آرمان شهر افلاطون
 آرمان شهر افلاطون

نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب



 
آنچه نشان می دهد که این افق روشن فاصله زیادی با مرحله کنونی انسانیت ندارد تحققی نسبی است که تاریخ بر رغم جنگها، ناخرسندیها و دگرگونیهای دایم، در مورد رؤیای دیرینه مدینه فاضله ارائه می دهد. درست است که تمام صورتهایی که اکنون برای تحقق این مدینه فاضله در حال آزمایش هست هنوز با کمال آن صورت فاصله بسیار دارد اما چون تاریخگرایی هم انسانیت و هم آروزهای انسانیت را در حال تحول مستمر نشان می دهد، مورخ امروز، هم این تحقق نسبی را که نشانه های آن در افق واقعیت پیداست درخور توجه می یابد و هم این فاصله را که هنوز بین این تحقیق ها با کمال مطلوب یک مدینه فاضله هست قابل توجیه می تواند یافت. می پندارم دورنمای این مدینه فاضله که نیل بدان کمال مطلوب سیر تاریخ است بیش از الگوهایی که به این عنوان بوجود آمده است با مسایل تاریخ نگری مربوط باشد چرا که آن الگوها پدیده هایی است که تفسیر و تبیین آنها کار دانشهایی چون جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، و علم سیاست است و وجود آنها نیز چیزی جز واقعیت خود تاریخ نیست. آنچه بیشتر سیر تاریخنگری را نشان می دهد طرحهایی است که هر یک مدتها در طی تاریخ برای انسانیت در حکم رؤیا بوده است و پاره یی از آنها در دنبال کوششها و کشمکشهای بسیار به پدیده های بیش و کم واقعی تبدیل شده اند و در طی تاریخ که از حرکت مستمر خویش هرگز باز نمی ایستد یک مرحله از تکامل مستمر و بی وقفه سیر انسانیت شده اند. تاریخ این طرحها در واقع تاریخ تلاش ذهن انسان است برای تحقق واقعیت بهتر و به تعبیر هگل برای تحقق شعور بیشتر به آزادی روح. البته آنچه تمام این طرحها را جنبه غیرعملی، وهمی، و پنداری می دهد و تقریباً در تمام آنها نیز مشترک هست اینست که طراح غالباً دنیای آینده را بلاواسطه بر روی دنیای حال می نهد و مدینه فاسده یا جاهله را بی فاصله با مدینه فاضله مربوط می کند اما هیچ نمی کوشد نشان دهد تحول مدینه فاسده به مدینه فاضله از کدام راه تحقق می یابد و آنچه توالی آنها را سبب تواند شد کدام است؟ با این حال طرح اینگونه بناها اگر نیز خود قابل اجرا نباشد لامحاله این فایده را دارد که پاره یی معایب جوامع موجود را روشنتر می سازد و برای اصلاح و بهبود آنها شوق و همت انسانی را تحریک می کند. بعلاوه، در ارزیابی جوامع موجود نیز به اهل سیاست کمک می کند و گه گاه نشان می دهد که اگر نظامات دیگر در جامعه برقرار آید کدام نتایج از آن حاصل می شود و بدینگونه تصور جامعه فاضله از نوع فرضی است که گاه در علم می کنند و از آن معیاری برای جواب صحیح مسأله می یابند. حتی در تعدادی از این طرحها هدف، نقد جوامع موجودست که آن را نیز کسانی که علاقه به بهبود احوال انسانیت دارند نوعی سازندگی تلقی می کنند نه نوعی ویرانگری.
