اخلاق و سیاست در آموزه های کانت
اخلاق و سیاست در آموزه های کانت

نویسنده: دکتر سید محمدرضا احمدی طباطبایی




 
آموزه های کانت در تاریخ فلسفه سیاسی مغرب زمین و در تشریح رابطه ی اخلاق و سیاست، درست در مقابل آرا و آموزه های ماکیاولی قرار می گیرد. فلسفه ایمانوئل کانت(1) (1724-1804) فلسفه مسلط بر اندیشه ی قرن نوزدهم در اروپا به ویژه آلمان بود. کانت در 1724درشهر «کونیگسبرگ(2)» در پروس شرقی بدنیا آمد و در همانجا در سن 79سالگی درگذشت. کانت همه عمرش را تقریباً در زادگاهش سپری کرد و شاید تنها مسافرت او رفتن به یک ده مجاور برای تعلیم باشد با این وجود کانت از بزرگترین فلاسفه اروپا در چند قرن گذشته است. کانت اولین فیلسوف بزرگ عصرجدید بود که در دانشگاه فلسفه تدریس می کرد. دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس» لاک، بارکلی و هیوم در هیچ دانشگاهی فلسفه تدریس نمی کردند وتنها استثنای عمده در تدریس دانشگاهی فلسفه، هگل (1770-1831) فیلسوف مشهور و هم وطن کانت بود.(3)
کانت که بیشترین آثارش در اواخر میانسالی و دوران پیری گرد آمده است در فلسفه، منطق، متافیزیک، اخلاق و سیاست دارای آثار گرانسنگی است. مهمترین کتاب او «نقد عقل محض» (Critique of Pure Reason) است که در1781 به چاپ رسید. «نقد عقل عملی» (Critique of Practical Reason) رساله مهم دیگری از کانت است که در 1788منتشر شد.
نقد قوّه ی حکم (Critique of Judement) و رساله ی کم حجم اما با ارزشی باعنوان «مبانی بنیادی مابعدالطبیعه ی اخلاق» (Fundamental Principles of the Metaphysics of Ethics) (1785) از دیگر آثار مهم قلمی فیلسوف نامدار و اخلاقی آلمانی است. تألیف شاهکار فلسفه او یعنی «نقد عقل محض یا نقد خرد ناب» نزدیک پانزده سال طول کشید. این اثرکه به کندی پیشرفت می کرد به تعبیر ویل دورانت کتابی است که هیچ کتابی مانند آن عالم فلسفه را زیر و رو نساخته است.(4)
کانت فیلسوفی فوق العاده منظم، محتاط و متفکر بود. بلند شدن او از خواب، قهوه خوردن، نوشتن، درس دادن، ناهار خوردن و قدم زدن او هریک وقت معینی داشت. او درباره ی هر تصمیمی به دقت فکر می کرد و لذا در طول زندگی موفق به ازدواج نشد!(5)

