تقویم ها از کجا آمدند؟
تقویم ها از کجا آمدند؟





 
من نامم اسون گوستافسون (1) است و در دانشگاه اوبسالا (2) ی سوئد، که بیش از پنج قرن از تأسیس آن می گذرد، کار می کنم.
از قدیم ترین ایام، انسان همیشه لازم دیده کمیتهای دنیای فیزیکی را به کمک اعداد، اندازه گیری کند. در جریان این مشاهدات، گاهی میان اعداد، روابطی شگفت انگیز کشف شده است. سالها، بل دهه ها گذشت بدون آنکه ما دلیل ذاتی آن را بفهمیم.
آرزوی علمی ما این است که پشت سر پدیده های پیچیده، روابط ساده ای کشف کنیم. گاهگاهی، از جمله در تحقیقات جدید، به نظم و به تقارنی برمی خوریم که برای ما نشانه ی خواص بنیادی تری هستند که هنوز آنها را نمی شناسیم. ما در جست و جوی این ترتیبها، این پیاپی بودنهای احتمالی هستیم، که گاه خیلی آشکار و گاه ناپیدا و فرّارند. حتی انحراف از یک چنین ساختاری هم ممکن است الهامبخش گردد؛ چه بسا همین انحرافها به نوبه ی خود از تناوبی بودن تازه ای پرده برگیرند. همان طور که فیزیکدان بزرگ فرانسوی پی یر کوری (3) در پایان قرن گذشته به خوبی بیان کرده است: «وقتی که برخی علتها برخی معلولها را به بار می آورند، عناصر تقارن علتها باید در معلولها موجود باشند. وقتی که برخی از معلولها نشانه ای از بی تقارنی بروز می دهند، این بی تقارنی باید در علتهایی که آنها را ایجاد کرده اند موجود باشد». این نقل قول ممکن است خیلی انتزاعی به نظر آید، اما من آن را به کمک مثالهایی توضیح خواهم داد که گاه از بی نهایت بزرگ، اجرام سماوی، و گاه از بی نهایت خُرد، ذرات تشکیل دهنده ی ماده، خواهم گرفت.
نخستین انسانها از پاره ای پدیده های طبیعی مثل آذرخش، تندر، توفان، آتشفشان، وحشت زده می شده اند. در عوض، با رویدادهایی منظم تر، مثل حرکتهای آفتاب، ماه و ستارگان، که می توانستند آنها را به روز، به شب، به فصول ربط بدهند، بیشتر اُخت می شده اند. هر گسیختگی در این نظم، مایه ی وحشت آنها می شده: مثلاً کسوف و خسوف یا رؤیت ستاره ها دنباله دار. انسانهای ماقبل تاریخ، در برابر این پدیده هایی که نمی شناختند خُرافه پرست می شدند. سپس در یک دوره ی بعدی، مسئولیت نظم طبیعی را به خدایانی قدرتمند نسبت دادند. ما، تا آغاز عصر جدید، و شاید تا زمان خودمان در ذهن عامه ی مردم به تناوب به اسطوره و پیشرفت علمی برمی خوریم. هربار که برای پدیده ای توضیحی پیدا نمی شود، وسوسه برای پناه جستن به چیز غیرعقلایی یا فوق طبیعی بالا می گیرد.

