تمثیل و تاریخ
تمثیل و تاریخ

 

نویسنده: جان مک کوئین
مترجم: حسن افشار




 

جامعه ی مسیحی گسترش یافت اما همچنان بر این باور موروثی ماند که تاریخ، سرتاسر تمثیلی هدفمند است. این باور، برای مثال، کمک می کند که بیدِ مورخ، مورخی که در 731م کتاب انتقادی و واقع بینانه ی تاریخ کلیسای ملت انگلیس را نوشت، با بید مفسر، مفسری که اعتقاد داشت «همه چیز در کتاب مقدس- زمان ها و مکان ها، اسامی و اعداد- آکنده از صور روحانی و اسرار نوعی[= گرته شناختی] و شعایر آسمانی است» آشتی کند (چارلز پلامر، آثار تاریخی بید، یک، پنجاه و شش). بید همچون سایر مورخان قرون وسطا عامل هر حرکت تاریخی را مشیت هدفمند الاهی می دانست در چارچوب شش عصری که کار شش روز آفرینش در آنها استمرار می یافت.
دیرزمانی پیش از بید، گسترش جغرافیایی جامعه ی مسیحی و این حقیقت که اکثریت عظیم مسیحیان پیشینه ی یهودی نداشتند، موجب تغییرات زیادی در وجوه تأکید در مفهوم اولیه ی یهودیت شده بود. در دوره ی پیش از اسارت بابلی، یعنی پیش از 586 ق م، یهودیان خود را قوم برگزیده ی خداوند می شناختند که مشیت الاهی فقط و فقط بر محور آنها در تاریخ عمل می کرد. وجود قدرت ها و مملکت های غیریهودی نسبتاً بی اهمیت به نظر می رسید. اسارت بابلی و سپس تبعید یهودیان آغازگر تغییری شد که زندگی مسیح و کار رسولان آن را کامل کرد، تغییری که شروع آن پیشاپیش در صحیفه ی دانیال عهد عتیق (که حدود 165 ق م نوشته شده) نمایان گشت. در این کتاب از فرمانروایان غیریهودی- نبوکد نصّر، داریوش، کورش- با مهربانی بیشتری سخن می رود. و آنها ابزارهای مهمی در تحقق مشیت الاهی و، به تعبیری، گرویدگان به خدای دانیال شمرده می شوند. این تعبیر برای مسیحیت در اوایل تبلیغش - و سرکوبش - در امپراتوری روم به نفسه بسیار اهمیت داشت. مسیحی شدن امپراتور کنستانتین/ قسطنطین در سال 312 ظاهراً روندی را که گمان می رفت دانیال آغازش را توصیف کرده بود تقریباً کامل کرد.
مهم تر از آن چه بسا پیشگویی کتاب بود و مخصوصاً تعبیر دانیال از خواب اول نبودکدنصر در مورد مجسمه ای که سر طلایی، سینه و بازوهای نقره ای، شکم و ران های برنجی، ساق های آهنی و پاهای قسمتی آهنی و قسمتی گِلی داشت. سنگی مجسمه را خرد می کرد:

و مشاهده می نمودی تا سنگی بدون دست ها جدا شده، پای های آهنین و گلین آن تمثال [= مجسمه] را زد و آنها را خرد ساخت. آنگاه آهن و گل و برنج و نقره و طلا با هم خرد شد و مثل کاه خرمن تابستانی گردیده، باد آنها را چنان برد که جایی به جهت آنها یافت نشد و آن سنگ که تمثال را زده بود کوه عظیمی گردید و تمامی جهان را پر ساخت.
(دانیال، 34-35)

