تشکیل تمدن یونان
تشکیل تمدن یونان

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

از حدود 1500 پ م می توان تاریخ های تقریبی را برای رویدادهای برجسته ی رشد یونان تعیین کرد و از سده ی ششم پ م که شاید بحرانی ترین سده از نظر تشکیل تمدن یونان و هند باشد، رویدادها و افراد در یونان برخلاف جنوب هیمالیا با روشنی و دقت در برابر ما آشکار می شوند.
این اختلاف کمابیش مربوط می شود به این واقعیت که جهان اژه ای با تمدن کهنسال شرق پیوندی بسیار نزدیک تر داشته است تا هند. بدین گونه، می توان آثار کاوش های یونان را در سنجش با اشیای صادر شده به خاورمیانه باز شناخت و در بعضی موارد نوشته های مصری و حتی اشاراتی صادر شده به خاورمیانه بازشناخت و در بعضی موارد نوشته های مصری و حتی اشاراتی به مردم اژه ای دارند. این گونه اسناد خاورمیانه ای بیشتر از آثار خود یونان ما را به شناخت دقیق گاه شماری و رویدادهای تاریخ یونان در هزاره ی دوم پ م رهنمون می شود.
دلیل مهم تری که سبب دانش بیشتر ما در مورد یونان است، این که یونانیان باستان خود دل بستگی بیشتری از هندیان به تاریخ نگاری داشتند. ارسطو می گوید «انسان جانوری است سیاسی» و تعریف او به ویژه منطبق است با یونان کهن که در آن، پولیس یا دولت- شهر همه ی پیوندهای انسانی را تقریباً در محدوده ی سازمانی خویش جای می داد. در برابر، متفکران هندی که سرگرم پرداختن به عوالم نامتناهی و فراتر از انسان بودند، تقریباً نسبت به امور دنیایی و رویدادهای گوناگون زندگی بی اعتنا بودند. در نتیجه، آثار هندی مطالب بسیار ناچیزی درباره ی اوضاع اجتماعی و رویدادهای سیاسی درج کرده اند، در صورتی که یونانیان هم تاریخ رویدادهای جهان مادی را اختراع کردند و هم فرضیه های سیاسی را.
به نسبتی که ارزش های فرهنگی یونانیان در پیرامون فرد و زندگی اجتماعی در این جهان مادی دور می زند، تاریخ چندان اهمیتی یافت که هرگز برای هند چنین امری روی ننمود. با این وجود، یک رشته رویدادهای به هم پیوسته تنها درسده ی پنجم پ م برای دو دولت- شهرهای آتن و اسپارت که در اوج قدرت بودند و نه برای دیگر دولت- شهرهای یونان رخ داد. درباره ی زمان های پیشتر، تنها حدود عمده ی رویدادهای تاریخی یونان را می توان شناخت و بسیار امو مهم مبهم مانده است.
هیچ گونه شواهد باستان شناسی یا آثار نوشته ای درباره ی در آمدن قبیله های یونانی زبان به شبه حزیره ی بالکان نیست که مورد اختلاف نباشد. شاید نخستین گروه هایی از این گونه اندکی پیش از 2000 پ م به یونان در آمده باشند.(1) اما تا چند صد سال، زندگی در سرزمین اصلی یونان و در جزیره های اژه در مقایسه با تمدن کرت عقب افتاده ماند.
در حدود 1600 پ م، شیوه ی زندگی پیشرفته ای در سرزمین اصیل یونان در چند جایگاه مستحکم بزرگ مانند میسن پا گرفت. این تمدن تحت تأثیر قوی کرت مینوسی بود و بسیاری از اشیای هنری مانده از زمان های پیشتر، با محصولات همزمان کرت از هم بازشناختنی نیستند. با این وجود، دلایلی در دست است که نشان می دهد جنبه های دیگر زندگی سرزمین اصلی با آن چه در کرت رایج بود، تفاوت داشت. به ویژه شهرهای میسنی بسیاری دژهای استوار داشتند و نیز آثار باستان شناسی گواه است بر برتری جنگ افزار و زره که در کرت همانندی نداشت. جنگاوران بودند که آشکارا بر میسن حکومت می کردند و نه شاه- کاهنان.(2)
استقرار تمدن در سرزمین اصلی یونان مستلزم میزان شگرفی تمرکز سیاسی و اقتصادی بود. گروه بسیاری از مردان می بایست برای برپایی دژها و باروهای استوار میسن (جاهای کم اهمیت تر به کنار) رنج برده باشند. نمی توان گفت که این تمرکز، نخست چگونه پدیدار شد. شاید جهان گشایان با گروه های جنگاور کاردیده ی با انضباط، سراسر سرزمین را در نوردیده و «تیول داران» بزرگی از سران سپاه خویش را به جاهای مختلف گمارده باشند یا آن که به آهستگی، قدرت حکومت ضعیفی به دست سران میسن افتاده باشد.
باری، یکی از عوامل سرپانگه دارنده ی ساختار اجتماعی میسن همانا صفت اشرافی در جنگاوری زمانه بود. گردونه های جنگی در حدود اواسط هزاره ی دوم پ م به یونان راه یافت و جزئیات ساختمانی و مالبندی آن، نمودار آن است که در این کار شیوه ی سوری را به کار می بردند.(3) شاید جنگاوران ماجراجو از آن سوی دریاها (احتمالاً پلوپیس اساطیری) این شیوه ی تازه را در میان یونانیان رواج داده باشند؛ یا به عکس، پیشه وران توانا به ساختن گردونه در کرانه های شرق طالع به اسارت افتاده باشند. اما، این امر که شاید حاصل شیوه ی جنگی باشد، مایه ی پیدایش یا استواری قدرتی اشرافی شد که تنها اعضای آن یارای تحمل هزینه ی ضروری گردونه ی جنگی را داشتند.
بدین گونه، رشد میسن با خاورمیانه همانندی داشت. میسن نیز مانند کاسیان، میتانیان، حتیان و هیکسوسها بر اشرافیت گردونه وار برخاسته از قبیله های نیمه متمدن متکی بود. هم چنان که این جهان گشایان خاورمیانه، فرهنگ مردم مغلوب خویش و همسایگان را به وام گرفتند و پذیرفتند، همان گونه هم میسنیان به سرمشق های موجود در دسترس خویش، یعنی تمدن کرتی روی نمودند و به سرعت مظاهر آن تمدن را گرفتند.(4)
اما در میان جامعه ی میسنی، حتی، کاسی یا میتانی یک تفاوت مهم وجود داشت. مردم سه گانه ی اخیر از دریانوردی آگاهی نداشتند، در صورتی که میسنیان بر ناوگان هایی دسترسی داشتند که به بازرگانی و دریازنی اشتغال داشتند. میدان عمل ناوگان های میسنی پهناور بود و برخوردهایی با آسیای صغیر و قبرس و شرق طالع و مصر داشتند؛ آثاری از میسنیان در سیسیل و سادرنی دور افتاده، و با تردید در اسپانیا و برتیانیا پیدا شده است.(5) نمی توان گفت که کشتی های میسنی نخست برای بازرگانی دریاها را پیموده اند یا دریازنی، و بی گمان تمایز میان این دو امر غالباً مهم بوده است. با این همه، تا هنگامی که امپراتوری مصر از نظر سپاهی گری نیرومند بود، یعنی تا سده ی چهاردهم پ م، هیچ شاهدی دایر بر این که ناوگان های میسنی به کاری جز بازرگانی صلح آمیز در کرانه های شرق طالع دست زده باشند، موجود نیست؛ و شاید خاطره ی یونانیان از «حکومت دریایی مینوسیان» مربوط به عصری باشد که یک ناوگان سازمان دار و نیرومند کرتی، دزدان دریایی اژه ای را زیر تسلط داشته است. اما بعد از حدود 1400 پ م، ناوگان کرتی پراکنده شد و دزدی دریایی بسیاری در گرفت. کنوسوس خود گویا گرفتار این گونه تاخت و تازها شده باشد. هم چنین دریانوردان میسنی در میان اتحادیه ی «مردم دریایی» بود که بر مصر در حدود پایان سده ی سیزدهم پ م تاختند.(6) ایلیاد هومر شاید یادی باشد از یک حمله ی سومی از این گونه که به سوی شمال علیه تروا در دروازه ی داردانل روی نموده باشد، و بر حسب روایت (و شاید به درستی) در 1184 پ م بوده است.
