جئوفری پاریندر
ترجمه ی باجلان فرخی
ترجمه ی باجلان فرخی
آفریقای کهن و نو
به روایت محقق رومی [پلینوس سکودوس معروف به] پلینی Pliny در آفریقا مدام پدیدهای نو شکل میگیرد. پیدایی بسیاری از ملتها و کشورهای جدید آفریقای در سالهای اخیر خبر صفحات اول جراید بوده است نیز در آفریقا بسیاری رویدادهای کهن شکل گرفته است که از آن شمار است کشف آثار برخی از کهنترین اشکال زندگی انسان در دوره نشستی بزرگ آفریقای شرقی در سالهای اخیر نژادهای بوشمن Bushman و پیگمه Pygmy هنوز بر جای و میراثی است از آفریقای کهن، و در پس نگرش سیاسی آفریقایی نو، اسطورهها و روایاتی است که بخشی از زمینه فکری مردم آفریقا است.آفریقا قارهای است که از نظر ساختار طبیعی به دو بخش بزرگ تقسیم میشود: آفریقای شمالی از مصر تا مغرب یا مراکش و از نیل سفلی تا اتیوپی بیشتر به منطقه مدیترانهای مربوط میشوند و غالب مردمان این مناطق مسلمان یا مسیحی و دارای اندیشهها و روایات خاص خویشند. تا اواخر قرن پانزدهم میلادی و سفر دریانوردان شجاع پرتغالی از طریق دماغه امیدنیک، بیابانهای صحرا و جنگلهای استوایی حصاری غیر قابل نفوذ را برای ورود به آفریقا شکل داده بود و اروپائیان شناختی از آفریقا نداشتند.
آفریقای جنوب صحرا سرزمینی است که جغرافیدانان عرب آن را بلاد السودان، یعنی سرزمین سیاهان، مینامند این منطقه شرق و غرب سودان را در بر میگیرد و از طریق منطقه حاره و خط استوا تا بخش زیرین و جنوب آفریقا ادامه دارد. این بخش از آفریقا مأوای اکثریت سیاه پوست و اسطورههای مردمان این منطقه است که در این کتاب مورد توجه قرار میگیرد.
نژادهای آفریقا
سیاه اصطلاحی نسبی است چرا که انسانی که به سیاهی زغال باشد وجود ندارد و در همین منطقه افراد سفید پوست هم وجود دارند در این قسمت از آفریقا مشخصههای بسیار متفاوتی از نظر رنگ، پوست، قامت و شکل بدان و چهره وجود دارند و آفریقائیان خود را به گروههای مختلف دارای رنگ پوست روشن و تیره تقسیم میکنند. آفریقایی نگرو Negro –سیاه – با پوست تیره، موی مجعد، و بینی پهن مشخص میشود و اکثر مردمان این منطقه نگرو هستند. ساکنان شرق و جنوب آفریقا را بانتو Bantu میگویند اما این نام خاص زبان این مردمان است و به نژاد آنان مربوط نیست. بوشمن ها، پیگمه ها و حامیت ها Hamit گروههای کوچکی هستند که از اکثریت نگرو متمایزند مشخصه بوشمن ها و از آن شمار هوتنتوت ها Hottentot و نه پیگمه ها، قامت کوتاه و پوست زرد متمایل به قهوهای است اینان قرنها پیش به افریقای زیرین کوچ کردهاند و آثار نقاشیهای آنان هنوز در صخرهها برجاست؛ و اینان از جمله کسانی بودند که به هنگام ورود اروپائیان به دماغه امیدنیک دیده شدند. اکنون تنها در حدود 50000 نفر از این نژاد باقی مانده است و غالب آنان از طریق شکار و پرورش دام روزگار میگذرانند. بلندی قامت پیگمه ها یا بومیان منطقه جنگی ساحل رود کنگو به 132 تا 152 سانتیمتر میرسد و پهنی دماغ آنان را از نگروها متمایز میسازد. رنگ پوست حامیت ها، اگر چه با نگروها آمیختهاند، روشن وبه رنگ پوست اروپائیان نزدیک است. حامیت هادر شمال آفریقا، اتیوپی، و قسمتهایی از سودان پراکندهاند و اساطیر آنان عمیقاً از اسلام و افسانههای عربی متأثر است.جنوب آفریقا مأوای میلیونها نفر مردمان دارای نژاد اروپایی و رنگین پوستان نتیجه ترکیب نژادها و هندیها است اساطیر این مردمان اروپایی یا آسیایی و خارج از قلمرو این کتاب قرار دارد.