1. نقد عقل محض

قبل از پرداختن به رابطه اخلاق و سیاست در آموزه های کانت مروری اجمالی بر کلیات فلسفه ی وی، جایگاه اخلاق را در آموزه های فلسفی و سیاسی اش روشن تر می نماید. رساله ی ارزشمند «نقد عقل محض» رساله ای است برای سنجش جایگاه خرد در دستگاه معرفت آدمی و تعیین حدود و ثغور آن. کانت می کوشید توانائی خرد یا حدود توانائی آن را در شناخت آدمیزادگان مشخص کند و آن را از معلومات غیرمحض یا ناخالص که از راه حواس حاصل می شود جدا سازد. کانت با هیوم که فیلسوفی تجربه گرا بود و ذهن را چیزی جز تداعی افکار و صور نمی دانست به شدت مخالفت می ورزید. هیوم براین باور بود که آنچه را ما یقین می پنداریم مظنونات و احتمالاتی است که همواره در خطر و معرض بطلان است.(6)
کانت بر این باور بود که استنباطات نادرست از مقدمات نادرست ناشی می شود. نقطه عزیمت کانت در نقد دیدگاه هیوم زیر سؤال بردن شناخت حسی و اکتفا به حواس پنجگانه در کسب معرفت است. کانت نیز می گوید اگر تمام معلومات بشر از راه حواس و عالم خارج که چیزی از نظم و ترتیب از آن مفهوم نمی شود حاصل گردد، حصول یقین غیرممکن خواهد بود. هرچند معرفت با تجربه آغاز می شود اما تجربه به هیچ وجه تنها راه درک و کسب معرفت نیست.(7) تجربه فقط ما را به «آنچه هست» دلالت می کند نه به «آنچه باید باشد» بنابراین نباید از تجربه انتظار حقائق کلی داشت. ریاضیات یک نمونه عالی است از اینکه ما تا چه اندازه می توانیم معلومات مستقل از تجربه بدست آوریم. تبدیل تصاویر ناشی از حواس که بسیار متنوع و گاه نامربوط است با فکر و اندیشه به وحدت می رسد. کانت با تحلیلی با عنوان «تحلیل متعالی» توضیح می دهد که چگونه شناخت و ادراک از میدان وسیع مدرکات و محسوسات به دهلیز تنگ فکر و اندیشه هدایت می شود. کانت توضیح می دهد که «مدرکات بدون مفاهیم کورند». جهان منظم است نه به خودی خود بلکه برای آنکه فکری آن را درک می کند. مباحث کانت در«نقد عقل محض» در اثبات مقولات دینی مانند خلود روح و وجود خداوند که کانت اثبات آن را از راه عقل نظری نمی پذیرفت کشیشان آلمانی را سخت برآشفته ساخت. بنابراین کانت شروع شناخت را از تجربه آغاز می نماید اما برخلاف فلاسفه ی تجربه گرا، شناخت را محدود به تجربه نمی سازد. در «نقد عقل محض» کانت از شناخت یا معرفت پیشینی (A Priori) در مقابل شناخت یا معرفت پسینی (A Posteriori) سخن می گوید. شناخت پیشنی که مستقل از هرگونه تجربه است شناخت محض و خالص (Pure) است درحالیکه شناخت پسینی از راه حواس حاصل می شود. کانت از احکام تحلیلی و تألیفی و پیشینی یا پسینی بودن آنها نیز سخن می گوید. احکام تحلیلی (Analytical) پیش از تجربه یا پیشینی اند اما احکام تألیفی یا انضمامی (Synthetical) پس از تجربه و پسینی محسوب می شوند.(8)

2. نقد عقل عملی و قانون اخلاقی کانت

به نظر کانت نیل به آنچه برای عقل نظری ممکن نیست برای عقل عملی امکان پذیر است. عقل عملی حیات اخلاقی انسان را به وسیله تشخیص باطن (وجدان اخلاقی) هدایت می کند. به ماورای عقل نظری تعلق دارد. عقل عملی منجّزا و بدون هیچ قید و شرطی فرمان می دهد که باید قانون اخلاقی را محترم شماریم. این فرمان، فرمان باطنی است که کانت آن را در مقابل امر تعلیقی یا امر شرطی قرار می دهد و این فرمان عقل عملی را به رعایت قانون اخلاقی، امر تنجیزی یا شرطی می خواند.(9) کانت شگفت آورترین حقیقت تمام تجربیات آدمیزادگان را«احساس یا وجدان اخلاقی» آنان می داند. احساسی که در مواجه با هر عملی به نیکی و بدی یا صواب و ناصواب بودن آن داوری می کند. ما می توانیم تسلیم شویم ولی وجدان یا احساس اخلاقی تسلیم نمی شود. هر بامداد طرحی معقول می افکنیم ولی شامگاهان مرتکب اعمال ابلهانه می شویم. بااین همه که می دانیم این کار ابلهانه است باز از نو تصمیم می گیریم. کانت فرامین وجدان را پایه ی اصلی اخلاق وقواعد آن می شمرد. فرمان وجدان اخلاقی تابع هیچ شرط یا امر دیگر نیست. این فرمان می گوید: «چنان عمل کن که گوئی دستور عمل تو به یک قانون کلی در جهان تبدیل خواهد شد»(10) کانت براین باور بود که با تمسک به وجدان اخلاقی و احساس شهودی باید اعمال و رفتاری که در صورت گسترش زندگی اجتماعی بشر را غیرممکن می سازد خودداری کنیم. به عنوان مثال می خواهیم با یک دروغ از ایفای نقش یا پیمانی سرباز زنیم، ولی وجدان اخلاقی فرمان می دهد که با آنکه می توانم دروغ بگویم به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم که دروغ یک قانون عام باشد، زیرا با چنین قانونی هیچ پیمان و عهدی درجهان استوار نخواهد شد و پیامدهای نامطلوب آن جامعه انسانی را در سراشیبی سقوط و انحطاط قرار خواهد داد. با این فرمان «وجدان اخلاقی» این احساس در آدمی تقویت می شود که پس نباید دروغ بگوید.(11) نظریه «وجدان اخلاقی کانت» از یکسو با اخلاق و از سوی دیگر با آزادی اراده انسان در رفتار پیوند خورده است.(12)
کانت در شصت و شش سالگی کتاب «نقد حکم» و در شصت و نه سالگی کتاب«دین در حدود عقل محض» را نوشت. درکتاب نقد حکم، کانت به موضوع اثبات خدا از راه «برهان نظم» می پردازد. کانت در«نقد عقل محض»، عقل نظری را در اثبات وجود خدا و صفات او کافی ندانسته و در رساله «نقد عقل عملی» از وجدان و احساس اخلاقی در اثبات وجود خالق هستی بخش سخن گفته بود. کانت در این رساله بحث خود را با مفهوم زیبائی آغاز می کند. به باور او زیبا چیزی است که در ترکیب و ساختمان آن تناسب وحدت مراعات شده باشد به گونه ای که آدمی به این نکته معطوف می گردد که هوش و خرد در طراحی آن متناسب و هماهنگ به نظرمی رسد. این هماهنگی هوشمندانه آدمی را به یک نظم متافیزیکی و ناظم مافوق طبیعی سوق می دهد. سپس کانت نقدی هم در «برهان نظم» ارائه می کند و نهایتاً مبانی مذهب و شناخت خداوند را نه بر پایه منطق و حکمت نظری بلکه برپایه عقل عملی وجدان یا حس اخلاقی استوار می سازد.

