خصم با مردم، خصم با خدا!
خصم با مردم، خصم با خدا!

 

نویسنده:مسعود رضانژاد فهادان
منبع:راسخون



 
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
شرح حدیثِ أبغَضُ الرِّجالِ إلَى اللَّهِ الألَدُ الخَصمُ همراه با اثبات تلازم میان طرفین بغض.

خلاصه:

خداوند عالَم خلقت را به صورت نظامی در هم تنیده و متصل به هم خلق نموده است. بنابراین رسیدن به غایت خلقت، حرکت در جمع به هم تنیده‌یِ این نظام خواهد بود. کسی که با دیگران، سرِ جنگ و ستیزه پیش می‌گیرد به نظم این نظام، آسیب وارد نموده است و بر هم زدن نظم این نظام به معنای اختلال در رسیدن به غایتی است که خدای حکیم برای خلقت در نظر گرفته است.
مسلماً کسی که بساط خدا را به هم می‌ریزد و غایت خلقت را در نظر نمی‌گیرد مبغوض پروردگار عالَم خواهد بود.

کلید واژه:

منفورترین، نهج الفصاحة، نهج الدرایة، شرح حدیث، اسباب دشمنی.

اصل مقاله:

قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله: أبغَضُ الرِّجالِ إلَى اللَّهِ الألَدُ الخَصمُ[1]؛ منفورترین مردان در پیش خدا مرد لجوج و ستیزه جوست.

معنای ریشه‌ای لغت لدد:

ابن فارس در مقاییس اللغه برای لغات مشتمل بر سه حرف لدد دو معنای ریشه‌ای و مجزا در نظر گرفته است:[2]
1. دشمنى، جدال، نزاع، اختلاف‏؛
2. طرف و جانب
اما مصطفوی در کتاب التحقیق، معنای منع کردنِ همراه با راندن را صحیح‌تر از معانی ابن فارس دانسته است.[3]
نگارنده معتقد است معنای اصیل و ریشه‌ای تمام لغات مشتمل بر این سه حرف، «نمایان شدن یکی از دو طرف سر و صورت» می‌باشد. بر همین اساس در زبان عربی، تَلَدُّد به معنای نگاه کردن به چپ و راست می‌باشد زیرا موقعی که به چپ یا راست می‌نگریم اطراف صورتمان دیده می‌شود. گاهی نیز تلدّد در زبان عربی در معنای تحیّر به کار می‌رود[4] زیرا تحیّر به معنای سرگردانیست و موقعی که سر انسان می‌چرخد باعث دیده شدن اطراف صورت می‌گردد. همچنین ألد به معنای دشمن سرسخت است و این بدان جهت است که از شدت دشمنی هیچ اقبالی به طرف مقابلش، ندارد و لذا به دشمن سرسخت از آن جهت که در مواجهه با طرف مقابلی که با وی دشمن است رویش را به نحوی که دو طرف صورتش نمایان گردد می‌چرخاند، ألدّ گفته می‌شود.

منافق نیز ألدّ الخصام است!

همچنین ممکن است «ألد الخصم» در این حدیث، اشاره به مصادیق «ألد الخصام» در آیه 204 سوره بقره باشد. خداوند در آیه مزبور می‌فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فی‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام‏؛ در این آیه خداوند چهره منافقینی را به تصویر کشیده است که در حضور پیامبر، ادعای همراهی و دوستی می‌کردند و برای این ادعای خود، خدا را شاهد گرفته و قسم می‌خورند در حالی که در دشمنی با پیامبر، بسیار سر سخت بودند. به عبارت دیگر، دشمنی کردن سرسختانه، همیشه با نزاع و درگیریِ آشکار، همراه نیست بلکه گاهی اظهار دوستی، ابزاری برای کینه‌توزی و دشمن‌ورزی بیشتر می‌باشد. بنابراین یکی از مصادیق خصم لدود، منافقی است که با انگیزه ضربه‌زدن به مجموعه‌ای به دورن آن مجموعه نفوذ می‌کند در این حدیث حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: چنین اشخاصی منفورترین انسان‌ها نزد خدای باریتعالی محسوب می‌گردند.
از آنجایی که «الد الخصام» در این آیه، اشاره به منافقین دارد ممکن است این حدیث نیز اشاره به آنان داشته باشد در این صورت معنای حدیث بدین صورت خواهد بود: منفورترین انسان‌ها نزد پروردگار عالَم، منافقینی هستند که در ظاهر با مسلمانان ادعای همراهی می‌کنند اما حقد آنان را در دل دارند.

