پي مي آيد، بررسي نوعي نظام همياري کهن در جنوب ايران است که مورد توجه تيت tate باستان شناس، مورخ و کارشناس نقشه برداري و عضو انجمن سلطنتي جغرافيا در سالهاي 1903 تا 1905م (1282 تا 1284ش) قرار گرفت. وي در آن سالها عضو مهم هيأت حکميت انگلستان بود که مرز فعلي ايران و افغانستان در حدود سيستان را تعيين نمود.
زارعان بين خود گروههايي تشکيل مي دهند که به آنها پاگو(1) می گويند. هر پاگو متشکل از شش نفر زارع مي باشد. اين گروهها را بزرگ يا کدخداي هر روستا و شهر، نظم و نسق مي دهد، و تعداد آنها ممکن است سال به سال، بسته به سطح زمين زير کشت در آن سال، عوض شود؛ براي مثال اراضي ميانکنگي [در سيستان] توسط گروههايي از زارعان کشت مي شود که خانه هاي واقعي آنها در غرب رود پريان قرار دارند. بدين تريب زمينهاي ميانکنگي که هر سال کشت مي شوند تحت اختيار کدخداهاي روستاهاي مختلف شهرستان بوده و اين زمينها، بسته به وسعت آنها در اختيار تعداد لازم از پاگوهاي تشکيل شده در شهرستان، قرار مي گيرند. به اين دليل است که بسياري از مراکز سکونت ميانکنگي، جنبه ي موقتي دارند؛ زيرا سکنه اين مراکز، بومي آنجا نبوده و آن زمينها را به مدت کوتاهي براي کشت، اجاره کرده اند.
اعضاي هر پاگو، به نسبت مساوي، در تأمين هزينه هاي کاشت، داشت و برداشت زمين، شريک هستند. آنها سود حاصله از فعاليت هاي کشاورزي را نيز بين خود تقسيم مي کنند. پاگوهاي سيستان افغان، هميشه يکي از اعضاي خود را مأمور مي کنند که در روستا بماند و به اموري از قبيل پرداخت دستمزد کارگران روزمزد، استخدام آنها، خريد مايحتاج کار و غيره بپردازد. به اين ترتيب بقيه شرکا مي توانند بدون دغدغه فکري، تمام وقت و توان خود را صرفاً و مستمراً در فعاليت هاي کشاورزي و کار در مزرعه متمرکز نمايند، انجام کارهاي ديگر و به اصطلاح کارهاي تدارکاتي و غيره، به عهده آن عضو مستقر در روستا مي باشد که«مَردِ مَردِه» ناميده مي شود.
ترديدي نيست که اين سيستم و اين نوع سازمان دهي، قدمت فوق العاده زيادي دارد. به احتمال زياد واژه ي «پاگو» از همان ريشه اي گرفته شده که در لاتين «پگني» (Pagani) و در انگليسي قديمي «پگي» (Pagi) ناميده مي شود. واژه ي اخيرالذکر خود از لاتين مأخوذ بوده و به معناي جزء و کسري از صد است. در اجتماعات اوليه، گروه يا دسته اي که «پگَنَي» ناميده مي شد، متشکل از تعدادي از زارعان بود که اراضي آنها در فاصله اي از مرکز سکونت اصلي و مادر، قرار داشت که مرکز مدنيت محسوب مي شد. درست مانند «پاگو»هاي ميانکنگي که اراضي آنها در فاصله اي از آبادي ها و مراکز سکونت واقع در شهرستان قرار دارند و مراکز مذکور در واقع مراکز تمدن و مدنيتي است که در سيستان يافت مي شود.
ايراد بزرگ اين سيستم و روش کار، کوتاه بودن مدت اجاره اراضي توسط پاگو است. زمين ها متعلق به دولت هستند و هيچ کس صاحب زمين نيست. هر پاگو اراضي مربوط به خود را اجاره کرده و حق الاجاره پرداخت مي کند که به طور نظري نبايد از شصت قران تجاوز نمايد. اين رقم قبل از تحويل زمين پرداخت مي شود و نه تنها زمين فقط به مدت يک سال در اختيار پاگو قرار داده مي شود، بلکه اصولاً پاگو از پيش نمي داند که کدام زمين زراعي را به وي خواهند داد. از اين ديدگاه، اعضاي پاگوها، کاملاً تحت اختيار مسئول واگذاري زمين هستند و اطلاع ندارند که آيا در شهرستان به آنها زمين داده خواهد شد يا در ميانکنگي. در واقع تا وقتي که زمان شروع عمليات زراعي روي زمين نرسيده، تقسيم زمين ها بين پاگوها صورت نمي گيرد، و چون پاگوها از قبل حق الاجاره خود را پرداخت کرده اند، در موقعيتي نيستند که به تصميم متخذه اعتراض کرده يا به سرزمين واگذار شده نروند. با چنين روشي، غيرممکن است که پاگوها براي اصلاح زمين و بهبود آن، غير از کارهايي که براي کشت در يک سال ضروري است، اقدامي بکنند، زيرا مي دانند که سال بعد اين زمين مجدداً به آنها داده نخواهد شد. به اين ترتيب، هر پاگو فقط کارهايي را انجام مي دهد که در يک سال، بيشترين سود را حاصل کند و هيچ نوع آينده نگري و کارهايي که در درازمدت براي بهبود وضع اراضي لازم است، انجام نمي شود!