دانیال این تمثیل موقعیتی را تعبیر به چهار دودمان پادشاهی می کند که آخرین آنها تجزیه خواهد شد و روزی سنگ، به معنی سلطنت ابدی خداوند، جای آن را خواهد گرفت. مسیحی مؤمن قرون وسطایی از این تمثیل بیش از یک معنی استنباط نمی کرد. سر طلایی، امپراتوری بابل بود؛ سینه و بازوان نقره ای، شاهنشاهی ایران؛ شکم و ران های برنجین، امپراتوری اسکندر مقدونی؛ ساق های آهنی، امپراتوری روم؛ و پاهای آهنی و گلین، ممالک و امیرنشین های اروپایی که شخص مسیحی آنها را می شناخت. سنگ همانا ظهور مسیح در روز قیامت بود که همیشه انتظارش را می کشیدند.
بدین سان تحقق مشیت الاهی شامل ظهور و سقوط امپراتوری های عرفی بود. هر امپراتوری ای از امپراتوری قبلی اش ضعیف تر می شد و این روند جابه جایی امپراتوری ها به «انتقال امپراتوری» مشهور بود. حضور مستمر دولت های عرفی، مستقل از- و در عین حال دخیل در- تحول روحانی ای که مظهرش اسرائیل های قدیم و جدید بودند، عملاً در تقابل حاکمیت امپراتوری مقدس روم[= آلمان] با حکومت پاپ جلوه گر می شد. امپراتوری در معنای محدودی که در رؤیای نبوکدنصّر داشت در دوران های پنجم و ششم جهان خلاصه می شد. اما زمینه ی آن در دوران دوم که خدا برج بابل را ویران کرد و امت ها و زبان های مختلف را به وجود آورد فراهم آمده بود (پیدایش، یازده، 1-9). از این رو همه ی تاریخ غیردینی به بعد از این واقعه برمی گشت. از طرفی عملاً کل تاریخ غیردینی را می شد در راستای ظهور و سقوط یکی از امپراتوری های چهارگانه یا دولت های تک ملیتی اروپای سده های میانه تعبیر کرد.
ائوسبیوس (ح 260-340) اسقف قیصریه نوعی شکل ادبی برای این مفهوم تمثیلی پیدا کرد. در کتاب گاهنامه ی جهان ملت ها را یک به یک در ستون های متوازی که مدعی بود کل تاریخشان را نشان می دهد جای داد. تاریخ ها از آغاز آفرینش، برحسب دوران های جهان، در کنار ستون ها آمده بود و خواننده ای که می خواست ببیند در فلان زمان چه اتفاقی در جهان رخ داده است کافی بود امتداد تاریخ کنار ستون را نگاه کند. گاهنامه ی جهان را قدیس ژروم/ هیِرونوموس (ح 342-420) به لاتینی ترجمه کرد و ادامه داد. سپس پروسپه/ پروسپروس آکیِتنی (ح 390-463) در گاهنامه اش آن را گسترش و ادامه داد و بعد از او ایزیدور/ ایسیدوروس سِویلی در گاهنامه ی کبیرش «کرونیکا مایورا».
بید که با تألیفات ایزیدور کاملاً آشنا بود آنها را برای کار رویدادنگاری خود سودمند یافت، کاری که بحث عید قیام بدان ضرورت بیشتری بخشیده بود زیرا این بحث در روزگار او هنوز بخش هایی از کلیسای سلتیک بریتانیا را از کلیسای رومی جدا می کرد. در این زمینه، بید دو اثر عمده تألیف کرد که یکی کتابچه ای تحت عنوان درباره ی دوران ها (703) بود و دیگری درباره ی محاسبه ی دوران ها (725). هر اثر در انتها گاهنامه ای داشت که نهایتاً مبتنی بر کار ائوسبیوس بود. مدخل های مختصر درباره ی دوران ها تقریباً هیچ حرف و سخنی از انگلستان یا جزایر بریتانیا ندارند، ولی گاهنامه ی بلندتر و مفصل تر آخر کتاب درباره ی محاسبه ی دوران ها مدخل های بسیاری در مورد وقایع انگلستان دارد. بی تردید کوششی که بید در این کتاب دومی به خرج داد تا تاریخ انگلستان را با تاریخ جهان هماهنگ کند او را برای نگارش تاریخ کلیسای ملت انگلیس آماده کرد؛ و در این اثر اخیر، دست کم یکی از انگیزه های او این بود که سهم بریتانیا را در طرح مشیت الاهی برای دوران ششم جهان نشان بدهد. به عبارت دیگر حتی چنین اثر پرزحمت و عالمانه ای هم لااقل بعضاً کارکرد تمثیلی داشت و جایگاهی در طرحی که تماماً تمثیلی بود.