آیا بهار بازخواهد گشت؟

بسیاری از افسانه های قدیم، دلالت دارند بر ترس نخستین انسانها از اینکه مبادا خورشید در پایان شب طلوع نکند، یا بهار در پایان زمستان بازنگردد. مثلاً، به عقیده ی یونانیان باستان، دمتر (4) الهه ی حامی کشتزارها و محصولات کشاورزی، دختری از زئوس (5) به دنیا آورد به نام پِرِسه فونه (6) که زیبایی خیره کننده ای داشت. هایدس (7)، برادر زئوس و خدای دوزخها، عاشق او شد. روزی که پِرِسه فونه در چمنزاری در سیسیل، گلهای نرگس می چید، زمین در کنارش باز شد، و هایدس او را به سراپرده ی خود در اقلیم دوزخها برد. پرسه فونه از خدایان کمک طلبید و به درگاهشان استغاثه کرد. اما زئوس به این ربایش رضایت داد. دمتر که از فریادها هراسان شده بود آسیمه سر مدت نُه شبانه روز دنیا را برای پیدا کردن دخترش زیر پا گذاشت، تا اینکه هلیوس (8)، خدای آفتاب، که همه چیز را می بیند، او را از آنچه گذاشته بود آگاه کرد. الهه ی خشمگین تصمیم گرفت دیگر به آسمان بازنگردد. او از سرزمینی به سرزمینی دیگر می رفت و آداب کشت و زرع را به آدمیان می آموخت. طرز به کار بردن خیش را به عده ای و شیوه ی کشت گندم را به گروهی دیگر آموخت. با وصف این، غیبتش از آسمان، زمین را سترون کرد. خدایان تصمیم گرفتند پادرمیانی کنند، زیرا نظم طبیعی، زیرورو شده بود. آنها تصمیم گرفتند پرسه فونه را به مادرش بازگرداند، به شرط آنکه در دنیای زیرزمین تا آن وقت چیزی نخورده باشد. هِرمِس، که خدایان او را به عنوان پیک به محل فرستاده بودند، دریافت که پرسه فونه یک حبّه انار که هلیوس آن را به نشانه ی عشقش به او پیشکش کرده بود، خورده است: دیگر بازگرداندن همیشگی او به روی زمین ممکن نبود. خدایان در صدد مصالحه ای برآمدند: سرانجام قرار شد پرسه فونه هر ساله در موسم بهار به مدت هشت ماه به روی زمین نزد مادرش بازگردد و در پایان پاییز به مدت چهارماه نزد شوهرش به زیرزمین برود. تا هر وقت که او از مادرش جدا مانده باشد، زمین سترون و زمستان خواهد شد. پرسه فونه نمادی از رویش گیاهان و بذر مدفون در دل خاک به هنگام زمستان است که در بهار جوانه می زند.
در آغاز، انسان از فراورده ی شکار، صید و چیدن میوه های وحشی تغذیه می کرد. دیری نپایید که به شمارش غنایم خود نیاز پیدا کرد. او این کار را مثلاً با قط زدن در دیواره های سنگی یا چوب انسجام می داد. سپس دامداری و بعد کشاورزی و یکجانشینی هر کدام ضرورتهای تازه ای را تحمیل کردند: نیاز به اعداد بزرگ تر، نیاز به مسّاحی و اندازه گیری فاصله های زمانی، نیاز به دستگاه عددی بر مبنای گروهبندی واحدها. چه طبیعی تر از این، که از شمار انگشتان دو دستمان به عنوان پایه ی دستگاه شمارش استفاده کنیم؟
یک مثال خیلی جالب، استفاده از اعداد سنجش زمان است که نهایتاً ما را به تعیین تقویم سوق می دهد. فی الواقع، برای بذرپاشی، برداشت محصول، زاد و ولد رمه ها، برای پیشگویی بازگشت فصلها، لازم بود تقویمی تعیین گردد. در اغلب تمدنها، مردانی که اجرای مناسک دینی را بر عهده داشتند، مسئول تهیه و تدوین تقویم نیز بوده اند.
بنابراین، تقویم برای زندگی مدنی و برای مناسک دینی، اهمیت داشت. چرخه های خورشیدی طبیعتاً با کارهای کشاورزی، و چرخه های ماه با امور دینی ارتباط داده شده بود. نخستین تمدنهای بزرگ در نواحی جنوبی پدیدار شدند، خواه در بین النهرین، در حوضه ی مدیترانه ای، در چین یا در امریکای مرکزی؛ مناطقی که در آنجا شبها روشن و مشاهده آسمان و رصد ستارگان آسان تر است.