تصور ایجاد برترین شهر همیشه رؤیای دلنوازی بوده است که تعدادی از اندیشه وران جهان را مجذوب می داشته است و در بین کهنه ترین معماران مدینه فاضله، تاریخ مخصوصاً نام افلاطون (348-428 ق م) را در خور ستایش بسیار می داند. در حقیقت وقتی صحبت از مدینه فاضله در میان می آید طرح افلاطون در کتاب جمهور بیش از هر طرح دیگر در خور دقت بنظر می آید و این نه فقط از آن روست که مدینه فاضله افلاطون هنوز جامعترین طرح یک مدینه خیالی از دنیای باستانی است بلکه مخصوصاً از آنجهت است که در سرتاسر تاریخ فلسفه بیشتر آنچه متفکران نام آور در باب اخلاق و سیاست گفته اند بنحوی تحت تأثیر افلاطون است. جمهور افلاطون را مسلمین از ترجمه حنین بن اسحق و از شرح ابن رشد می شناخته اند(1) از قدما نه فقط فارابی از آن متأثرست بلک ابوالحسن عامری هم در السعادة و الاسعاد عباراتی از آن نقل می کند(2). چنانکه در عهد رنسانس اروپا هم طامس مور و کامپانلا و فرنسیس بیکن که همه طراحان بنای مدینه فاضله بوده اند از آن بهره یافته اند و این تأثیر افلاطون را تا قرون جدید نیز در افکار فلاسفه اروپا می توان دنبال کرد.
مدینه فاضله یی که افلاطون در کتاب جمهور، بر دست سقراط، بنا می کند مثل اکثر بناهای مشابه خویش برای دادن جوابی به این سؤال است که عدالت چیست و چگونه ممکن است تحقق بیابد؟ در اوایل کتاب که این سؤال مطرح می شود نویسنده از قول تراکسیماکوس سوفسطایی خاطرنشان می کند که در هر جامعه خواه حکومت عوام در آنجا برقرار باشد یا حکومت اشراف، قوانین در واقع به سود حکومت درست می شود و معیار عدالت هم به حقیقت پیروی از آن قوانین است که بموجب آنها عدالت عبارت می شود از عمل کردن بر وفق خیر و صلاح اقویا(3). اما این دعوی بسبب اعتراضهایی که بر آن وارد هست موقع قبول نمی یابد و بحث همچنان دنبال می شود و سقراط به این نتیجه می رسد که عدالت چون هم در فرد انسانی هست و هم در جامعه هست باید آن را نخست در مورد جامعه دریافت که چیست تا بتوان در مورد فرد انسانی هم آن را تطبیق کرد. در واقع اگر شهری بر مبنای عقل و حکمت بنیان شود البته عدالت در آن تحقق می یابد و با شناخت عدالت در یک شهر می توان دریافت عدالت در بین افراد چگونه حاصل می شود. از اینجاست که فرض بنای یک شهر خیالی پیدا می شود - و جامعه یی که بتواند عدالت را تحقق دهد.
اما پیدایش شهر از آنجاست که مردم در رفع نیازمندیهای خویش به کمک یکدیگر و به تقسیم وظایف در بین خویش احتیاج دارند. برزگر و نجار و کفشگر و نساج و آهنگر هر یک کاری می کنند و همه نیازمندیهای یکدیگر را رفع می کنند و شهر سالم هم همین گونه است که در آن نیازها محدود است و رفع آنها اشکالی ندارد؛ فقط وقتی نیازها فزونی یابد و تجمل پدیدار می شود شهر بیهوده وَرَم می کند و ناسالم می شود و تحقق عدالت در آن دشواری پیدا می کند. عدالت البته وقتی به آسانی در شهر تحقق پیدا می کند که مردم سادگی را پیشه سازند و کثرت نیازها منتهی به پیچیدگی روابط آنها نباشد. بعلاوه چون فزونجویی مردم را از سادگی دور می کند و حرص و آز آنها را وادار به تجاوز دیگران می کند تحقق عدالت در آنگونه شهر آسان دست نمی دهد. لیکن مردم البته هرگز به زندگی ساده قانع نیستند، طالب تجمل می شوند و ناچار شهر وسعت پیدا می کند و این توسعه، شهر را قبل از هرچیز محتاج به کسانی می کند که از شهر در برابر تجاوز همسایگان دفاع کنند یا حتی در صورت لزوم برای بدست آوردن زمین کافی به سرزمینهای همسایگان تجاوز کنند و در واقع منشأ اختلاف شهرها از همین جاست. با اینهمه این گونه شهرست که فرصت و مجال می دهد تا بتوان تحقق عدالت را در آن دنبال و بررسی کرد. در هر حال تقسیم وظایف که موجب پیدایش شهر و بخاطر تأمین