اهمیت تمثیل برای تاریخ جهان در رشته هایی مشهودتر است که بیرون از حوزه ی کار مورخ قرار می گیرند. مثلاً امیل مال نشان داده که نقاشی و پیکرتراشی و ساخت شیشه های رنگی برای کلیساها در خدمت بیان مفهوم تمثیلی تاریخ بوده است. در واقع کلیساها در قرون وسطا، هر ابعادی که داشتند تمثیل هایی تاریخی بودند که با سنگ و شیشه و چوب نوشته می شدند. البته اشتباه است که تمثیل را لزوماً لفظی بشماریم. در سده های میانه و عصر رنسانس، هنرهای بصری نیز محمل هایی برای نقل تمثیل های کتاب مقدس و دوران کلاسیک شدند. این هنرها در حوصله ی کتاب حاضر نمی گنجد، ولی موضوع مهم است و خواننده ی علاقه مند می تواند مطالعه ی آن را از کار امیل مال یا کتاب سِزنِک، بقای خدایان مشرکان، آغاز کند.
امومر کلیسا بی شباهت با طرح و تزئینات ساختمانش نبود. مراعات سال مسیحی در اولویت اول قرار گرفت. مسیح نه فقط از دست پونتیوس پیلاتوس [والی رومی یهودیه] بلکه در موقع بخصوصی از سال زجر کشیده بود. این موقع مطابق با زمان عید یهودی فطیر بود، که تاریخش به نوبه ی خود از روی اهله ی قمر نسبت به اعتدال بهاری (21 مارس) تعیین می شد. مسیحیان از ابتدا شهادت و قیام مسیح را در یکی دو هفته ی بعد از اعتدال بهاری به یاد می آوردند. از قرن چهارم، کلیسای غربی میلاد مسیح را در 25 دسامبر جشن می گرفت. تاریخ های اعیاد و روزه های دیگر تا حدود زیادی بستگی به این دو مناسبت مهم داشت. ایام روزه ی بزرگ (لنت)، عروج، یکشنبه ی سفید، تثلیث و تجسد، برای مثال برحسب تاریخ متغیر عید قیام (فصح) تعیین می شد؛ ولی آدوِنت [چهار یکشنبه ی پیش از کریسمس]، چیلدرمس (28 دسامبر) اپیفانی (6 ژانویه)، کنَدلمس (2 فوریه)، روز بانو [مریم مقدس، عید بشارت] (25 مارس)، و یحیای تعمید دهنده (24 ژوئن) برحسب تاریخ ثابت میلاد مسیح.
همچنان که یادبودهای مهم تثبیت می شد، نیایش ها نیز شکل نسبتاً ثابتی می یافت که معمولاً شامل تلاوت عهدین بود. تلاوت بندهای پیشگویانه و گرته شناختی از عهد عتیق در اعیاد عمده از بخش های ثابت آیین ها بود. بسیاری از روایت های هر دو عهد قدیم و جدید عناصر نمایشی داشتند که رفته رفته برجسته شدند و نهایتاً چرخه ی تعزیه های ارپای قرون وسطا را پدید آوردند. موضوع کلی هر دوره تعزیه تاریخ تمثیلی جهان از خلقت تا قیامت بود. وقایع عهد قدیم در صورتی انتخاب می شدند که گرته های وقایع عهد جدید به نظر می رسیدند. رویدادهای بعد از تصلیب برخی برگرفته از عهد جدید بودند و بعضی اقتباس از روایت های نامعتبر انجیل نیکودِموس و عروج مریم عذرا (هر دو در کتاب مانتگو رودز جیمز، عهد جدید متحول، آکسفورد، 1924 موجودند).
بید مورخ به گرته شناسی وارونه ای پرداخت، به سخن دیگر، کوشید که رویدادهای زمان و کشور خود را در طرح مشیتی بر محوریت تصلیب و قیام مسیح بگنجاند. اما او بیش از آن تاریخ دان بود که تلاش کند تاریخ انگلستان را در پیش از دوران ششم ردیابی کند. دیگران کمتر از او وسواس به خرج می دادند. مورخان دروغین ایرلند و وِیلز ارتباط های روایی مفصلی بین خودشان و وقایع اعصار دور اختراع می کردند. موفق ترین آنها جفری مانموت (ح 1100-1155) که نگارش تاریخ شاهان بریتانیا را در حول و حوش 1135 به پایان برد تبار (بیشتر) ساختگی شاهان بریتانیا را به بروتوس، نبیره ی انه، رسانید. بروتوس [در روم] زمانی بر سر کار آمد که عیلی کاهن در یهودیه حکومت می کرد و تابوت عهد را فلسطیان ربوده بودند؛ زمانی که بازماندگان آنتنور از تروا اخراج شده و پسران هکتور آنجا حکومت می کردند و در ایتالیا سیلویوس اِنئاس قدرت را در دست داشت. انتهای نسل آنها کادوالادر بود که جفری می گفت سال 689 م از دنیا رفت. معروف ترین شاه این سلسله آرتور بود. در اثر جفری، طرح مشیت کاملاً پیداست. بریتون ها تقریباً زمانی صاحب امپراتوری می شوند که آرتور لوکیوس امپراتور روم را شکست می دهد و می کشد. ولی معصیت کاری و هرزه درایی بریتون های بعد از آرتور، خصوصاً برادرزاده اش مادرِد، طرح را عقیم می گذارد و آنها با ذلت مغلوب آنگلوساکسون ها می شوند. این عقوبت الاهی آنها بوده است و کادوالادر هنگامی که عازم لشکرکشی برای بازپس گیری ثروت های به یغما رفته ی خویش است در می یابد که این نیز مشیت خداوند بوده است. فرشته ای او را بر حذر می دارد:

زیرا خداوند نمی خواست که بریتون ها پیش از موعدی که مرلین برای آرتور پیشگویی کرده بود به حکومت بر جزیره ی بریتانیا ادامه دهند... او همچنین گفت که بریتون ها در آینده پاداش ایمان خود را خواهند گرفت و بعد از اینکه زمان خطیر گذشت دوباره جزیره را به دست خواهند آورد.
(دوازده، 16)

گویا منظور این است که بریتون ها دیگر جزیره را به دست نمی آوردند تا قیامت فرا می رسید.
در تخیل اروپایی قرون وسطایی، قدرت و عظمت دنیوی در دربار آرتور و خصوصاً بزرگ ترین جنگاور دربار، لانسلوت، دلداده ی ملکه گینیوِیر، متجلی بود. اما نفس توفیق این تاریخ رؤیایی یک واکنش آرمان گرایانه هم پدید آورد. سفر قدیس گرال (ح 1215-1230) که نثری از راهبان سیسترسی بود پیروزی قدرت معنوی بر قدرت مادی را گرامی می داشت و به جای لانسلوت از شخصیت های معنوی تری استفاده می کرد مثل پرسیوال، که اقتباس از شخصیت دانای ساده لوح فرهنگ عوام بود، و گالاهاد که پسر نامشروع لانسلوت بود. این افراد هستند، نه لانسلوت، که سفر اکتشافی در جست و جوی جام مقدس را به سرانجام می رسانند- سفری که نویسنده ی سیسترسی، طی آن روایت کاملاً روشنی از گرته شناسی وارونه ای که بدان اشاره شد به دست می دهد. برای مثال، گالاهاد گرته ی عیسای مسیح است چنان که اسحاق بود. تفاوت عمده در این است که یکی قرن ها پیش از میلاد مسیح زندگی می کرد و دیگری 454 سال بعد از آن گرته شناسی حتی در نام او هم حضور دارد. Galahad دگرگونه ای از Galaad- ناحیه ای در شرق اردن [در عربی، جِلعاد] است که در نسخه ی مجاز کتاب مقدس به صورت Gilead آمده است. در تفسیر تمثیلی صحیفه ی اِرمیا، هشت 22- «آیا بَلَسان در جلعاد نیست و طبیبی در آن نی؟ پس دختر قوم من چرا شفا نیافته است؟»- این نام حکم گرته ی لغوی مسیح را پیدا کرده است. اما فقط هم در نام نیست که گالاهاد گرته ی مسیح می شود. توجه کنید به قطعه ی زیر از ترجمه ی آزاد سِر تامس مالوری (ح 1408 -1471) تحت عنوان قصه ی مستطاب سانکِگرئال.

«دژ دوشیزگان، نمادی از نفوس پاکی است که پیش از تجسد خداوند ما عیسای مسیح در زندان بودند. و هفت شهسوار نمادی از هفت گناه کبیره است که آن روزگار بر جهان حکمفرما بودند. و من می توان گالاهاد، شهسوار پاک سرشت، را تشبیه کنم به پسر پدر آسمانی که در بطن دوشیزه ای بود و همه ی نفوس را از اسارت بازخرید؛ همچنان که سِر گالاهاد همه ی دوشیزگان را از دژ غمین رهانید».
(ویناور، ص 651)

پیشگویی آرتور در آغاز جست و جوی جام را همه می دانند:

شاه آرتور به سِرگاواین گفت «افسوس! تو مرا نکشتی چه که سوگند خورده بودی. تو مرا از نعمت وجود پاک ترین و وفادارترین شهسوارانی که با هم در دیاری از جهان دیده شده اند محروم کردی. زیرا یقین دارم که چون از اینجا رفتند دیگر در این دنیا نخواهمشان دید. بسیاری در این سفر خواهند مرد. پس در کشتن من ذره ای درنگ مکن، چه آنها را کمتر از جان خود دوست نداشته ام».
(ویناورف ص 635)