به احتمال قوی، ثروت گردآوری شده از دریاها پایه ی نگاه داری امپرتوری میسنی بود. تنها زرها و دیگر اشیای گرانبها بود که پادشاه میسن، همدستان و فرمان برداران خویش را با بخشندگی مورد انتظار آنان پاداش می داد و فقط از طریق گشاده دستی به موقع و حساب شده، امیران میسنی توانستند سپاهیانی کافی برای هراسان ساختن هر فرمانروای محلی که احتمال سرکشی داشت، فراهم سازند. ولی، چون آشفتگی در امپراتوری مصر و حتی بالا گرفت و کار بازرگانی را مختل ساخت و بدین گونه ثروت میسن رو به کاهش گذاشت، شاهان میسن ناگزیر دست به زور بردند و آنچه را از راه های صلح آمیز میسر نمی شد، با فشار و غنیمت گیری فراهم ساختند.(7)
با این همه گذشت زمان، تشبث کامل به سپاه و زور مایه ی کاهش قدرت پادشاهان شد. هر شهری که به غارت می رفت بدان معنا بود که از پشتوانه ی سیاست متمرکز کاسته می شد. گویا لشکرکشی ناکام سده ی دوازدهم پ م علیه مصر، مایه ی نومیدی امیران و شاهان زیردست از قبول دعوت های آینده برای گسیل داشتن سپاه شد. در چنین رویدادی که به ناکامی منجر می شد و هنگامی که سرچشمه های ثروت پادشاه کل رو به کاهش می گذاشت، زیردستان نومید و خدمت گزارانش چه بسا که دست به نافرمانی می زدند. اخیرتر یونان، برای تاخت و تاز به سرزمین میسن و ویران ساختن آن آسان می ساخت. بدین گونه، می توان به حدس گفت که چون پادشاهان میسن بر جاده ی نابودی گام نهادند، با سرعت بدان در غلتیدند.
باری، اندکی پس از 1200 پ م دوریهای یونانی از شمال فرود آمدند و دژ بزرگ را به غارت گرفتند و پادشاهی را تباه ساختند.(8) مهاجرتهای کلان همراه با این تهاجم ها، تا 1000 پ م ادامه یافت و بی گمان متضمن بسیاری از درآمیختگی های قومی و بسیار جابه جایی های درجه ی دوم و سوم جمعیت شد. دوری ها خود بیشتر در مراکز کهن قدرت میسن جای گرفتند و شاید به این دلیل چنین کردند که بهترین سرزمین های کشاورزی و هوس انگیزترین غنیمتها را در آن جا می یافتند. در نتیجه، بخش های حاصلخیز پلوپونز، کرت و جنوب غربی اسیای صغیر به قلمرو درویها افزوده شد. ضمناً، بخش های نامطلوب تر در تملک یونانیان دیگر ماند که نیاکانشان پیش از در آمدن دوریها بدان جا راه یافته بودند. برای مثال، آتیک «ایونی» شد و نیز گروهی از شهرهای واقع در آن سوی اژه در بخش مرکزی کرانه های آسیای صغیر. این شهرها که توسط پناهندگان آمده از سرزمین اصلی یونان در زمان تاخت و تازهای دوریها پدید آمد، به سرعت در پایه گذاری یک شیوه ی نو در زندگی، پیش گام شدند و بالمال مایه ی پیدایش تمدن کهن یونان گشتند.
رشد زودرس ایونی تا حدودی معلول برخورد نزدیک با شرق متمدن بود که ناشی از وضع جغرافیایی آن سرزمین بود. شاید آثاری از تمدن عالی میسنی نیز از آن سوی اژه مؤثر بود. ریشه ی ایونی (یا شاید ایونی- اثولی) حماسه های هومر گواه خوبی است بر چنین تأثیری، زیرا این شعرها آشکارا متضمن بازتابهایی است از عصر میسنی و معروف یک سنت شکوفا نوازندگی دروه گرد که ریشه به دوران پیشین از دوریها می رساند.(9)
محرک دیگری برای رشد شهرهای ایونی، از ضرورت سازماندهی مؤثر اجتماعی و سیاسی در محیطی بیگانه با امکان بروز دشمنی ها برخاست. پناهندگان ریشه گرفته از جاهای گوناگون و با سوابق مختلف، ناگزیر شدند یک زندگی تازه پی افکنند و بریدن از گذشته به ویژه بسیار مؤثر واقع شد؛ زیرا سفر دریایی پیوستگی سنت اجتماعی را گیسخته بود.(10) بدین گونه یونانیان جایگزین در ایونی، از وضع غیر عادی به هنگام پایه گذاری یک اساس اجتماعی و سیاسی برای محیطی که در آن می زیستند، برخوردار شدند (یا رنج بردند). پاسخ آن بدین حال عبارت بود از پی افکندن اساسی که بعدها نهادهایی برجسته شد در تمدن یونانی و آن پولیس بود.(11)
پولیس مشتمل بود بر هسته ی اصلی زندگی تمدنی یونانی و رومی. از نظر مادی، عبارت بود از شهری یا شهرکی یا بخشی از کشتزار و چراگاه پیرامون آن. از نظر سیاسی، عبارت بود از جامعه ای تحت حکومت داوران و قوانین. از نظر روان شناسی، عبارت بود از گروهی خود بسنده ی ممتاز از شهریان که همانا شهروندان نرینه باشند و دیگران، یعنی بیگانگان و نیز بنده گان و زنان و کودکان که به حساب نمی آمدند. پولیس در شکل تکامل یافته اش، از مجموع هدایای شهریان برخوردار می شد. اقتصاد و سیاست با دین، هنر، ادب و فلسفه همه در محدوده ی شهر در پیشرفت بود.
سرزمین کوهستانی یونان بی گمان مساعد استقرار واحدهای سیاسی خرد بود. ولی، وضعیت جغرافیایی در تعیین سرنوشت سیاسی چندان مدخلیت نداشت؛ زیرا بسیاری از پولیس های تاریخی و یونانی دشت های جداگان (برای مثال آتن و اسپارت) را متحد ساختند و در موارد دیگر سرزمین های پهناور حاصل خیز همسایه به واحدهای سیاسی جداگانه تقسیم شدند.(مانند، شهرهای پئوسی و آخایا).(12) پس، وضع اجتماعی و نهادها به پولیس صفت ممتازی می بخشید و نه شرایط جغرافیایی.