هم شدید و هم زیاد:

«ألدّ الخصم»، به معنای خصومت شدید و خصومت زیاد می‌باشد؛ به بیان دیگر «ألدّ الخصم» به معنای کسی است که هم زیاد با دیگران، خصومت و دشمنی می‌ورزد هم در خصومتش شدید است.

معنای حرف الی در حدیث مذکور:

إبن هشام در کتاب مغنی‌البیب برای حرف إلی، هشت معنا ذکر کرده که سومین از آن‌ها معنای تبیین است[5] وی می‌گوید: هرگاه افعال حب و بغض بر هیأت افعل تفضیل یا فعل تعجب بیان گردند و بعد از آن، «إلی» ذکر شود حرف الی، بیان کننده این مطلب است که مجرورش، فاعل أفعل تفضیل با فعل تعجب است به نظر نگارنده این مطلب صحیح نمی‌باشد زیرا تبیین، بیش از آنکه معنای مستقلی برای إلی باشد یک نشانه است!! نشانه‌ ایست که مجرور الی، فاعل فعل تعجب یا افعل تفضیل است. به نظر ما الی در اینگونه استعمالات برای تأکید غایت تفضیل یا تعجب است به بیان دیگر، ابغض الرجال الی الله یعنی حقیقتاً منفورترین انسان‌ها در میان همه آدم‌ها نزد خدای سبحان .... همچنین ما أحَبَّهُ إلَیَّ یعنی حقیقتاً و چقدر فراوان او را از میان همه موجودات عالَم، دوست می‌دارم. خداوند متعال در آیه هشت سوره یوسف از قول برادران حضرت یوسف علیه‌السلام نقل می‌کند که آن‌ها گفتند: "إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبینا مِنَّا" یعنی برادران حضرت گفتند: به طور قطع پدرمان، یوسف و بنیامین را بی‌نهایت بیشتر از ما دوست می‌دارد به طوری که در مقایسه با محبّتی که به او دارد گویا اصلاً ما را دوست ندارد و از ما متنفر است. همچنین در آیه سی و سه همان سوره آمده است: "قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی‏ إِلَیْه‏" یعنی پروردگارا! به طور قطع زندان رفتن و تحمل مصائب آن برای من از مرتکب شدن به آن کار زشتی که به من پیشنهاد داده‌اند حتی اگر بالإجبار باشد بی‌نهایت محبوب‌تر است. وقتی می‌گوید بی‌نهایت، زندان را از آن کار، بیشتر دوست دارم یعنی به همان اندازه و بی‌نهایت از پیشنهاد آنان متنفرم. در آیه قبل هم، چنین بود و برادران حضرت یوسف علیه‌السلام تصور می‌کردند چون پدرشان، بی‌نهایت به او و بنیامبن محبّت دارد پس بی‌نهایت به آن‌ها نفرت دارد. آنچه گفته شد بدان سبب است که معنای اصیل حرف جر الی، انتهای غایت است و گرچه در برخی موارد در معانی دیگری چون مع و فی و غیره استعمال می‌گردد با این حال با عنایت به معنای اصیل آن بایستی به گونه‌ای معنا گردد که رگه‌هایی از معنای غایت در آن وجود داشته باشد و إلا چه ضرورتی داشت که از الی استفاده شود و بهتر بود از همان حرفی که الی در معنای آن استعمال شده مثل مع یا فی استفاده ‌شود در این‌ صورت ظهور بیشتری نیز می‌داشت.
با عنایت به آنچه در معنای الی گفته شد معنای این حدیث اینگونه خواهد بود که: از میان تمام انسان‌ها با همه خطاهایی که ممکن است به آن آلوده باشند خداوند بی‌نهایت از دو انسانی که با یکدیگر سخت ستیزه‌گری می‌کنند متنفر است به حدی که گویا در مرتبه بعد آن به کسی نفرت ندارد.

خصومت زیاد، کار مشترک دو طرف دعواست!

مُراد از «الرجال» در این حدیث، خصوص مردان نیست بلکه به معنای مطلق انسان چه مرد و چه زن می‌باشد. همچنین با وجود اینکه به حَسَب ظاهر، استعمالِ الرجل مناسب‌تر از لغت الرجال است به کار‌گیری الرجال به جای الرجل به این مطلب اشاره دارد که خصومت شدید، قائم به دو طرف دعواست و تا مادامی که هر دو طرفِ دعوا نخواهند یکی از آن دو نمی‌تواند آتش نزاع را شعله‌ور کرده، از حد بگذراند. لذا نتیجه می‌گیریم در تمام مواردی که خصومت‌های کهنه و شدید و البته بی‌مورد شکل می‌گیرد هر دو در ایجاد این وضعیت مقصرند.

تلازم در بغض و دوستی؟!!