3. دین و اخلاق

کانت در مهمترین اثر خود درباره موضوعهای مربوط به حوزه دین یعنی رساله «دین در حدود عقل تنها Religion Within the Bounaries of Mere Reason» از رابطه اخلاق و دین سخن گفته است. کانت هرچند بر پایه استدلال یاد شده در ساحت «عقل عملی و محض» معتقد به خودکفائی اخلاق و مستقل بودن آن است اما مآلاً میان اخلاق و دین سازگاری و پیوستگی برقرار می نماید. به باور کانت هرگاه آدمی یکی از این دو را از طریق همان راهرو مفاهیم اخلاقی و وجدان اخلاقی تعقیب نماید با دیگری روبرو خواهد شد. کانت در تبیین استدلال اشعار می دارد: «اگر دین و اخلاق دارای پیوند و وحدت نبودند، یا می بایست هر فرد داری دو دین باشد (که امر بی معنی است) و یا دارای یک دین و یک آئین. از آنجا که آئین مانند دین غایت فی نفسه نیست، بلکه به عنوان وسیله دارای ارزش است، این دو ناچارند مانند آب و روغن در هم بیامیزند و دیگربار به اجبار از هم جدا شوند و درنهایت، دین اخلاقی محض (به ارشاد وجدان اخلاقی و فرمان عقل عملی) در سطح آن شناور شود.(13)
به عقیده کانت، اخلاق، آدمیزادگان را به سوی دین هدایت می کند و به وسیله دین قلمرو خود را به سوی ایده یک قانون گذار اخلاقی قدرتمند گسترش می دهد که در اراده او غایت نهائی آفرینش جهان می باید غایت نهائی انسان باشد. منظور کانت از قانون گذار اخلاقی توانمند، خداوند یکتا و خالق جهان هستی است که باور به او به اخلاق و آموزه های اخلاقی مربوط می شود. بنابراین براساس استدلال کانت، در ساحت «نقد عقد عملی» اعتقاد به خداوند از وجدان اخلاقی انسان سرچشمه می گیرد و انسان براساس چنین اعتقادی، ارتباط میان این درک «وجدان اخلاقی» و وجود برتر و والا را که خالق هستی است درمی یابد.(14) کانت دین را عمدتاً متکی بر خصلت درونی انسان می دانست.(15)

