جنگهای اعراب و اسرائیل (3)
 جنگهای اعراب و اسرائیل (3)

نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی


 

جنگ فرسایشی

پیروزی در جنگ شش روزه باعث شد که در سینا، برای اسراییل یک کمرنبد ایمنی هشدار دهنده ی استراتژیک، در برابر مصر، به وجود آورد. با این حال، نیازهای امنیتی مربوط به برقراری نظم میان هزاران عرب سرکش (در سرزمین های به تصرف درآمده)، اسراییل را با مسأله امنیتی داخلی جدیدی مواجه کرد. بنابراین، نیروهایی که می بایست برای حفاظت از خطوط دفاعی دوردست سوئز گماشته می شدند، در یک جا اسیر نگه داشته شدند؛ این امر، در صورت وقوع جنگ مشکلاتی را به لحاظ لجستیکی و آرایش نیروها ایجاد کرد.
مصری ها، توسط شوروی با تانک های مدرن و توپ های صحرایی به طور گسترده ای دوباره تجهیز شده بودند. آنها مصمم شدند که زندگی را در طول کانال برای نیروهای مستقر در پادگان اسراییل غیرقابل تحمل سازند و در ماه سپتامبر و اکتبر 1968، از 150 موضع واقع در طول کانال، اقدام به گلوله باران متناوب و شدید کردند؛ در همان ابتدا تلفات سنگینی بر نیروهای فاقد آمادگی اسراییل وارد ساختند. ناصر که انتظار عملیات تلافی جویانه سنگینی از جانب اسراییلی ها داشت، غیرنظامیان را از منطقه کانال تخلیه کرد. خرابکاران و دسته های کوچک مهاجم، از میان بخش های حفاظت نشده دست به رخنه زدند، اما چون همیشه جلوی این رخنه ها گرفته می شد، از این تاکتیک دست کشیده شد. توپخانه ی اسراییل قادر به مقابله با گلوله باران مصری ها نبود، ولیکن در عوض اسراییل به حملات هوایی عمقی، به مناطق صنعتی و انبارهای تسلیحاتی - در پس کرانه های مصر و نیز شبیخون های کماندویی چشمگیری به تأسیسات نظامی ظاهراً غیرقابل نفوذ - متکی بود.
حملات هوایی اسراییل، باعث شد که حامیان روسی ناصر یک شبکه دفاعی هوایی یکپارچه از توپ های ضدّ هوایی که با موشک های زمین به هوای "SA-2" همپوشی داشتند، ایجاد کند. هنگامی که این سیستم در بازداشتن نیروی دفاعی هوایی اسراییل (IDF/AF) ناکام ماند، خلبانان شوروی برای تأمین پوشش هوایی مناطق داخلی مصر شروع به پرواز کردند. پس از آن که چندین خلبان شوروی در جریان نبردهای هوایی بر اثر سقوط هواپیما، جان خود را از دست دادند و موقعیتی به وجود آمد که تهدید به بروز نمایش قدرت بین ابرقدرت ها می نمود، ایالات متحده امریکا ترتیب یک آتش بس را داد. مصر شرایط آتش بس را نپذیرفت و به طور مخفیانه در طول کرانه غربی کانال، یک خط به هم پیوند خورده از مواضع موشک های SAM به وجود آورد. اسراییلی ها نیز در آن سوی کانال به ساخت استحکامات دیده بانی زیرزمینی، با شبکه رابط فرماندهی و ارتباطات، اقدام کردند. این خط به اصطلاح بارلو (1) به عنوان خطی برای استقرار پست های دیده بانی و موانع تأخیری طراحی شده بود، نه دژی انعطاف ناپذیر در برابر حملات مصری ها.