ابن منظور در لسان العرب در ذیل لغت بغض[6] به نقل از سیبویه و ابن سیده می‌نویسد: إِذا قُلْتَ ما أَبْغَضَنی‏ لَهُ فإِنّما تُخْبِرُ أَنکَ‏ مُبْغَضٌ‏ لَهُ، وَ إِذا قُلْتَ ما أَبْغَضَهُ‏ إِلیّ فَإِنّما تُخْبِرُ أَنهُ‏ مُبْغَضٌ‏ عِنْدَکَ؛ یعنی وقتی تو بگویی چقدر من از او متنفرم گویا به این مطلب، خبر داده‌ای که‏ چقدر تو نزد او منفور هستی! إبن منظور در ادامه به نقل از ابو حاتم می‌نویسد: قال أَبو حاتم: مِنْ کَلامِ الْحَشْوِ أَنا أُبْغِض‏ُُُ فُلاناً وَ هُوَ یُبْغِضُنی؛ اینکه کسی بگوید من از فلانی متنفرم و او هم از من متنفر است کلام زائد و حشوی را بیان کرده است.‏ در توضیح کلام ابوحاتم اینکه: بغض و نفرت، دور شدن و فاصله گرفتن دو قلب از یکدیگر است لذا همانطور که اگر کسی بگوید: "من از تو دور هستم و تو هم از من دور هستی" نسبت به فراز دوم کلام، حرف لغوی را بر زبان رانده است زیرا وقتی یکی از دیگری دور باشد قطعاً او نیز به همان اندازه از وی دور خواهد بود.[7] البته این بدان معنا نیست که هر دو در ایجاد این فاصله و بغض به یک اندازه مقصرند بلکه گاهی فقط یک طرف این فاصله را ایجاد نموده است اما نتیجه آن یعنی نفرت و بُعد برای هر دو یکسان خواهد بود.
هرگاه پذیرفتیم که میان مُبْغِض و مُبْغَض، تلازم وجود دارد نتیجه می‌گیریم هر جا خداوند فرموده من از فلان شخص متنفرم معنایش این است که آن شخص نیز حتی اگر متوجه نباشد از خدای سبحان متنفر است. مثل کسی که دروغ می‌گوید! زیرا چنین شخصی با کذب خود، نظامی را که خداوند متعال بر اساس حق و حقیقت استوار نموده[8] را بر هم می‌زند مسلم است چنین شخصی چون با نظام خدا، دشمنی ورزیده و به قیامِ علیه آن برخواسته است لذا خداوند نیز او را دوست نخواهد داشت و برای همین او را هدایت نکرد[9] یعنی او هم خدا را دوست نخواهد داشت.
در حدیث مورد کنکاش نیز اینگونه خواهد بود به عبارت دیگر حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این حدیث می‌فرمایند: مبغوض‌ترین انسان نزد خدا، انسانی که در دشمنی کردن لجوج و سخت‌گیر است معنای این سخن آن است که انسانی که در دشمنی‌کردن بی‌ملاحظه و سخت‌گیر و ستیزه جوست به شدت از خدای سبحان متنفر است حتی اگر به این مطلب توجه نداشته باشد.
خدا از ما بیزار باشد سخن تلخی است که بدتر از آن، بیزاری ما از خدای سبحان است. بنابراین شخصی که با دیگری سرْ سختانه و به گزاف دشمنی می‌ورزد در واقع دامنه کارش فقط به دشمنی با آن شخص محدود نشده بلکه از آن جهت که راهی برای بغض خدای سبحان در دل خود گشوده است باعث شده خود نیز بغض خدا را در دل جای دهد.
مثل کسی که در در باتلاق در حال جنگیدن با همرزم خویش است ممکن است او خود را در حال جنگیدن و ضربه زدن به دشمن تصور کند غافل از اینکه با هر ضربه‌ای که بر او وارد می‌کند خود را در باتلاق متعفن و مهلکی به نام بغض خدا بر او و بغض او بر خدا فرو کرده است.
یعنی مثلاً وقتی به گزاف، سرْ سختانه با زید می‌جنگی فقط با زید نمی‌جنگی بلکه در حال انجام کاری هستی که منجر به ستیز با خدا شده‌ای.