نیازمندیهاست اقتضاد دارد که در جامعه هر کس حرفه یی خاص داشته باشد. پس حرفه یی هم برای بعضی از اهل شهر پیدا می شود که عبارت از حرفه سلحشوری است و کمتر از حرفه های دیگر اهمیت ندارد چرا که در تقسیم وظایف آنچه به عهده اهل این حرفه واقع می شود دفاع از شهر و امنیت آن است. اما اشتغال به این حرفه فقط با اسلحه برگرفتن تمام نمی شود؛ باید در استعمال اسلحه نیز ورزیدگی یافت و توسعه شهر هم اقتضا دارد که اهل این حرفه تعدادشان آن اندازه باشد که از عهده ادای وظایف خویش در مقابله با دشمن برآیند. بدینگونه، در مقابل سایر اهل شهر که پیشه ور و برزیگرند، اهل این حرفه طبقه یی خاص بوجود می آورند که طبقه جنگجویان یا نگهبانان باشند. با اینهه، در انتخاب نگهبانان شهر دقت بسیار لازم است و آنها را باید با توجه به صفاتشان برگزید و تربیت کرد چرا که اهل این حرفه تربیت و استعداد جسمی و روحی خاصی لازم دارند و بدون این تربیت و استعداد نمی توانند اشخاصی قوی و غیرتمند باشند و با تدبیر و حکمت وظیفه خطیر خویش را به انجام رسانند. در واقع چون حکام و فرمانروایان هم باید نخبه همین طبقه باشند انتخاب و تربیت افراد این طبقه اهمیت بسیار دارد و بدون رعایت این نکته شهر خیالی ما مدینه فاضله نخواهد گشت و عدالت که بی آن تقسیم وظایف و تعاونی که لازمه پیدایش و توسعه شهرست تحقیق پذیر نیست حاصل نخواهد شد. از همین روست که سقراط در طرحی که برای بنای مدینه فاضله خویش عرضه می کند به ترتیب نگهبانان اهمیت بسیار می دهد. در حقیقت با تقویت نیروی بدنی و روحی جوانان و با توجه به اینکه ذوق حکمت و هنر پا بپای تربیت بدنی سالم و مناسب، آنها را معتدل و نیرومند بارآورد باید همه جوانان شهر را آماده و آزمون کرد تا از بین آنها کسانی را که از هر حیث شایستگی دارند بتوان بعنوان نگهبان برگزید. زمامداران را هم البته می باید از میان کسانی برگزید که در نیروی روحی و جسمی سرآمد باشند، بعلاوه تجربه کافی هم در اداره کارها به دست آورده باشند، و مخصوصاً قدرت و طاقت خود را در مقابل وسوسه ها نشان داده باشند.
با توجه به مراتب و وظایف طبقات و مخصوصاً با در نظر گرفتن استعداد جسمی و روحی آنها بنظر می آید که مردم با آنکه همه از خاک برآمده اند بازگویی از سه فلز مختلف ساخته شده اند: یکدسته فلزشان از طلاست و انگار که برای زمامداری ساخته شده اند، یکدسته هم فلزشان نقره است و برای نگهبانی استعداد دارند، دسته آخر فلزشان از آهن است و آنها پیشه وران و برزیگران هستند که برای حرفه های عوام مناسبت دارند(4) لیکن برخلاف این دسته اخیر که فلزشان از آهن است و به طلا و نقره حاجتمند هستند، نگهبانان، و زمامداران - که وجودشان از نقره و طلاست دیگر خود حاجت به طلا و نقره ندارند و نباید آلوده به آن شوند؛ معیشت آنها را باید اهل شهر تأمین کنند و آنها خودشان از کسب و کار و از جمع آوری طلا و نقره دوری نمایند چنانکه در حقیقت هم اگر بیهوده در صدد جمع آوردن سیم و زر برآیند دیگر نمی توانند وظایف خود را بدرستی انجام دهند؛ هم آنها ناچار بدخواه دیگران می شوند و هم دیگران به بدخواهی آنها برخواهند خاست و در چنان احوال کسانی که باید مایه بیم دشمنان خارجی باشند خود از دشمنان داخلی بیش از دشمنان خارجی بیم خواهند داشت و بدینگونه سقراط که طرح شهر خیالی را می ریزد زیرکانه خاطرنشان می کند که سعادت شهر و عدالت مدینه فاضله اقتضا دارند که حق مالکیت خصوصی از طبقه نگهبانان و زمامداران سلب شود تا آنها مجبور نشوند بجای آنکه مدافع و حمایتگر اهل شهر باشند مدعی و مخالف آنها شوند. برای همین مقصود است که طرح مدینه فاضله افلاطون نوعی زندگی اشتراکی را توصیه می کند - اما نه برای تمام مردم، برای طبقات برگزیده و اشراف.