جام در دربار آرتور در واقع قرینه ی سنگ در رؤیای نبوکدنصر است که مجسمه را سرنگون می کند و نمودار «انتقال امپراتوری» است.
موضوع مقاله حاضر طرح زمان و تاریخ در قالب تمثیلی در سده های میانه است. در مقاله دوم با تجزیه و تحلیل مکاشفه ی یوحنا نشان دیدیم که تمثیل الفبایی و عددی چه تصویرهای نیرومندی برای اثبات سیر هدفمند زمان فراهم می سازد. این سنت در قرون وسطا و دوره های بعد نیز ادامه یافت. بدین سان روزی پیش از سال 597 که قدیس کولومبای ایونایی سرود لاتینی آلتوس پروساتور [= بذرافشان متعال اول= خداوند متعال] را نوشت شکلی برگزید که با محتوای اثر، گزارشی را آغاز و انجام هستی، می خواند. گفتنی است به استناد منبعی که خود را به اختصار MSS معرفی می کند، سروده ی کولومبا را باید 360 سطر شمرد (به عده ی روزهای سال در سفر پیدایش) و دارای 23 پاره و یک ترجیع بند، یعنی بر روی هم 24 پاره به عدد ساعات شبانه روز. مهم است که پاره های آن به صورتی قرار بگیرند که شکل موشّح پیدا کند، یعنی اولی با حرف A (Altus prosator) آغاز شود، دومی با حرف B (Bonos creavit angelos) [آفرینش فرشتگان نیکو] و به همین ترتیب تا حرف Z (Zelos ignis furibundos) [گرفتار آتش غضب]. چون حروف J و I و نیز V و U و W در لاتین یک سان اند، J و U و W حذف می شوند. معنی را باز می توان در این جمله ی مسیح یافت که «من آلفا و امگا هستم، آغاز و انجام» (مکاشفه، یک، 11). شعر درباره ی اولین و آخرین وقایع تاریخ است، تاریخی که به شکل مجازی می توان آن را یک روز کامل یا یک سال کامل به شمار آورد.
این سنت در سده های میانه تا دوره ی رنسانس دوام آورد و بهترین مثالش در شعر ادموند اسپنسر (1552-1599) نمود یافت. این مقاله را با نقل قولی از کتاب آلستر فالر که اثری فوق العاده درباره ی نقش شماره ها و نشانه ها در ملکه ی پریان اسپنسر است به پایان می برم. نوشته ی او برمی گردد به مطالعه ای ابتکاری که کِنت هایِت در مورد شعر اِپیتالامیون اسپنسر انجام داده است:

اسپنسرپژوهان همه اکنون مدیون پروفسور کنت هایت اند به خاطر کشف درخشانش در مورد نمادگرایی عددی که در وزن و قالب اپیتالامیون به کار رفته است. او نشان داده... که 24 پاره و 365 سطر شعر بیانگر عدد ساعات روز و روزهای سال است و همچنین جمع های سطرها مطابق حرکت ظاهری روزانه خورشید نسبت به ستارگان ثابت است. حتی نابرابری طبیعی ساعات روز و شب در انقلاب تابستانه (که ماجرای اپیتالامیون آن موقع اتفاق می افتد) با تغییر برگردان در نقطه ی عددی مهمی از شهر نشان داده می شود. در عین حال این عددشناسی فقط پوسته ی خارجی و قاب ثابتی نیست که شعر را در آن جای داده باشند. هایت نشان می دهد که زنجیره ی تصویرها در شعر، حتی معنی بسیاری از سطرهای آن، بدون توجه به ساختار نمادگرایی عددی آن به خوبی قابل فهم نیست. شباهت تکرار شدن فصل ها با ابدی شدن زندگی از طریق نسل بشر بخشی از محتواست؛ از این رو عددشناسی پیرو چرخه ی سال در دریافت معنی اثر کمک فراوانی می کند.
(اسپنسر و اعداد زمانی، ص3)

منبع مقاله: : مک کوئین، جان؛ (1389)، تمثیل (از مجموعه ی مکتب ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری)، ترجمه ی حسن افشار، تهران، نشر مرکز، چاپ اول.



 

 

نسخه چاپی