نقد کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق» (5)
 نقد کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق»  (5)






 
دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
سیرتحولات سیاسی و فعالیت‌هایی که به ملی شدن صنعت نفت در کشور انجامید، موضوع دیگری است که آقای متینی در ادامه مباحث خویش به آن پرداخته است. آنچه در یک نگاه کلی از مجموعه مباحث ایشان پیرامون این مسئله بر می‌آید، تلاش در جهت هرچه کم‌رنگ‌تر کردن نقش دکتر مصدق دراین جریان است. در این‌باره باید گفت همواره دو خط افراط و تفریط در تحلیل مسئله ملی شدن صنعت نفت وجود داشته است. در یک سو، کسانی سعی کرده‌اند با شخصیت‌پردازی افراطی از دکتر مصدق، مسائل را به گونه‌ای جلوه دهند که سند ملی شدن صنعت نفت را صرفا به نام ایشان به ثبت برسانند و هیچ فرد یا گروه دیگری را در این راه، همراه و همیار او به حساب نیاورند. درسوی دیگر، تحلیل ‌هایی به چشم می‌خورد که سهم و نقش چندانی را برای مصدق در این جریان قائل نیست و حداکثر از وی به عنوان کسی که ثمره
نظریه‌پردازی‌ها و تلاش‌های دیگران را تصاحب و به نام خود ثبت کرد، یاد می‌کند؛ اما برای دریافت حقیقت باید بین این دو خط افراط و تفریط، حرکت کرد.
به طورکلی یکی از مسائل مورد توجه سیاستمداران و مردم پس از سقوط دیکتاتور، مسئله نفت بوده است. نخستین عاملی که موجب می‌شد تا این مسئله مطرح گردد، عقد قرارداد خیانت‌بار(1312)بود که در زمان حضور دیکتاتور، امکان بحث پیرامون آن وجود نداشت و پس از سقوط او، طبعا میل شدیدی به طرح و بررسی آن بروز یافت. دومین عامل، تحرکات شوروی برای چنگ انداختن بر منابع نفتی ایران در شرایط جدید بود که با همراهی حزب توده سعی می‌کرد تا هر چه زودتر به این خواسته‌اش دست پیدا کند. طبعا این مسئله حساسیت‌های جدی‌ای درمیان مردم و سیاستمداران ایجاد کرد و فعل و انفعالاتی را دراین باره دامن زد.
نویسنده درکتاب حاضربا تشریح این فعل و انفعالات سیاسی و اجتماعی، اطلاعات ذی‌قیمتی در اختیار خوانندگان می‌گذارد و با ذکر مسائلی، از جمله تصویبنامه دولت ساعد در جلسه (11/6/1323)مبنی برعدم اعطای امتیاز نفت به خارجی‌ها قبل از پایان جنگ(1)نخستین حرکت‌های صورت‌گرفته در جهت دفاع از حقوق مردم ایران در زمینه نفت را به قبل از ارائه طرح تکریم مذاکرات نفت توسط دکتر مصدق درمجلس چهاردهم درتاریخ 11 آذر(1323)
ارجاع می‌دهد(2). ازسوی دیگر، اشاره به مواردی مانند عدم امضای طرح الغای امتیاز دارسی توسط مصدق که از سوی غلامحسین رحیمیان، نماینده قوچان، در12 آذر(1323)ارائه شده بود، با این استدلال که :
هر قراردادی دو طرف دارد و به ایجاب و قبول طرفین منعقد می‌شود لذا تا طرفین رضایت به الغا ندهند قرارداد ملغی نمی‌شود... مجلس نمی‌تواند قانونی را که برای ارزش و اعتبار عهود بین‌المللی و قراردادها تصویب می‌کند بدون مطالعه و فکر و به دست آوردن راه قانونی الغا نماید. (3)
ازنظرآقای متینی نه تنها مصدق پیشتاز و طراح ملی شدن صنعت نفت و خروج آن از زیر سلطه انگلیسی ها نبوده، بلکه درابتدای راه، به مخالفت با طرح‌های ارائه شده نیز برخاسته است. برای درک مسئله ملی شدن صنعت نفت و میزان نقش و تأثیرگذاری شخصیت‌ها و گروه‌های مختلف در آن، باید این مسئله را درچارچوب شرایط و وضعیت کلی کشور درطول دهه 20، مورد لحاظ قرار داد. در این دهه، کشور ما یکی ازپرتلاطم‌ترین و شلوغ‌ترین دوران سیاسی و اجتماعی خود را پشت‌سر می‌گذارد؛ اشغال نظامی کشور و رقابت‌های میان شوروی و انگلیس در دوران جدید، ورود امریکا به عنوان یک نیروی تازه‌نفس استعماری به کشور ما، پیدایش احزاب و گروه‌های متعدد و متنوع، حضور شاهی وابسته و تازه‌کار و در عین حال ترسو و سست‌اراده، وضعیت مجلس و دربار در مقابل یکدیگر در شرایط جدید، تلاش گروه‌ها برای دستیابی به انتخابات آزاد و خلاصه ده‌ها مسئله کوچک و بزرگ دیگر، شرایط بسیار پیچیده و پرمسئله‌ای را برکشورحاکم ساخته بود که نفت و مباحث حول و حوش آن نیز به عنوان یکی از مسائل این مجموعه به‌شمار می‌آمد، هرچند به تدریج درسیر تحولات سیاسی کشور، این مسئله ازاهمیت بالایی برخوردار گشت و محوری اساسی شد به نحوی که بسیاری از مسائل دیگر درحوزه آن قرار گرفتند؛ بنابراین دراین روند رو به جلو، نظرها و دیدگاه‌ها در هر مقطع