جنگ خاورمیانه در اکتبر 1972

علّت اصلی ناکامی دستگاه اطلاعاتی اسراییل در زمینه ی کسب اطّلاع دقیق از حمله آغازین اعراب، (که در ششم اکتبر 1973 از دو جبهه انجام شد)، این برداشت بود که اعرابِ فاقد برتری هوایی مطلق، تلاشی برای حرکت به جلو صورت نخواهند داد و نیز این عقیده که نیروی دفاعی - هوایی اسراییل (IDF/AF) در سال 1970، تاکتیک های مؤثری برای خنثی کردن موشک های SAM به وجود آورده است. همچنین نیروی دفاعی اسراییل (IDF)، تمایل اعراب در نیل به یک هدف محدود را تحت پوشش حفاظتی یک سپر دفاعی هوایی ایستا، بسیار یکپارچه و چند لایه در نظر نگرفت. در ضمن اسراییلی ها نتوانستند دقت نقشه حمله ی مصری ها را از پیش تصور کنند؛ یعنی یک تهاجم جمعی خوب هماهنگ شده و کم عمق. بر اساس درس های 1967 نیز صرف این فکر که اعراب دست به ابتکار بزنند و هماهنگی چند جبهه بین متحدین به وجود آید نیز غیر قابل تصور بود. نبوغ مصری ها و تطبیق با دکترین و تکنولوژی شوروی، همراه با نقشه فریب، به عبور موفقیت آمیز از کانال کمک کرد. این عملیات با آمادگی گسترده توپخانه آغاز شد که مراحل اولیه تهاجم را پوشش می داد. گروه های مهندسی، با نبوغ خود مسیرهایی را از میان دژهای شنی اسراییل باز کردند و به وسیله انفجار، سوراخ هایی را جهت ایجاد پل ارتباطی بین واحدها به وجود آوردند؛ و این در حالی بود که 70 هزار نفر از افراد پیاده نظام، از نقاط عبور کناره ها بیرون می آمدند تا با تفنگ های بدون عقب نشینی و موشک های ضد تانک، به نیروهای دشمن حمله کنند. تلاش نیروی دفاعی هوایی اسراییل، برای از بین بردن سرپل هایی که به طور فزاینده بر وسعتشان افزوده می شد، به وسیله چتر پوششی مرگ بار موشک های SAM، با پشتیبانی آتش بارهای هدایت شونده با رادار AA و موشک های SAM مادون قرمز دستی خنثی گردید. نیروی زرهی ذخیره که به تدریج بسیج می شد، به جلو فرستاده شد و با ورود به محوطه های کشتار ضد تانک پیاده نظام در D+2، به نحوی بسیار نامطلوب دچار صدمه و آسیب شد.
مصری ها با عبور از میان دو ارتش که هر یک در اندازه های یک سپاه بودند، در طول یک جبهه 80 کیلومتری (50 مایلی) به تحکیم سرپل های کم عمق پرداختند. در روز دوم، قسمت اعظم نیروی دفاعی هوایی اسراییل (IDF/AF) به جبهه شمالی تغییر جهت داد و سعی کرد تا از پیشرفت سوری ها (که در روز ششم اکتبر آغاز شده بود)، جلوگیری نماید.
سوریه، حدود 75 درصد از نیروی زرهی خود (800 تانک) را به حمله اختصاص داده بود و چهار ستون از این نیروها را به سمت شمال غربی دریای جلیله اعزام کرد؛ سه لشکر پیاده نظام مکانیزه (مجهز به 2800 نفربر زرهی) که در پشت سر آتش سنگین توپخانه حرکت می کردند، در جلوی دو لشکر زرهی قرار داشتند که نهایتاً از 1400 تانک تشکیل می شد و اینها، در مقابل کمتر از 200 تانک اسراییلی که در کمین گاه ها استقرار مجدد یافته بودند، قرار گرفتند. آنها بیشتر در گلوگاه های از پیش آماده شده و در میدان های آتش ایجاد شده بودند. نیروی زرهی اسراییل از این طریق، توانست موجبات پرداخت بهای سنگینی را از جانب سوری ها (به خاطر پیشرفت اولیه شان) فراهم کند. یک حمله، توسّط پیاده نظام هلی بورد، باعث شد تا پست دیده بانی استحکام یافته ی اسراییل، در بلندی های مشرف مونت هرمون به تصرّف درآید.