جزیره بزرگ مالاگاسی Malagasy ماداگاسکارا از فرانسه بزرگتر و مأوای جمعیتی از ترکیب نژادهای مختلف است که اکثریت آنان از تبار مالزیایی است و دیگر گروههای آن غالباً نگرو هستند زبان این مردمان مالایایی – پولینزیایی و زبانی است که از زبان هندی عربی بانتو وسواحلی تأثیر پذیرفته است اندکی از اسطورههای این کتاب از مالاگاسی است که اگر چه با اسطورههای آفریقایی تفاوت دارند اما از موضوعات مشابهی سخن میگویند.
اکثریت مردمان آفریقا از نژاد و یکی از باستانیترین نژادهای این قاره تشکیل میشود. برخی از آنان از خون و فرهنگ نژاد حامیت متأثرند و حتی در دوره انزوای آفریقا این ترکیب نژادها در آفریقای شرقی وجود داشته است راههای ارتباطی این منطقه در گذشته شامل راههای باریک کاروان در امتداد صحرا و برخی راههای موجود در امتداد سواحل غربی بود برخی از اسطورههای افریقایی به اسطورههای سرزمینهای دیگر نزدیک و برخی از آنان آفریقایی ناب و در منطقی یافت شدهاند که هزاران فرسنگ از یکدیگر فاصله دارند.
اسطوره و ادبیات
اساطیر یونان یا هند از ادبیات گسترده این سرزمینها گرفته شدهاند داستانها و افسانههایی که سینه به سینه نقل و نوشته شده و طی قرون در کتابها محفوظ ماندهاند و برای راه بردن به این اساطیر باید به این کتابها مراجعه کرد در بررسی و مطالعه اساطیر آفریقا موانع بسیار است. از کتابهای کهن خبری نیست، اما افسانه بسیار است و این بدان دلیل است که مردمان آفریقا نیز چون مردمان سرزمینهای دیگر افسانه را دوست میدارند این افسانهها شفاهی و سینه به سینه نقل شده و تا چندی پیش بسیاری از آنان نانوشته مانده بود و هنوز هم مجموعههای افسانههای آفریقا کامل نیست.دلیل ساده نانوشته ماندن افسانههای آفریقا آشنا نبودن مردمان منطقه حاره و جنگلی و جنوب آفریقا با خط بود. نا آشنایی مردمان این قسمت از آفریقا با خط نه به سبب ناتوانی این مردمان در داشتن زبان نوشتاری، که به سادگی از انزوای جغرافیایی آنان متأثر بود صحرا، جنگل و دریا حصارههایی بود که این منطقه را از فرهنگ نوشتاری جدا ساخته و از جادههای باریک آن جز برای تجارت کالا یا بردگان استفاده نمیشد. مسلمانان از سده یازدهم میلادی به منطقه نیل سفلی و سواحل غربی راه یافتند و برای گسترش اسلام خط را با خود به سودان آوردند. اما نه دین جدید به منطقه حاره راه یافت و نه خط، و مردمان این منطقه از جهان برای سواد آموزی تا سده نوزدهم میلادی منتظر ماندند. هنر نوشتن ابداعی معمولی نیست. ساکنان کهن و پیشین بریتانیا و آلمان از طریق مسیونهای مذهبی منطقه مدیترانه با این هنر آشنا شدند. مردمان صاحب تمدنهای ازتک ها، انیکاها و مایاها معابد و بناهای بلندی ساختند اما خط نداشتند خاستگاه کهن زبان نوشتاری در دو جای قرار داشت: خط الفبایی در خاور نزدیک و خط سیلابی در چین.