4. سازگاری اخلاق و سیاست در اندیشه کانت

در آموزه های کانت در نقد «عقل عملی» و «قانون اخلاقی» اخلاق متضمن قوانین الزام آوری است که به ساحت رفتار و کردار مربوط می شود. کانت در رساله «درسهای فلسفه اخلاق» تکالیف انسان نسبت به دیگران را که ناشی از فرمان وجدان اخلاقی است به دو بخش تکالیف مربوط به اراده ی خیر یا خیرخواهی و تکالیف مربوط به مسؤلیت یا عدالت مورد بررسی قرار می دهد. کانت، تکالیف دسته نخست را خیرخواهانه و پسندیده می خواند و تکالیف دسته دوم را مسؤلانه و منصفانه. تکالیف دسته نخست مانند دوست داشتن و عشق ورزیدن به دیگران، نیکی و احسان نمودن و دستگیری از هم نوعان علی الاصول الزام آور نیست و نمی توان آدمیزادگان را موظف کرد که دیگران را دوست بدارند و به آنان احسان نمایند و اگر کسی به دیگران محبت و نیکی نماید براساس تمایل درونی خود رفتار نموده است. البته همین دوست داشتن و نیکی به دیگران اگر از اراده ی معطوف به تکلیف و الزام وجدانی باشد می تواند در ساحت «قانون اخلاقی» قرار گیرد که انسان شخصاً خود را موظف به رعایت آن نماید. درآموزه های کانت تکالیف مربوط به مسؤولیت یا عدالت، ارتباطی با تمایلات درونی و نیازهای دیگران ندارد. این تکالیف به طور مستقیم مربوط به حقوق و حریم زندگی دیگران است. افراد جامعه انسانی میهمان سفره جهان خلقت اند و هر انسانی حق دارد از این خوان بیکران الهی بهره مند گردد. لذا مراعات حقوق دیگران بدون ملاحظه استغنا یا نیاز و یا ثروت و فقر مقتضای عدل و انصاف و برترین مرتبه تکالیف بشری است. کانت می گوید:
«حقوق مردم مأمن آنان است و از هر سد و مانعی استوارتر است. در جهان، قانون گذار مقدسی وجود دارد و آنچه قانون گذار به عنوان امر مقدس به مردم ارزانی داشته است حق مردم است».(16)
ضرورت مراعات حقوق دیگران که کانت آن را برترین مرتبه تکالیف انسانی می داند فلسفه اخلاق کانت را به حوزه اجتماع و سیاست پیوند می زند.
کانت در تبیین رابطه اخلاق و سیاست میان اخلاق ناشی از تکالیف یا وظیفه گرا و سیاست تناقض و ناسازگاری نمی بیند. ناسازگاری و تعارض زمانی حادث می شود که اخلاق سودگرا و سیاست در مقابل یکدیگر قرار گیرند. کانت اخلاق سودگرا را نفی می نماید و در چنین حالتی تعارض و ناسازگاری میان سودگرائی و مصلحت اندیشی و سیاست به وجود می آید نه میان اخلاق و سیاست. در اندیشه ی کانت اخلاق معطوف به رفتار بر پایه ی وظیفه استوار شده است و از انگیزه های سودگرایانه و مصلحت اندیشانه پیراسته است. در چنین شرائطی تعارض و ناسازگاری میان اخلاق نظری و سیاست عملی حادث نمی شود. و سیاست با اخلاق هم جهت می گردد. کانت در رساله «صلح پایدار» اشعار می دارد:
«نزاعی میان سیاست، به معنی بخش کاربردی حق، و اخلاق به معنی بخش نظری حق وجود ندارد، زیرا چنین نزاعی فقط هنگامی به وجود می آید که از اخلاق، یک مؤلفه و آموزه ی مصلحت مراد شود، یعنی قواعدی کلی که براساس آن یک فرد، مفیدترین روشها را برای افزایش سود و منفعت خویش انتخاب نماید و این همانند انکار وجود اخلاق است».(17)
کانت به سیاست اخلاقی و سیاستمدار اخلاقی می اندیشید. به باور وی دوری سیاست و قدرت از اخلاق به بهانه مصلحت اندیشی یا سودگرائی، فاقد ارزش و مشروعیت است چنین سیاستی اگر هم در جهت نیل به منفعت و کسب سودی آنی به کار رود سیاست منهای اخلاق است و دیگر سیاستی اخلاقی که مستظهر به فرمان «وجدان اخلاقی» است تلقی نمی گردد. گفته های کانت در مورد ضرورت پایبندی به حقوق دیگران در حوزه قدرت سیاسی اهمیتی مضاعف می یابد. در آموزه های اخلاقی و سیاسی کانت، کارگزار و سیاستمدار اخلاقی، پاسدار حقوق مردم است. او می تواند از قدرت مردم در جهت اهداف مطلوب و مبتنی بر عدالت و انصاف بهره گیرد، اما حق تصاحب قدرت مردم برای اهداف سودجویانه را ندارد و اگر خود را مالک نفوس مردم بداند و حقوق مردم را نادیده انگارد به ندای وجدان اخلاقی پشت پا زده و از مدار انصاف و عدالت خارج گشته است. کانت در رساله «قانون اخلاقی» از آزادی و اختیار انسان و جایگاه آن در دستگاه فلسفه ی خود سخن گفته است(18) به رسمیت شناختن اختیار و آزادی انسان در حوزه قدرت سیاسی نیز در راستای ندای «وجدان اخلاقی» است.
