صلح و قانون طبیعت
صلح و قانون طبیعت(*)

نویسنده: هوگو گروتیوس
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

محقق هلندی هوگو گروتیوس Hugo Grotius (1645- 1583) بیشتر به خاطر اثرش De Jure Belli ac (Pacis (1625 شهرت دارد. هدف اصلی این اثر معروف که آن را در دوران تبعیدش در کشور فرانسه نوشته و به لویی سیزدهم اهدا کرده است این بوده که سیستمی از قانون ارائه دهد که بتواند نوعی نظم اجتماعی بین کشورهای مستقل و رقیب را در دنیای آن روز حفظ کند. گروتیوس ابتدا تعریف جدیدی از قانون طبیعی بر اساس روابط مدنی ارائه داده و آن را در درجه ی نخست بر پایه ی عقل و منطق انسانی استوار نموده بود. همزمان با آن قانون قدیمی ملل jus gentium را که بر شالوده ی عرف و توافق های خود اقوام قرار داشت و نه طبیعت و بین کشورها، چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، قابل اجرا بود احیاء نمود. گروتیوس به خود افتخار می کرد که کاملاً به گونه ی علمی می اندیشد، او از اصول متعارف و بدیهی شروع کرده و بر مبنای الگوی هندسی نتایج را اتخاذ می نمود. این شیوه ی تفکر در عصری که شیفته ی اِسپری ژئومتریک esprit geometrique (روحیه و شوق هندسی) بود طرفداران زیادی داشت.
***
بسیاری کوشیده اند بر تفاسیر و تلخیص های قانون مدنی روم و یا ممالک خود تفاصیل و تعابیری را اضافه کنند. ولی معدودی به بررسی قانونی که بین اقوام وجود دارد یا بین فرمانروایان ملل برقرار است پرداخته اند، چه این قانون بر اساس طبیعت، یا حکم الهی، برقرار شده باشد، و یا از عادات و توافق های ضمنی به وجود آمده باشد؛ و تا به حال کسی آن را به طور گسترده و سیستماتیک مورد بحث قرار نداده است، هر چند این کار برای انسان ضرورت تام دارد. ..
این کار از این جهت ضرورت دارد چون در زمان ما، مثل روزگارهای گذشته، کم نیستند افرادی که به این شاخه ی قانون به گونه ای نظر می اندازند که گویی چیزی جز یک اسم تو خالی بیش نیست. بر زبان بیشتر مردم این جمله ی یوفه موس Euphemus ، که آن را توسیدید Thucydides نقل قول کرده است، جاری است که برای یک پادشاه یا یک شهر آزاد هر آنچه به نفع است صواب است. به این می توان حرف مشابهی را افزود و آن این که بخت، هر که را یار باشد صواب است؛ و این که اشکالی ندارد که دولت برای روی پا بند بودن مرتکب برخی بی عدالتی ها شود. به علاوه، اختلافاتی که بین ملل و یا پادشاهان بروز می کند در واقع معمولاً توسط مارس Mars (خدای جنگ) حل و فصل می شود. نه تنها ناآگاهان معتقدند که جنگ هیچ ارتباطی با قانون ندارد، بلکه اغلب حتی افراد تحصیل کرده و با شعور نیز حرف هایی می زنند که در تأیید چنین نظریه ای است. هیچ چیز معمولی تر از وجه اختلافی نیست که بین قانون و سلاح های جنگ وجود دارد...
ولی از آنجایی که بحث درباره ی این نوع قانون عبث خواهد بود اگر عملاً چنین قانونی وجود نداشته باشد، بر ماست از مسئولیتی که به عهده گرفته ایم، فعلاً با ردّ این خبطه فاحش، دفاع کنیم. بناباین، برای این که مورد تهاجم دسته جمعی مخالفان واقع نگردیم چه بهتر که سخنگویی را برایشان تعیین کنیم. برای این منظور چه کسی را بهتر از کارنئادس Carneades می توانیم انتخاب کنیم، کسی که چنان تبحری در فصاحت داشت که بآسانی می توانست هم از دروغ دفاع کند و هم از حقیقت. روزی او به عدالت حمله کرده - منظور آن نوع از عدالتی است که منظور ماست - و به عنوان قوی ترین استدلال خود چنین حرفی را زد: قوانین را انسان ها برای دفاع از منافع خود وضع کرده اند، قوانینی که بر اساس تفاوت های بین عادات و سُنن فرق می کنند، و اغلب همان مردمی که آنها را وضع کرده اند بنا به تغییر زمان عوضشان می کنند؛ لذا، چیزی به نام قانون طبیعت وجود ندارد...
قانون طبیعت [ ولی، در واقع] حکم درست عقل است، که بر مبنای مطابقتش با طبیعت و یا عدم سازشش با آن، یا نشانگر ضرورتی اخلاقی بوده است و یا پستی اخلاقی در عمل و یا رفتاری که از آدمی سر می زند، و نشان می دهد که چنین عملی مورد قبول خداوند، یعنی آفریدگار طبیعت، هست و یا برعکس، او آن را قدغن کرده است. اعمالی که برایشان چنین حکمی وضع شده یا ضرورتاً اجباری هستندو یا غیرمجاز، به همین دلیل است که می گوییم این اعمال یا توسط خدا توصیه شده اند و یا او آنها را قدغن فرموده است. این همان نشانی است که قانون طبیعی را متمایز می سازد، نه تنها متمایز از قانون انسانی، بلکه از آن قوانین الهی نیز که نه صریحاً چیزی را قدغن کرده و نه آن را واجب شمرده؛ معنی آن چیزهایی که خدا قدغن کرده این است که آنها را نباید انجام داد، معنی آن چیزهایی که توصیه فرموده این است که واجب اند و باید انجامشان داد...
