پهلوان جاوید
پهلوان جاوید

 





 

چشم اعتماد مردم

تختی با مردم بود و از مردم، مردمگرایی در ذاتش بود. داستان کمکش به دانشجویان یکی از جالب ترین صحنه های به یادگار مانده از زندگی تختی است.
یک بار که دانشجوها در دانشگاه تهران تحصن کرده بودند و دانشگاه هم محاصره بوده و کسی امکان تردد به دانشگاه نداشته، تختی با ظرف های غذا از دانشگاه وارد می شود، خوب پاسبان ها هم می شناختندش و کاری با وی نداشتند. چون غذا کم بوده، از درهای متعدد دانشگاه وارد می شود و کار غذا رسانی را تکرار می کند.»
بابک با اشاره به علاقه و سمپاتی متقابلی که مردم نسبت به تختی داشتند، برخورد آنها با جهان پهلوان را نظیر اعتمادی می داند که نسبت به پهلوان های قدیم وجود داشت. وی می گوید:« یک بار پدرم که از آلمان با ماشین شخصی راهی ایران بوده، یکی از دانشجویان ایرانی که خانم آلمانیش را می خواسته به ایران بفرستد می فهمد که تختی راهی ایران است. نمی دانم چرا خانمش را با هواپیما نمی فرستاده، شاید به خاطر اینکه پول نداشته، در فرانکفورت به سراغ تختی می آید و خانمش را می سپرد به دست تختی.
ظاهرا ماشین تختی ایرادی داشته. تختی عنوان می کند خیلی خوب ماشین رفیق من هست خانم شما می تواند با وی بیاید. ولی آن دانشجو می گوید فقط باید در ماشین خودت سوار شود. بالاخره آن خانم با تختی به ایران می آید و این زمینه دوستی های بعدی دانشجوی ایرانی با تختی می شود. به هر حال تختی در جامعه ما پدیده ای بود.»

پاسخ منفی به پست های دولتی

شاه ملعون برای اینکه مقابل تختی کم نیاورد در صدد تطمیع جهان پهلوان برآمد. در جریانات انتخابات فرمایشی مجلس بیستم پیشنهاد نمایندگی مجلس باو شد ولی تختی قبول نکرد. بعدا پیشنهاد شهرداری تهران به تختی داده شد. جهان پهلوان آن را هم رد کرد و به دوستانش گفت:« ما را هم مثل دیگران آلوده می کنند. ما نمی توانیم زیر بارحکومتهای فردی که بکن، نکن می گند برویم. ما صاحب نظر هستیم. اگر بخواهیم با جمع کار کنیم خودمان تصمیم می گیریم. روزی اگر موقع آن رسید و مردم گفتند، بسیار خوب، ولی کسی که آدم را نصب می کند، همان طور هم می تواند عزل کند. در نتیجه ما این کار را نمی کنیم.» این گفته تختی را بعد به اسدالله علم و شاه دادند و گفتند که تختی زیر بار نمی رود.
یک روز آقای خرم صاحب پارک ارم بدستور آقای قره گز لورئیس تربیت بدنی کیفی را به جهان پهلوان نشان داده و می گوید:« ما امانتی داریم که می خواهیم خدمت شما بدهیم و دوست داریم که آن را قبول کنید. شما خودت لوطی هستی و می دانیم که شخصا نیاز نداری ، ولی آن را به مردم بدهید. مردم از شما انتظار دارند.»
چجهان پهلوان نگاهی به کیف پر از اسکناس کرده و می گوید:« من به هیچ وجه به این امر راضی نیستم، این پولها چیزی نیست و من زیر بار این حرفها نمی روم. من یک عمر آبرویم را حفظ کردم و به هیچ وجه نیاز ندارم و اگر هم نیاز داشته باشم، افرادی که با من هستند مرد تر از دیگران هستند و پول سالم تر هم دارند و به هر کدام که بگویم جور مرا می کشند. پول سالم باید گرفت، پول ناسالم به درد من نمی خورد. ما از این پولها نمی گیریم.»
مبارزات جهان پهلوان تختی بعد از سال ۱۳۳۹ رژیم پهلوی را بشدت به وحشت انداخته بود. ساواک لحظه ای او تنها نمی گذاشت. اما بخاطر محبوبیتی که تختی در میان مردم زحمتکش داشت جرات نمی کرد او را دستگیر و به بند کشد. پس توطئه ای علیه تختی تدوین کردند که همانا توطئه به اصطلاح خود کشی تختی بود.

یه ملت و یه تختی

هفده دیماه 1346تختی را در اتاقی در هتل اتلانتیک تهران بی جان یافتند و با این که سی و هشت سال از آن روز میگذرد ، مثل این است که دیروز بود.
بدون رادیو ، روزنامه ، تلویزیون ، مردم دهان بدهان، گوش بگوش خبر درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی را بهم می رساندند. هنوز چند دقیقه ای از پیدا شدن پیکر بیجان تختی نگذشته بود که سراسر تهران از این فاجعه آگاه شد و مردم در غم پهلوان عزیز خود می گریستند. خبر در یک لحظه سراسر شهر را فرا گرفت و نیروی معجزه آسای مردم بار دیگر قدرت سحر آمیز خود را نشان میداد و به فاصله دو ساعت هزاران نفر از مردم کوچه و بازار دسته دسته بسوی پزشکی قانونی بحرکت در آمدند. دختران و پسران مدارس و دانشجویان کلاسها را تعطیل کردند و همگی گریه کنان بطرف دادگستری حرکت کردند. دانشجویان در خیابانها شعار میدادند و حتی خواستار مجازات مسببین یا قاتلین احتمالی تختی بودند مردم می خواستند برای آخرین بار چهره معصوم پهلوانی را که بارها نام ایران را در جهان بلند آوازه ساخته بود و یک دم از فکر مردم فارغ نبود ببینند ولی ماموران استبداد مانع می شدند.
منبع:تبیان



 

 

نسخه چاپی