نیروی دفاعی اسراییل (IDF)، توجه اصلی خود را معطوف به این جبهه ساخت، چون فوری ترین تهدید برای خاک اسراییل به شمار می رفت. در روز دوم، نیروهای ذخیره ی اسرائیل به تعداد کافی (یک لشکر کامل) رسیدند تا از شلیک توپ های دوربرد بسیار دقیق تانک های خود، بهترین نحو استفاده کنند. نیروی دفاع هوایی اسراییل، در ابتدا هواپیماهای خود را به داخل حریم تحت پوشش حفاظتی موشک ها (صرف نظر از هزینه های این امر) پرواز می داد، اما به زودی تاکتیک های گریزی را پدید آورد و توانست در طول شمالی ترین محور با پرواز در ارتفاع یک یک درخت بر فراز خاک اردن، به یک ستون تازه نفس نیروهای زرهی ضربه وارد کند و آن را پس از یک پیشروی تقریباً 29 کیلومتری (18 مایلی) - که عمیق ترین نفوذ سوری ها محسوب می شد -متوقف سازد. سوری ها به زودی، از خطوط ارتباطی خود فراتر رفتند و سپس آرایشات خود را به صورت صفوف پهلو به پهلو تغییر دادند و در همین جا بود که نیروی هوایی اسراییل ضربات متعدد و مکرری به آنها وارد آورد؛ بدین ترتیب اسراییلی ها 36 ساعت حیاتی را خریدند. سوری ها بدون آن که برای گسترش تهاجم خود ستونی را برای پیگیری عملیات داشته باشند و نیز به علت فقدان توانایی ابتکار و بدیهه پردازی جهت تجمع مجدد و جست و جو برای خطوط جانشین پیشروی، با دریافت ضربات چکشی به عقب رانده شدند و مجبور شدند تا در جریان عقب نشینی به سوی دمشق و ساسا (2) زدوخوردهای شدیدی را تحمّل کنند و با تخلیه بلندی های جولان، تا روز دهم به نقطه ی آغاز عملیات خود، باز گردند. در یازدهم اکتبر، تانک های در حال پیشروی اسراییل توانستند به طور قاطع با حملات زرهی عراقی ها و اردنی ها در جناح جنوب غربی خود مقابله کنند.
در روز چهاردهم، مصری ها، با انجام یک تهاجم عمده از مواضع دفاعی امن خود به درخواست های عاجزانه سوری ها پاسخ گفتند. اسراییلی ها با پشتیبانی پوشش هوایی بدون مانع، توانستند گروه های ضد تانک پیاده نظام را با آتش توپخانه خنثی سازند و این در حال بود که آتش دوربرد دقیق تانک ها، تانک های T-26 مصر را که در حال پیشروی بودند، پیش از آن که بتوانند بر توپ های برجک اثرگذار باشند، مورد اصابت قرار دادند و بدین ترتیب بیش از 250 تانک را ناتوان ساختند.
روز بعد، نیروی دفاعی اسراییل (IDF)، با بهره برداری از شکافی که بین دو سرپل مصری (که در جریان عملیات اولیه تجسسی محدودسازی کشف شده بود) یک نقشه، مربوط به پیشامدهای احتمالی، برای پل زدن بر روی کانال به داخل خود مصر را فعال کردند. اسراییلی ها، با استفاده از تجهیزات پل زنی سر هم بندی شده، از طریق شکاف بین دو بخش ارتش مصری، به سمت کانال پیشروی کردند. ارتش دوم مصر در جناح شمالی گذرگاه، با تأخیر، تهدید را مورد شناسایی قرار داد و تلاشی هماهنگ برای بستن دالان انجام داد (نبرد مزرعه چینی (3)). این تلاش به وسیله لشکر ژنرال آبراهام (برن) آدان (4) دفع شد. لشکر او سپس از کانال عبور کرد و به سرپلی که در دست لشکر ژنرال شارون بود، وارد شد. به موازات عبور آدان به سمت جنوب غربی، شارون تلاش کرد اسماعیلیه را تصرّف کند، اما متوقف شد. با حرکت آدان به سوی جنوب به طرف شهر سوئز، تلاش اصلی اسراییلی ها آغاز شد. ارتش سوم مصر - در دو طرف کانال - محاصره گردید. در این زمان فشارهای بین المللی، درست همان زمان که آدان از شهر سوئز رانده شد، باعث شد تا آتش بس برقرار شود. اسراییل موفق شد تا فاجعه ای تقریبی را به یک پیروزی خفیف مبدل سازد، اما در جریان این تلاش 3 هزار نفر از نیروهایش جان خود را از دست دادند. این تلفات، متناسب با شدت زد و خوردها بود، اما به موجب معیار اسرائیلی ها غیرقابل قبول بود. به نظر می رسید برنده استراتژیکی بزرگ، مصر باشد که بازگشت نهایی سینا و "صلح سرد" با اسراییل را تضمین کرد.

