عدالت سقراطی
 عدالت سقراطی

 

نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

خصلت انقلابی تعالیم اخلاقی سقراط در کریتون بازنموده می شود. در این محاوره، کریتون به سلول مرگ سقراط می آید، در حالی که به نگهبان رشوه داده است تا بلکه بتواند سقراط را قانع کند که بگریزد. نکاتی که کریتون مطرح می کند چنین هستند:
ای مرد شگفت انگیز، اکنون نیز نمی خواهی سخن مرا بشنوی و در رهایی خویش بکوشی؟ مرگ تو برای من در مصیبت به بار می آورد، یکی این که دوست بی مانندی چون تو را از دست می دهم که هرگز دیگر نظیرش را نخواهم یافت، دیگر آن که می دانم کسانی که من و تو را نمی شناسند خواهند گفت چون کریتون از مال دریغ کرد سقراط نتوانست نجات یابد و چه ننگی بالاتر از این که چنین تهمتی بر من بنهند و بگویند که کریتون مال را بر دوستی برتری داد. چه، هیچ کس باور نخواهد کرد که تو خود نخواستی بگریزی و خواهند گفت دوستانت یاری نکردند ( crito 44b-c) .
اگر راست خواهی من هم از کردار تو شرم دارم و هم از رفتار خودمان که دوستان تو هستیم، زیرا چنین می نماید که هرچه بر سر تو آمد از ترسویی و زبونی ما بود که نخستی گذاشتیم دعوایی بر تو اقامه شود.. سپس خاموش نشستیم تا محاکمه بدان صورت درآمد و چنان نتیجه ای به بار آورد... پس سقراط کاری کن که این ماجرا برای ما و تو گذشته از بدبختی مایه ننگ نشود ( 45e-46a) .
دلیلی که کریتون بدان متوسل می شود عمدتاً این است که مردم چه فکر خواهند کرد. کریتون، اگرچه از معاشران و یاران نزدیک سقراط و مردی سرافراز است، اما در فلسفه تبحری ندارد و ساده اندیش است. او مدافع اخلاق سنتی است- و می توان حدس زد که افلاطون کریتون را به این دلیل نوشته است که تقابل میان اخلاق سقراطی و اخلاق سنتی را بنمایاند. کریتون، که پیداست عمیقاً به مسائل اخلاقی نیندیشیده است، رفتار خوبی دارد اما رفتارش سنجیده و متأملانه نیست. او، وقتی که واداشته می شود اصول اخلاقی اش را بیان می کند، دلبستگی اش به ارزش های این جهانی را نمایان می کند، خصوصاً در ارزش نیک نامی و دوستی با سقراط. اما برای سقراط نیک نامی چندان وجهی ندارد. سقراط دوست دارد کاری را بکند که درست است، صرف از این که مردم چه خواهند گفت و چه فکری خواهند کرد. نظر مردم فقط در صورتی برای او مهم می تواند باشد که مردم بدانند عدالت چیست و در کدام چیز است. سقراط، در پاسخ به درخواست کریتون، می گوید در مسائل مربوط به سلامت جسمانی ما اهمیتی به عقاید توده مردم که آموزشی در این زمینه ندارند نمی دهیم، بلکه فقط به نظر افراد خبره، یعنی پزشکان، اهمیت می دهیم. در زمینه آرامش روحی هم باید چنین باشد: « بنابراین نباید در این اندیشه باشیم که توده مردم درباره ما چه خواهند گفت بلکه باید ببینیم آن یک تن که نیک و بد عدل و ظلم را می شناسد چگونه داوری خواهد کرد» ( Crito 48a) . چون خبرگان دانش اخلاقی مشخص نشده اند، پس سقراط از بهترین دلیل پیروی خواهد کرد.
قوی ترین استدلال ها در اهمیت عدالت، فارغ از دیگر ملاحظات، در گورگیاس به بیان درمی آید. در این محاوره، سقراط می گوید عدالت شرط کافی برای نیک بختی است: انسان عادل نیک بخت و انسان ظالم تیره روز است، و بیش از این سخنی لازم نیست ( 470e) . اعتقاد به این آموزه درمواجهه با عقاید عمومی دشوار است. پولوس از اهمیت قدرت سخن می گوید، قدرتی که نمونه عالی اش را در جباران می توان یافت. مثلاً، آرخائوس، حاکم مقدونیه، را در نظر بگیرید که چگونه با دست یازیدن به ظلم و ستم به این مقام رسید. اما، آرخائوس، علی رغم شرارتش، مورد رشک و تحسین اکثر آتنیان بود( a-d Grg.471) . پولوس تصویری روشن از سرنوشت کسی به دست می دهد که قدرتی ندارد و در نتیجه نمی تواند از خودش دفاع کند:
پس آیا اگر مردی بخواهد از راه ظلم به فرمانروایی برسد ولی پیش از آن که کامیاب گردد دستگیرش کنند و دست و پایش را ببرند و میل در چشم هایش بکشند و زن و فرزندانش را شکنجه دهند و سرانجام به دارش زنند یا قیر به تنش بمالند و زنده بسوزانند تو او را نیکبخت تر از کسی می شماری که خود را از کیفر برهاند و تا دم واپسین بر کشور خود فرمان براند و هرچه می خواهد بکند و مایه رشک هموطنان و بیگانگان شود؟ این است ادعایی که می گویی نمی توان رد کرد؟( 473b-d) .
در چنین بیانی، تضاد میان دو دیدگاه بسیار حادّ و شدید است. آنچه وضع را وخیم تر می کند این است که موضع سقراط بستگی به مداخله خدایان نیز ندارد که عادلان را پاداش می دهند و ظالمان را مجازات می کنند. به عکس، از نظر سقراط چنین پاداش ها و مجازات هایی ربطی به واقعیت امور ندارند ( اگرچه پاداش ها و مجازات ها نتیجه گیری های او راتقویت می کنند و گورگیاس با گزارشی اسطوره ای از مجازات ظالمان پس از مرگ پایان می یابد) . عدالت خودش مایه نیک بختی است، آن هم در همین زندگی، پولوس، با ملاحظه جنبه افراطی نظر سقراط، می گوید حرف های سقراط بی معنی است:
سقراط، فکر نمی کنی با این سخنان که هیچ کس بر آنها صحه نمی گذارد در نهایت همه ردت می کنند؟( 473e) .
مهمترین پارادوکسی که سقراط از آن در گورگیاس دفاع می کند این است که ستم دیدن بهتر از ستم کردن است ( 469b) . موضع سقراط وابسته پشت کردن به این جهان نیست. او معتقد نیست که تحمل شکنجه هایی که پولوس نقل می کند برای انسان عادل محل اعتنا نیست. اگر به انتخاب سقراط می بود، او نه ستم دیدن را می پسندید و نه ستم کردن را. اما اگر قرار بر انتخاب میان این دو باشد، سقراط ستم دیدن را بر ستم کردن ترجیح می دهد ( 469b) . بی عدالتی « بدترین» شرور است ( 477d-e) . اگرچه سقراط از این موضع خویش در برابر پولس دفاع می کند، اما باید گفت استدلال های او قانع کننده نیستند و پر از مغالطه هستند (474c-81b) (1) . افلاطون هم آشکارا نشان می دهد که مخاطبان سقراط، خصوصاً کالیکلس، از استدلال های او قانع نشده اند. اما در صمیمیت سخنان سقراط نمی توان تردید کرد.
در طول محاورات اولیه، سقراط استدلال های مختلفی برای اولویت دادن به عدالت می آورد. برخی از این استدلال ها ضعیف هستند و مغالطه کلامی محسوب می شوند.(2) علاوه بر این، نظر سقراط را باید عمدتاً مسئله ای مربوط به ایمان دانست تا عقل و استدلال. عنصری نیرومند از باور دینی، از جمله تجربه دینی غیر معمول، در زندگی و اندیشه سقراط وجود دارد. (3) اگرچه سقراط مدعی است که نادان است، اما در عین حال ادعای دانستن برخی چیزها را هم دارد ( مثلاً Ap.29b) . در میان حقایقی که او می داند، آنچه بیش از همه اهمیت دارد عدالت است. جمع کردن دو ادعای نادانی و دانایی سقراط با هم مشکل است و البته ما در اینجا نمی خواهیم بدان بپردازیم. شاید چون ادعای دانایی او منشایی دینی دارد( اگرچه تاب تدقیق دیالکتیکی را هم دارد) ، سقراط دانسته های خودش را دانش به معنای فلسفی تمام عیار آن به حساب نمی آورد.
