معرفی فیلم (بی قانون)
معرفی فیلم «شتاب اضافه»

 





 
کارگردان: دیوید کوئپ
فیلمنامه: دیوید کوئپ، جان کمپز
فیلمبرداری: میچل آموندسن
موسیقی: دیوید ساردی
بازیگران: جوزف گوردن لویت، دانیا رامیرز، مایکل شانون، آرن تویت
محصول: آمریکا، 2012
مدت زمان: 91 دقیقه

آنچه گذشت

دیوید کوئپ، نویسنده و کارگردان شتاب اضافه، پیش از این بیشتر به عنوان نویسنده ی فیلمنامه هایی نظیر اتاق امن (دیوید فینچر)، جنگ دنیاها (استیون اسپیلبرگ) و ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه ی بلورین (اسپیلبرگ) شناخته می شد. کوئپ و همکار فیلمنامه نویسش در شتاب اضافه، پیش از این در شهر ارواح، فیلم قبلی کوئپ هم همکاری کرده بودند. جوزف گورزدن لویت، بازیگر (و به تازگی کارگردان) جوانی که با فیلم تلقین کریستوفر نولان به شهرت رسید، نقش اصلی این فیلم را برعهده دارد. او در میانه های فیلمبرداری، وقتی با سرعت زیادی داشت دوچرخه سواری می کرد، با یک تاکسی برخورد کرد و روی شیشه ی عقب ماشین پرتاب شد؛ این تصادف باعث شد دستش بشکافد و 31 بخیه بخورد. تصویری از عواقب این تصادف در میان نماهای تیتراژ پایانی گنجانده شده است.

نظر منتقدهای خارجی

راجر ایبرت سه ستاره و نیم به فیلم داده است و نوشته: «اگر به دنبال عمق و ژرفایید، سراغ فیلم غلطی آمده اید. اما تحت کارگردانی دیوید کوئپ، این فیلم یک ماجراجویی ماهرانه و سحرانگیز است. من به شدت از فیلم های تعقیب و گریز متداول خسته شده ام؛ اما هیچ چیز متداولی در شتاب اضافه وجود ندارد. هر فرمول اکشنی می تواند با خلاقیت و انرژی کافی، زنده شود». مایکل فیلیپس هم که فیلم را دوست دارد و سه ستاره و نیم به آن داده است، چنین نوشته: «یکی از لذت های شتاب اضافه، به جز یک داستان زیرکانه و خوب تعریف شده، در نبود قاطعانه ی پرده ی سبز و جلوه های ویژه ی دیجتیال است. بیشتر دیوانگی های فیلم تقریباً در توانایی های انسانی می گنجند». جیمز براردینلی هم که سه ستاره به فیلم داده است، نوشته: «کمی غافلگیرکننده بود این که در میان این همه سکانس تعقیب و گریز پرتعلیق در فیلم های تابستان 2012، بهترین سکانس مربوط به شتاب اضافه، فیلم تریلر دیوید کوئپ نویسنده/کارگردان باشد. سکانس های تعقیب و گریز معمول، که با منتخبی از نماهای سنتی فیلمبرداری می شوند، معمولاً آن قدر کسل کننده اند که خواب آور می شوند. مضمون فیلم یکی از دلایلی است که شتاب اضافه سرشار از تعلیق شده است: تا الان ما با صحنه هایی از دوچرخه های سرعت بالا که در ترافیک منهتن می روند و می آیند، اشباع نشده ایم. اما کارگردانی کوئپ هم شایسته ی تعریف است. او به شیوه های متعددی این صحنه های تعقیب و گریز را نشان می دهد بدون آن که دوربین خود را بلرزاند؛ بلکه با نماهای متوسط، اورهد و نقطه نظر از ما پذیرایی می شود». امتیاز این فیلم در سایت IMDb تاکنون 6/9 از 10 است و در سایت متاکریتیک 66 از 100.

نمونه ای از دیالوگ های فیلم

ویلی [جوزف گوردن لویت]: دوچرخه سواری رو دوست دارم. با دنده ی ثابت. بدون ترمز. نمی تونم وایسم. نمی خوام وایسم.