با فروکش کردن حرکات جمعیتی ناشی از تاخت و تاز دوریها، کشاورزی در جهان یونانی با ثبات تر و استوارتر شد. دیگر کشتزارها را تا هنگام کوچ قبیله با نهایت میزان کشت تا حد فرسودگی بهره گیری نمی کردند. در عوض با آیش کردن زمین، بهره برداری همیشگی از آن ممکن گشت و به نسبتی که این شیوه ی ساده به کار گرفته شد، هر خانواده ای می توانست در یک جا جایگزین شود و یک تکه زمین را همیشه تملک کند. به تدریج پیوندهای قبیله ای با دگرگون شدن سران آن ها به اشراف ملاک، از هم گسیخت و جامعه اندک اندک دارای واحدهای خانوادگی شد.(13)
ولی بعضی مشکلات بر جاماند که خانوارهای مستقل از حل مؤثر آن ناتوان بودند. یکی از آنها تأمین فردی بود. به روزگار کهن، همواره جنایت ها را ستمدیده یا خویشان او به کین خواهی تلافی می کردند. ولی، این گونه خون خواهی ها به زودی چنان بالا می گرفت که برای همه ی کسان ذی ربط زیان های بسیار به جای می گذاشت. شاید از این جا مناصب اجتماعی برای رسیدگی دعاوی و رفع اختلاف پدیدار شده باشد و مدعیان دعوا چه بسا خواهان رفع غائله توسط داوران و تراضی می شدند. پادشاهان قبیله ها از دیر باز بر حسب سنت، مأمور حل اختلافات با داوری بودند؛ زیرا در غیر این صورت پیوند خویشان و بستگان چندان نمی پایید. این جنبه از رهبری سنتی با قطع مهاجرت های بزرگ و کلان رو به نابودی کامل نرفت. گو این که روشن نیست که پادشاه سرزمینی دوردست چگونه می توانست منظماً تصمیم خود را بر خانواده های گردن کش اعمال کند. راهی که مایه ی اهمیت یافتن تصمیمات شاه می شد، همانا همکاری شورایی بود از مردان برجسته با پادشاه در گرفتن تصمیم مقتضی به ویژه در امور مهم. یک فرد ناخشنود و به ویژه منکر حکم داوری، ناگزیر با زور پادشاه و نیز بزرگان رو به رو می شد و بنابراین خواهان دست بردن به جنگ افزار نمی شد.
یک وظیفه ی دیگر همانا رهبری به هنگام جنگ بود. سرشت سازمان نظامی یونان در میان سال های 1000 و 600 پ م روشن نیست. ولی، معلوم است که در تاریخ اخیر، در جنگ های یونانی سواره نظام تأثیری بسیار داشت. سواره نظام دارای امتیازات بسیار بود: می توانست به سرعت حرکت کند چنان که دشمن را غافلگیر کند و تاخت آورد با سرعتی که پیاده یارای پایداری نداشته باشد. ولی، تنها کسانی با ثروت های کلان کشاورزی می توانستند سواره شوند؛ زیرا علف طبیعی و خودرو در یونان چنان کم بود که به اسبان در بیشتر سال غله می خوراندند. بدین گونه، با نسبتی که سواره نظام در جنگ اهمیت می یافت، بزرگان ملاکان در امور اجتماعی دارای نفوذ روزافزون شدند.
توازن نیروها در جامعه ی یونان باستان چنان بود که مایه ی تشویق خاندان های اشرافی می شد که با هم هم دستی کنند و از قدرت پادشاه بکاهند. این امر نخست از این راه صورت گرفت که بعضی از اشراف را به عنوان یاور پادشاه برای مدتی معین گسیل می کردند. وانگهی، به سبب این که دوران نخستین روزگارها همواره مورد اعتماد و مجری دلخواه ملاکان بزرگ نبودند، یک شورای عمومی از بزرگان اشراف هر چند یک بار برای تصمیم گیری در کارهای مهم جمع می شدند. جزئیات این فرایند بی گمان در هر کشور با کشور دیگر بسیار متفاوت بود. ولی در سده ی هشتم پ م، بزرگان اشراف بیشتر قدرت پادشاهی را در بخش های پیشرفته یونانی فراچنگ آورده بودند. برای مثال، در آتن پادشاهی دیگر موروثی نماند و «پادشاه» خود یک مأمور شد که برای مدت محدودی بر گزیده می شد و غالباً وظیفه ی او امور دینی بود. مأموران دیگر به وظایف داوری و نظامی گماشته می شدند و شورای اشراف آریوپاگوس (14) بر امور اجتماعی سرپرستی می کرد.
خاندان های اشراف که در امور حکومتی دخالت داشتند، می کوشیدند تا در نزدیک محل دیوان جای گیرند و بدین گونه این محل دارای خصوصیات شهر شد. چنین جایگاهی را غالباً به سبب استواری و استحکام دفاعی آن بر می گزیدند و پیشه وران و بازرگانان بدان جا روی می آرودند. گو این که این گروه ها نخست چندان اهمیتی نداشتند. زندگی شهری بنابراین، اصلاً اشرافی بود نه سوداگری و پیشه وری. این امر صفت جاودانی شهرهای یونانی شد. در بیشتر کانون های بازرگانی و صنعتی روزگار اخیر هم، آرمان اشرافی در زندگی عمومی و خصوصی هرگز مورد اختلاف قرار نگرفت.(15) در پیرامون شهرها نیز، قدرت اشراف با گذشت زمانی فزونی یافت. از هنگامی که یونانیان نخست آبادی نشین شدند و به کشاورزی دایمی رو آوردند، سران قبیله طبیعتاً قطعات بزرگتری از زمین را به تملک آوردند تا پیروان فرودست ایشان. تا سده ی هفتم پ م، در بسیاری از بخش های یونان فشار جمعیت مشکلی شده بود بزرگ. کشتزارها چندین بار تقسیم شده بودند. چنان که در سال های بدحاصل، کشاورز تهی دست ناگزیر می شد تخم یا خوراک از همسایگان توانگرتر خویش به وام بگیرد. در مقابل، کشاورز زمین یا آزادی خویش را گرو می گذاشت که در صورت نپرداختن وام به بندگی در می آمد. اشراف ملاک به سبب داشتن املاک پهناور در سال های بدحاصل هم از گزند گرسنگی بر کنار بودند و نیز می توانستند وام بدهند و از این راه به سودهای کلان دست یابند.(16) در نتیجه، در بسیاری از شهرها برخوردهای سخت در میان طبقات در گرفت. ولی تا هنگامی که اشراف بر اقتصاد و سپاه چیره بودند، تنگ دستان چندان حاصلی از دست زدن به پیکار نبردند.
یک دگرگونی برجسته در فن پیکار موجب شد که چندین قرن پیش روی جامعه ی یونانی به سوی الگوی جامعه ی دو قطبی خاورمیانه با اشراف تن پرور و انبوهی ستم کش و تهیدست بازماند. در نیمه ی دوم سده ی هفتم به ویژه در سده ی ششم پ م، جای سواره نظام را هم چون یک عامل قطعی در میدان کارزار، هوپلیت ها، یعنی پیادگان سنگین اسلحه و زره پوش، گرفتند. این پیادگان چون در کنار هم به صورت فالانکس(17) که آرایش جنگی خاصی در حرکت به جانب های مختلف بود در می آمدند، بر سواره نظام هم چیره گی می یافتند و می توانستند پیادگان سست انضباط و بی سازمان را از میدان جنگ برانند. با آن که آرایش جنگی در سپاه یونان و خاورمیانه امر تازه ای نبود،(18) ترکیب زره سنگین با نظم صفهای فشرده و از همه بالاتر هماهنگی حرکت فالانکس بر اساس یک آهنگ و ضرب مخصوص، تأثیر و نیرویی بی سابقه به پیادگان یونانی بخشید.