از آنجا که مجموعه نوشته شدهای از اساطیر آفریقا وجود نداشت بخش بزرگی از این مجموعه توسط اروپائیان و آنچه که آفریقائیان بدانان گفتند فراهم شد اکنون آفریقائیان با سواد نیز به گرد آوری این اسطورهها همت گماشتهاند تا اساطیر سرزمین خویش را پیش از دیگرگونی و نابود شدن در کتابها محفوظ دارند اسطورههای این کتاب بر اساس اطلاعات فراهم شده از مجموعههای اخیر، آثار مورد تأیید مؤلفان و محققان مشهوری که به حفظ امانت و آنچه پیران و جوانان آفریقایی بدانان گفتهاند پایبندند تنظیم شده است.
زبان هنر
اگر چه آفریقای کهن فاقد خط بود اما از وسایلی برخوردار بود که آفریقائیان بدان وسیله و بدون نیاز به سفر اندیشهها و احساسات خود را بیان میکردند. در بسیاری از شکلهای بیان هنر آفریقا چنین وسیلهای وجود دارد اما فهم این نشانهها همیشه ساده نیست.هنرمندانی چون ژاکوب اپستین J.Epstein و هنری مور H.Morre در قرن بیستم با درک پیام آثار هنری آفریقا هنر غرب را تحت تاثیر قرار دارند سرهای مفرغی ایفه در نیجریه که یاد آور مجسمههای یونانی است نادر و هنر آفریقا غالباً کمتر متکی بر شبیه سازی است برترین اهداف هنر آفریقا در شبیه سازی چهرهها و تنها که در تأکید بر عضلات، قدرت ویژگیهای چهره و رازهای آن نهفته است.
در سراسر منطقه استوایی آفریقا با انحصاری بودن هنر و جانشین شدن آن به جای زبان نوشتاری هنر مندان کوشیدهاند زمینههای مختلف زندگانی را مورد بررسی قرار دهند در این مسیر هنر به خدمت زندگانی مذهبی، که جدای از بخشهای دیگر زندگانی نیست، قرار گرفت تا بیانگر مفهوم و نقش یا کارکرد و سایل مورد کاربرد در مراسم انفرادی و جمعی باشد کارهنر در این زمینه بیان تصورات و اندیشهها و مثلهای جاری مردمان است.
بدین سان هنر آفریقا به خلق ادبیات مقدسی پرداخت که از زیبائی، هیبت و وقار سیمای انسان سخن میگفت، و بدین علت است که این هنر عمیقاً بیانی است تا غیر بیانی. در آفریقای کهن از معابد بزرگ به آسمان برافراشته خبری نیست چرا که سنگ سخت است و وسیلهای نیست تا خرسنگهای گرانیت را بشکافند و منفجر کنند. هنر آفریقا به زندگانی انسان، جلوههای این زندگانی در سیما و اندام، بیان سرنوشت انسان و تلاشهای او اختصاص دارد در این هنر زن و مرد باهمند و گاه مانند دو همزاد شکل دهنده زندگی خانوادگیاند حتی جایی که چند زنی رواج دارد تنها یک جفت اساس وحدت است و اتکای زن و مرد به یکدیگر در تندیسها و اسطورهها نشان داده شده است.
هنر آفریقایی بیانگر جلوههای مختلف زندگی انسان از تولد تا مرگ است. راز و قدرت مادر بودن در قسمتهای مختلف تندیس زنان جلوهگری میکند. راز مرگ در تقابل آن با طبیعت است و اعتقاد به زندگی و پیروزی بر مرگ اعتقادی جهانی است که در اینجا در صورتکهای بیشمار مرگ نمایان میشوند و گویای تداوم زندگی نیاکان مرده است. خدایان، قدرتهای آسمان و زمین، و نیاکان انبوه شاهدانی است که بر رفتار انسان نظارت میکنند و در مشکلات او را یاری مینمایند.