کانت درواقع با نگرش اخلاقی به سیاست و قدرت در جهت سازگاری آنها گام برداشته است. سوال مهمی در مقابل سیاستمدار اخلاقی که کانت مدافع آن است قرار می گیرد. سوال مهم و اندیشه برانگیز مربوط به میزان توفیق سیاستمدار اخلاقی در رفتار بر مدار قواعد اخلاقی در نیل به اهداف مطلوب است. به عبارت دیگر آیا سیاستمدار پایبند به اخلاق می تواند کشتی جامعه خویش را به ساحل آرامش و خوشبختی رساند؟
در پاسخ باید گفت کانت با توجه به مؤلفه هایی که برای قانون و فعل اخلاقی برمی شمرد به التزام سیاستمدار نسبت به اخلاق وظیفه گرا می اندیشد. کانت سیاستمدار و صاحب قدرت را مانند سکاندار کشتی در دریای متلاطم حوادث اجتماعی می بیند. چنین سکانداری باید در دریای سیاست و تلاطم امواج در جامعه جهت را گم نکند و آن سیاست یا روشی را در مقام انتخاب برگزیند و به اجرا درآورد و آموزه های عقل عملی محض (وجدان اخلاقی) سازگار باشد.
ویلیامز در تفسیر سیاست اخلاقی کانت و درواقع در پاسخ به سوال مزبور آورده است:
«کانت می اندیشد که آنچه سیاستمدار اخلاقی می تواند از آن اجتناب کند، دیگر بنیادی یا انقیاد سیاسی در هدفهای اوست، به این معنی که نیروهای بیرونی در مورد هدفهای او تصمیم گیری کنند، و به خاطر گستردگی سیاستهای ممکن که شاید به سود او باشد، هرگز نداند که چه باید بکند. آنچه برای کانت در مورد کردار راستین اهمیت دارد، آن است که یکی از این سیاستها است که با آزادی هر فرد بر مدار قانون سازگاری دارد».(19)
در فلسفه ی سیاسی کانت، اخلاق نظری و سیاست عملی درست در برابر آموزه های ماکیاولی قرار می گیرد. براین باور است که نباید تعدی از اخلاق و ندای وجدان را به دلیل مطامع سودجویانه یا مصلحت اندیشانه در حوزه ی قدرت سیاسی نادیده گرفت. از دیدگاه وی، ناسازگاری فقط میان سودگرایی و سیاست پدید می آید. نه میان وظیفه گرایی و سیاست. کانت رفتار اخلاقی را ناشی از وظیفه می داند. این وظیفه در حوزه اخلاق فی نفسه مطلوب است و کانت هیچ استثنائی در حوزه سیاست عملی در رعایت وظیفه اخلاقی و جدائی قائل نشده است. کانت این مطلوب بودن را در ادای دین به ندای وجدان اخلاقی می داند که فی نفسه مطلوب است. در این مورد کانت می نویسد:
«یک رفتار اخلاقاً خوب و مطلوب است نه به خاطر نفع شخصی بلکه به این دلیل که به خاطر وظیفه انجام می شود».(20)
در فلسفه سیاسی کانت، اخلاق هدایت کننده سیاستمدار اخلاقی و همچنین کاشف مفهوم آزادی برای انسان است. برهمین اساس در اندیشه کانت نه تنها اخلاق و سیاست بلکه آزادی و اخلاق نیز به یکدیگر گره خورده اند.
کانت در مقاله صلح پایدار که در 1795(71 سالگی کانت) منتشر شد از وضعیت قدرت و سیاست در اروپا و ولع استعماری دولتمردان انتقاد می کند. کانت حرص و ولع استعماری را ناشی از وضیعت غیردموکراتیک حکومتهای اروپایی می داند که زمام امورشان در دست توانگران است و به دلیل حرمان عموم از قدرت، نتیجه ی غارت مستعمرات به دست عده ای معدود می رسد. کانت از اینکه دولتها برای تعالیم عمومی پولی خرج نمی کردند و تمام عایدات را صرف تدارک جنگ می نمودند بسیار متأسف بود. کانت برقراری نظام دموکراسی(جمهوری) را نخستین اصل برای استقرار «صلح پایدار» می دانست و می گفت: «در حکومتی که افراد حق رأی نداشته باشند، یعنی حکومت جمهوری نباشد، تصمیم به جنگ ساده ترین و سهل ترین امور است، زیرا در چنین وضعیتی رئیس دولت عضوی از مردم نیست بلکه قیم و حاکم بر مقدرات آنان است». کانت سوء استفاده از توان و قدرت افراد را در جهت اهداف جاه طلبانه به شدت تقبیح می کرد و آن را انحراف کاملی از سیاست اخلاقی» می شمرد. کانت می گفت:
«هر فردی باید چنان شمرده شود که گوئی خود او مطلقاً غایت و هدف خود است، آلت قرار دادن او برای اغراض و مقاصد دیگر (مقاصد جاه طلبانه) خیانت به استعداد و لیاقت بشری او است».(21)
دیدگاهها و آموزه های کانت در پیوند میان اخلاق، سیاست و آزادی و اختیار در سیر تطور فلسفه سیاسی غرب نقطه عطف سترگی محسوب می شود. کانت از دریچه ی اخلاق و ندای وجدان به سیاست عملی می نگرد و آموزه های وی در تبیین رابطه ی اخلاق و سیاست مبتنی بر رعایت مطلق و همیشگی ضوابط اخلاقی در ساحت عمومی و خصوصی است. کانت پایبندی به اخلاق را نه تنها در حوزه ی سیاست داخلی بلکه در تعامل کشورها با یکدیگر و عرصه ی بین المللی نیز ضروری می دانست.

