از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق (1)
از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق(1)

نویسنده: فاطمه صوفی آبادی



 
«مروری بر اقدامات تروریستی منافقین در تابستان 1360»
«مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگر دشمن قدرت آن را دارد که با جنایت خود مکارم و ارزش های انسانی شهیدان عزیز ما را سلب کند؟ مگر دشمن های فضیلت می توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند. بگذار این ددمنشان که جز به «من» و «ما» های خود نمی اندیشند و یأکلون کما تأکل الانعام، عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند.»
امام خمینی (ره)

چکیده

مطالعه سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) داستان عبرت انگیز ناکارآمدی احزاب در تاریخ معاصر است. مطالعه بستر های سقوط این سازمان در دامن استعمار و استبداد می تواند پشتوانه تاریخی خوبی برای همه جریان های سیاسی و گروه های ذی نفوذ و گروه های فشار باشد.
در این مقاله نویسنده تلاش می کند نحوه قرار گرفتن یکی از مدعی ترین سازمان های حزبی در مقابل منافع ایران و زوال آن را نشان دهد.

واژگان کلیدی:

احزاب، منافقین، سازمان مجاهدین خلق، ایران، جریان شناسی.

اشاره

ملت ایران به ندرت درحافظه خود خاطرات خوشی از احزاب سیاسی و گروه های ذی نفوذ دارد. اراده معطوف به قدرت، سرسپردگی به منافع گروهی و سازمانی در مقابل منافع ملی، بی استعدادی در تولید نظریه، تولید ثروت و تولید معرفت و از همه مهم تر، تولد در دامن قدرت مهم ترین ویژگی احزاب در تاریخ معاصر ایران باشد. این ویژگی ها باعث شده است که احزاب و گروه های فشار هیچ گاه نتوانند جایگاه قابل اعتماد و اعتنایی را در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی کشور به نفع ملت ایران به دست آورند.
احزاب در ایران بیش از آنکه تولید کننده قدرت، نظریه، ثروت و دانش و معرفت باشند، زاده قدرت و مصرف کننده افراطی نظریه های بیگانگان و ثروت و فرهنگ ملت ایران بوده اند.
مطالعه تاریخ احزاب و عملکرد آنها نشان می دهد که به ندرت چیزی بر داشته های این کشور افزوده اند. لطماتی که احزاب منحرف و بازیچه دست استعمار در طول تاریخ معاصر به کشور ایران زده اند از همه جهات تأمل برانگیز است. مطالعه تاریخ احزاب و آورده های آنها برای فرهنگ و تمدن ایرانی بخشی از مطالعات تاریخ این ملت است که متأسفانه از این جهت کمتر بدان پرداخته شده است.
تاریخ احزاب در ایران آمیخته با بی اعتمادی، بی اعتنایی به منافع ملی، سر در
گریبان بیگانگان داشتن و عموماً به عنوان ستون پنجم دشمنان کشور عمل کردن می باشد. مطالعه فراز و فرود احزاب و عملکرد آنها بی تردید مطالعه بخشی از ناکارآمدی های مدرنیته و شاخصه های آن در تاریخ کشور است. نویسنده مقاله «از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق» با مطالعه بخشی از تاریخ یکی از سازمان ها و احزاب مدعی مجاهدت برای خلق، به روشنی ناکارآمدی و ناهمسازی احزاب مدرن را با منافع ملی نشان می دهد. سازمان مجاهدین خلق که در حافظه تاریخ معاصر ایران به سازمان منافقین شهرت دارد. سازمانی است که در سال 1344 با دستاویز قرار دادن مذهب به مبارزه علیه رژیم شاه می پردازد اما در کمتر از دو دهه منافع گروهی این سازمان تروریستی، بازیچه دست استکبار و استعمار و از همه بدتر به عنوان ستون پنجم یکی از دیکتاتورترین و فاسد ترین رژیم های منطقه، یعنی رژیم بعثی عراق تبدیل می شود. داستان فراز و فرود این سازمان به نوعی داستان فراز و فرود احزاب در تاریخ معاصر است.
مطالعه مبسوط عوامل سقوط این سازمان داستان عبرت آموزی برای کلیه احزاب و گروه هایی است که منافع خود را با منافع دشمنان ملت ایران پیوند زده اند و آرمان های خود را در ایدئولوژی های غربی جست و جو می کنند.