هنر آفریقایی به سبب گوناگونی زبان و نژاد از گوناگونی بسیاری برخوردار است در آفریقای غربی به تنهایی حدود دو هزار لهجه و زبان وجود دارد در توجه به هنر آفریقا از دو نکته باید دوری جست: نخست یگانه و همانند دانستن شرق، غرب، شمال و جنوب و دیگر ناهمانندی مطلق هنر در مناطق مختلف به سبب جدایی دنیای قبایل مختلف از یکدیگر. اگرچه آفریقای کهن به بخشهای مختلفی تقسیم میشد اما در همین سرزمین امپراتوریهای سیاه عظیمی وجود داشت که ترکیبی از مردمان مختلف و مهاجران نژادی را در خود جای داده بود. اساطیر آفریقا گویای آن است که گاه مشابهتهای شگفتانگیزی بین اساطیر دو منطقه دور از هم وجود دارد اما به هر حال گوناگونی هنر و اسطورههای آفریقایی ناشی از وجود کشورهای مختلف در این قاره است.
شکلهای هنر
یکی ازکهن ترین وگسترده ترین شکلهای هنرآفریقا درنقاشیها وکندهکاریهای روی دیوار غارها، جان پناه ه و خرسنگ ها است. نمودهای این هنر بیشتر در صحرا، سودان، آفریقای جنوبی و شرقی و غالباً در مناطق خشک و به ندرت در مناطق استوایی دیده میشود. بسیاری از نقاشیهای آفریقای شرقی و جنوبی حاصل کار بوشمن ها در گذشته است این نقاشیهای ناتورالیستی، رنگی و در بر گیرنده نقش گلههای گاو، حیوانات وحشی، انسانها و تصاویر مذهبی است برخی از این نقاشیها صدها سال و برخی دیگر هزاران سال قدمت دارند. تردیدی نیست که این نقاشیها کار بوشمنهاست و سندیت اساطیری آنها در حد روایات و افسانههای جاری است.پیکر تراشی از سنگ، فلز یا چوب از دیرزمانی پیش در آفریقا کاربرد داشت و هنوز این هنر کاملاً زنده است با این همه دامنه این هنر محدود است و غالباً آثاری از این قبیل در آفریقای غربی و قسمت غرب آفریقای مرکزی یافت میشود شاید این بدان علت است که مردمان منطقه نیجر- گنگو قرنهاست که به اسکان و کشاورزی روی آوردهاند حال آن که قبایل شرقی از دیرباز و تا به امروز با کوچ نشینی و شبانی روزگار میگذرانند.
کهنترین تندیسهای منطقه استوایی به فرهنگ نوک NOK تعلق دارند. قدمت این تندیسها که در 1943 در نیجریه شمالی کشف شد حداقل به دو هزار سال میرسد. این تندیسها از سفال پخته، و گل مجسمه سازی ساخته شده و بیشتر به هیأت سر انسان در حد طبیعی یا بزرگتر است سازندگان این تندیسها نا شناس و اسطورهها در دین آنان نیز تا به حال ناشناس مانده است این تندیسها با تندیسهای سفالی و مفرغی که هزار سال بعد در چند صد فرسنگ دورتر از این منطقه و در نیجریه جنوبی ساخته شد شباهت دارند. آثار مفرغی کار مردمان ایفه Ife و نیز برخی از آثار مفرغی بنین گویای نقشهایی از انسان و فعالیتهای رایج در دربار شاهان است.
در آفریقا تندیس سنگی اندک و تندیسهای یافته شده از این نوع به سیرالئون، نیجریه، کنگو، و برخی از آنها به زیمبابوه، و رودزیا تعلق دارد. با آن که در ساختن این تندیسها از کوارتز وگرانیت نیز استفاده شده اما غالب آنها از سنگهای نرم ساخته شدهاند کنده کاری بر روی عاج اغلب با ظرفت بسیار همراه است با وجود کم دوامی و مناسب نبودن تندیسهای گلی و سفالی برای صادرات هنوز هم ساختن این گونه از تندیسها رواج دارد.