شرايط ديگري نيز حاکم هستند که سد راه انجام کارهاي ابتکاري و متهورانه مي باشند؛ براي مثال سهم مالکانه، برابر نصف محصولي است که هر پاگو برداشت مي نمايد. از نصف باقي مانده نيز بايد سهم افراد مختلف داده شود که از کدخدا گرفته تا کم اهميت ترين فرد را شامل مي گردد، و هرکس که به نوعي عنوان و مقامي دارد، سهمي از نصف باقي مانده ي محصول را طلب مي کند! اگرچه سهم اين افراد از قديمي ترين زمانه ها، مشخص و تثبيت شده است؛ اما هيچ پاگويي انتظار ندارد که با پرداخت سهم مزبور بتواند گريبان خود را خلاص نمايد. حاکم يا فرماندار ولايت که از طرف دولت منصوب شده، از تمام محصول به دست آمده در ولايت تحت فرمان خود، سهمي را به عنوان ماليات مي گيرد. به همين ترتيب کدخدا نيز از اراضي تحت پوشش آبادي يا آباديهاي خود، بخشي از محصول را دريافت مي کند. اگر کدخدا بيش از يک آبادي را اداره مي کند، شخصاً در مهمترين آنها ساکن شده و معاونانش نيز در آبادي هاي ديگر مستقر گرديده و سهم کدخدا را جمع آوري مي نمايند. هر معاون از سهم کدخدا، ابتدا مخارج و هزينه هاي خود را کسر مي کند و الباقي را به کدخدا مي دهد. از هر ده پاگو، محصول يکي، سهم کدخداست. طبعاً مقداري نيز به عنوان هديه به کدخدا يا معاون وي داده مي شود تا سال بعد موقع تقسيم زمين، کدخدا اراضي بهتري را براي پاگوي هديه دهنده، در نظر بگيرد. نصف محصول سهم دولت نيز توسط کدخدا جمع آوري مي گردد. به علاوه هر پاگو بايد مطابق سهم خود در اراضي خاصي، بيگاري کند!
در هر آبادي يا شهري، تعدادي مسئول و موظف وجود دارد که تحت نظر و سرپرستي کدخدا عمل مي کنند و در واقع خود کدخدا آنها را به وجود آورده است. يکي از اصلي ترين اين مسئولان، ميرآب مي باشد که مسئوليت نظم و نسق امورات آبياري را به عهده دارد. ميرآب کسي است که در مورد لزوم لايروبي کانالها و مرمت گوره ها، مستقيماً به کدخدا گزارش مي دهد. براساس اين گزارشها، کدخدا از هر پاگو تعداد معيني از افراد را طلب مي کند تا تحت نظر ميرآب به انجام کارهاي لايروبي انهار و کانال ها يا مرمت خاکريزها و گوره ها بپردازند. اين افراد نه تنها بايد مجاني کار کنند، بلکه حتي غذاي خود را هم بايد به همراه بياورند.
همان طور که قابل انتظار است، کار مرمت هم با بازده خوبي، انجام نمي شود. کانالهاي آبياري بزرگ، اغلب هنگامي که آب زيادي در آنها جاري است، نشت مي کنند و آب نشت نموده، سطح وسيعي از اراضي را مانداب مي کند و اين ماندابي باعث قطع جاده ها و خطوط ارتباطي مي گردد. البته بايد اذعان کرد که مهندسان آبياري محلي، براي تشخيص تراز و شيب، چشمان تيزي دارند؛ زيرا در تمام مدتي که ما در سيستان بوديم و کانال هاي مختلف را به دقت بررسي کرديم، هرگز به موردي برنخورديم که در آن شيب کانال غلط اجرا شده باشد. در صورتي که هر کانال، قسمت به قسمت توسط روستاهاي مختلف احداث شده و هر روستا فقط قسمت مربوط به خود از کانال مزبور را ساخته، و تنظيم شيب کانال بدون وسايل نقشه برداري و فقط به کمک چشم صورت گرفته بود. بايد اضافه نمود که علي رغم شيب دقيق، قوس هاي اضافي و غيرلازم در کانال هاي آبياري، زياد ديده مي شدند.
تعداد آباديها زياد است، گرچه بعضي از آنها بسيار کوچک مي باشند. در زمان بازديد ما تعداد 363 پارچه آبادي، عموماً روستا، در قسمت ايران دلتاي هلمند وجود داشتند. فقط سه پارچه از اين آباديها داراي جمعيتي بيش از 500 خانوار بوده و دو پارچه ديگر بين 300 تا 500 خانوار، سکنه داشتند. جمعيت بقيه روستاها از 300 خانوار کمتر بوده و بسياري از آنها در حد يک آبادي متشکل از چند خانه بودند.

پي نوشت ها :
 

1. Pago
گروه روستايياني که هم پيشه و هم اشتراک هستند. دو نوع پاگو وجود داشت که يکي «غَمي» و ديگري «تحويل» ناميده مي شدند. پاگوهاي غمي را در هر کجا و در هر زميني مي توانستند به کار بگيرند، ولي پاگوهاي تحويل براي خود کدخدا کار مي کردند و برحسب ميل و رضاي خود زمين مي گرفتند.

منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 

نسخه چاپی