روز برای زمان، پایه ی واحد طبیعی بود؛ فاصله ی دو طلوع متوالی. واحد طبیعی بعدی، ماه قمری بود؛ از رؤیت هلال ماه نو تا رؤیت هلال ماه بعدی. با این همه، یک «ماه قمری» با تعداد کاملی از روزها برابر نبود؛ آنچه که به تناوب ماههای 29 روزه و ماههای 30 روزه انجامید. سومین واحد طبیعی، سال بود، که طی آن، خورشید از تعدادی مسیرهای متوالی متفاوت در آسمان عبور می کرد. یک سال، فاصله ی زمانی دو عبور متوالی خورشید از یک نقطه در صفحه ی دایرة البروج است. مردمان قدیمی، از سومریها تا چینیها، از مصریها تا یونانیها، جابه جاییهای سالانه ی خورشید را نسبت به صُوَر فلکی ستارگان ثابت، رصد کرده بودند. آنها طلوع و غروب برخی از ستاره ها را اندکی قبل از طلوع یا اندکی پس از غروب آفتاب، در برخی از روزهای سال یادداشت می کردند. «منجمان» آن دوره گمان می کردند، ستاره ها در آسمان به دور محوری می چرخند که از مجاورت ستاره ی قطبی می گذرد. آنها توانستند استوای فلکی (9) را در صفحه ی عمود بر این محور، که از محل رصد می گذشت، تعیین کنند. خورشید در حرکت ظاهری سالانه اش از این استوای فلکی عبور نمی کرد، بلکه از یک مسیر مایل موسوم به منطقة البروج (10) می گذشت.
(توضیح تصویر): زمین در یک صفحه ی مایل 23/5 درجه نسبت به صفحه ی استوایی به دور خورشید می چرخد: این صفحه دایرة البروج است که خورشید حرکت ظاهری سالانه اش را در آن انجام می دهد.
آن روز از سال که برای ما، خورشید در آسمان بلندترین ارتفاع را دارد، انقلاب صیفی (11)، 21 ژوئن (اول تیر) است. در این روز سایه ی تیرک چوبی که در زمین فرو کرده باشیم کوتاه تر از همیشه است. چنین تیرکی، وقتی که از آن برای رصد و اندازه گیری زمان استفاده شود، شاخص (12) خوانده می شود؛ منشاء مِسلَّة (13) و صفحه ی ساعت آفتابی که نخستین ساعتهای عمومی بودند از آنجاست. آن روز از سال که خورشید به وقت ظهر در آسمان کمترین ارتفاع را از زمین دارد؛ روزی که سایه ی شاخص بلندتر از همه ی روزهاست. انقلاب شتوی (14) و مصادف با 22 دسامبر (اول دی) است. بالاخره، دوبار در سال، مدت روز و شب برابر است که اعتدال ربیعی (15)، 21 مارس (اول فروردین) و اعتدال خریفی (16)، 23 سپتامبر (اول مهر) نامیده می شوند. این چهار لحظه ی سال که عموماً با چهارفصل سال متناظر هستند، از زمانهای بسیار قدیم شناخته شده بودند، مثلاً مجموع سنگچینهای استونهنج (17) در جنوب انگلستان، 1900 سال قبل از میلاد بنا شده اند؛ محورهای بنای آن، در بلندترین و در کوتاه ترین روز سال و در اعتدالین با جهت طلوع و غروب خورشید متناظر است.
در بسیاری از تمدنها مدت سال با زمانی تعیین می شد که دو انقلاب شتوی متوالی را جدا می کرد. مصریها حدود 4000 سال قبل از میلاد، مدت سال را با تعداد روزهایی که میان دو طلوع متوالی ستاره ی شعرای یمانی (18)، درست قبل از طلوع آفتاب، فاصله بود، اندازه می گرفتند.
بابلیها و نخستین مصریها سال را 360 روز تعیین کرده بودند که می شد آن را به 12 ماه 30 روزه تقسیم کرد، سپس آن را با پنج روز اضافی تکمیل کردند. به یقین، منشاء تقسیم دایره به 360 درجه، همین تقسیم سال به 360 روز است. چینیها قبل از همه ی اقوام به تقویم دقیق سال دست یافتند و آن را به طوری که در متون قدیمی شوجینگ (19) درج است، 365 روز و یک چهارم روز محاسبه می کردند؛ و محیط دایره را به 365، 1/4 قسمت مساوی تقسیم می کردند. برای کسانی که می خواستند تقویم سال را تعیین کنند، مشکل از آنجا ناشی می شد که سال خورشیدی نه شامل تعداد کاملی ماه قمری (هر یک 29/53 روز) بود و نه تعداد کاملی روز (365/25 روز). بنابراین، لازم بود تصحیحی به عمل آید، و این تصحیح به تدریج انجام گرفت و تقویمهایی پی درپی ایجاد شد.