می گوید که این نگهبانان مثل سربازانی که به جنگ می روند همواره با هم زندگی خواهند کرد و هیچیک از آنها خانه یا انباری نخواهد داشت که دیگران نتوانند آزادانه وارد آن شوند(5). بدینگونه، مالکیت خصوصی فقط از طبقه زمامداران و نگهبانان سلب می شود و طبقات پیشه ور و کشاورز می توانند اموال خصوصی داشته باشند؛ ولیکن نگهبانان که خودشان از تجاوز و طمع برکنارند باید حد اعتدال را درشهر نگهدارند و از تجاوز جلوگیری کنند. البته شهر حکم نفس انسانی را دارد که در آن تعادل وقتی حاصل می شود که قوای شهوت و غضب تابع قوه عقل باشند ورنه افراط در کامجویی و تندروی در تجاوز طلبی اعتدال نفس را بهم می زند و نفس انسانی در این حال با دشواریهای بسیار مواجه خواهد بود. در شهر نیز طبقات عامه مظهر خواهشهای نفسانی است و طبقه نگهبان نمودگار نیروی غیرت و تعصب است چنانکه طبقه زمامدار هم مظهر عقل بشمارست. شک نیست که تبعیت و تمکین آن دو طبقه دیگر از طبقه زمامدار در حکم تمکین و تبعیت قوای شهوت و غضب از قوه عقل است و چون این امر شرط تحقق اعتدال در جامعه است پس زمامداران باید از بین مردم نخبه و از عقلای واقعی انتخاب شوند تا در واقع نیز بتوانند مظهر عقل و حکمت به شمار آیند. زندگی اشتراکی هم که برای نگهبانان و زمامداران لازم است برای آن است که آنها بتوانند عقل و حکمت خود را از تجاوز حرص و آز نگهدارند و قدرت را بعنوان فیلسوف در دست داشته باشند و وقتی در بین آنها همه چیز از آن همه شد دیگر بهانه یی برای رقابت و اختلاف نخواهد بود و نگهبانان می توانند با خاطر آسوده و با پایمردی یکدیگر به اداره امور شهر بپردازند. اشتراک در زنان هم که برای آنها بخاطر احتراز از بروز رقابت و حسادت لازم بنظر می رسد البته مبنی بر هرج و مرج جنسی نیست، مبنی بر این تصورست که همه آنها خانواده یی واحد باشند و هرچند هیچ مردی نباید بخصوص با یک زن زندگی کند اما این خود نه بدان معنی است که هر زن بتواند با هر مردی که بخواهد ارتباط داشته باشد. در رابطه جنسی بین زن و مرد هدف تأمین تناسل است و از ین رو تجانس بین جفتها ضرورت دارد و نباید آن را سرسری تلقی کرد. درین کار نظم و ضابطه یی که هست اهمیت بسیار دارد و بقای وحدت شهر و پاک نگهداشتن نژاد هم رعایت این نظم و ضابطه را اقتضا می کند(6).