اما دفاع سقراط از اولویت عدالت، اگر میزان را استحکام استدلال های او در نظر بگیریم، چندان برتر از اخلاق سنّتی نیست. در اخلاق سنتی ادعا می شد که خدایان عادلان را پاداش می دهند و ظالمان را مجازات می کنند، امااستدلالی برای دفاع از این نظر ارائه نمی شد. سقراط هم ادعا می کند که ظلم و بی عدالتی به روح آسیب و زیان می رساند و زندگی با روحی آسیب دیده و آلوده تحمل ناپذیر است. اما او هم دفاعی مستدل از این نظر به عمل نمی آورد.
علی رغم اینکه استدلال های سقراط برای دفاع از اولویت عدالت ساخته و پرداخته نیستند، او دفاعی مقدماتی از این نظر را در گورگیاس پیش می نهد ( 467c-68d) . سقراط می گوید مردان خواهان آن چیزی هستند که برایشان خوب است یا نیک بختشان می کند. آن گاه سقراط سخن را بدین جا می کشد که فرق است میان آنچه مردان گمان می برند که می خواهند و آنچه واقعاً می خواهند ( یعنی میان آنچه گمان می برند نیک بختشان می کند و آنچه واقعاً نیک بختشان می کند) . این تمیز، راه را برای نقد بنیادین موفقیت این جهانی باز می کند. مردم نعمات این جهانی- قدرت، ثروت، شهرت- را می خواهند، چون معتقدند این چیزها آنان را نیک بخت می کند. اما در نظر سقراط این چیزها فقط وسیله اند. این ها غایاتی در خود نیستند، و عملاً در صورتی به نفع آدم هایی هستند که از آنها درست استفاده شود. افراد وقتی به سفر دریایی می روند و مخاطرات و مشقاتش را تحمل می کنند به خاطر خود سفر نیست، بلکه برای رسیدن به اهدافی دیگر، و عموماً کسب ثروت است ( 476d
Grg.) . وقتی شخصی نزد پزشک می رود، به خاطر نفس مداوا نیست، بلکه برای رسیدن به سلامتی است ( 476c) . بر همین وجه، همه دیگر فعالیت های انسان هم غایتی در خودشان نیستند، بلکه برای رسیدن به خیرهای دیگر هستند: « پس وقتی که راه می رویم برای رسیدن به خیر است که راه می رویم، چون آن را برای رسیدن به خیر بهتر می دانیم، وقتی که می ایستیم برای همین رسیدن به خیر است که می ایستیم...» ( Grg.468b) .
این نحوه استدلال را می توان چنان پروراند که نقد قوی بر نعمات این جهانی باشد. اگرچه مردم گمان می کنند ثروت نیک بختی می آورد، سقراط به عکس معتقد است که ثروت فقط زمانی مطلوب است که عملاً نیک بختی بیاورد. ثروت فقط زمانی نیک بختی می آورد که از آن درست استفاده شود. اگرچه مردم گمان می برند که خواهان ثروت و دیگر نعمات این جهانی هستند، عملاً آنها را زمانی می خواهند که از آنها درست استفاده شود ( مثلاً 468e) . بار دیگر، عقل متعارف خلاف آن چیزهایی است که سقراط می گوید. از یک جهت، قدرت و ثروت و شهرت آشکارا خوب هستند. اما سقراط می گوید این ها زمانی خوب هستند و به درد ما می خورند که از آنها درست استفاده شود، پس آنها نسبت به شناخت راه درست استفاده از آنها در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند. اگر بتوان نشان داد که شناخت راه درست استفاده از نعمات این جهانی ربط مستقیم به عدالت دارد و از آن جدایی ناپذیر است، آنگاه می توان گفت که سقراط مقدمات استدلالی را فراهم آورده است که طبق آن فضیلت شرط ضروری نیک بختی است. اما چنین استدلالی را در محاورات افلاطونی نمی توان یافت. ربط وثیق میان شناخت راه درست استفاده از نعمات و ضرورت عدالت مورد پژهش قرار نمی گیرد. برای آگاهی از تلاشی همه جانبه برای اثبات اولویت عدالت باید به جمهوری افلاطون رجوع کرد.

پی نوشت ها :

1. E.R.Dodds,Plato:Gorgias ( Oxford,1959) ,pp.249,252.
2. مثلاً رجوع کنید به:
Republic 354a,Charmides 172a.
3. مثلاً رجوع کنید به:
Apology 33c,41c-d.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391



 

 

نسخه چاپی