جنگ 1982 در لبنان

در سال 1976، جنگ داخلی در لبنان زبانه کشید. این جنگ تا حدودی به خاطر فعالیت های سازمان آزادی بخش فلسطین (PLO) بود - که توانست پایگاهی برای انجام عملیات تروریستی علیه اسراییل (در جنوب لبنان) ایجاد کند- و نیز تا حدودی به خاطر خصومت های دیرپا، بین مسلمانان و مسیحیان لبنان بود. در مارس 1978، اسراییلی ها برای سرکوب خصومت سازمان آزادی بخش فلسطین (PLO) در جنوب لبنان، دست به حمله ی محدودی زد. این امر، منجر به ایجاد نیروی اضطراری سازمان ملل در لبنان شد، اما این نیرو نتوانست از حملات موشکی (PLO) به آبادی های شمال جلیله جلوگیری کند. در اوایل 1982، اسراییل تصمیم گرفت که پایگاه های (PLO) را نابود کند.
اقدام سوء قصد به سفیر اسراییل در انگلستان توسّط تروریست های عرب (چهارم ژوئن) باعث شد تا اسراییل تلاش های عقیم مانده ی خود را، در سال 1978 پی بگیرد و برنامه ی خود را که از مدت ها قبل طرح ریزی شده بود، به مرحله اجرا درآورد.
موضوع از این قرار بود که در عمل دو نقشه جنگی وجود داشت. اولی به نام عملیات صلح برای جلیله که مورد توافق کل کابینه اسراییل قرار گرفته بود و ستاد ارتش و فرماندهی رزمی اسراییل از آن مطلع بودند. این عملیات شامل: 1- از بین بردن پایگاه های (PLO) در یک کمربند امنیتی (به وسعت 40 کیلومتر (25 مایل) در شمال مرز اسراییل) بود. کمربند مزبور برای قرار دادن توپچی های (PLO)، در فاصله ای طراحی شده بود که خاک اسراییل در تیررسشان نباشد. 2- نقشه ی بزرگ (5) که به طور محرمانه تنها آریل شارون وزیر دفاع و رییس ستاد نیروی دفاعی اسراییل (IDF) از آن مطلع بود و از کابینه و فرماندهان نیروی دفاعی اسراییل پنهان نگه داشته شده است. این نقشه، شامل پاکسازی کلّ کشور لبنان تا بیروت، برای از میان بردن کلّ حضور (PLO) در این کشور و استقرار یک دولت مسیحی فالانژیست در هماهنگی کامل با اهداف امنیتی اسراییل بود.
حملات هوایی گسترده پنجم ژوئن، به تأسیسات (PLO)، توسط توپخانه و راکت، در کل طول مرزهای شمالی صورت گیرد. روز بعد، در ششم ژوئن، نیروی دفاعی اسرائیل (IDF) در سه محور اصلی به طرف شمال حرکت می کرد. نیروهای مهاجم اسراییلی که نهایتاً گمان می رفت متشکل از هفت نیروی ویژه در اندازه لشکر (Ugdahs) باشند، شرقی ترین ستونشان سه نیروی ویژه در اندازه لشکر را در یک گروه ویژه، در اندازه های سپاه، با 35 هزار نفر سرباز و 800 تانک ترکیب کرده بود. غربی ترین ستون که در طول زمین های هموار ساحلی حرکت می کرد، دارای 22 هزار سرباز و 220 تانک بود. ستون مرکزی که حدود 20 هزار سرباز و 200 تانک را در بر می گرفت، قرار بود عملیات خود را با عملیات مربوط به حرکت اصلی که از پهلو صورت می گرفت، پیوند دهد. کل نیروی انسانی اسراییل که برای این عملیات بسیج شده بودند، به 76 هزار نفر بالغ می گردید که مجهز به 1250 تانک و 1500 نفربر زرهی بودند. نیروهای رزمی منظم (PLO)، در تیپ های 1000 و 1500 نفره سازمان یافته