مأموریت سقراط
 مأموریت سقراط

 

نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

افلاطون، در طول محاورات اولیه، علاوه بر تعالیم سقراط از شخصیت منحصر به فرد و فعالیت های سقراط هم تصویری به دست می دهد. طبق همه گزارش ها، سقراط از نظر ظاهری فوق العاده زشت بود، دماغی سربالا، چشم های ورقلنبیده، و شکمی بزرگ داشت و مثل اردک ها راه می رفت- آن هم در جامعه ای که آن همه به زیبایی جسمانی اهمیت می داد. اما به قول الکیبیادس، که گفتاری در ستایش سقراط در محاوره مهمانی افلاطون دارد، اگر کسی به درون سقراط می نگریست، « تصویری از خدایان» را می دید ( Symp.215b) . آلکیبیادس از شوخ طبعی سقراط سخن می گوید. « همه عمرش را به شوخ طبعی و به بازی گرفتن مردمان گذرانده است» ( 216e) . می گوید او از « خر بارکش، پینه دوز، آهنگر، و دباغ» سخن می گوید ( 221e) ، اما افلاطون در فایدون درباره سقراط می گوید که او « بهترین و خردمندترین و درست کارترین» مردمان روزگار خویش است ( Phaedo 118a) . آلکیبیادس در وصف سقراط به هنگامی که با هم در پوتیدایا در ارتش آتن خدمت می کردند از عادات و شخصیت نامعمول او نکاتی را ذکرمی کند:
به هنگام سختی تحمل او به مراتب بیش از من و دیگران بود. خصوصاً هنگامی که در محاصره می افتادیم و تشنه و گرسنه می ماندیم در بردباری هیچ کس با او برابری نمی توانست کرد چنان که در شادی و عشرت نیز هیچ کس را مانند او ندیده ام خصوصاً در شراب خوردن. گرچه وی هیچ گاه میلی به باده گساری ندارد ولی آنجا که مجبورش کنند از همه پیشی می گیرد و شگفت اینجاست که تاکنون هیچ کس او را مست ندیده است... در سرمای زمستان که در آن نقاط بسیار سخت است رفتار این مرد به معجزه می مانست. روزی که همه جا و همه چیز یخ زده بود و دیگران از قرارگاه خویش بیرون نمی رفتند و اگر کسی بیرون می شد جامه هایی ضخیم و حتی پوستین می پوشید و پاهای خود را نمد می پیجید، سقراط را دیدم که بی آن که تغییری در لباس خود دهد پابرهنه بر روی یخ آسانتر می رفت تا دیگران با پاهای پوشیده... روزی در تابستان مسئله ای به خاطرش رسید و برای حل آن از بامداد در گوشه ای ایستاد و در اندیشه فرو رفت و تا نیم روز چنان ماند. سربازان که از رفتارش به حیرت افتاده بودند و او را با انگشت به یک دیگر می نمودند و چون شب شد و همه از غذا فارغ گردیدند گروهی از سربازان ایونیایی برای این که هم از هوای خنک استفاده کنند و هم ببینند که سقراط تا کی در آن حال خواهد ماند رختخواب خویش را در بیرون گستردند. سقراط همه شب را همچنان بر جای ایستاده بود تا بامداد شد و آفتاب برآمد. در این هنگام نیایش آفتاب را به جای آورد و رفت ( 20d -Symp,219e) .
شاید به همین دلیل که سقراط شخصیتی چنان شگفت داشت، آریستوفانس او را برگزید تا نماینده طبقه سوفسطاییان در نمایش نامه ابرها باشد.