فالانکس به هنگام کمال رشد مرکب بود از هشت صف فشرده چنان که سپر هر مرد انتهای سمت چپ سپر هم رزمش را می پوشاند. روشن نیست که چنین ترتیبی از نخست پیش گرفته شده بود یا بعدها اخذ شد. ولی در آغاز سده ی ششم پ م، حمله ی افراد آموزش دیده، مسلح و مجهز فالانکس که هزار تن هماهنگ از اثر آواز شادی بخش مانند یک فرد همراهِ هم گام برمی داشتند و عمل می کردند. نیرویی شد مقاومت ناپذیر.(19) سواره نظام یارای پایداری در برابر پیشروی چنین واحدهایی را نداشت. تنها با جای دادن فالانکس در جناح یا در عقب ستون، سواره نظام می توانست باز کاری مؤثر انجام دهد.
نتایج ژرف اجتماعی این دگرگونی جریان یافت. البته پایه ی عمده ی سلطه ی اشراف با عامل قطعی شدن کشاورزان هوپلیت در میدان کارزار سست شد. از این برتر، اثر روان شناسی دوران طولانی ضروری برای پرورش افراد فالانکس بود تا بتوانند در میدان آرایش جنگی مناسب نگه دارند و حرکت های تند و نرم را در برابر دشمن اجرا کنند. در صف، جان هر فردی بسته بود به رفتار پیرامونیان او. جان هوپلیت وابسته بود به رفتار دلیرانه همسایه اش در صف جنگی. تفاوت ثروت یا پایگاه اجتماعی در آن جا به کناری نهاده می شد و زور و دلیری و انضباط بود که به حساب می آمد. همه ی این عوامل بی گمان، احساسی از همبستگی و برابری میان سربازان شهروند در فالانکس را استوار می ساخت. گذشته از اینها، هم چنان که سربازان امروزی هم در ضمن مشق منظم و دقیق به آن برخورده اند، غالباً تمرین های مکرر بسیار که با حرکات هماهنگ گروه های انبوه به همراه سرود و موسیقی انجام شود، هم چون تأثیر هیپنوتیسم خود به خود مایه ی تقویت احساس حسن معاشرت و همبستگی اجتماعی می شود.
بر اثر گسترش دوستی عمومی در میان افراد فالانکس، معیار رفتار تازه ای در میان یونانیان پا گرفت. رفتار متظاهر اشرافی، ناپسند و غیر یونانی و نیمه متمدن شمرده شد. میزان سنجش مرد مطلوب و شهروند خوب، همانا زندگی متوسط کشاروزی متکی به رنج خویش شناخته شد که زمین کافی برای گذران زندگی دارد و می تواند خویشتن را با نبیزه، سپر و کلاه خود مجهز کند و اماده ی ایفای وظیفه ی مردانه ی خویش باشد در میان نبرد. با روزافزون شدن مطلوبیت این معیار، دیگر اندوختن ثروت و مال جاذبه ی خود را از دست داد و تا پایان سده ی ششم پ م، اشراف توانگر نیز به زندگی و جامعه های ساده روی کردند. رقابت در مصرف و خودنمایی که در سده ی نهم پ م از اصول رفتار اشراف و بزرگان به شمار می رفت، به راه تازه ای افتاد و ثروت ها صرف برپا ساختن ساختمان های عام المنفعه و خدمات نیکو می شد و دیگر کسی جرئت نمی کرد یا دلبستگی نداشت که برای تظاهر و آسایش مال بسیار خرج خویشتن کند. بدین گونه، روحیه ی جالب توجه برابری و همبستگی شهروندی، یونان را از دیگر جامعه ها جدا می کرد.(20)
رواج فالانکس، موجب پیامدهای بسیار ممتاز سیاسی و نیز اجتماعی شد. هرگاه همه ی عوامل دو شهر برابر بودند، همین که فالانکس یکی نیرومندتر بود آن شهر زورمندتر و امن تر می شد. بنابراین، نظام اجتماعی که در آن به مالکان ثروتمند فرصت می داد تا کشتزار مالک کوچک تر یا شهروند ناتوان خود را بگیرند و کشاورزان طبقه ی زیردست را به روز سیاه بنشانند و به بندگی افکنند. تحمل ناپذیر شد. هر فردی که به تیره روزی می افتاد، یعنی آن کار از شمار فالانکس کاسته می شد و شهر مورد نظر هم ناتوان تر می شد و نا امنی دامن گیر همه می شد. در نتیجه، هم اسپارت و هم آتن (تنها دو حکومتی که از آن ها اطلاعات وسیعی داریم) در پایان سده ی هفتم و آغاز سده ی ششم پ م همواره می کوشیدند تا از راه یافتن سستی در فالانکس خویش پیش گیری کنند.
کوشش اسپارت برای سازماندهی و نگاه داری یک نیروی فالانکس کارآمد، مایه ی پذیرش شیوه ی سازمان قدرتمندی مشهور به لوکورگوس (21) شد. گویا این شیوه در پایان سده ی هفتم پ م رواج گرفته باشد. تنها هدف این سازمان، همانا رسیدن فالانکس اسپارت بود به نیرومندترین و پر شمارترین پایگاه. یک نظام سخت خدمت نظامی اجباری به اجرا گذاشته شد که هر فرد را در سراسر عمر مشمول آن می کرد. اسپارتیان همه ی نابرابری های ظاهری را در پایگاه یا ثروت هموار کردند و به راستی خویشتن را هوموروی (22) یا برابران می خواندند. همه ی شهروندان تندرست سرباز حرفه ای شدند و یک پادگان در میانه ی شهر برپا شد که در آن مردان آزاد و رعیت ها، اجباراً در کشتزارها کار و معاش اهل شهر را تأمین می کردند. در نتیجه ی آموزش همیشگی در سراسر سال، فالانکس اسپارت در همه ی یونان سرآمد شد. با این همه، بیم و هراس نهانی از آن که شهروندان براثر برخورد با وسوسه های هوس انگیز زندگی آزاد در خارج از کشور به فساد و تباهی کشیده شوند، و نیز ترس از شورش در پشت جبهه، سران اسپارت را از برخورداری از این برتری نظامی برای برپا ساختن یک امپراتوری در میان شهرهای یونان باز می داشت. در عوض بر آن شدند تا یک اتحادیه ی سست شهرها را زیر سرپرستی بسیار محافظه کارانه ی خویش پی افکنند.
واکنش آتن نسبت به تباهی و فساد مؤثر بر نیروی فالانکس خویش به میزان کافی شدید بود ولی تا آن جا نبود که همه ی مردم را مشمول زندگی سربازخانه ای کند. در عوض آتینان، سولون را به عنوان سروری با اختیارات فوق العاده برگزیدند تا قوانین را اصلاح کند. سولون از وام بندگی پیش گیری کرد و با ابطال وام های کلان، کشاورزان خرده پا را بر سر کشتزارهای خویش باز آورد و آنان را با شهروندان آزاد برابر ساخت. بدین گونه، بعضی از نابرابری های بزرگ اقتصادی در میان شهروندان آتن برداشته و بر نیروی فالانکس افزوده شد.(23)
پس فالانکس آموزشگاهی بود برای پیشرفت شهر (پولیس) در یونان. فالانکس از گسترش بی تناسب شکوه و زندگی اشرافی پیش گیری کرد و آن را با زندگی متعادل آرمانی در امور ظاهری جایگزین ساخت. این عمل، اگر چه عملاً آرمان اتحاد افراد و پای بندی شان به شهر (پولیس) را موجب نشد، ولی آن را تأیید کرد.
