تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (50)
 تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(50)

نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)



 
توطئه روحانی ستیزی در خاطرات منسوب به آقا منتظری

-پیرایه های بی پایه به امام

بسیاری از اتهاماتی که در خاطرات منسوب به آقای منتظری به دانشمندان روحانی و مردان برجسته علم و سیاست وارد شده است- مانند اینکه آقایان بهشتی و مطهری اصولاً در وادی مبارزه نبودند و یا اینکه آقای فلسفی در روزگاری از سلطنت دفاع می کرد و مانند آن، گواه دیگری بر این واقعیت است که بخش هایی از مطالبی که در کتاب خاطرات آمده است از گفته های آقای منتظری نیست.
نمی توان باور کرد که نامبرده از فعالیت های سازنده سیاسی- مبارزاتی آقایان بهشتی و مطهری تا این پایه بی خبر بوده که می پنداشته است آن اندیشمندان در دوران مبارزات اسلامی و نهضت امام خمینی اصولاً در این وادی ها نبوده اند. گروه هایی مانند منافقین، «جبهه ملی»، «نهضت آزادی» و کارشناسان سازمان سیا و موساد که در پی پیروزی انقلاب اسلامی شخصیت هایی مانند بهشتی و مطهری را سدی در برابر مطامع شیطانی و نفوذ خود در مراکز کلیدی نظام می دیدند و از بصریت، درایت و طرح های علمی و مدیریتی آنان اندیشناک بودند، چنین پیرایه هایی را بر آن می بستند و در شبنامه ها، روزنامه ها و سخنرانی های خود پیوسته دم می گرفتند که بهشتی و مطهری پیشینه مبارزاتی ندارند. آن روزهایی که مبازران در زندان ها شکنجه
می شدند، این آقایان اصولاً در این وادی ها نبودند(2) و... اکنون می بینیم که این پیرایه بی پایه و ناروا در خاطرات منسوب به آقای منتظری تکرار شده است که نشان از نقش منافقان نفوذی و دیگر گروه های لیبرالیستی در تنظیم این خاطرات دارد.
از دیگر نمونه های آشکاری که حضور و دگراندیشان را در تنظیم خاطرات آقای منتظری نشان می دهد، اتهامی است که از زبان او بر امام وارد آورده و آن رهبر الهی را عامل و مسبب جنگ ایران و عراق وانمود کرده اند. در نوشته ها و خاطرات برخی از عناصر ضد انقلاب برون مرزی صریحاً آمده است که تندروی ها و پافشاری خمینی روی صدور انقلاب، صدام حسین را به حمله و جنگ با ایران واداشت!! اکنون می بینیم که در خاطرات منسوب به آقای منتظری این دروغ آشکار چنین تکرار شده است:
... وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی، هم بیت امام (رحمت الله علیه) و هم ما و هم دیگران را فرا گرفت. اصلاً در ذهن همه این بود که گویا عالم را مسخره کرده ایم... و لذا در بعد سیاست خارجی، شعار ها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمی شناسد و این قبیل مسائل متمرکز بود... من یادم هست آن وقت ها در رابطه با دولت ها وقتی با امام صحبت می شد، ایشان متغیر می شدند اصلاً به دولت ها اعتنایی نداشتند و اشکال این بود که هم حساب همه دولت را یکی کردند هم مواضع اصولی علیه دول ارتجاعی را بدون احتساب عوارض آن و آمادگی لازم برای آن عواض به صورت خیلی حادی مطرح می کردند. جوی که در ایران بود این بود که عراق کی هست؟ عربستان کی هست؟ شیوخ خلیج کی هستند؟ قذافی کی هست؟... من احساس می کردم که ما مورد تهاجم قرار می گیریم... یک روز رفتم منزل آقای شیخ محمد یزدی در قم... به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد معمولاً هیئت های حسن نیتی را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آنها توضیح می دهد و با آنها تفاهم می کند و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً بر
علیه ما تبلیغات می کنند خطرناک است، بجاست هیئت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند ول کن ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم ما که نمی توانیم دور کشورمان دیوار بکشیم... ایشان فرمودند: نخیر ما می خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، اصلاً ایشان هیچ حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید... بالاخره این زمینه برای آنها فراهم شده، دولت های استعماری هم با توجه به همین احساس وحشت به آنها نزدیک تر شدند و آنها را تحریک و تطمیع کردند تا بالاخره عراق به ما حمله کرد...(3)