سقراط در واقع شخصیتی پیچیده و ملوّن داشت. او قادر بود خودش را به چشم افراد مختلف بسیار متفاوت بنمایاند. علاوه بر تأثیری که بر افلاطون داشت، موجب ظهور مکاتب فلسفی متعدد دیگر، مکاتب« سقراطی صغیر» ، هم شد که هر یک از آنها مدّعی بودند که جوهر تعلیمات او را عرضه می کنند، اما خودشان با هم اختلاف بسیار داشتند. (1) این تنوع تأثیر سقراط را تا حدودی می توان به بی میلی او برای ابراز مستقیم نظرش نسبت داد. او نه تنها رساله نمی نوشت بلکه اصلاً منکر این بود که معلم است. در واقع، چنان که سقراط خود می گوید، چیزی نداشت که تعلیم کند چون جاهل بود. « نادان نمایی» (2) سقراط که مشهور است. سخن نادان نمایانه بیان حقیقت نیست بلکه انکار آن است و همان حقیقتی را هم که بیان می کند انکار می کند. انکار شناخت نقش محوری در مأموریت فلسفی سقراط دارد.
سقراط به جای درگیر شدن در پژوهش های فلسفی، ایامش را به گفتگو با افراد مختلف می گذراند. در دفاعیه ( 20e,ff) ، سقراط منشأ فعالیت هایش را بازگو می کند. می گوید فعالیتش را از زمانی آغاز کرد که دوستش، فایروفون، از وخش دلفی پرسید که آیا داناتر از سقراط کسی هست و وخش پاسخ داد نه. این پاسخ سقراط را به شگفت آورد، چون خودش می دانست که به هیچ روی آدم دانایی نیست، پس برای آزمودن درستی سخن وخش، به جستجوی یک آتنی، یک سیاستمدار، برآمد که به خردمندی و دانایی شهره بود. اما زمانی که از او پرسش هایی پرسید دریافت که اگرچه او نظر بسیار خردمند و دانا می آید، خصوصاً به نظر خودش، واقعاً چنین نیست. سقراط به کشف بزرگی رسیده بود:
هنگامی که از خانه او بیرون آمدم دریافتم که من براستی از او داناتر هستم زیرا من و او در دانایی برابر بودیم ولی او با این که هیچ نمی دانست گمان می برد که داناست در حالی که من نه می دانستم و نه خود را دانا می پنداشتم پس دانستم که در همین نکته کوچک من از او داناترم زیرا اگرچیزی را ندانم خود را دانا به آن نمی پندارم ( 21d) .
سقراط شروع به آزمودن افراد مختلف، از جمله شاعران و نمایش نامه نویسان، کرد و باز به همین نتیجه رسید. اگرچه این افرا به دانایی شهره بودند و خودشان را والاتر و برتر می پنداشتند، سقراط دریافت که آنها آن چه را که گمان می کنند، نمی دانند. باز، چون خود او بر محدوده دانشش واقف بود، داناتر از دیگران بود. سرانجام، زمانی که صنعتگران را آزموده، به افرادی برخورد که دانشی هستند، چون هر صنعتگری حرفه خودش را می داند. اما باز هم وضع از همان قرار بود. صنعتگران، با غره شدن به شناختی که از حرفه خود داشتند، گمان می کردند که چیزهای دیگر و مهمتری را هم می دانند، و همین خطا بر دانش آنان سایه افکن می شد. بنابراین، باز هم معلوم شد که سقراط از آنان داناتر است.
سقراط، پس از گذراندن زمانی نسبتاً دراز به امتحان پیام وخش، در نهایت به این نتیجه رسید که هیچ کس واقعاً دانا نیست. تفوق او هم صرفاً به دلیل آگاهی اش از همین حقیقت بنیادین بود:
مُراد خدا از پاسخی که بر زبانش وخش معبد دلفی جاری ساخت این بود که بی ارجی دانش بشر را عیان نماید و گمان می کنم نام مرا هم برای مثل برد، یعنی خواست بگوید: « داناترین شما آدمیان، کسی است که چون سقراط بداند که هیچ نمی داند»
( b- 23a) .