یادداشت منتقد

گاهی برای فرار از کلیشه ها و خلق یک اثر متمایز و جدید کارهای ساده ای می توان انجام داد؛ مثلاً کاهش دوچرخ از چهار چرخ!
در منطقه ی مرکزی نیویورک با ترافیک سنگین روزانه. پیک های دوچرخه سوار محبوبیت زیادی دارند. ویلی، دوچرخه سوار بی کله ای که دوچرخه اش نه ترمز دارد و نه دنده، در میان همکارانش به عنوان بهترین فرد در این حرفه شناخته شده است؛ اما محموله ی سبکی که در اختیار دارد و حاوی بلیتی به ارزش 50 هزار دلار برای ورود غیرقانونی یک دختربچه ی چینی به آمریکاست به دردسر تمام و کمال تبدیل می شود زمانی که پای محبوب سابق ویلی، یک گروه گنگستر خطرناک چینی و پلیس فاسدی که غرق در بدهی ناشی از قمار است در میان باشد.
یک اثر حادثه ای از کارگردانی که بیشتر به نگارش فیلمنامه های کلاس بالاتر اکشن شهرت دارد. ترکیبی از دو ایده ی جذاب است: ایده ی بکر تعقیب و گریز با دوچرخه و ایده ی نه چندان تازه ی روایت غیرخطی از برش های زمانی جابه جا شده که به مرور پازل را تکمیل می کنند. ایده ی اول را نباید دست کم گرفت چون با حجم فراوان فیلم های بسیار خوش ساخت اکشن در چند دهه ی اخیر که در بهترین نمونه های آنها همیشه سعی شده سکانس هایی با ایده های جدیدتری از تعقیب و گریز نمایش داده شود، هر روز کار برای نویسندگان و خالقان این آثار دشوارتر می شود. به ویژه که این جا با اضافه کردن آن قطعات تحلیل ذهنی ویلی از وضعیت چند لحظه بعد خیابان برای یافتن بهترین مسیر! - مشابه آنچه در شرلوک هلمز جدید دیده ایم- در عین این که به شخصیت پردازی وی کمک شده بر جذابیت سکانس های تعقیب و گریز هم افزوده شده است. به اینها اضافه کنید اجرای سکانس های تعقیب و گریز با حضور رکاب زنان (به صورت های دوگانه های ماشین- دوچرخه و دوچرخه- دوچرخه) با تسلط خوب بازیگران بر روی دوچرخه که خیلی واقعی و جذاب از کار درآمده است.
فارغ از این دو نکته، فیلم برجستگی خاصی ندارد. شخصیت ها چندان پیچیده نیستند اگر نخواهیم بگوییم که حتی کلیشه ای هستند؛ که درگیر مافیای چینی است) سعی کرده از میزان کلیشه ای بودن آنها بکاهد. با این فیلم و نمونه های دیگری چون گاوصندوق (safe) به نظر می رسد سینمای هالیوود در نمایش گروه های گنگستری نیویورکی از ایتالیایی ها دست شسته و به سمت باندهای فاسد چینی متمایل شده که به دلیل شیوه ی متفاوت در عملکرد، روابط و خرده فرهنگ حاکم بر مناسبات اعضا تا مدت ها فرصت مناسبی برای نویسندگان در خلق موارد جدید و دیده نشده فراهم شده باشد.
بازی جوزف گوردن لویت قطعاً نقش مهمی در موفقیت نسبی فیلم داشته که خیلی با اعتماد به نفس رکاب زده است و حالا با بازی در فیلم هایی چون تلقین، لوپر و بتمن نشان داده که می تواند چهره ی برجسته ی این نوع فیلم ها در دهه های آینده باشد. اما برخلاف نقش اصلی، شخصیت خلق شده به عنوان نقش اول زن فیلم نه تنها فراتر از کلیشه ها نمی رود، که حتی در میان نمونه های کلیشه ای هم بسیار دست چندم و حضورش در برخی سکانس ها کاملاً تحلیلی است.
اما بزرگ ترین ضعف فیلم به طور قطعی نحوه ی پایان بندی قصه با گرته برداری از نمونه فیلم های مشابه درباره تاکسی رانان در سینمای دهه های 40-50 آمریکا و فرانسه است که اینجا در ابتدای قرن بیست و یکم و با وجود قوت فردگرایی و فقدان تمایلات صنفی عمیق در میان گروه های این چنینی اصلاً باورپذیر نیست.
منبع:نشریه ی سینمایی 24 شماره هفتم آبان ماه 1391



 

 

نسخه چاپی