بودند که جمعاً به حدود 9 هزار نفر می رسیدند و 12 هزار میلیشیایی دیگر نیز در اردوگاه های آوارگان استقرار داشتند. آنها به اندازه کافی دارای زرّادخانه ای متشکل از سلاح های سنگین از جمله تانک، نفربرهای زرهی، توپ های صحرایی، راکت اندازها و نیز سلاح های متحرک ضد هواپیما و ضدّ تانک بودند تا معادل دو لشکر را تجهیز کنند، هرچند که اکثر این تجهیزات یا در انبار بودند و یا این که به طور تصادفی میان واحدهای مختلف تقسیم شده بودند.
سوری ها دارای دو لشکر تانک و واحدهای دیگر (در لبنان) بودند که جمعاً حدود 50 هزار نیروی نظامی و 600 تانک را شامل می شد. در منطقه مرکزی دره ی بقاع، محل های تجمع (PLO) تحت پوشش عناصر مقدم سوری قرار داشت.
روز ششم ژوئن در ساحل، اردوگاه های عمده (PLO) در نزدیکی صور به وسیله عملیات کوچک فرود آبی - خاکی اسراییلی ها و واحدهایی که از جلیله به سمت شمال حرکت می کردند، به محاصره درآمدند. در آن شب، یک نیروی آبی - خاکی بزرگ تر در صیدون فرود آمد و جداسازی آرایشات به دام افتاده (PLO) را آغاز کرده و گروه هایی را به طرف شمال به دامور در ساحل و به طرف نواحی داخلی برای راندن مدافعان (PLO) به کوهستان اعزام کرد و این در حالی بود که واحدهای تازه نفس که از شاهراه ساحلی به سمت بالا حرکت می کردند، آن دسته از اردوگاه های (PLO) را که به خدمه پاکسازی واگذار شده بود، دور زدند. خدمه ی مزبور در زدوخوردهای خیابانی اردوگاه ها به تعقیب رزمندگان (PLO) می پرداختند و تلاش کردند تا از مورد اصابت قرار دادن غیرنظامیان که در میان میلیشیای (PLO) پراکنده بودند و اغلب از آنها نامتمایز بودند، اجتناب ورزند. میلیشیاها عموماً نمایش خوبی از خود به جا گذاشتند، گرچه، جنگجویانی که در واحدهای منظم متحدالشکل خدمت می کردند، اغلب پس از آن که افسران این واحدها یونیفورم های خود را از تن درآورده و ناپدید شدند، دست به فرار زدند.
یک ستون مرکزی وارد "محوری" در پیچ رودخانه لیتانی (6) شد؛ ارتفاعاتی که مشرف بر جاده های شمالی و غربی بود، چهار راهی حیاتی که از آن امکان داشت ساحل را بتوان از طریق نبطیه و دیگر واحدهایی که به سمت شمال در طول محور اصلی آرسوف جزین (7) فرستاده شده بود، تقویت نمود. یک نیروی کوچک قلعه بوفورت (8) را تصرف کرد، قله ای که محل استقرار پست دیده بانی (PLO) بود و در قله، کوهی قرار داشت که مشرف به شمال جلیله بود.
پست های نگهبانی سوری ها در دره بقاع جنوبی در آرامش به سر می بردند، زیرا دچار این محدودیت بودند که با اسراییلی ها درگیر نشوند مگر این که مستقیماً مورد تهدید واقع شوند. صرف نظر از این که (PLO) در وضعیت دشواری قرار داشته باشد یا خیر، نیروی دفاعی اسراییل (IDF)، در ابتدا خواهان اجتناب از زد و خورد با سوری ها بود. در روز سوم، اسراییلی ها که با ستون های غربی و مرکزی خود در حال پیشروی به سمت بیروت و شاهراه بیروت - دمشق بودند، تصمیم به اقدام علیه سوری ها گرفتند. نیروی دفاعی هوایی