پس حکمت و دانایی برتر سقراط فقط در کشف همین نادانی خویشتن است. دیگران دانشی ندارند اما گمان می برند می دانند، حال آنکه سقراط می داند که نمی داند. اگرچه سقراط درموضوعات خاص دانشی بیش از دیگران ندارد- و حتی از این باب از صنعتگران عقب می ماند- اما در شناخت خویشتن از همه آن دیگران پیش است. اگرچه سقراط نادان نمایانه این برتری خویش را کوچک می شمارد، اما عملاً معتقد است شناختن خویشتن بیش از هر شناختی اهمیت دارد.
علی رغم آنچه سقراط در دفاعیه می گوید، مأموریت او مأموریتی فراتر از تلاش برای تحقق صحت سخن وخش است. چون، سقراط پس از کشف این که مدعی شناخت یک مسئله شناختی از آن ندارد- که برای آزمودن صحت سخن وخش کافی است- باز به پرسیدن ادامه می دهد: « برای اینکه درباره این نکته پژوهشی بیشتر کنم و درستی گفته خدا را عیان سازم هنوز در میان هموطنان و بیگانگان می گردم و هرگاه به کسی می رسم که دانا می نماید به آزمایشش می پردازم و چون در می یابیم که از دانایی بی بهره است می کوشم تا بر او روشن سازم که دانا نیست و از این طریق فرمان خدا را به جا آورم و به اثبات درستی گفته او یاری کنم» ( Ap.23b) . سقراط، از همان آغاز مأموریتش، معتقد بود که خدا فقط از او نخواسته است که مدعیان شناخت و دانش را بیازماید، بلکه از او می خواسته است که به بندگانش خطا بودن راهشان را نشان دهد. این مطلب درمورد نخستین کسی که او را آزمایش می کند صحت دارد. پس از کشف و عیان ساختن بی دانشی او: « آنگاه، کوشیدم نشانش دهم که اگرچه او خود را دانا می پندارد، اما دانا نیست» ( Ap.21c-d) .
هرچه سخنان سقراط پیشتر می رود، ماهیت واقعی فعالیت فلسفی او عیان تر می شود. خدمت او به خداوند شامل ترغیب آتنیان به تغییر زندگی شان، بازاندیشی در ارزشهایشان، اهمیت بیشتر دادن به دانایی، حقیقت، و فضیلت است. او به محاکمه کنندگانش همین را می گوید:
از این رو تا جان در بدن دارم از جستجوی دانش و آگاه ساختن شما به آنچه باید بدانید، دست برنخواهم داشت و هرگاه یکی از شما را ببینم به عادت پیشین خواهم گفت: ای مرد، با آنکه اهل آتن هستی، یعنی شهری که به دانش و نیرو مشهورترین شهر جهان است، چگونه شرم نداری از اینکه شب و روز در اندیشه سیم و زور و شهرت و جاه باشی ولی در راه دانش و حقیقت و بهتر ساختن روح خود گامی برنداری؟ ( 29d-c) .
تردیدی نمی توان داشت که فعالیت سقراط، که به قول خودش همه اوقاتش را می گرفت، بسی فراتر از آزمودن صحت سخن معما وار وخش دلفی بود. علی رغم نادان نمایی سقراط، او بی تردید همه عمرش را صرف انتقال یک پیام مهم و حیاتی کرد. اگرچه نادان نمایی سقراط و ارائه سخنش به این طریق فهمیدن پیام او را دشوار می کند، اما می توان دو رشته را در کار او تشخیص داد: به پرسش گرفتن دیگران، و تعالیم ایجابی او.

پی نوشت ها :

1. برای اطلاع بیشتر از این مکاتب رجوع کنید به:
E.zeller,Socrates and the Socratic,Shools,o.Reichel,trans. London,1868) ,part 3,T.Gomperz,Greek Thinkers,4 )(vol,L.Magnus and C.G.Berry, trans. ( London,1901-12 ,II,119-245.
2. irony.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391



 

 

نسخه چاپی