بگذارید بین بچه ها بمانم
بگذارید بین بچه ها بمانم

نویسنده: شهید حاج احمد کاظمی



 
اربابی هرگاه فراغتی پیدا می کرد در جمع بسیجی ها بود. او به آنها عشق می ورزید، لذا سعی می کرد بیشتر وقت خود را با آنها بگذراند. حول و حوش عملیات والفجر هشت ازدواج کرد ولی سه روز پس از ازدواج، شنیدم که می گفتند، اربابی برگشته است. من ناراحت شدم و وقتی او را دیدم، گفتم:چرا آمدی؟ تو تازه ازدواج کرده ای و باید چند روز می ماندی. برگرد چند روزی بمان، بعد بیا. ولی او اصرار و پافشاری می کرد که در جبهه بماند. تحملم تمام شد و با تندی گفتم:اربابی!باید برگردی، همین امروز به خانه برو!
او در حالی که داشت موتور سیکلتش را روشن می کرد که با آن نزد بسیجی ها برود، نگا های به من کرد و ملتمسانه در حالی که بغضش ترکیده و اشکش جاری شده بود، گفت:احمد آقا!اجازه بدهید باشم.
بگذارید بین بچه ها بمانم. دیگر نتوانستم مقاومت کنم و سکوت کردم؛ چون سکوت علامت موافقت است. (1)

پی نوشت ها :

1-علی محمد اربابی به سال 1343 در بید گل کاشان متولد شد. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه شتافت. وی در عملیاتهای مختلفی شرکت داشت و در حالی که چندین بار نیز مجروح شده بود، حاضر به ترک جبهه نمی شد.
سرانجام این سردار رشید اسلام در حالی که ریاست ستاد فرماندهی لشکر 8 را بر عهده داشت، در نیمه شب 65/10/5 به شهادت رسید.

منبع: احمدی، جانمراد؛ (1385)، ما اهل اینجا نیستیم؛ مجموعه ای از خاطرات و سخنرانی های سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی، شهرستان نجف آباد (اصفهان)، مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و لشکر 8 زرهی نجف اشرف و گنگره سرداران و 2500 شهید شهرستان نجف آباد، چاپ دوم.

 

 

نسخه چاپی