زمانی باید متناسب با شرایط همان برهه مورد ارزیابی قرار گیرند. به عنوان نمونه، طرح پیشنهادی مصدق مبنی بر ممنوعیت مذاکره درباره نفت تا زمان خروج نیروهای نظامی بیگانه درآذر(1323)–فارغ از اینکه آن را ابتکار خود او بدانیم یا اکثریت مجلس –این قابلیت را دارد که طرحی در جهت دفاع از منافع انگلستان به شمار آید، چرا که در آن زمان، طبق قرارداد(1312)انگلیسی ها درحال چپاول نفت جنوب ایران بودند و طرح مزبور صرفا سدی پیش روی شوروی و نیز امریکا برای دستیابی به منابع نفتی ایران به‌شمار می‌آمد؛ لذا از هر جهت خیال انگلیسی‌ها را از حضور دیگران بر سراین خوان گسترده، راحت می‌ساخت. اما اگر شرایط کشور را درآن برهه در نظر بگیریم می‌توان طرح مزبور را در آن برهه گامی برای دفاع از حقوق مردم به‌حساب آورد، چرا که اجازه نمی‌داد بیگانگان با بهره‌گیری از موقعیت نظامی خویش در ایران و اعمال فشار بر دولت و سیاستمداران، بندهای دیگری را علاوه بر آنچه موجود بود، برپای ملت ایران ببندند و به چپاول منابع سرزمینی ما، وسعت بیشتری بدهند. از طرفی، طرح‌ها و پیشنهادهایی از این دست را می‌شد به مثابه پلکانی محسوب کرد که با بالا رفتن از هر پله آن، افق‌های دورتری پیش‌روی نیروهای دلسوز قرار می‌گرفت. این البته به معنای نفی کاستی‌ها و اشتباهات یا حتی برخی انحرافات در برنامه‌ها و رفتارهای این‌گونه نیروها نیست، بلکه مقصود آن است که برای ارزیابی صحیح و منطقی هر یک از آنها باید خط سیر کلی آن را در نظر داشت و نتیجه‌گیری‌های صورت گرفته از یک فعل، قول یا رفتار فرد در برهه‌ای خاص، نمی‌تواند وافی به مقصود باشد. با این حال به نظرمی‌رسد که نویسنده بعضا با بهره‌گیری از این روش، قصد پیشبرد دیدگاه خاص خود را در طول بحث داشته است.
گذشته ازآنچه درباره مصدق به آن اشاره شد،آقای متینی به نحوی عملکرد سرلشکرزاهدی را به عنوان ریاست شهربانی درسال(1328)و هنگام برگزاری انتخابات شانزدهم مورد بررسی قرار می‌دهد که وی را به صورت یکی از عوامل مؤثر در نهضت ملی شدن نفت جلوه‌گر سازد. وی با طرح این سئوال که «دکترمصدق چگونه توانست به مجلس شانزدهم راه یابد؟»، ابطال آرای مأخوذه در تهران از سوی انجمن نظارت برانتخابات را زمینه‌ساز ورود
مصدق و تنی چند ازاعضای جبهه ملی به مجلس قلمداد می‌کند و دراین زمینه به کتاب «گفته‌ها و ناگفته‌ها»به قلم دکتر موحد استناد می‌جوید:
... بعدها نیز زاهدی در سمت ریاست کل شهربانی برای بازگرداندن آیت‌الله کاشانی از تبعید کوشیده بود. انتخابات دوره شانزدهم تهران هم که به نفع جبهه ملی تمام شد زیر نظر او انجام یافته بود. زاهدی در کابینه اول مصدق وزارت کشور را برعهده داشت. (4)
وسپس مجددا به نقل از همان منبع، بی‌آنکه هیچ نقدی یا کوچک‌ترین اشکالی بر این سخن وارد آورد، می‌افزاید:«و چنین بود که زاهدی درپیام رادیویی اول آذر(1332)[درزمان نخست‌وزیری‌اش]مدعی شد که:من از پایه‌گذاران نهضت ملی استیفای حقوق ملت ایران بوده‌ام. »به این ترتیب با بزرگ‌نمایی این برهه از زندگی سیاسی سرلشگر زاهدی، وی تلویحا در زمره رهبران نهضت ملی قرار می‌گیرد تا خیانت عظیم او درسرسپردگی به اجانب و قرار گرفتن در رأس برنامه کودتای امریکایی –انگلیسی، حتی‌المقدور تحت‌الشعاع این مسئله واقع شود. اما فارغ ازاینکه این برش‌های کوتاه و مقطعی از زندگی افراد، امکان استنتاجات کلی را به مخاطبان نمی‌دهد، باید گفت آنچه آقای متینی بیان می‌دارد، حاق واقعیت نیست. ابطال انتخابات