البته اینکه سقراط می گوید اطفالی را که از جفتهای مرغوب بوجود می آید باید مراقب کرد و آنها را که از جفتهای نامرغوب هستند نباید اهمیت داد ممکن است حاکی از توجه افلاطون باشد به بعضی آداب و رسوم اهل اسپارت، چنانکه این نکته هم که می گوید تنها فیلسوف حقیقی است که شایسته زمامداریست شاید خود سرزنشی باشد در حق همشهریهای خویش که فیلسوفی مثل سقراط را بجای آنکه زمامدار کنند، به مرگ محکوم ساختند. معهذا، تصور آنکه جامعه افلاطونی مبنی بر نوعی نظام طبقاتی «بسته» است که در بعضی جوامع قدیم بوده است و از آن به «کاست»(7) تعبیر می کنند درست نیست(8) چرا که در آنگونه نظام طبقاتی افراد در هر طبقه بدنیا آیند در همان می مانند و خروج از آن برای آنها امکان ندارد در صورتی که طبقات جامعه افلاطونی «باز» است و با آنکه افراد برحسب اقتضای استعداد و فلز خویش جای خود را پیدا می کنند استعداد و تربیت، جوانان تمام طبقات را برای نیل به مراتب بالا کمک می کند و زمامداری فلاسفه هم که خودشان از وسوسه تمنیات برکنارند و جاه و مال هم آنها را منحرف نمی کند نمی گذارد استعداد اشخاص در یک محدوده «بسته» که طبقه آنهاست، بهدر رود و جامعه از فواید استعدادهای درخشان تنها بدان سبب که در یک طبقه پایین تر بدنیا آمده اند محروم بماند.
این است مدینه فاضله افلاطون که در آن، قدرت بخاطر آنکه در اجرای عدالت با ناکامی مواجه نگردد از مالکیت جدا می شود و بدینگونه حیات اشتراکی بی آنکه طبقات عامه را محدود سازد طبقات عالی را همچون امتیازی که مخصوص اشرافیت است شامل می شود و این رنگ اشرافی که در طرح مدینه فاضله افلاطون هست ناشی از انزجار حکیم است از هرج و مرج حکومت عامه. این انزجاریست که در خون اوست چرا که افلاطون از خاندان اشرافی بیرون آمد و از هر دو جانب با فرمانروایان قدیم آتن منسوب بود. بعلاوه خبط و ننگ بزرگ حکومت عامه که در محاکمه معروف سقراط در حقیقت حکومت عامه را بیشتر از سقراط محکوم کرد، نیز ماجرایی بود که نمی توانست افلاطون را نسبت به این طرز حکومت بدبین تر نکند. آیا وقتی نشان می دهد که در مدینه فاضله باید حاکم حکیم باشد غیر از تعریض بر جنایتی که اهل آتن نسبت به سقراط کرده اند نظر به جامعه مصری هم که در آن کاهنان زمامداران محسوبند و فرعون هم بعنوان سرآمد کاهنان بر آنها نظارت می کند نیز دارد؟ البته ممکن هست چنین باشد، خاصه که افلاطون علاقه خاصی به عجایب مصر و حکمت کاهنان دارد. در حقیقت بعد از مرگ سقراط افلاطون که خویشتن را بسبب سعی بیهوده یی که در رهایی سقراط کرد معروض بدگمانیهای زعمای دموکراسی آتن می دید راه سفر پیش گرفت و از جمله به مصر رفت.
