حرکت، مدار توصیفات منوچهری (3)
حرکت، مدار توصیفات منوچهری (3)





 

باران بهاری

بارد در خوشاب از آستین سحاب و زدم حوت آفتاب روی به بالا نهاد 226
ابر گهر فشان راهر روز بیست بار خندیدن و گریستن و جزر و مد بود 411

حرکت ابر و باد

منوچهری نزول این نعمات و مواهب آسمانی را نتیجه ی جوش و خروش ابر و باد و رعد و برق در آسمان می داند.

ابر

ابر بینی فوج فوج اندر هوا در تاختن آب بینی موج موج اندر میان رودبار
این چو روز بار لشکر پیش خیر میرزاد و آن چو روز عرض پیلان پیش شاه شهریار 517
میغ سیه بر قفاش تیغ برون تاخته است طبل فرو کوفته ست خشت بینداخته است 2434
ابراز فَزَع باد چو از کوه بخیزد با باد در آویزد و لختی بستیزد
تیغی بکشد منکر و میغی بنگیزد آخر نه بس آید به هزیمت بگریزد 2257

ابر بهاری

ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته و ز سم اسبش به راه لولوتر ریخته 2428

ابر مازندران

برآمد ز کوه ابر مازندران چو مار شکنجی و ماز اندر آن 1045

ابر و برق آسمانی

برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر یکی میغ از ستیغ کوه قارن
چنانچون صد هزاران خرمن تر که عمدا در زنی آتش به خرمن
بجستی هر زمان زان میغ برقی که کردی گیتی تاریک روشن 1192

باد

باد همچون دزد گردد هر طرف دیبا ربای بوستان آراسته چون کلبه ی تاجر شود
هر زمان دزد اندر کلبه را غارت کند مرغ چون بازاریان برکار ناصابر شود 440
برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن
تو گفتی کز ستیغ کوه سیلی فرو آرد همی احجار صد من 1187

باد فروردین

ابر آزاری برآمد از کران کوهسار باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار 497

باد سحری

باد سحری سپیده دم خیزان است با میغ به کشتی آویزان است 2317

باد و ابر

باد از سمنستان به تک آمد به طلایه تا حرب کند با سپه ابر نفایه
ابزار طرف کوه برآمد دو سه پایه از شرم به رخساره فرو هشته وقایه 2251

حرکت ستارگان و صور فلکی

زمانی که آسمان چهره ی حقیقی خویش را جلوه گر می سازد و ستارگان و صور فلکی آن، چشم هر بیننده ای را می نوازد، بهترین بهانه را برای شاعر استاد وصف مهیا می کند تا زیبایی های آن را بستاید و از این رهگذر تظاهرات علمی خویش را در برابر حاسدان به نمایش گذارد.
سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن 1184
چو پاسی از شب دیرنده بگذشت بر آمد شعریان از کوه موصل
بنات النعش کرد آهنگ بالا به کردار کمر شمشیر هرقل 938
***
همی برگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن
بنات النعش گرد او همی گشت چو اندر دست مرد چپ فلاخن 1176
***
مهین دختر نعش چون صولجانی کهین دختر نعش مانند قفلی
شهب همچو افکنده از نور نیزه و یا چون رُ چرخی فروهشته حبلی 1789

حرکت پدیده های زمینی

با نگاهی به توصیفات منوچهری می توان ذهن خلاق او را بین آسمان و زمین در جولان یافت. لذا گهگاه پدیده های زمینی هم در امواج گیتی شرکت می یابند تا نظام حرکتی را در شعر او کامل کنند.

زمین

بلرزیدی زمین لرزیدنی سخت که کوه اندر فتادی زوبه گردن
تو گفتی هر زمان ژنده پیلی بلرزاند ز رنج پشگان تن 1198

کوه

که به کتف برفکند چادر بازارگان روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان 2404

سیل

ز صحرا سیلها برخاست هر سو دراز آهنگ و پیچان و زمین کن
چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبانان ریمن 1200

جانوران

گورخران میمنه ها ساختند زاغان گلزار بپرداختند 2185
مرکبی، طیاره ای، کهپاره ای شخ نوردی که کنی وادی جهی 2020