سر انجام، طبقه ای از شهروندان را که در امور پولیس فعالیت داشتند، افزونی بخشید زیرا هوپلیت ها که در کارزار دفاع از شهر کوشا بودند، ممکن نبود که از دخالت در سرنوشت مردم شهر بازداشته شوند. از این کار جلوگیری نشد. برای مثال قوانین سولون به طبقه ی هوپلیت ها بعد از صدور حکم داوران اشرافی، حق تشکیل دادگاه تجدید نظر را داده بود و در اسپارت نظام لوکورگوسی به انجمن شهروندان هوپلیت قدرت برگزیدن همه ی داوران را داده بود. بدین گونه، حق رأی در امور عمومی که در گذشته خاص اشراف و بزرگان بود، اینک گسترش یافته و شامل همه ی شهروندانی شد که توان مجهز ساختن خویش را هم چون یک فرد فالانکس داشتند. «حق انتخاب هوپلیتی» خود یک آرمان تعدیلی شد برای بسیاری از شهرهای یونان در سراسر سده ی پنجم پ م و سده های بعد.
با این همه، تمام شهروندان توان مجهز ساختن خود را با شمشیر، نیزه، خود و سپر نداشتند. بسیاری چنان تنگ دست بودند که فراهم ساختن فلز برایشان میسر نبود. ضمناً بسیاری از مردم در سراسر یونان سرگردان بودند و به هیچ شهری (پولیسی) وابسته نبودند یا از خانه و سامان خود دست کشیده بودند تا مانند بیگانگان زندگی کنند؛ بی هیچ حق شهروندی. با افزایش جمعیت، اهمیت این گونه گروه ها رو به افزایش گذاشت. چنان که پیش از آن که حق انتخاب هوپلیت ها رواج گیرد، فشار جدیدی از این گونه کسان هم در هیئت سیاسی کانون های بازرگانی مانند آتن، کورنت یا ملطیه احساس می شد.
کسانی که زمین کافی برای تکافوی معاش خویش نداشتند، اجباراً به انتخاب راه دیگری جهت امرار معاش رانده می شدند. اینان دو راه عمده در پیش داشتند: یکی داد و ستد و پیشه وری و دیگری مهاجرت بدان سوی دریاها. این دو کار مکمل هم بودند؛ زیرا مهاجرنشین های نوبنیاد غالباً از زادگاه خویش کالا وارد می کردند و پس از چند سال خود به تولید غلات و دیگر مواد اضافی برای صادرات می پرداختند. سوداگری و مهاجرت هر دو در اواسط سده ی هشتم پ م اهمیت یافت. شهرهای ایونی به ویژه ملطیه در ایجاد مهاجرنشین پیشرو بودند و شهرهایی مانند کورنت و خالسیس و ارتریا اندکی در دنبال آن ها می آمدند. حرکت مهاجرنشینی از 750 تا 550 پ م ادامه یافت. از آن پس، مخالفان کارتاژی و اتروسکی راه مدیترانه ی غربی را به روی مهاجران یونانی بستند. در عین حال رونق روزافزون داد و ستد در بعضی از شهرهای کهن تر یونان برای مردم بی زمین هم توانست در آمدی مناسب حاصل کند.
سر مشق داد و ستدی که در این دو قرن پدیدار شد، در سراسر تاریخ یونان و روم قالب اصلی بازرگانی گشت. در گذشته کشاورزان یونانی بیشتر به تولید ضروریات خانه ی خود می پرداختند و تنها آن مقداری را می فروختند که بتوانند با آن اقلام ضروری به ویژه کالاهای خاصی مانند ابزار فلزی و جنگ افزار فراهم کنند. ولی اینک، در بخش های مهمی از یونان، محصولات کشاورزی بر اساس داد و ستد تولید می شد. در ضمن این که غلات کالای اساسی بود، کوشش روزافزونی مبذول می شد در تولید دو کالای نسبتاً پربها و آسان حمل که عبارت بودند از شراب و روغن زیتون. شراب مستی آور طربناک شناخته شده بود و روغن زیتون کاربرد وسیع تری داشت. در مدیترانه که خوراکی ها از نظر چربی فقیرند، روغن زیتون جبران کننده ی خوبی بود و نیز جایگزین صابون می شد و تنها سوخت چراغ موجود در آن حدود بود. در چنین اوضاعی چندان شگفت انگیز نیست که نیمه متمدنان گرایشی به تبادل غلات، فلزات و الوار یا دیگر مواد خام به مقدار زیاد در برابر شراب و روغن زیتون داشته اند.
با وجود برتری های آشکار کشت تاک و زیتون، رواج آن ها کند بود. در بخش هایی هم که از نظر اقلیمی کاملاً مناسب کشت این گیاه ها بودند، کارهای دشوار (پیوند زنی و هرس) و دیگر اعمال ضروری برای پرورش آنها کمرشکن بود، مایه ی کندی انتشار این کشت ها می شد. ضمناً، عامل منفی دیگر آن بود که از زمان نشاندن نهال های این گیاهان تا زمان باروری آن ها چند سال طول می کشید. بسیاری از کشاورزان با آن که آشکارا به محصول روزافزون این گیاهان پی برده بودند، ولی انبوهی از آنان از هرس کردن سالانه ی آنها روگردان بودند. برای مثال، در استان آتیک شیوه ی تازه ی کشت تجارتی تنها از حدود 560 پ م رواج یافت. زمانی که پِیسیستراتوس جبار، روش دادن وام از خزانه ی کشور را با شرایط بسیار مساعدی به کشاورزان تاک نشان یا زیتون کار معمول داشت، کشت این ها رواج گرفت.
رواج کشت تجارتی مایه ی برتری های شگرفی برای شهرهای پیش رو در این کار مانند ملطیه و ارتریا یا آتن شد. در واقع با صدور روغن زیتون و شراب، این شهرها به مقادیر زیادی غلات (و دیگر اجناس) دست می یافتند که هیچ گاه خود توان تولید آن ها را بدان مقدار نداشتند. وانگهی، کشت تاک و زیتون مساحت زیر کشت را در یونان زیاد کرد؛ زیرا درختان زیتون و تا اندازه ی کمتری تاک در زمین های سخت و کوهستانی و سراشیب های سنگلاخ که در آن ها غلات به دشواری رشد می کردند، به خوبی نمو می کردند و بارور می شدند. در نتیجه، کشت تجارتی می توانست جمعیت بیشتری را روزی دهد و گونه خاصی از اقتصاد شهری جدید گسترش یافت.
انتقال به کشت تاک و زیتون مایه ی تقویت گرایش های دموکراسی نهفته در شیوه های جنگی فالانکس و دوری بشتر از الگوهای معمول در حکومت و جامعه های یونانی و خاورمیانه گشت و شهرهای بازرگانی خاورمیانه از دیر باز مصنوعاتی مانند پارچه و اشیای فلزی را در برابر فلز و الوار و دیگر مواد خام مبادله می کردند. خوراک این شهرها از سرزمین های پیرامون می رسید و بیشتر هم بر اساس اقتصاد ستمکارانه ی اجاره داری یا مالیات تأمین می شد. بدین گونه، کشاورزان خاورمیانه گروهی روستایی بودند در حاشیه ی شهرها که به دام شهرنشینان بازرگان گرفتار آمده بودند. اکثریت روستایی این جامعه ها، همواره شهریان را (غالباً به حق) به دیده ی بیگانه و ستمگر می دیدند. در یونان، برخلاف، کشاورزانی که شراب و زیتون پرورش می دادند که از اقلام بازرگانی شهر بود، به چشم خویشتن و به دیده ی دیگران نیز از بهترین شهروندان به شمار می آمدند و در امور سیاست هم فعالانه شرکت می کردند؛ بار عمده ی جنگل های فالانکسی را بر شانه می کشیدند و از کارگاه های شهری هم همه گونه کالایی را که از شهریان خریداری می کردند می خریدند.