در واقع هرچند تاریخ این مسافرت مجهولست و معلوم هم نیست افلاطون به چه مقصود به مصر سفر کرده است لیکن در اینکه چنین سفری رفته است جای تردید نیست. از غالب روایات برمی آید که در مصر افلاطون از کاهنان، هندسه و نجوم آموخته است. دیوجانس لائرسیوس(9) که تاریخ فلاسفه اش معروفست می گوید در سفر مصر اوریپیدس شاعر هم با افلاطون همراه بود و بیماری وی را کاهنان مصر معالجه کردند(10). آنچه محقق است افلاطون در مصر آن اندازه اقامت کرده است که با تعلیم کاهنان و عقاید دینی و فلسفی آنها آشنایی یافته باشد. البته در آثار خود او راجع به این مسافرت تصریحی نیست اما ذکر مصر در پاره یی آثار او مکرر هست و از جمله در رساله گرگیاس(11)، رساله فیدون(12)، کتاب جمهور(13)، کتاب سیاست(14)، کتاب قوانین(15)، رساله طیمائوس(16) و کریتیاس(17)، اشاراتی که در باب مصریها هست می تواند نشانی باشد از آشنایی افلاطون با احوال مصر و مصریها. آیا طبقات سه گانه یی هم که در طرح مدینه فاضله در کتاب جمهور هست ارتباطی با مصر و مصریها ندارد؟ در حقیقت از گفته ایسقراطس(18) (338-436 ق م) خطیب آتنی که از همعصران او محسوبست برمی آید که مردم مصر سه طبقه بوده اند و هر طبقه تکلیف و وظیفه یی داشته است و نظم و نسقی که در کار آنها بوده است چنان جالب بنظر رسیده است که «حتی مشهورترین فلاسفه هم که با اینگونه مسایل سروکار دارند» آن را سرمشق کرده اند و پیداست که مراد وی ازین مشهورترین فلاسفه کسی دیگر جز افلاطون نیست. معهذا بنظر می آید که طبقات جامعه در مصر هم تا این اندازه مستقل و مجزا نبوده است و حتی هرودوتس(19) هم جامعه مصری را به هفت طبقه تقسیم کرده است که در حقیقت محدود به همان هم نبوده است(20). معهذا تأثیر مصر و تأثیر آشنایی با کاهنان آن در کتاب جمهور و در چندین رساله دیگر افلاطون پیداست. بعلاوه آنچه افلاطون به شرق مدیون است منحصر به آنچه خودش از مصریها آموخته است نیست. نه فقط آثار کسانی چون فیثاغورس و ذیمقراطیس که خود از تأثیر شرق برکنار نبوده اند ناچار در وی تأثیر گذاشته است بلکه حتی آشنایی با تمدن کلده و ایران هم نشانش در آثار وی هست(21).
تنها در کتاب جمهور نیست که افلاطون نقش مدینه فاضله را طرح می کند. در رساله طیمائوس هم نشان آن هست و سقراط خلاصه گفت و شنودهایی را که در کتاب جمهور نقل شده است در آغاز این رساله نیز روایت می کند. طرفه آنست که در رساله طیمائوس و همچنین رساله ناتمام کریتیاس نیز آنچه در باب جزیره اتلانتیس نقل می کند و خود آن طرح یک مدینه فاضله را بعدها به فرانسیس بیکن القاء می نماید باز مأخوذ از کاهنان مصری است آن هم به روایت سولون. بنظر می آید که مسافرت مصر، مشاهده آثار آن سرزمین، و مخصوصاً مصاحبت کاهنان در افلاطون تأثیری قابل ملاحظه داشته است و از شواهد این دعوی آنست که حکیم آتن به این نکته که تمدن مصر از تمدن یونان عصر وی - نه تمدن آتن سپری شده باستانی و خیالی - کهنه ترست توجه دارد، و آنجا که