از مواد مورد کاربرد در پیکر تراشی چوب از گذشته تا به حال رایجترین مواد بوده است، صورتک، تندیس کامل، سردیس، عروسک و ابزارهای چوبی چون چپق، گلدان، ظرف، طبل، وسایل بازی و قمار، گردنبند، خلخال، با صمههای چوبی و جز آن این مجموعه از آثار چوبی را کامل میسازد، این گنجینه با ارزش آثار چوبی گویای هنر والای کار بر روی چوب و نماد عشق به زندگی در آفریقا است.
دین و فلسفه
مردم آفریقا چون انسانهای دیگر در اعصار مختلف به باورهای دینی توجه داشتهاند. برخی از این اعتقادات بر پرسشهای فلسفی چون دریافتن معنی زندگانی، خاستگاه نمودها، مقصود و فرجام زندگانی، مرگ و چگونگی غلبه بر آن متکی است این نمودها غالباً موضوع اسطورهها و تمثیلهای فلسفی است و زندگانی دینی به شکل دقیقتر در مراسم آئینی، رقصها، قربانی دادنها و ترانهها مطرح میشود.تمثیلها و اسطورههای آفریقایی بیانگر شادیهای زندگانی و فعالیتهای انسانی است در این اندیشههای فلسفی زندگانی با وجود رنجهای آن تأیید میشود و باید از زندگانی زمینی و جنسی نیز لذت برد. در آفریقا کودکان هدایای خدایند و خانواده نه فقط زن و مرد و کودکان آنان که جمع گسترده خانواده یعنی پدر بزرگ، مادر بزرگ و به راداران و خواهران و فرزندان آنان را در بر میگیرد و از پیران و بزرگان قوم باید مواظبت کرد. اینجا زندگی و تندرستی موضوع نیایشهایی است که از طریق جادوی نیک [سفید] و داروهای سنتی فراهم میشود و از جانب افسونگران جادوی بد [سیاه] مورد مخاطره قرار دارد. اندیشه اصلی آفریقایی بر ارزش نهادن به قدرت، نیروی زندگانی و پویایی آن قرار دارد. جهان قلمرو قدرتها است و پر ثمرترین زندگانی دارای برترین قدرت و هماهنگی است.
خدا موجود برتر، بزرگترین قدرت و نیروی یگانهای است که زندگی و توانایی را در خود دارد و نیروی هر مخلوقی از او گرفته میشود آفریقائیانی که به آفریننده برتر اعتقاد نداشته باشند اندکند، و آنجا که اعتقادات آنان تحت تأثیر مسیحیت و اسلام قرار دارد در پای اعتقادات کهن را نیز میتوان یافت.
قدرتهای جهان بر یکدیگر اثر میگذارند و کوشش انسان در این میانه رفتار درست در برابر همه قدرتها است این قدرتها مساوی نیستند، اما سلسله مراتب در آنها رعایت میشود برترین قدرت خدا و قدرتهای دیگر مخلوق اوست و کسانی که او را فرا میخوانند توانایی میبخشد بعد از خدا دیگر قدرتهای بزرگ قرار دارد که همانند سرکردگان در جامعه انسانیاند. در جهان نیروهای معنوی وجود دارد که در طبیعت و انسانهای بزرگ متجلی میشود، به ویژه در نیاکانی که خاستگاه تبار انسان بودند و هنوز به آن علاقه دارند.