نخست باید دانست که غرور و سرمستی از پیروزی، از آن انسان های ضعیف النفس، کم جنبه، جو زده و دنیا زده ای است که مسائل را از دریچه مادی می نگرند و از معرفت خدایی و پیوند ویژه با عالم ماوراءالطبیعه محروم اند و همان گونه که در پیروزی ها، مغرور می شوند و از حال طبیعی بیرون می روند در شکست ها نیز سرخورده و مأیوس می گردند، خود را می بازند و به تسلیم و سازش و کرنش و معادله و مجامله تن در می دهند، لیکن انسان های خود ساخته، وارسته و تکامل یافته، در پیروزی و شکست حالتی یکسان دارند و اصولاً پیروزی و شکست برای آنها مفهومی ندارد و از نظر آنان ناچیز و بی اهمیت است، پیروزی ها را ریشخند می کنند و به شکست ها پوزخند
می زنند. امام عارفان و پیشوای سالکان، پیروزی خود را در خداشناختی و پیوند با مبدأ لایزال می دیدند و بزرگ ترین پیروزی خود را در رضای خدا و انجام تکالیف اسلامی می دانستند و پیوسته در اندیشه انجام تکالیف خویش بودند. بارها اعلام کردند اگر ما بتوانیم به وظایف دینی خود عمل کنیم به بزرگ ترین پیروزی دست یافته ایم. از این رو، پیروزی و شکست ظاهری را ناچیز می شمردندو پیروزی مادی و ظاهری را از آن غفلت زدگی می دانستند که از «اسرار عشق و مستی» بی خبرند و کودکانه به دستاوردهای مادی دلخوش می دارند و در «رنج خودپرستی» به سر می برند. اما در پی پیروزی در جریان تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی خطاب به روحانیان یادآور شدند:
... به خواست خدا استقلال و حیات مملکت در آتیه دست شماست و هرچه پیش بیاید یا به نفع شما و یا به ضرر شما می باشد، از این دو حال خارج نیست، اگر به ضرر شما بود، باید شکست روحی نخورید، شکست ظاهری مهم نیست، آنچه مهم است شکست روحی می باشد. اگر انسان شکست روحی بخورد دیگر تا آخر نمی تواند خود را بازیابد، باید به گورستان برود، شکست برای کسی است که آمال و آرمانش دنیا می باشد و ذخایر دنیوی قلب او را گرفته است، شکست برای کسانی است که معتمد به شیطان اند و به عالم دیگر ارتباط ندارند ولی کسی که رابطه با خدا دارد، کسی که به ماوراءالطبیعه مرتبط است شکست ندارد... انسان موحد، انسان مسلم، انسان متصل به خدا شکست نمی خورد... و اگر به نفع شما تمام شد دست و پای خود را گم نکنید و پا از گلیم خود فراتر ننهید، نه آن طرف جزع و فزع داشته باشید و نه این طرف زیاده روزی کنید...(4)
بنابراین، این امام نبودند که در پی پیروزی انقلاب اسلامی «یک غرور مخصوصی» ایشان را «فرا گرفت» این عناصر بیگانه از عرفان و معنویت بودند که به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی به گونه ای مغرور شده بودند که در خطبه نماز جمعه تهران به دنیا اعلام جنگ می دادند و با اعلام
حمایت از «نهضت های آزادیبخش» می خواستند دنیا را تسخیر کنند.
دوم اینکه شعار صدور انقلاب، شعار مترقیانه و اندیشمندانه ای بود که باورمندان به انقلاب از سر عشق به ملت ها می کوشند کالای ارزشمندی را که به دست آورده اند به آنان عرضه بدارند که اگر پسندیدند آنها نیز آن را در اختیار بگیرند و معنی آن صدور فکر و فرهنگ است نه صدور توپ و تانک و نه حمله نظامی و کشور گشایی.
سوم، این ادعا که درباره دولت ها «وقتی با امام صحبت می شد، ایشان متغیر می شدند، اصلاً ایشان هیچ حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید و...»!، از آن دروغ های آشکار و به اصطلاح عامیانه «شاخداری» است که در خاطرات منسوب به آقای منتظری به چشم می خورد. البته در خاطرات مزبور دروغ های زیادی آمده است که از کینه توزی ها، غرض ورزی ها و انتقام جویی ها حکایت دارد. گویا دست اندرکاران خاطرات یاد شده بر آن بوده اند همه کسانی را که به نحوی در عزل آقای منتظری نقشی داشته اند با دروغ و حیله و تهمت و برچسب به زیر سؤال ببرند و بدنام سازند، لیکن از این واقعیت غفلت داشته اند که «والله خیر الماکرین»، عرض خود برده و زحمت ما داشته اند. در مورد ادعای بالا که امام «به دولت ها اعتنایی نداشتند و هیچ حاضر نبودند اسم دولت ها به میان بیاید» باید دانست که اتحاد دولت های اسلامی و همکاری و هماهنگی آنها با یکدیگر به عنوان یک استراتژی برای امام مطرح بود و امام به این وحدت به عنوان یک آرمان نگاه می کردند و در راه تحقق آن تلاش داشتند، و این واقعیت در پیام ها و سخنرانی های امام به خوبی منعکس است. اکنون بایسته است مجلدات صحیفه امام را ورق بزنیم و از موضع امام درباره دولت ها آگاهی یابیم تا واقعیت ها بهتر روشن شود، تا آفتاب آید دلیل آفتاب! هنوز بیش از پنج ماهی از
پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته است که امام در دیدار با مشاور رئیس جمهور پاکستان در امور خارجی در 6 مرداد 1358 اعلام می دارند:
... ما می خواهیم با همه دولت ها- چه اسلامی و چه غیر اسلامی- با حفظ احترام متقابل روابط دوستانه داشته باشیم. ممالک اسلامی با این مخازنی که دارند، اگر آن طور که خداوند فرموده است، نسبت به یکدیگر اخوت داشتهباشند، نه در اقتصاد به کسی احتیاج دارند و نه در فرهنگ و سایر جهات... همه دولت ها درد را می دانند ولی توجه به درمان آن ندارند. همه می دانند که چون اتحاد نیست، در نتیجه، چپاولگری ها و غارت گری ها به وجود می آید ولی در مقام عمل نیستند که اختلاف های دولت اسلامی را برطرف کنند...(5)
چنان که می بینید امام بر آنند که «با همه دولت ها» حتی دولت های غیراسلامی، «روابط دوستانه» داشته باشند و آرمان بزرگشان رفع «اختلاف های دولت های اسلامی» و اتحاد آنان است. امام این آرمان مقدس و آرزوی دیرینه خود را در دیدار با وزیر امور خارجه ترکیه در 21 خرداد 1358 چنین اعلام می کنند:
... من امیدوارم که بین دولت های اسلامی یک اخوت اسلامی، همان طوری که قرآن امر فرموده است پیدا بشود، اگر این اخوت اسلامی در بین ممالک اسلامی پیدا بشود، یک قدرت عظیمی است که هیچ یک از قدرت های دنیا نمی توانند به پای آن باشند و من از خدای تبارک تعالی مسألت می کنم که این معنا در همه دولت ها تحقق پیدا بکنند و همه موفق بشوند که برای اسلام باشند و همه موفق باشند که اخوت اسلامی خودشان را حفظ بکنند و همه موفق باشند که در خدمت ملتشان باشند...(6)
امام در دیدار با هیئتی از کشور عمان، در 6 تیر 1358 چنین بیان داشتند: «... ان شاءالله
امیدوارم که همه دولت ها و ملت ها تحت لوای اسلام جمع شوند و ...»(7)
امام در دیدار با سفیر سومالی در تاریخ 17 اردیبهشت 1358 موضع خود را در مورد دولت های اسلامی چنین اعلام کرده اند:
... روابط ما با دولت های اسلامی همیشه باید قوی باشد. دولت های اسلامی باید به منزله یک دولت باشند، کأنه یک جامعه هستند، یک پرچم دارند، یک کتاب دارند، یک پیغمبر دارند. اینها همیشه باید با هم متحد باشند... و اگر این آمال حاصل بشود که بین دولت های اسلامی از همه جهات وحدت پیدا بشود، امید است بر مشکلات خودشان غلبه کنند و یک قدرتی بزرگ تر از قدرت های دیگر در مقابل سایر قدرت ها باشند...(8)
در دیدار سفیر جدید بنگلادش با امام در تهران در تاریخ 28 اردیبهشت 1358، امام آرزوی قلبی خود را درباره دولت ها و ملت های اسلام چنین بیان کردند: «... من میل دارم دولت ها و ملت اسلام هر چه بیشتر به یکدیگر نزدیک تر باشند...»(9)
آیا امام آگاه و عارف ما که این گونه در آرزوی اتحاد دولت ها و ملت ها در زیر پرچم اسلام بودند، می توان گفت که «اصلاً به دولت ها اعتنایی نداشتند و هیچ حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید»؟! اینجاست که آشکار می شود در خاطرات منسوب به آقای منتظری چقدر دروغ بافته اند چه نسبت های ناروا به افراد داده اند، چه حق کشی ها کرده و چه داستان ها ساخته و به نمایش گذاشته اند که اگر خاطرات منسوب به آقای منتظری را دروغ نامه بنامند گزاف
نباشد.