کاهنان مصر به سولون می گویند شما یونانیها همیشه بچه هستید چیزی ازین توجه به قدمت فرهنگ مصری انعکاس دارد. با اینهمه، در داستان اتلانتیس که کریتیاس آن را از روایات منسوب به سولون نقل می کند گفته می شود که نه هزار سال قبل از عهد سولون (ح 558-638 ق م) آتن وجود داشته است و حتی هزار سال قبل از ایجاد شهر ساییس (22) در مصر شهر باستانی آتن دارای نوعی حکومت بوده است شبیه به آنچه در فرضیه سقراط راجع به مدینه فاضله هست. آنگونه که یک کاهن مصری برای سولون نقل می کند این آتنیهای باستانی در برخورد با تجاوزگران اتلانتیس قدرت اخلاقی و جسمانی فوق العاده یی از خود نشان دادند. اتلانتیس جزیره یی بزرگ بود در اقیانوس اطلس و آنسوی تنگه یی که امروز جبل الطارق می خوانند. فرمانروایان آن با یکدیگر همدست شده بودند، دولتی متحد و قوی بوجود آورده بودند، و قسمت عمده اروپا و افریقا را نیز مقهور کرده بودند. فقط آتنیهای باستانی توانستند با سرسختی خویش آنها را مغلوب کنند. اما طولی نکشید که زمین لرزه و سیل مهیبی هم آتنیها را از میان برد و هم تمام جزیره اتلانتیس را با مردمش به امواج دریا سپرد. از آن پس آتنیهای باستانی از میان رفتند و از اتلانتیس هم فقط خاطره یی در روایات مصریها ماند که بعدها سولون در مسافرتی که به مصر کرد آن را از زبان کاهنان شنید. درین باب که جزیره اتلانتیس قصه یی بیش نیست اکنون تقریباً تردیدی وجود ندارد و از اینکه کریتیاس - راوی داستان - هم که روایت را از سولون نقل می کند سعی دارد تا مأخذ خویش را به اسناد خانوادگی منسوب کند برمی آید که در عصر افلاطون چنین روایتی در آنچه از اقوال سولون در افواه یا کتابها نقل می شده است وجود نداشته است(23). ولیکن لحن «حقیقت نمایی»(24) که در روایت هست بقدری زنده و خیال انگیز بوده است که قرنهای دراز بعد از افلاطون نیز کنجکاویهایی را در جستجوی «این جزیره گمشده» برانگیخته است و مدتها پژوهندگان در باب محل واقعی آن حدسهای گونه گون عرضه کرده اند - که آخرین آنها عبارت بوده است از قاره امریکا(25). البته امروز در اینکه اتلانتیس فقط صحنه خیالی یک قصه است شک نیست؛ صحبت درین است که آیا قصه را افلاطون از پیش خود اختراع کرده است یا چیزی از آن را در مصر شنیده است؟ آنچه محقق است اینست که داستانهایی نظیر ملاح و جزیره در بین مصریهای قدیم وجود داشته است که کهنه ترین صورت یک نوع سندباد بحری است(26) و این نکته احتمال آن را که اتلانتیس نیز در ادبیات قدیم مصری سابقه یی داشته باشد پذیرفتنی جلوه می دهد؛ تصریح و تأکیدی هم که راوی در باب مأخذ روایت می کند ارتباط آن را روایات مصری قدیم محتمل می سازد. معهذا بنظر می آید که خیال قصه پرداز افلاطون هم در اصل مصری داستان - بر فرض آنکه چنین اصلی وجود داشته است - دستکاریهایی کرده باشد. چنانکه مسأله طبقات جامعه مصری بدانگونه که در روایات هست، ظاهراً، برای آن ساخته شده است تا با نظامات مذکور در مدینه فاضله مناسب باشد.