عدد 365/25 به 29/53 تقسیم پذیر نیست و می باید تدابیری اندیشیده می شد. ملتهای قدیمی ــ چینی، عبری، یونانی یا کلدانی ــ روزها یا ماههای قمری اضافی به آن می افزودند. چینیها این عمل کبس یعنی الحاق ماه قمری اضافی را با مفهوم نگار خاصی نمایش می دادند. آنها می دانستند که 19 سال خورشیدی دقیقاً با 235 ماه قمری برابر است؛ این تعداد ماههای قمری برابر بود با 19 سال 12 ماهه ی قمری به اضافه ی 7 ماه قمری، که کافی بود آن را روی 19 سال توزیع کنند تا سال خورشیدی را با دقت قریب به کمتر از یک روز اختلاف در هر 320 سال تعیین کنند. این چرخه ی 19 سال را مِتون آتِنی (20) هم مستقلاً کشف کرده بود و آن را در سال 432 قبل از میلاد، به یونانیانی که به مناسبت بازیهای المپیک گردآمده بودند، اعلام کرده بود. هنوز هم چرخه ی مِتونی در تقویم عبری معمول است.
در مناطق دیگر دنیا تقویمهای متفاوتی به کار می رفت:
ــ مایاهای (21) امریکای پیش از کشف کریستف کلمب از دو تقویم استفاده می کردند: یکی برای مناسک دینی، که سال آن 365 روز بود و به 18 ماه 20 روز تقسیم می شد، پنج روز اضافی هم به عنوان بدشگون به آن می افزودند؛ دومی، تقویمی بود مخصوص غیبگویی و از 260 روز تشکیل می شد. از ترکیب دو تقویم، یک چرخه ی پایه ی 52 سال به دست می آمد. منجمان مایا رصدخانه هایی بنا کرده بودند که از برجهای آن می شد با دیدبانی ساده، جهات حرکت برخی از کواکب، مثلاً طلوع یا غروب ماه یا ستاره ی زهره را در اعتدالین و در انقلابین ردیابی کرد.
ــ تقویم اسلامی، سال قمری است، که در آن آغاز ماه قمری با رؤیت هلال ماه تازه مقارن است: 34 سال قمری با 33 سال خورشیدی گرگوری (22) برابر است.
اروپاییان، به سهم خود، ارتباط ماه تقویمی را از مراحل ماه قمری بریدند، و نهایتاً برای یافتن مدت دقیق سال، ماههای سال را یک در میان 30 روز و 31 روز و ماه فوریه را 28 یا 29 روز تعیین کردند. در زمان امپراتوری ژولیوس سزار در سالهای کبیسه، فوریه 30 روزه بود و در سالهای دیگر 29 روزه. وقتی که نام ماه اوت را به افتخار امپراتور اوگوستوس، اگوست برگزیدند، برای مردان سیاسی آن زمان، گران آمد که این ماه 30 روزه باشد، و ماه قبل از آن، ژوئیه، که به نام ژولیوس سزار نامگذاری شده بود، 31 روزه. چاره ی کار را در این دیدند که یک روز از ماه فوریه بردارند و آن را به ماه آگوست بدهند. این آشفتگی تقویم تا زمان ما دوام آورده است! در تقویمی که پاپ گرگوریوس (گرگوار) سیزدهم، در سال 1582 تأسیس کرده است، سالهای مضرب 100 که به 400 تقسیم پذیر نیستند، کبیسه به حساب نمی آیند، تا این واقعیت که مدت سال دقیقاً 365 روز و یک چهارم روز نیست، منظور گردد.
تقویم ها از کجا آمدند؟
آغاز سال که می توان آن را به دلبخواه تعیین کرد، همیشه یکسان نبوده است. برای رومیهای قدیم، سال در ابتدای ماه مارس آغاز می شد؛ زمان حکومت شارلمانی، نوئل آغاز سال بود. برای ما، انقلابین و اعتدالین آغاز فصلهای چهارگانه ی سال هستند؛ برای چینیها میانه ی فصلها را مشخص می کنند. سال سنتی چینی در آغاز بهار شروع می شود. تعیین آغاز سال در اول ژانویه، در سال 1567 در فرانسه و در 1752 در انگلستان معمول شد، و بانوان متشخص انگلیسی به آن اعتراض کردند، زیرا سه ماه به سنشان افزوده می شد؛ کارگران به خیال اینکه سه ماه از دستمزدشان را از دست می دهند، بلوارهایی به راه انداختند، و لُرد چستر فیلد (23) را در کوچه های لندن با فریاد: «سه ماه ما را پس بده!» دنبال کردند.