در نتیجه، روابط داد و ستد در جامعه ی یونان تا ژرفای بسیاری نفوذ کرد که در خاورمیانه همانند نداشت و انبوه بیشتری را یکپارچه ساخت و به آن ها خود آگاهی بخشید و یک رنگی غرور آمیزی بدیشان داد. در شرق، کشاورزان مردمی شدند بی اعتنا به سیاست و هر دگرگونی حکومتی را بی هیچ واکنشی می پذیرفتند و آن را تنها تغییر ارباب می دانستند که برای ایشان هیچ سودی نداشت. برخلاف آن در یونان، روستاییان در همه ی امور حکومتی دخالتی فعالانه و اساسی داشتند. راز کامیابی نظامی یونان در برابر شرق از همین جا ناشی می شود و با آن که هرودت شاید در بیان غلو کرده و گفته است که سرباز پارسی را با تازیانه به میدان پیکار می راندند و سپاهیان یونانی با میل خویش می رفتند، باز هم گوشه ای از واقعیت در آن نهفته است.
بازرگانی در بیشتر شهرهای یونانی از اهمیت چندانی برخوردار نبود. بیشتر آنها مانند اسپارت، عمدتاً کشاورز ماندند و در آن ها انتخابات هوپلیت با شیوه ی تلقی اجتماعی خویش هنجار زندگی سیاسی و فردی ماند. در شهرهایی که مانند آتن کانون های بازرگانی و صنعتی شدند، آشفتگی سیاسی بیشتری روی نمود؛ زیرا با بالیدن طبقه ی بازرگان و پیشه ور، اینان خواستار دخالت بیشتری در امور شهرها شدند. بسیاری از شهریان و به ویژه پیشه وران و کشتیبانان، آن ثروت را نداشتند که مانند هوپلیت ها شوند. ناخشنودی ایشان که غالباً همراه بود با نا آرامی کشاورزان خرده پای (که داری زمین های بسیار کمتری بودند که کفاف روزی ایشان را به گونه ای آبرومند نمی داد) موجب رواج ستمگری در شهرهای یونان در سده های هفتم و ششم پ م شد.
جبار کسی بود که از طریق کودتا به حکومت می رسد و از راه غیر قانونی فرمانروایی می کرد. بیشتر جباران بر تنگ دستان مهربان بودند و مال توانگران را بدانها می دادند و گاه ملک پهناوری را مصادره و میان تهیدستان پخش می کردند. با این همه، نظام حکومتی جباران چندان نمی پایید و رنگ غیر قانونی آن بدان نمی توانست دوام بخشد و طبقه ی هوپلیت که ستون فقرات نظامی حکومت را تشکیل می داد، چه بسا که از دست دادن نظارت خویش در امور اجتماعی را برنمی تافت و تحمل نمی کرد. بنابراین، جباران در جنگ ها جسور نبودند و همیشه ذاتاً نیاز به محافظان مزدور داشتند که ایشان را در برابر مردم حفظ کنند. این ناتوانی درونی بود که تسلیم شهرهای یونانی آسیای صغیر را که در آنها جباران بسیار بودند، در برابر امپراتوری های لیدیا و پارس توجیه می کند. اما در سرزمین اصلی یونان، اسپارتیان در سده ی ششم پ م همواره وظیفه ی خویش را شناخته بودند که هر جا جباری روی کار آید سر نگون کنند. بر اثر کاردانی فالانکس اسپارت بود که در آستانه ی جنگ با پارسیان، در سرزمین یونانی اروپایی هیچ جباری نمانده بود.
با این همه، عملیات اسپارتیان علیه جباران نتوانست موجبات اجتماعی ظهور جباران را بر اندازد. برای شهرهای فعال بازرگانی دو راه در پیش بود: یکی فشار سیاسی بر تهیدستان از طریق استقرار حکومتی اولیگارشی یا محدود ساختن حق رأی برای گروهی خاص، و دیگری گسترش دموکراسی بر اساسی دامنه ی دارتر از آنچه در انتخابات هوپلیت معمول بود. کورنت راه نخستین را پیش گرفت. ولی اولیگارشی در آن شهرِ تنگه ای وابستگی داشت به پشتیبانی نظامی اسپارت تا فرمانروایان بتوانند خود را بر مسند نگه دارند و اعمال مؤثر درون پولیس را بر ضد خود با اختلاف افکندن میان شهروندان و تقسیم ایشان به دو گروه دشمن بی اثر سازند. آتن راه دوم را برگزید و پس از سرنگونی پیسیستراتوس در 510 پ م، با تکامل حکومت مشروطه به سوی دموکراسی پیشرفته ای راند. به شهروندان بی زمین هم حق رأی و شرکت در مجلس عمومی و دادگاه ها داده شد. اما تا بعد از 483 پ م که تمیستوکل دست به گسترشی بزرگ در نیروی دریایی آتن زد، این نظام اجتماعی ناپایدار ماند و تنها وسیله ی تبلیغاتی بود در دست اشراف و نه یک توازن داخلی در جامعه ی آتن. ولی چون آتن دارای یک ناوگان عظیم شد که نیروی محرک آن شهروندان پاروزن بودند، آتنیان بی زمین هم که تنها داراییشان پشتی زورمند بود، توانستند در امور نظامی پولیس دستی بیابند. ایشان که پاروزنانی بودند در کشتی های سه ردیف پاروزن، برای پیشرفت امنیت نظامی و افزایش ثروت آتن مانند هوپلیتها مؤثر واقع شدند؛ و از این طریق حقوق آنان برای شرکت در مجلس تأمین می شد. به راستی که در سده ی پنجم پ م پاروزنان آتن و انبوه شهریان که این پاروزنان از میان ایشان برخاسته بودند، قدرتی مانند کشاورزان هوپلیت، در عرصه ی سیاست شهر یافتند.
اگر فالانکس را آموزشگاه پرورش پولیس های یونان بگیریم، ناوگان آموزشگاه نهایی برای پیدایش دموکراسی بوده است؛ و اگر کشتزار خانوادگی را اساس اقتصادی دموکراسی محدود انتخابات هوپلیت ها بدانیم، ناوگان بازرگانی هم با کارگاه و انبارها و بازارهای ضروری و مکملش استخوان بندی اقتصادی دموکراسی پیشرفته بوده است.
با وجود این، دموکراسی یونان هرگز کامل نبود. بندگان که بسیار انبوه بودند، در بعضی شهرها از هیچ حق سیاسی برخوردار نشدند و زنان نیز همین طور، و خارجیان مقیم هم بسیار استثنایی به شهروندی پذیرفته می شدند. در واقع، اندیشه ی این که شهروندی حقی بود برای گروهی محدود و به ارث می رسید و وابسته بود به پیوندهای خانوادگی قومی، هرگز از ذهن یونانیان تا 500 پ م نرفت. گروه شهروندان همواره گروهی برتری بودند کاملاً جدا از مردان به رشد رسیده ی مقیم پولیس.