حرکت ممدوح

سروده های نغز و جاندار منوچهری و تلاش وی در جهت ایجاد فضایی شاد در قالب «تغزل» در نهایت با پیچ و خم های هنری کلام و ظرافت های خاص بیانی جهت دهی می شود تا در تنه ی اصلی شعر، محامد و اوصاف دستگاه شاهی را بازگو کند.
اگر سعدی شاعری است که مدح و نصیحت را بهم در آمیخته و ممدوح را به فضایل اخلاقی و پسندیده فراخوانده است و گاه در دعای شریطه ممدوح را دعای خیر گفته است، منوچهری دامغانی سراسر دعوتش به عشق و طرب و شادمانگی و بهره گرفتن از لذایذ دنیوی بوده است و در دیوان او ممدوح نیز در تحرک و جنبش است.
تا توانی شهریارا روز امروزین مکن جز به گرد خم خرامش جز به گردِدَن دَنه 1339
بدوان از بر خویش و پیران از کف خویش بر آهو بچه یوز و بر تیهو بچه باز
زرستان مشک فشان جام ستان بوسه بگیر باده خور لاله سپر صید شکر چوگان باز
طلب و گیر و نمای و شمر و ساز و گل طرب و ملک و نشاط و هنر و جود و نیاز 733
او به جای اینکه از رهگذر اغراق و حرفهای دور از خرد و انسانیت ممدوح را خرسند کند با این تصاویر گوناگون او را به لذت وامی دارد. در نمونه های زیادی از شعر منوچهری ممدوح هم با جنبش طبیعت به سرخوشی می گراید.
خجسته خواجه والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبلها و یاران زیر عرعرها 39
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک روی همه گیتی کند از خارجیان پاک 2139
در مورد توصیف ممدوح نیز مانند سایر پدیده ها مشبه به امور حرکتی است:
الا یا سایه ی یزدان و قطب دین پیغمبر به جود اندر چو بارانها به خشم اندر چو تندرها 46
فُراتِ علمی هر جایگه کجا بِرَوی نسیم جُودی هر جایگه کجا بوزی 1736
کس را خدای بی هنری مرتبت نداد بیهوده هیچ سیل نیاید سوی غدیر 704
خواجه چون ابر دمنده ای است که جاوید هست به رنج دل و به هیئت مفرد
گر برود رود نیل بر در قدرش از هنرش جرز گیرد از کرمش مد 332
از کار خیز عزم تو هرگز نگشت باز هرگز ز راه باز نگشته ست هیچ تیر 718
دولت به سوی شاه رود یا به سوی تو باران به رودخانه رود یا به آبگیر 713
حتی منوچهری مرکبی را برای ممدوح خود می پسندد که در تحرک بر سایر جانداران برتری داشته باشد.
بارکش چون گاومیش و بانگزن چون نرهّ شیر گامزن چون ژنده پیل و حمله بر چون کرگدن
یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غُرم تک ببرجِه، آهو دو و روباه حیله، گوردَن
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل برو کوهکن 1144
آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز
چون کُلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز
گاه رهواری چو کبک و گاه جولان چون عقاب گاه بر جستن چو باشه گاه برگشتن چو باز 772
گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پیچیدن چو مار گاه رهواری چو کبک و گاه برجستن چو گوی
چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان بر جبال چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان به کوی
ابر سیر و باد گرد و رعد بانگ و برق جه کوه کوب و سهل بُر وشخ نورد و راهجوی 1998
آفرین زین هنری مرکب فرخ پی تو که به یک شب ز بلا ساغون آید به طراز
شخ نوردی که چو آتش بود اندر حمله همچنان برق مجال و به روش باد مجاز
برق جه، باد گذر یوز دو و کوه قرار شیردل، پیل قدم، گورتک، آهو پرواز
بجهد گر بجهانی ز سر کوه بلند بدود گر بدوانی زبر تار طراز 746
به نظر نگارنده منوچهری بیش از هر کسی بدین خصلت سخن خویش وقوف داشته است اگرچه در دیوان او انواع تفاخرات از نوع آشنایی او با ادب عربی «من بسی دیوان شعر تا زبان دارم زبر» هویداست و ذکر نام و مضامین شعر و ادب عرب در دیوان او اتفاقی نیست و یا تظاهرات علمی او در نجوم و موسیقی در شعرش جلوه ی بارز دارد، نغمه ی ذوق و طربناکی طبیعت که در جنبش پدیده های آن نهفته است و روح بی اعتنا و شادمان او را به خروش وا می دارد مسأله ای است که خود بدان استشعار دارد و خطاب به ممدوح و یا حاسدان آن را امتیاز شعر خویش می شمارد.
شعری که تو شنیدی آنست بحر نیکو آنست وزن شیرین آنست لفظ جاری 1487
حاسدم گوید چرا خوانند کمتر شعر من زان تو خوانند هر کس هم بنات و هم بنین
شعر من ماءمعین است شعر تو ماءحمیم کس خورد ماءحمیمی تا بود ماءمعین 1247
تو نیز تجربت کن تا دستبرد بینی تا بردوم به شعرت چون باد صحاری 1503
اگر این تعریف نقادانی چو مالرب (Malherbe) و پل والری (paul valery) از شعر را بپذیریم که «شعر سخنی است که می رقصد» (برخورد اندیشه ها، ص 69) مصداق محسوس آن را می توان در شعر منوچهری نشان یافت. گویی کلمات و واژگان در زبان او آرام و قرار از کف می دهند و به رقص و پایکوبی او سهمی هر چند کوچک داشته باشند.
می ده پسرا بر گل چون مل و مل چون گل خوشبوی ملی چون گل خودروی گلی چون مل
مل رفت به سوی گل گل رفت به سوی مل گل بوی ربود از مل مل رنگ گرفت از گل 972
ابر آزاری بر آمد از کران کوهسار باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار 497
و براستی اشعار این اپیکور جوان نغمه ای نا تمام را می ماند که به چرخ اهرمن خوی دهن کجی کرده تا شرنگ او را به شهد بدل سازد؛ لذا تا جدال بین فلک و آدمی برقرار است جذابیت شعر او نیز تازگی دارد و گوش جان را می نوازد و در هر عصر و دورانی.
طاووس مدیح عنصری خواند دراج مسمط منوچهری 1581
منابع:
اساس کار این مقاله دیوان منوچهری به تصحیح دکتر محمد دبیرسیاقی است و شماره ی ابیات مستقیماً از همین تصحیح است.
1- حدیدی، جواد، برخورد اندیشه ها، انتشارات توس، 1356
2- دیجز، دیوید، شیوه های نقد ادبی، ترجمه ی محمدتقی صدقیانی و غلامحسین یوسفی، انتشارات علمی، چاپ چهارم 1373
3- زرین کوب، عبدالحسین، ارسطو و فن شعر، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول 1357
4- شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، انتشارات آگاه، چاپ پنجم، تهران 1372
5- غلامرضایی، محمد، سبک شناسی شعر پارسی، نشر جامی، چاپ اول 1377
6- کروچه، بند تو، کلیات زیباشناسی، ترجمه ی فؤاد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1344
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21

 

 

نسخه چاپی