چنین مینماید که میتوان دین آفریقایی را تقریباً به راستگوشهای تشبیه کرد راستگوشهای که در راس آن خدا سر همه قدرتها و در گوشه آن قدرت خدایان برتر و نیاکان قرار دارد سطح زیرین این راستگوشه در بردارنده نیروهای کوچکتر و طلسمات است. انسان در میانه این راستگوشه قرار دارد و باید با نیروهایی که بر زندگانی، خانواده و کار او اثر میگذارند در هماهنگی زندگی کند این نیرو جهان حیوانات را نیز در بر میگیرد، حیوانات را نیز نیروی بزرگی است که باید در مورد نظاره قرار گیرنده و اگر میسر باشد رام شوند در این دین حتی طبیعت غیر آلی نیز مرده نیست و ممکن است آلت قدرت باشد.
انسان چیزی بیش از کالبد است او را عنصری معنوی است که نفس خدا است، چیزی که گاه در انسان خدا نامیده میشود تن و روح عمیقاً به هم در شدهاند و گاه با آن که روح به هنگام مرگ تن را ترک میگوید، از این دو چنان سخن میگویند که گویی یک اند. روح نه دم است و نه سایه چرا که مردم دم و سایه خود را تشخیص میدهند. دارو بیماری را شفا میدهد و درمان روحی نیز ضروری است.
در عصر جدید ادیان نو به بسیاری از قسمتهای آفریقا راه یافته است اسلام و مسیحیت نظرات جدید، تاریخ، خط و جهان نگری خاص خود را با خویش به آفریقا آوردهاند، اما هنوز بسیاری از اعتقادات کهن بر جا است بسیاری از آفریقائیان هنوز از تاثیر این ادیان بر کنارند و حتی میلیونها انسانی که به این ادیان گرویدهاند هنوز از اساطیر و نگرش هی کهن متاثرند.
شناخت اساطیر
در اسطوره شناسی هر قاره برخی اسطورهها مشخصه آن قاره و برخی از اهمیت کمتری بر خوردارند. برخی از اسطورهها شاخص و گویای نگرش دینی، برخی کمتر اصلی، مکرر و کاملاً تخیلی است همه این اسطورهها به سبب ارزش اجتماع آنها باید گزارش شوند.غالب اسطورهها از چگونگی پیدایی پدیدههایی چون انسان، جهان، حیوانات مشخص و نمودهای اجتماعی سخن میگویند. اسطوره خالق تاریخ مقدس مردمان است نخست اسطوره آفرینش جهان مطرح میشود و این اسطوره در اساطیر بعدی اثری میگذارد. در هر داستان آفرینش خالق از آفرینش مخلوقات خود لذت میبرد اسطوره بنیادی از آغاز جهان و چگونگی آغاز تاریخ سخن میگوید پس این رویدادهای روایتی تاریخی گویای دیگرگونی جهان، ماجراهای انسان، شناختن جنس مادینه، تعهد کار و سرانجام مرگ است.
اسطورهها از موجودات فوق طبیعت، خدایان و نیاکان نیز سخن میگویند. قهرمانان بزرگ گذشته سر مشق رفتار آیندگان اند و آنان را نیز چون دیگران آغاز و انجامی است؛ چرا که اگر چه این موجودات برتر و ارواح آنان روزگاری ساکن زمین بود اما سرانجام زمین را رها کردند و رفتند و به همین دلیل هر انسان را در زمین آغاز و انجامی است.
اسطورهها داستانهای متاثر از تخیلات پرباری است که گاه ساده و گاه ژرف و در بردارنده حقیقت اند اما همه جزئیات آن حقیقت نیست. برخی از جزئیات این اسطورهها کودکانه مینماید. اما باید توجه داشت که اسطورههای مصر و یونان نیز دارای چنین ویژگیهایی است و گویای اعتقاد به انسان، ابدیت و خدا [و نگرش متکی بر کیفیت معیشت زندگانی] است روان شناسان جدید چون یونگ بر آن اند که اساطیر نه افسانههای حقیر که وسیلهای است برای راه بردن به ژرفترین امید و بیمهای انسان، و نمودهایی است که باید در جهت شناخت ژرفای سرشت انسان مورد مطالعه قرار گیرند.
منبع: پاریندر، جئوفری؛ (1374) اساطیر افریقا، ترجمه ی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.