آرمان های اشرافی هم چنان به تسلط خویش در دموکراسی پیشرفته ی پولیس ادامه دادند. شهروند خوب مردی بود با مقداری وقت فراغت، وگرنه نمی توانست به کارهای عمومی دادگاه های حقوقی و مجلس عمومی و جشنواره های دینی بپردازد یا خویشتن را بپروراند تا سلاح برگیرد و برای پولیس بجنگد. کارهای دستی البته با شهروندی ناسازگاری نداشت تا آن جا که فرصتی هم برای کارهای سیاسی باقی گذارد. این آرمان شهروندی میراث مستقیم بود از شیوه ی فکری اشرافی قرن پیشین. در واقع، هر چه پایگاه طبقاتی پایین باشد، ولع افراد آن به پیروی و تقلید از بالاترها بیشتر است و بدین گونه، چون آرمان های اشرافی کهن بر پایه ی پولیس قرار داده شد، اهمیت جمع بر اهمیت فرد که در پهلوانان توصیفی هومر چنین مشتاقانه برکشیده شده اند، پیشی گرفت.
یک جامعه ی روستایی از کشاورزان خرده مالک مستقل، دست کم تا سده ی چهارم پ م، آرمان سیاسی یونان بود. آتنیان خود گرایشی داشتند به این فعالیت های بازرگانی و صنعتی شهر خود را انحراف تأسف باری از بهترین حال بدانند. شاید اوج آرزوی هر شهروند پاروزن آن بود که یک کشتی از غنایم در یک لشکرکشی کامیاب به دست آورد و با بهای آن کشتزاری بخرد و مانند یک شهروند محترمانه زندگی کند. نه شغل پیشه وران در یونان کهن احترامی اجتماعی داشت و نه در آمد ناچیزی ناشی از فریب در بازار؛(24) و در سده های ششم و پنجم پ م حتی مالکیت زمین نیز موجب بدگمانی می شد مگر آن که مالک دارایی خویش را برای هدفهای عمومی به کار می برد.
یک پولیس یونانی رشد کامل یافته، در زندگی شهروندان خویش تأثیری گسترده و جامع داشت. سیاست گرایشی داشت که با زندگی همراه باشد و کمتر امری خصوصی می ماند. در آتن دموکراتیک، درخواست این که شهروندان وقت و ثروت و همه چیز خود را با طیب خاطر در اختیار عموم گذارند، امری طبیعی تلقی می کرد. ولی اسپارت در چشم داشتن همه چیز از شهروندان خویش و وضع قوانین سخت برای آنان از هر نظام دیکتاتوری امروزی هم در گذشته بود. با این همه، این غارت زندگی خصوصی و محرومیت از حایت فردی، گویا داوطلبانه از طرف شهروندان پذیرفته می شد. زیرا، شاید تا حدودی که در جهان امروزی همانند ندارد، شهروندان بودند که حکومت را تشکیل می دادند و سازمان می بخشیدند. هر فرد شهروند کاملاً احساس می کرد پولیس سازمانی بیگانه و واحدی نامأنوس نیست، بلکه یک جزء پیوسته و جلوه گاهی جمعی است از زندگی و قدرت فردی او. در چنین وضعی از حاصل تجربه ی فردی بسیار برخوردار شدند که بر ابعاد شخصیت آدمی می افزود و سرچشمه های تازه ای از نیروی جمعی روان می ساخت که منجر به شکوفایی فوق العاده ی فرهنگ کهن یونانی شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. پدیدار شدن جنگاوران یونانی زبان در یونان پاره ای بود از یک مهاجرت وسیع تر از مردم که بالمال مایه ی پخش شدن فلز مفرغ و زبان های شناخته شده ی هندواروپایی در اروپا گشت.
2. درباره ی روابط میان کرت و میسن نک:
Helene, J. Kantor, the Aegean and the Orient in the Second Millennium B. C. (Archaeological Institute of America, Monograph No. 1 (Bloomington, Ind.: Principia Press, 1947).
3. Eugene von Mercklin, Der Rennwagen in Gretchen land (Leipzig: Druck von Radelli und Hilt, 1909), pp. 1-2.
4. محتمل است که پیشه وران کرتی اسیر جنگی یا جلب شده توسط مأموران امیران، بسیاری از نخستین آثار هنری پیدا شده در سرزمین اصلی را ساخته باشند؛ زیرا هنر میسنی نمودار آن است که هیچ شیوه ی عمده ای که مستقل از شیوه ی کرتی باشد، تا پس از ویرانی کنوسوس در 1400 پ م پدیدار نشد.
5. Cambridge Ancient History, II, 459; Pierson Dixon , the Iberians of Spain and Their Relations with the Aegean World (Oxford : Osford University Press, 1940) , pp. 158-21.
6. سپاه فرعون و نیروی دریایی او، در حدود 1900 پ م، حمله ی متقابل در برابر دریا زنی ها را آغاز کردند و از خشکی و دریا دشمنان آمده از کرانه های شمال را شکستد. بازمانده های شکست یافتگان در فلسطین جایگزین شدند و فلسطینیان مندرج در کتاب مقدس اینانند و نام این قوم بر آن سرزمین اطلاق شد. نک:
A. R. Burn, Minoans, Philistines and Greeks, 1400-900 B. C.(London: Kegan Paul, Trench, Trubner & Co. , Ltd. , 1930).
7. این محتملاً همانند مثالی است که کل و تعریف مبسوط آن را در گذشته درباره ی روابط میان کوهستانیان و دشت نشینان خاورمیانه و بخش های مدیترانه گفتیم. تفاوت در این امر است که هیچ نقصان جلال و شکوه خویش که حفظ نیرو و شأن پادشاه میسنی باز بسته بدان بود، ایشان نیاز به تقسیم زر، مفرغ و بخشیدن بندگان داشتند در میان زیردستان. بنابراین، شهرهای عالی متمدن هدف ایشان بود، نه روستاهای معمولی. هم چنان که روستاهای کوهستانی در پیرامون دشت ها قرار داشتند. حکومت میسنی هم در کنار دولت های متمدن توانگر و پرامنیت تر خاورمیانه قرار داشت. شاید شکوه و عظمت دربار آگاممنون ممکن نبود از منابع و سرچشمه های ثروت سرزمین قلمرو این پادشاه فراهم آید، بلکه می بایست از ثروت های سرزمین بیگانه یا از راه بازرگانی یا جنگ گرد آید. به عبارت دیگر، تمرکز سیاسی عصر میسنی شاید تنها از راه بهره جویی انگل وار از جامعه های کهن و توانگرتر متمدن مانند کرت در مرحله ی اول و سراسر کرانه های شرق طالع در مرحله های اخیر عصر میسنی میسر می سد. نک: روابط امپراتوری های بیابان گرد ان با جامعه های متمدن از زمان هسیونگ نو (سده ی سوم پ م) تا سده ی هیجدهم میلادی که سپاهیان چین با هم داستانی ویرویس آبله توانستند بازپسین دژ نیرومند استپ را که همانا اتحادیه ی کلموک باشد، در هم شکنند.
8. مهاجرت دوری ها همراه شد (یا اندکی پس از آن دنبال شد) با رواج جنگ افزارها و ابزارهای آهنین در یونان و با آن پیدا شدن، پیامدهایی اجتماعی همانند آن چه درباره ی شرق در این باره گفته شد، از همه گیر شدن جنگاوری و پیکار و پدید آمدن سران سیاست محلی.