حال، همان طور که در هر کشور قوانینی وجود دارند که هدفشان تأمین امتیازات و منافعی برای آن کشوراند، بهمان ترتیب بین همه و یا اکثر ممالک قوانینی وضع شده اند که مبنایشان توافق طرفین بوده و نه تنها به نفع جمعیت های واحد است، بلکه تمامی مردم آن ممالک در رابطه با همدیگر از آنها سود می جویند. و این قانونی است که ما آن را قانون ملل می خوانیم تا وجه تمایز آن با قانون طبیعی شود..
اگر هیچ اجتماعی نیست که بتواند بدون قانون دوام آورد، مثل اشاره معروف ارسطو به دسته راهزنان، پس به طور یقین باید نتیجه گرفت اجتماعی که تمامی نژاد بشر را در برمی گیرد، یا لااقل شامل ملل متعددی می شود، احتیاج به قانون دارد...
افرادی هستند که تصور می کنند تمامی قوانین اعتبار خود را به هنگام جنگ از دست می دهند، این چنین نظریه ای را هرگز نباید قبول کرد. در عوض باید اعلام کنیم که شروع کردن جنگ، صحیح نیست مگر این که در جهت حمایت و تقویت عدالت باشد؛ و درست نیست به جنگی که شروع شده است ادامه داد مگر آن که در حد و حصر عدالت و ایمان خوب باشد. دموستن Demosthenes نیک گفته است که جنگ ها می باید فقط علیه آنهایی برانگیخته شوند که از طریق دادگاه ها نتوان مجابشان کرد. زیرا حکم های قانونی در مورد کسانی موثر واقع می شود که می دانند چندان قوی نیستند که علیه آنها مقاومت ورزند، و جنگ ها اقدام ما علیه کسانی است که به حد کافی قوی هستند، یا تصور می کنند که قوی باشند. با این حال جنگ ها برای این که موجه باشند باید همچون جریان های قضایی با دقت، و توجه به جزئیات، دنبال شوند...
... به طور خلاصه توضیح دادم که از چه امکاناتی یاری گرفته و با چه دقتی به این کار مهم نزدیک شده ام. نخست برای ارائه دلایل گفته هایم در خصوص قانون طبیعت به اندیشه هایی توسل جسته ام که حقیقتشان را هیچ کس نمی تواند انکار کند مگر این که لطمه به شعور خود زند. زیرا اصول آن قانون، اگر منصفانه به آنها بنگرید، کاملاً واضح و آشکاراند، تقریباً بدان حدّی واضح که اشیاء را با حسّ های برونی خویش درک کنیم..
علاوه بر این برای این که ثابت کرده باشم قانون طبیعت وجود دارد، به شهادت فیلسوفان، تاریخ نگاران، شعرا، و سرانجام، خطبا اشاره نموده ام. نه بدان معنی که به این مردان با دید یکسانی نگاه کرده و آنها را در یک سطح بدانیم؛ زیرا عادت آنها بر این بوده است که از منافع هم کیشان خود، استدلال خویش، و یا هدفشان دفاع کرده و خدمت آن را بکنند. ولی هرگاه بسیاری از آنها در مواقع مختلف و جاهای متعدد امر واحدی را راست و صحیح شمرده اند، این اتفاق نظر را باید به یک علت کلی یا جهانی ربط داد، که وقتی به بررسی آن می پردازیم، چیز دیگری نمی تواند باشد مگر یک برداشت درست از اصول طبیعت، یا توافق نظر کلی در مورد یک عقیده. اولی را یک قانون طبیعی تلقی باید کرد، و دومی را به مفهوم قانون ملل باید گرفت. تفاوت بین این دو قانون را از شهادت هایی که بدان اشاره شده نمی توان تعیین کرد (زیرا نویسندگان چه بسا این دو را، یعنی قانون طبیعت و قانون ملل را با هم اشتباه می کنند)، بلکه از ماهیت محتواست که می شود از هم تمیزشان داد. قاعده ای که نتوان آن را از اصول ثابت به طریق روش استدلالی مطمئن استخراج نمود، و با این حال ظاهراً همه جا از آن تبعیت می شود، باید ریشه اش را در اداره ی آزاد بشری دانست...
اگر کسی خیال کند که من چیزی را با چشم دوختن به منازعات عصر خودمان نوشته ام، یا برخی از این گونه اختلاف نظرها پیش آمده است و یا در آینده پیش خواهد آمد، نسبت به من بی لطفی روا داشته است. چه، من با صداقت و صراحت اعلام می دارم در بررسی قانون فکرم را کاملاً تمرکز داده ام و نگذاشته ام که وقایع ویژه در این امر دخالتی کرده و خللی وارد آورند....

پی نوشت ها :

*- Hugo Grotius: The Law of War and Peace, trans, by Louise Loomis (New York: Published for the Classics Club by Walter J. Black, Inc;1949).

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.

 

 

نسخه چاپی