اسرایل (IDF/AF) به طور قاطع برای از بین بردن هفده سکوی آتش باری موشک های SAM از نوزده سکوی موجود در بقاع شمالی، دست به اقدام زد و اقدامات متقابل الکترونیکی پیشرفته ای را که برای این کار طراحی شده بود، به کار بست. طی نبردهای هوایی در آن روز با میگ های 21 و 23 سوری، 29 فروند از این هواپیماهای ساخت شوروی نابود شد؛ بدون آن که هیچ گونه تلفاتی بر اسراییلی ها وارد آید. 60 هواپیمای سوری دیگر طی چند روز بعدی سرنگون گردیدند.
در همان زمان، گروه موسوم به درّه ی بقاع برای درگیر شدن با لشکر اول زرهی سوریه دست به پیشروی زد و برای نخستین بار با تانک های «T-72» روبه رو شد و آن را در شرق دریاچه کیروان (9)، طی یک نبرد عمده ی تانک شکست داد. ورود نیروهای تقویتی سوری پیشروی اسراییلی ها را کُند کرد. در روز یازدهم ژوئن، بین اسراییل و سوریه آتش بس اعلام شد و این در حالی بود که سوری ها زخم خورده بود، (PLO) زمین گیر شده بود و اسراییلی ها با توپخانه دوربرد، دمشق را در تیررس خود داشتند و به نزدیکی بیروت رسیده بودند.
آتش بس فقط در مورد بخش بقاع اعمال می شد و واحدهای نیروی دفاعی اسراییل (IDF) در غرب همچنان از طریق تپه های شوف (در حاشیه بیرونی جنوب شرقی) به محاصره بیروت پرداختند و این در حالی بود که لبه تیز مقاومت جسورانه (PLO) و سوری ها متوجه آنها بود. مقاومت شدید (PLO) در اردوگاه عین حلوه، در نزدیکی صیدون، به وسیله ستون های زرهی اسراییل دفع شد. دیگر نیروهای اسراییلی از طریق فرودگاه بیروت در جنوب، به سمت شمال حرکت کردند. پس از نبردی شدید در نزدیکی محله جنوب شرقی بیروت، اسراییلی ها به فالانژیست ها ملحق شدند و در دوازدهم ژوئن حلقه محاصره بیروت را تکمیل کردند.
اسراییلی ها در زد و خوردهای جدیدی که در جنوب جاده بیروت - دمشق در روزهای 22 تا 26 ژوئن درگرفت، موفق به در اختیار گرفتن ده مایل از شاهراه (در شرق) بیروت شدند. آتش بس دوم، این بار در 26 ژوئن اعلام شد و به عملیات رزمی تهاجمی پایان داد. با این حال، شارون از طریق عملیات محاصره همچنان برای اجرای راه حل استراتژیک بزرگ خود به اعمال فشار ادامه داد. در حالی که، فیلیپ حبیب، میانجی آمریکایی در مورد شرایط جداسازی نیروها در بیروت مذاکره می کرد، نیروی دفاعی اسراییل (IDF) و فلانژیست ها که شهر را در محاصره داشتند، پس از پخش اعلامیه هایی دایر بر درخواست تخلیه کل افراد غیررزمنده، به سمت جنوب (از طریق شاهراه های ساحلی تحت کنترل اسراییل)، اقدام به شلیک گلوله های توپ و بمب به داخل نیمه غربی مسلمان نشین شهر کردند. آتش بارهای متناوب، حملات هوایی و متوقف شدن فعالیت تأسیسات عام المنفعه به مدت دو ماه، در میان محکومیّت بین المللی فزاینده محاصره بیروت، توسط اسراییل ادامه یافت که تظاهرات اعتراض آمیز بی سابقه ای را در بیت المقدس و تل آویو و نیز اختلاف میان خود فرماندهان نیروی دفاعی اسراییل (IDF) را به دنبال داشت.