9. Martin P. Nilsson, Homer and Mycenae (London: Methuen & Co. , 1933); Denys L. Page , History and Homeric Iliad (Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 1959); M. I. Finley, The World of Odysseus (New York: Viking, 1954)
10. قس: اظهار نظر مؤثر توینبی درباره ی اثر گذاشتن از دریا در جامعه ی مهاجر.
A. J. Toynbee, A Study of History (London: H. Milford, Oxford University Press, 1934)I, PP48-100.
11. رویدادهای ایونی و بخش های همسایه ی آن در کرانه های آسیای صغیر همان قدر تاریک است که در یونان در دوران «عصر تاریکی» که پس از تاخت و تاز و دوری ها روی نمود. اتحادیه ی ایونی دوران تاریخی شاید از یک پادشاهی ایونی که در روزگارهای کهن مهاجرت وجود داشته است، ریشه گرفته باشد. کاوش های باستان شناسی به ویژه در «ازمیر باستان» نمودار آن است که نخستین مهاجران یونانی در ایونی برای حفظ خویش در برابر بومیان دشمن در سرزمین های شبه جزیریه ای و جاهای قابل دفاع آسان گرد هم آمدند و ضرورت حفاظت متقابل موجب شد که در جاهای مختلف با هم جمع شوند. این جاها به زودی شهر شدند. ضمناً شاید ضرورت مستمر پایداری در برابر بومیان، گویا موجب شده باشد که ایونیان همواره بیشتر با هم نزدیک بمانند و سازمانی از نظر نظامی و سیاسی مؤثر در شهر یا محدوده ی پولیس پدیدار کنند. در مقایسه با این شهرها، جامعه های سرزمین اصلی یونان از لحاظ شهری و سازمان سیاسی، از شیوه جامعه ی پولیس عقب افتاده تر ماندند. مردم سرزمین اصلی از جاهای مسکونی پراکنده تری آغاز کردند و با پیوندهای قبیله ای و خانوادگی سازمان یافتند. برخلاف در ایونی، روابط پادشاهی در ضمن گریز از دریا منقطع گشت، چون کمک هر فردی برای دفاع در برابر ساکنان بومی ضروری شد، بعضی سازمان های سیاسی ابتکاری پدید آوردند که جایگزین پادشاهی سنتی شود. پاسخ ایونیان به این مشکل همانا واحد ارضی پولیس بود. درباره ی ایونی کهن نک:
Carl Robuck, Ionian Trade an Colonization (New York: Archeological Institute of America ; 1959) , pp. 24-41.
12. جمهوری های شمال هند در سده ی ششم پ م و بعضی از دولت- شهرهای خاورمیانه که در آغاز نخستین هزاره ی پ م پیدا شدند، بسیار شبیه به پولیس های یونانی نخستین بودند. ولی این اجتماعات بر اثر بالیدن پادشاهی های پهناور در جوانی تباه گشتند. در صورتی که یونانیان توانستند در جنگ های پارسی،493- 479 پ م، خطر را با کامیابی پشت سر بگذارند. روابط پیرامونی این پولیس ها نسبت به مرکز تمدن خاورمیانه و نیاز وابستگی پارسیان به تدارکات محموله از دریا چنین پیروزی را میسر ساخت. هیچ امتیاز جغرافیایی همانندی برای رهایی شهرهایی هم زمان پولیس های یونان در هند و خاورمیانه پدیدار نشد. بدین سبب، شاید جغرافیا در کامیابی شهرهای همزمان پولیس های یونان در هند و خاورمیانه پدیدار نشد. بدین سبب، شاید جغرافیا در کامیابی پولیس های یونان مؤثرتر از میزانی بود که نگارنده محاسبه کرده است.
13. در بعضی نواحی سرزمین اصلی یونان، شاید باز مانده ای ضعیف از سازمان اجتماعی و اداری میسن بر جای مانده باشد، هم چنان که در ایونی چنین بود. این امرشاید آتیک روی نموده که افسانه بیان می دارد و تسئوس (در اساطیر یونان، پهلوان آتنی؛ پسر آیگئوس، پادشاه آتن.- م) نخست آن سرزمین را در زمان میسنیان یکپارچه کرد و جانشین او، کودروس سپاهیانی از سراسر آتیک برای راندن دوریها گرد آورد. بازتابی همانند این امر از میراث میسنیان در ادعای آرگیو بر پلوپونز مشاهده می شود.
14. Aeropagus: تپه ای در نزدیکی آتن که در آن جا به امور دادخواهی مردم می رسیدند.- م.
15. این امر مایه ی تفاوت میان شهرهای یونانی و شهرک های شمال اروپا در قرون وسطی شد. رهبران اجتماعی و مأموران نظم شهرک های قرون وسطایی، بازرگانانی بودند دارای شیوه ی فکری کمابیش مخالف با آرمان های اشراف ملاک. از آن جا که مظاهر عالی فرهنگی در روزگار باستان و نیز امروز هم بیشتر حاصل کوشش شهریان است، این اختلاف در صفات اساسی مردم روزگار کهن، در برابر باریک بینی و امور دقیق شهرهای امروزی تفاوت تمدن دو دوران را نمودار می سازد. برای مثال، کوشش در تولید صنعتی بسیار هرگز از نظر یونانیان و رومیان فضیلت شمرده نمی شد و پیشه وری شغل چندان آبرومندی تلقی نمی شد.
16. این امر شاید هم زمان بود با رواج سوار نظام در نیروهای یونان که با اشراف نیروی اضافی می بخشید.
17. Phalanx
18. برای مثال آشیل میر میدون ها را Myrmidons)، ایلیاد، ج 2، صص 683- 685) داشت؛ و آشوریان واحدهای خویش را در پیرامون پیاده نظام تشکیل دادند.
19. کار آیی تازه ی پیادگان کار آزموده و سنگین اسلحه گویا نخست در جنگ های دراز مدت خالسیس و ارتریا که درسال های میانه ی سده ی هفتم پ م جریان داشت، آشکار شد. از آن پس، آرایش جنگی جدید به شهرهای دیگر یونان نیز سرایت کرد. زیرا همین که یک بار فالانکس نیروی خود را نمودار ساخت، هیچ شهری نتوانست از داشتن همانند آن خودداری کند.
20. یونانیان عصر کهن این امر را هم چون یک تفاوت ذاتی و سرشتی میان مردم یونان و نیمه متمدنان تصور می کردند. نک:
Thucydides, I. 6, and Herodotus, VI, 207
21. Lycurgus: مردی نیمه افسانه ای که گویا قوانین اسپارت را پایه گذاری کرد.- م.
22. Homoroi
23. پیامد این اقدامات زمانی که در نسل بعد آتنیان توانستند جزیره ی سالامین را از همسایگان خویش، یعنی اهالی مگارا باز ستانند، آشکار شد.
24. کشاورزی یونان به ویژه فصلی بود و برای چند ماه در سال کار زیادی در کشتزار نبود، پس، بسیار امکان داشت که کار کشاورزی با فراغت با هم در آمیزد. در صورتی که یک پیشه ور (به ویژه هر گاه مزدور بوده باشد) برایش ناگوار بود که مزد یک روز را فدای شرکت در امور پولیس کند. پس، غالباً کار پیشه وری خاص بندگان و بیگانگان شده بود و در پایان سده ی پنجم پ م، مردم عادی آتن بیشتر وابستگی به خزانه ی کشور داشتند؛ مانند پاروزنان و داوران دادگاه ها و مانند آنان. نک:
Old Oligarch, I, 2-3.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 

نسخه چاپی