در بین نکات جالبی که در طرح مدینه فاضله افلاطون مجال بحث یافت همین مسأله طبقات جامعه بود. وی البته در جامعه خویش بین سه طبقه زمامداران، نگهبانان، و عامه تفاوت می گذارد و در ضمن بحث از انواع حکومت هم به وجود طبقات توجه نشان می دهد. حتی این نکته را هم خاطرنشان می کند که وقتی فقر و ثروت در شهر رخنه کند وحدت آن بهم می خورد و درون یک شهر دو شهر بوجود می آید که دایم با یکدیگر کشمکش خواهند داشت(27). درست است که غیر از افلاطون تعدادی دیگر از نویسندگان یونان و رم باستانی نیز اشارت به وجود طبقات کرده اند و هرچند نزد هیچ یک توجه به وجود این طبقات مبنی بر تصور انقسام طبقات برحسب تملک افزار تولید نبوده است(28). باز تمایز طبقات در جوامع عصر ماشین را می توان همچون دنباله تحول آن خودآگاهیهای مبهم شمرد که در اجتناب از انتشار ثروت و فقر که آن یک، انگیزه تن پروری و این یک انگیزه تبهکاریست و عروض آنها وحدت شهر را بهم می زند افلاطون کوشیده است تا قدرت را که در واقع فقط در دست نگهبانان و زمامداران است از مالکیت خصوصی که ممکن است آن را منجر به تعدیگری سازد جدا کند امریست که با طبع و نهاد انسانی و با خاصیت نهادی قدرت سازگاری ندارد و از همین روست که طرح مدینه فاضله به رؤیایی خوش تبدیل می شود که تحقق پذیر نیست. درست است که بعضی نقادان افلاطون کوشیده اند حکومت کلیسا را در قرون وسطی، حکومت یسوعیها را در پاراگوئه، و حتی حکومت دوره یی از انقلاب 1917 را در روسیه هر یک بوجهی تحقق طرح مدینه افلاطون نشان دهند(29)، لیکن حقیقت آنست که آن رؤیای طلایی در هیچ یک از این پدیده ها تحقق پذیر نبوده است و این نکته یی است که خود افلاطون هم بدان توجه دارد. در حقیقت هرچند افلاطون قسمتی از طرح مدینه فاضله را از مشاهده واقعیات مخصوصاً از احوال جوامعی نظیر جامعه مصر باستانی ساخت لیکن بخش اساسی آن فقط رؤیا بود. ازین رو خود وی از زبان سقراط، چند جا درباره عملی بودن این طرح اظهار تردید می کند(30). و یک جا خاطرنشان می کند که کمال مطلوب هدف است و لازم نیست که تحقق پذیر باشد و جای دیگر یادآوری می کند که اگر چنین شهری در هیچ نقطه جهان نیست نمونه آن در عالم مُثُل - در آسمان - هست و هر کس بخواهد می تواند آن را دریافت کند و در استقرار حکومت نفس خویش، از آن سرمشق سازد و حتی عدالت فردی را تحقق دهد.

پی نوشت ها :

1. G. Sarton, A Histoty of Science, 1965, I/429
مقایسه شود با: E. I. J. Rosenthal, Averroes' Commentary of Plato's Republic. 1956/3-14
2. A. J. Arberry, Some Plato in an Islamic Epitome, Islamic Culture 1955, 11/86-99
3. جمهور افلاطون، ترجمه فؤاد روحانی/بند 9-338
4. ایضاً همان کتاب، بند 416-415
5. همان کتاب، بند 416
6. ایضاً، بند 460-457
7. Caste
8. A. E. Taylor Plato, the Man and His Work, 1949/275
9. Diogenes Laertius
10. Diogene Laerce, Vie, Doctrines, et Sentences Des Philosophes IIIustres, I/165
11. Gorgias
12. Phaedo
13. Republic
14. Politics
15. Iaws
16. Timaeus
17. Critias
18. Isocaratus
19. Herodotus
20. برای تفصیل بیشتر رجوع شود به مقاله K. Svoboca در Archiv Orientalni ، و گزارش آن بقلم نویسنده این سطور در مجله یغما 176/8-169
21. برای تحقیق در تأثیر شرق در اندیشه افلاطون رجوع کنید
G. Sarton, OP. Cit. I/400-402
که بعضی مآخذ دیگر را هم درین باب یاد می کند.
22. Sais
23. A. E. Taylor, OP. Cit/439
24. Verisimilitude
25. B. Jowett, the Dialogues of Plato. III/702-3
26. ویل دورانت، مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام3/1-262
27. جمهور افلاطون، بند 423
28. S. L. Utchenko-I. M. Diakonoff, Social
Stratification of Ancient Society, 13th
International Congress of Historians
Moscow 1970/2-3
29. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه زریاب خوئی/8-36
30. جمهور افلاطون، بند 3-471 مقایسه شود با همان کتاب، بند 592

منبع: زرین کوب، عبدالحسین، (1362)، تاریخ در ترازو: درباره تاریخ نگری و تاریخنگاری، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم

 

 

نسخه چاپی