ترتیب عقب نشینی (PLO) و پراکنده شدن نیروهایش در چندین کشور عربی که با اکراه پذیرش آنها تن در دادند، سرانجام در پایان اوت انجام شد و تا دوم سپتامبر تکمیل شد و در آن زمان محاصره برداشته شد و نیروهای بین المللی ناظر بر آتش بس وارد بیروت شدند. قتل رییس جمهور تازه انتخاب شده ی مسیحی و فالانژیست لبنان، در نیمه سپتامبر، باعث شد تا اسراییلی ها به بهانه حفاظت از غیرنظامیان فلسطینی در برابر خشم مسیحیان شورشی وارد بخش غربی و مسلمان نشین بیروت شوند. به فرمانده جبهه شمالی، توسط ژنرال ایتان، رییس ستاد ارتش دستور داده شد تا به میلیشیای فالانژیست اجازه داده شود تا وارد اردوگاه های فلسطینی صبرا و شتیلا در بیروت شوند تا باقی مانده های رزمندگان فلسطینی را تارو مار کنند. آنگونه که پیش بینی می شد، فالانژیست ها صدها ساکن غیرمسلح اردوگاه ها را بدون هیچ تمایزی به قتل رساندند. نیروی دفاعی اسراییل (IDF) که اردوگاه ها را بدون هیچ تمایزی به قتل رساندند. نیروی دفاعی اسراییل (IDF) که مورد تقبیح و سرزنش بین المللی قرار گرفته بود، نیروهای خود را بیرون کشید و جای خود را به یک نیروی بین المللی داد. یک کمیسیون تحقیق، چند ماه بعد، گناه غیرمستقیم این قتل عام را متوجه این سه تن دانست: شارون، وزیر دفاع و ایتان، رییس ستاد ارتش و مناخم بگین، نخست وزیر، که همگی آنها یا استعفا دادند و یا از مناصبشان بر کنار شدند.
ارتش اسراییل، یک نیروی اشغالگر در منطقه جنوب لبنان باقی گذاشت که توسّط متّحدش، ارتش مسیحی جنوب لبنان کنترل می شد. حضور این ارتش و نیز تهاجم 1982 که لقمه ای بزرگ تر از دهان اسراییل بود، باعث خشم جناح های رزمنده مسلمان و دروزی شد که در ابتدا اقدامات اسراییل علیه همسایگان نحس خود، یعنی (PLO) را مورد تحسین قرار داده بودند. این دوستان سابق، مبارزه و مقاومت خود را علیه اسراییلی ها و دست نشاندگان فالانژیست آنها آغاز کردند. هزینه مالی و انسانی ادامه عملیات، اسراییلی ها را مجبور کرد تا در عرض یک سال از همه مناطق اشغالی بجز نواری در جنوب لبنان عقب نشینی کنند و همسایه اش سرکش و بیش از گذشته متخاصم، در شمال برای خود باقی بگذارند و سوری ها را در حالی ببینند که کنترل بیشتری در لبنان به دست آورده اند. پنهان کاری وزیر دفاع و رییس ستاد ارتش در قبال کابینه و فرماندهان رزمی خود، هرچند به لحاظ عملیاتی اقدامی چشمگیرتر بود، اما درسهایی که باید از این عملیات گرفت در هاله ای از ابهام فرو می برد. در مقابل باید گفت که جنگ 1982، برای خلوص نیت اسراییل در جنگ (که آن همه درباره آن مبالغه شده بود)، نقطه ی تاریکی به شمار می رود.

پی نوشت ها :

1- Bar - Lev
2- sasa
3- Battle of the chinese Farm
4- Abraham Adan
5- Big plan
6- Litani River
7- Arsouf -Jezzine axis
8- Beaufort castle
9- Lake kairovan

منبع: ترور نویت، دوپویی؛ (1381) تاریخ جنگ ها، پیروز ایزدی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد معاونت پژوهش، 1381.

 

 

نسخه چاپی