منشأ الد الخصام بودن:

خصومت زیاد و شدید با دیگران یک سجیّه است و هر سَجیّة و خُلقی منشأ و علّتی دارد ظاهراً منشأ این اخلاقِ ناپسند و این عادتِ مذموم، خود شیفتگیِ افراطی باشد به این معنا که دائماً با بررسی عملکرد و رفتار دیگران در صدد ارزیابی رفتار آن ها بر آمده و مشغول بزرگ نماییِ عیوب دیگران گردد که در این صورت از عیوب خویش غافل گشته و دچار خود فراموشی می گردد و اویی که مَجمع تمام عیوب است دائماً در جستجویِ عیوب دیگران قرار بگیرد مثل کسی که در صورتش بیماری خوره باشد ولی بیماری خود را ندیده بگیرد و مدام بیماری دیگران را به آنان هشدار دهد.
هم چنین منشأ دیگر این سجیّه، ایجاد حقّ برای خویشتن است یعنی دائماً حقوق خود را در نظر بگیرد و توقّع داشته باشد دیگران تمام آن حقوق را اداء نمایند طبعاً اگر از صد عدد، یکی هم اداء نگردد منجر به کدورت و خصومت می شود غافل از آنکه اگر دیگران باید حقوق او را رعایت کنند او هم باید حقوق دیگران را بشناسد و در اداء حقوقشان همّت گُمارد.
پس بیان شد علّت خصومت زیاد و شدید با اطرافیان دو علّت اساسی دارد:
1. خود شیفتگی و عیب جویی؛
2. حق به جانب و متوقّع بودن
و هر دوی این علّت ها مشمئز کننده و تنفّر آمیز است.
نکته دیگر اینکه وقتی انسان هایی با این خصوصیّات، نزد خداوند منفورند، بالتَبع و به طریق اولی، نزد مردم و انسان های دیگر نیز منفورند زیرا خدایی که بیشترین محبت را به بندگان و مخلوقات خود دارد وقتی به چیزی یا کسی محبت نداشته باشد قطعاً حساب دیگران مشخص است.
یکی از لذّت های معنوی و ارزشمند خداوند، مورد تأیید دیگران واقع شدن است به امید اینکه با عیب‌جویی از دیگران و حق به جانب و متوقّع بودن، خود را از این نعمت والای الهی محروم نگردانم.

نتیجه‌گیری:

در بررسی هجدهمین حدیث کتاب نهج الفصاحة از مجموعه کلام نورانی نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ابتداء به بررسی ریشه‌ای واژه لدد پرداختیم اقوال ابن فارس و علامه مصطفوی مطرح و هر دو رد شد و گفتیم به نظر نگارنده معنای ریشه‌ای این لغت "نمایان شدن یکی از دو طرف سر و صورت" می‌باشد سپس به توجیه ارتباط معنای ذکر شده با لغت الد به معنای ستیزه‌جو پرداختیم و گفتیم الد به معنای ستیزه‌جوییست که هیچ اقبالی به طرفش نشان نمی‌دهد و دائم رویگردان است.
سپس به تلازم میان دو طرف بغض پرداخته و به نقل از ابوحاتم گفتیم از آنجایی که هر کس به دیگری نفرت داشته باشد او هم به همان مقدار از او متنفر است اگر کسی بگوید من از او متنفرم و او هم از من متنفرم مثل این است که بگوید: من از او دورم و او هم از من دور است. از آنجایی که فراز دوم معنای تازه‌ای را بیان نمی‌کند لغو و زائد خواهد بود لذا هر جا چیزی سبب نفرت خدای تعالی از ما بشود همان چیز العیاذ بالله سبب نفرت ما از خدای سبحان نیز شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج الفصاحة؛ حدیث 18
2. اللام و الدال أصلانِ صحیحان: أحدهما یدلُّ على خِصامٍ، و الآخَر یدلُّ على ناحیةٍ و جانب. (مقاییس 5/203)
3. أن الأصل الواحد فی المادّة (لدّ): هو المنع مع الدفع. (التحقیق 10/200)‏
4. فرهنگ ابجدی‏ صفحه 254
5. الثالث التبیین و هی المبینة لفاعلیة مجرورها بعد ما یفید حباً أو بغضاً من فعل تعجب و اسم تفضیل. (مغنی الادیب، 1/40)
6. لسان العرب 7/121 ـ 122
7. أنا أفارقه و هو یفارقنی.
8. ... خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارْضَ بِالْحَق ... انعام/73
9. انَّ اللَّهَ لا یَهْدى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّاب... غافر/28

کتابنامه:
1. قرآن کریم
2. بستانى، فواد افرام‏؛ (1375) فرهنگ ابجدی‏، تهران، انتشارات اسلامی‏، چاپ دوم.
3. پاینده، ابو القاسم‏؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
4. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاییس اللغه‏، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول‏.
5. ابن هشام؛ (1381) مغنی الادیب، قم، انتشارات واریان، زیر نظر جمعی از اساتید حوزه علمیه قم، چاپ اوّل.
6. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
7. مهنا، عبد الله علی؛ (1413ق) لسان اللسان، بیروت، انتشارات دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل.



 

 

نسخه چاپی