1- سازمان مجاهدین خلق، از تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی

در سال 1344 محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین رودسری، سه تن از اعضای سابق جبهه ملی دوم و جمعیت نهضت آزادی سازمانی مسلحانه جهت مبارزه با رژیم شاه به وجود آوردند. فعالیت های اولیه سازمان مطالعات کتب مذهبی و سیاسی و جمع آوری مطالب درباره این روش مبارزاتی بود. اندکی اضغر بدیع زادگان، علی باکری، عبدالرسول
مشکین فام، ناصر صادق، علی میهن دوست و حسین احمدی روحانی به جمع آنان پیوستند. این افراد تمایلات مذهبی داشتند ولی از لحاظ ایدئولوژیک پرورش یافته های جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. در فاصله سال های 44 تا 46 سازمان تشکیلات خود را گسترش داد و کادرهای جدیدی برای اداره حوزه ها تربیت کرد. در اواسط سال 1347 نیک بین از تشکیلات کنار رفت. سازمان از پنج گروه مطالعاتی و ارتباطی تحت عناوین «گروه ایدئولوژی»، «گروه سیاسی»،«گروه کارگری»، «گروه مطالعات روستایی» و «گروه روحانیت» تشکیل می شد. از سال 1348 به بعد سازمان به عضوگیری زنان به منظور استفاده ابزاری از آنان پرداخت.
به تدریج رد پای نظریه های مارکسیسم در اندیشه ها و آثار مجاهدین پدیدار و متداول گردید. سازمان در آموزش های سیاسی و اجتماعی تحت تأثیر مارکسیسم-لنینیسم قرار گرفت و در نهایت، علمی بودن اصول مارکسیسم را تحت عنوان«علم مبارزه» و یا «علم تکامل اجتماعی» به رسمیت شناخت و عملاً مرز بین این جهان بینی و اسلام را محو کرد. سازمان، انقلاب های سوسیالیستی روسیه و چین را انقلاب توده های ستمدیده و مائو و لنین را ادامه دهندگان راه انبیا در دوران معاصر می دانست و به همین دلیل تلاش هایی برای برقراری ارتباط با برخی دولت ها و احزاب مارکسیستی نمود.
ارتباط با سازمان الفتح جهت آموزش نظامی به برخی اعضا در سال 1348، اولین اقدام سازمان برای کسب توان نظامی برای شروع مبارزه مسلحانه بود. سازمان به خوبی دریافته بود که برای به دست آوردن پایگاه مردمی باید امام خمینی را به حمایت از سازمان وادارد. به دنبال ربودن هواپیمای حامل زندانیان سازمان از دبی و بردن آن به بغداد، اعضا تلاش هایی برای جلب حمایت امام از ربانیدگان هواپیما داشتند ولی با ژرف اندیشی امام نقشه آنان با شکست رو به رو شد. امام پس از دیدار اعضای سازمان ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و تأکید بر نابودی این گونه تشکیلات اعلام نمود:
من از مجموع اظهارات و نوشته هایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارد، لیکن چون می داند که در کشوری مانند ایران بیش از هزار سال است
اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است جز با نام اسلام نمی توان پیشرفت کرد، لذا اسلام را ملعبه کرده اند. بالای نوشته خود نام خدا را می گذارند لیکن ذیل آن همان حرف ها و بافته های مارکسیست ها و مادیون است. این فکر در آن روز فقط در حد یک گمان بود لیکن هر چه گذشت و نوشته هایمان بیشتر منتشر شد این گمان درمن بیشتر تقویت شد، البته من نمی خواهم بگویم همه آنهایی که با این جمعیت هستند این جوری اند. ممکن است در میان آنها افرادی باشند که واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادی که فریب آنها را خورده باشند لیکن اساس تشکیلات این جمعیت روی اعتقاد به اسلام نیست.(1)
در سال 1350 با کشف و شناسایی سازمان از سوی ساواک اکثر اعضای کادر رهبری گروه دستگیر و در سال 1351 اعدام شدند. به دنبال آن وقایع و کشته شدن رضا رضایی در درگیری، شاخه های سیاسی، نظامی و کارگری سازمان توسط محمد تقی شهرام، بهرام آرام و مجید شریف واقفی رهبری و هدایت می شد. دیری نگذشت که پیش بینی و ژرف اندیشی امام همگان را متحیر نمود. به تدریج سازمان پس از سال 1351 به مارکسیسم گرایش بیشتری پیدا کرد.