کلدانیها و یونانیها پنج ستاره را نسبت به سایر ستارگان که ثوابت گفته می شوند، متحرک تشخیص داده بودند. آنها را متحیّر یا سرگردان (سیارات (24)) نامیدند. برای کلدانیها اخترشناسی و طالع بینی ارتباط تنگاتنگی با هم داشتند. سابقه ی تعیین صُوَر فلکی در طول منطقة البروج و تجسم آنها با علائم بروج دوازده گانه به رصدهای آنها می رسد. این علائم و حرکت سیارات، به آنها امکان می داد که جدولهای طالع بینی تهیه کنند. یونانیها، درعوض، در صدد توصیف و تبیین منطقی این حرکات متفاوت برآمدند.
تقسیم به هفته ی هفت روزه امری دلخواه بوده است. شاید سابقه اش به تقسیم ماه قمری به چهار قسمت مساوی متناظر با مراحل چهارگانه ی ماه برسد. بعضیها ابتکار آن را از کلدانیها دانسته اند. در هر حال، صورت مکتوب آن، نخستین بار در «عهد عتیق» ظاهر می گردد، و یکی از پایه های تقویم عبری است. بعدها روم مسیحی آن را پذیرفت. هفت روز هفته تعبیرهای اسطوره ای پیدا کردند، و آنها را به هفت سیاره که در آن زمان شناخته شده بودند، ربط دادند. پنج سیاره: مریخ، عطارد، مشتری، زهره، زحل ــ به اضافه ی خورشید و ماه. کلیسای مسیحی بیشتر این نامگذاریها را حفظ کرد؛ «روز آفتاب» (25) که هنوز هم به همین نام در کشورهای شمال اروپا نامیده می شود، ــ در فرانسه به «روز خدا» (26) تبدیل شد؛ روز «ساتورن» (زحل) در برخی از زبانها به روز سَبَت (شنبه) مبدل شد.
تصمیم گرفته شد روز را به تعداد ماههای سال قسمت بندی کنند. نتیجه ی آن، نخست تقسیم روز به 12 قسمت مساوی بود، که نزد کلدانیها و در تمدن باستانی چین معمول بود. مصریها روزِ دو دوازده ساعته (برای روز و شب) را ابداع کردند: به آسانی می شد دایره ای را به شش قسمت مساوی 60 درجه، و هر قسمت آن را به چهار جزء 15 درجه تقسیم کرد تا به تقسیم دایره به 24 قسمت مساوی دست یافت.
همان طور که افلاطون گفته است: «نظاره ی گردش روز و شب، تحولات سال، اعتدالین ربیعی و خریفی و انقلابین صیفی و شتوی بود که ما را به کشف اعداد برانگیخت، مفهوم زمان را به ما القاء کرد، و وسایل مطالعه ماهیت هر چیزی را در اختیار ما گذاشت».

پی نوشت ها :

1. Gustafsson Sven.
2. Uppsala.
3. Pierre Curie.
4. Demeter.
5. Zeus.
6. Persephone.
7. Hades.
8. Helios.
9. Equateur celeste.
10. Ecliptique.
11. Solistice d 'ete (انقلاب تابستانی).
12. Gnomon.
13.ستون عظیم و مرتفع تراشیده از سنگ به شکل سوزن که عمودی نصب کنند: Obelisque.
14.(انقلاب زمستانی) Solistice d' hiver.
15.(اعتدال بهاری) L' equinoxe de printemps .
16.(اعتدال پاییزی) L' equinoxe d'autome.
17. Stonehenge.
18.نام لاتینی آن Sirius و صورت فلکی آن «کلب اکبر» (سگ کلان) canis Major است. ــ م.
19. Shu-jing.
20.Meton d'Athenes.
21. Mayas.
22.منسوب به پاپ گرگوریوس سیزدهم. ــ م.
23. Lord Chesterfield.
24. Planetes.
25. Sunday به انگلیسی و Sonntag به آلمانی.
26. Dimanche.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034

 

 

نسخه چاپی