تهران در دوره شانزدهم در پی ترور عبدالحسین هژیر، وزیر قدرتمند دربار محمدرضا پهلوی، به دست فداییان اسلام انجام شد و اگر این کار صورت نگرفته بود، هرگز زمینه‌ای برای ورود مصدق و یارانش به مجلس شانزدهم فراهم نمی‌آمد، کما اینکه اگردر16 اسفند29 این گروه سپهبد رزم‌آرا را از سر راه برنمی‌داشت، تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت به تحقق نمی‌پیوست.
البته ناگفته نماند که نویسنده محترم در آخرین سطور از فصل هفتم کتابش به ترور هژیر توسط فداییان اسلام و «تأثیر بسزای»این واقعه بر انتخابات تهران اشاره می‌کند، اما در فصل هشتم که به دوره شانزدهم مجلس پرداخته می‌شود، نامی از فداییان اسلام در رابطه با ابطال انتخابات تهران به چشم نمی‌خورد و در مقابل بر این نکته تأکید می‌شود که «نقش سرلشگر زاهدی، رئیس کل شهربانی را در توفیق دکتر مصدق و یارانش در انخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی نباید نادیده گرفت(5). »اما آیا به راستی زاهدی دارای نقش و تأثیر اساسی در ورود نیروهای ملی به مجلس شانزدهم بود یا فداییان اسلام؟ بی‌شک چنانچه فداییان، اقدام به ترور هژیر نمی‌کردند، اساسا انتخابات تهران ابطال نمی‌شد و دیگر کاری از دست هیچ‌کس برای دفاع از حقوق مردم برنمی‌آمد. از طرفی ترور هژیر، در واقع هشداری به شاه و دربار و تمامی مسئولان دولتی بود تا از فکر دخالت‌های غیرقانونی در انتخابات بیرون آیند و اجازه دهند تا رأی و نظر مردم از صندوق‌ها بیرون آید. بنابراین در آن شرایط کسی جرئت دست‌اندازی به آرای مردم را نداشت، ضمن آنکه اعضا و نیروهای فداییان اسلام با حضور فعال درجریان انتخابات و شمارش آرای صندوق‌ها، امکان هرگونه تخلفی را از مجریان گرفته بودند. بنابراین اگر هم فرض را بر این بگیریم که زاهدی نیز به عنوان ریاست شهربانی کل کشور در جریان این انتخابات با نیروهای ملی همراهی کرده، این اقدام او صرفا در حاشیه فعالیت‌های گسترده و سرنوشت‌ساز فداییان اسلام در این برهه از زمان، قابل ارزیابی است و
به هیچ رو نمی‌توان نقش و تأثیر اصلی‌ای برای آن قائل شد. درواقع با نگاهی به سیر تحولات و فعالیت‌های منتهی به ملی شدن صنعت نفت، این موفقیت را باید مبتنی بر سه رکن و پایه دانست که درعرض و به موازات یکدیگر قراردارند؛ دکتر مصدق و نیروهای ملی، آیت‌الله کاشانی، نواب صفوی و فداییان اسلام. هریک از این سه رکن درجایگاه و حوزه فعالیت خود، تأثیرات بسزایی درپیشبرد نهضت ملی برجای گذارد و همگرایی و وحدت میان آنها سرانجام به آرزوی مردم برای ملی شدن صنعت نفت جامه عمل پوشانید. دراین میان محمدرضا به عنوان پادشاهی جوان و فاقد قدرت، نه به لحاظ شخصی و نه به لحاظ قانونی، توانایی و امکان مخالفت با خواست و رأی مجلس و جامعه را نداشت و صرفا در مقام یک «پادشاه مشروطه»به تصویب مصوبات مجلس می‌پرداخت. به‌علاوه این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که امریکا به شدت مایل به برهم خوردن معادلات کهنه سیاسی و اقتصادی در ایران برمبنای تسلط انگلیس بود و محمدرضا نیز به لحاظ ترس و وحشتی که از انگلیسی‌ها داشت، نگاه بسیار مثبت و امیدوارانه‌ای به کاخ سفید دوخته بود تا مبادا توطئه‌های انگلیسی، او را ازتاج و تخت دورسازند. طبعا به همین لحاظ او نیز همراه با خواست امریکایی‌ها، از کاهش نقش انگلیس در ایران استقبال می‌کرد و ملی شدن صنعت نفت نیز یکی از طرق بسیار مؤثر در این زمینه به شمار می‌رفت. این مسئله بسیار مهمی است که به کلی از سوی نویسنده نادیده گرفته شده است.

پی نوشت ها :

1-همان، ص 153.
2-همان، ص 157.
3-همان، ص 159.
4-همان، ص 209.
5-همان، ص 209.

منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.

 

 

نسخه چاپی