پی نوشت ها :

1. Immanuel Kant
2. Konigsberg
3. به نقل از جفری وارناک در کتاب فلاسفه بزرگ (غرب) اثر بریان مگی ترجمه عزت!... فولادوند، ص275.
4. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص239.
5. گفته شده که کانت دوبار قصد ازدواج داشت، در مرتبه اول چنان به تأمل ادامه داد که زن مورد پسند او به همسری مرد بی باک تری درآمد و بار دوم پیش از آنکه به تفکرش پایان دهد زن مورد علاقه اش از «کونیگسبرگ» خارج شد! (همان 239).
6. همان، ص240.
7. پل فولکیه، فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ترجمه دکتر یحیی مهدوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1366، ص218.
8. Kant, Immanuel, Critique of Pur reason, Translated by Norman Kemp Smity, London, MacMillan, 1987, pp480-510.
9. پل فولکیه، فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ص238.
10. (Act only on thatmaxim through which you can at the same time will that it should become a Universal low), Translated by H. J. Paton, London, 2005, p.24.
11. نقد عقل عملی، ص31 و ص139 به نقل ازتاریخ فلسفه ویل دورانت، ص249، همچنین ر. ک: به کانت، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق ترجمه حمید عنایت، علی قیصری، ص105.
12. Kant, Ibid, pp38-40.
13. Kant, I, Religion Within the Boundaries of Mere Reason, trans ed. Allen Wood and George di Giovanni, Cambridge University Press, 1998. p.40.
14. I. Kant, (1993): Critque of Practical Reason, pp.130-133.
15. کانت، درسهای فلسفه اخلاق، ترجمه منوچهرصانعی، تهران، نشر نقش و نگار، 1378، ص117.
16. کانت، درسهای فلسفه اخلاق، ص264.
17. Kant, Perpetual Peace, edited by H. S. Reiss, Cambridge University Press, 1991. p116. همچنین ر. ک به: سید علی محمودی، فلسفه سیاسی کانت، نشرمعاصر، 1384، ص177-172.
18. Kant, I.The Moral Low, 2005, pp 38-40.
19. ویلیامز، فلسفه سیاسی کانت (kant's Political Philosophy) ص47 به نقل از فلسفه سیاسی کانت به خامه سید علی محمودی، ص182.
20. Kant,. Moral Low, p10.
21. گفته های فوق برگرفته از مقاله ی «صلح پایدار» اثر کانت است. به نقل از ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص7-256.

منبع: احمدی طباطبایی، محمدرضا؛ (1387) اخلاق و سیاست: رویکردی اسلامی و تطبیقی، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ دوم

 

 

نسخه چاپی