شکست های پی در پی سازمان، افراد کادر مرکزی را به این فکر انداخت تا بار دیگر در ایدئولوژی سازمان تجدید نظر کنند. به همین دلیل در پاییز 52 به دستور مرکزیت سازمان، مطالعات وسیعی بر روی ایدئولوژی سازمان توسط یک کادر ده نفری که شامل سه نفر مرکزیت نیز می شد، آغاز گردید... این مطالعه پس از مدتی به بن بست رسید و اکثر این گروه ده نفری به این نتیجه رسیدند که هسته تفکراتشان مارکسیستی است. آنان تصمیم گرفتند پوسته را شکافته و هسته را عیان کنند.(2)
بحث تغییر ایدئولوژی در سازمان از سال 52 آغاز شد. از سال 52 تا 53 آموزش هایی در انتقاد از آموزه های اسلام در برنامه های سازمان قرار گرفت. تقی شهرام جزوه معروف به «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک» را تدوین و در آن تغییر ایدئولوژی سازمان را از اسلام به مارکسیسم توجیه کرد. در طول سال 1352 تنها مسئولان سازمان در داخل و خارج از کشور از این ماجرا خبر داشتند. به دنبال کشته شدن مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف به دستور مرکزیت سازمان در ابتدای سال 1354 به دلیل خودداری از پذیرش مارکسیسم و دستگیری و افشاگری وحید افراخته، موضوع تغییر ایدئولوژی در سطح عمومی علنی گردید.
افراخته از اعضای مرکزیت سازمان پس از دستگیری در اولین مراحل بازجویی همه اعضای مسلمان سازمان را لو داد و تمام اطلاعات خود درباره سازمان، اعضا، هواداران و برنامه های گروه را در اختیار ساواک قرار داد. اندکی پس از دستگیری های گسترده ای که به دنبال همکاری افراخته با ساواک صورت گرفت، مرکزیت سازمان «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک» را در مهر 1354 منتشر کرد.
در برون مرز اعضای برون مرزی سازمان را به بغداد فراخواندند و درون خانه ای گرد آوردند و خبر دگرگونی ایدئولوژی در سازمان را به آنان دادند و اعلام کردند که پیروی از این ایدئولوژی سازمان برای همه کادرها و سمپات ها بایسته و اجباری است. در این گردهمایی ها آنانی که از پذیرش این کژراهه سر باز زدند از سوی نمایندگان برون مرزی سازمان زیر شلاق این شکنجه قرار گرفتند و به سختی تنبیه شدند!... در ایران نیز سردمداران سازمان برای وا داشتن اعضا و سمپات ها به پذیرش ایدئولوژی مادی و الحادی مارکسیسم -لنینیسم، به کوبیدن، پراکندن و کشتن نیروهای مذهبی سازمان پرداختند.(3)
به دنبال اعدام افراخته و جمعی دیگر از مسئولان گروه و کشته شدن بهرام آرام در درگیری، شهرام به طور کامل بر سازمان مسلط شد. هوسرانی های شهرام و انتقادات بعضی از اعضای مرکزیت سازمان از بی پروایی وی در صدور قتل مخالفان خود، موجبات تضعیفش را فراهم کرد و وی پس از کناره گیری از کشور خارج شد.
پس از آن وقایع، اعضا در زندان به بازسازی سازمان با همان افکار التقاطی پرداختند. مسعود رجوی تنها بازمانده مرکزیت سازمان که طی همکاری با ساواک از اعدام رهایی یافته بود، رهبری زندانیان سازمان را برعهده گرفت. او با روشی منافقانه با مارکسیست ها مارکسیست و با مسلمانان مسلمان بود. نام سازمان مجاهدین خلق با پیروزی انقلاب اسلامی دوباره مطرح شد و رجوی و همفکرانش، اعضای آزاد شده و پراکنده گروه را به سرعت گرد هم آوردند و بار دیگر سازمان را پایه گذاری کردند.

پی نوشت ها :

1- سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 3(تهران: عروج، 1382)، ص600.
2- رسول جعفریان، جریان ها و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران(سال های 1320- 1357) (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380)، ص 279.
3- سید حمید روحانی، همان، ص619، 620.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.

 

 

نسخه چاپی