از زبان آقای منتظری به دروغ آورده اند که «یک روز رفتم منزل آقای شیخ محمد یزدی در قم به امام عرض کردم... هیئت حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود...»!! در صورتی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی هیئت های مذاکره کننده میان ایران و کشورهای منطقه به شکل مستمر در رفت و آمد بودند و بسیاری از هیئت های سیاسی که از دیگر کشورها به ایران می آمدند با امام دیدار و گفتگو می کردند که آوردن آمار از مجال این نوشتار بیرون است. با نگاهی به صحیفه امام می توان دریافت که در همان نخستین سال پیروزی انقلاب اسلامی، مقامات سیاسی کشورهای مجاور و دیگر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دیدار های گرم و صمیمانه ای با امام داشته اند و از رهنمودها و محبت های دلگرم کننده امام برخوردار گردیده اند، آنچه در خاطرات منسوب به او آمده است: «جوی که در ایران بود این بود که عراق کی هست، عربستان کسی هست، شیوخ خلیج کی هستند
، قذافی کی هست؟» از دیگر دروغ های ساخته و بافته لیبرالیست ها و دیگر عوامل نفوذی در بیت آقای منتظری است که بر آنند به هر شکلی مردان و مردم انقلابی و رهبر انقلاب و عملکرد آنان را به زیر سؤال ببرند. با نگاهی به برخی از دیدارهای امام با هیئت ها و مقامات دیگر کشورها، دروغ بودن این ادعا نیز بر ملا می گردد. امام در دیدار با هیئت نمایندگی عالیرتبه مذهبی دولت سعودی در تاریخ 31 فروردین 1358 اظهار داشت: «...اولاً تشکر می کنم از این وفد(10) و از امام محترم(11) و از ملت حرمین شریفین، ریاض و از جلالت ملک(12) که شما را برای تفقد از ما اینجا فرستاده است...»(13)
نیز امام در دیدار با هیئت اعزامی لیبی به سرپرستی عبدالسلام جلود (نخست وزیر آن روز لیبی) اظهار کرد:
... من از شما که از طرف معمر آمدید و برای ما سلام او را آوردید تشکر می کنم و سلام مرا نیز به ایشان و به ملت لیبی ابلاغ نمایید من از خداوند تعالی می خواهم که تمام ملت ها و دولت ها بیدار شوند و همه ملت ها و دولت های اسلامی به هم پیوند کنند و...(14)
برخوردهای محبت آمیز و پدرانه امام تنها با دولت ها و مقامات کشورهای اسلامی نبود، بلکه در برابر دیگر دولت های مقتدر نیز امام تلاش داشتند موضعی مسالمت آمیز و سازنده داشته باشند، به عنوان نمونه بخشی از پیام امام به رئیس جمهور فرانسه را در پی می آوریم. تاریخ این پیام 28 خرداد 1358 است:
... ما دست شما را می فشاریم و امیدواریم که روابط دوستی مان بیشتر از پیش توسعه یابد. آقای رئیس جمهوری: خواهشمندم مراتب حق شناسی من و آرزوهای مرا برای سعادت ملت فرانسه بپذیرید...(15)
راستی به رغم موضع مسالمت آمیز، صلح جویانه و وحدت آفرین امام در برابر دولت های همجوار و دیگر دولت ها که در پیام ها، دیدارها و گفتگوهای ایشان نمایان است، چه انگیزه ای دست اندرکاران خاطرات منسوب به آقای منتظری را بر آن داشته است که امام را به بی اعتنایی و خصومت به دولت های کشورهای اسلامی و دیگر دولت های جهان متهم کنند و با کمال بی شرمی حمله ددمنشانه صدام را به ایران، برآیند تندروی ها و بی اعتنایی های امام بنمایانند. به نظر می رسد انگیزه اصلی از این اتهام ناروا و پیرایه بی پایه، به زیر سؤال بردن خط امام و نادرست جلوه دادن اندیشه های اسلامی و ضد لیبرالیستی امام است که خطر جدی و ریشه ای
برای استکبار جهانی و عوامل آن پدید آورده است. البته توطئه روحانی ستیزی و انگیزه انتقام جویی نیز مایه و مسبب دیگر این دروغ پردازی ها و پیرایه تراشی ها است.
دنباله توطئه روحانی ستیزی در خاطرات منسوب به آقای منتظری را به مجال دیگر وا می گذاریم و در پایان این بخش بایسته است به آقای منتظری یادآور شویم: ننگ بار و ناهنجار خاطراتی که بر دروغ پردازی ها، پیرایه تراشی ها، انتقام جویی ها و وارونه نویسی ها به مردان خدا و عارفان بالله پایه ریزی شده باشد که بی تردید شرمساری، روسیاهی، بدنامی، و جهنم ابدی را برای صاحب آن به همراه دارد.

پی نوشت ها :

2- چنان که اکنون نیز درباره آیت الله مصباح به این ترفند دست زده اند و همین اتهام را به ایشان وارد می کنند.
3- همان، ص567- 565.
4- روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص229.
5- صحیفه امام، ج9، ص250.
6- همان، ج8، ص88.
7- همان، ص309.
8- همان، ج7، ص199.
9- همان، ص351.
10- هیئت سیاسی.
11- امام جماعت وقت مسجدالحرام.
12- ملک فهد پادشاه عربستان.
13- صحیفه امام، ج7، ص65.
14- همان، ج8، ص196.
15- همان.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.

 

 

نسخه چاپی