«نفی» های نظام جمهوری اسلامی ایران
«نفی» های نظام جمهوری اسلامی ایران

 






 

اشاره

«نفی» های نظام جمهوری اسلامی، از متن اعتقادات و باورهای اسلامی و نیز پیشینه تاریخی ملت ایران برآمده است. این باورها و آداب و رسوم و مشی ملت ایران، در طول سالیان دراز، قرنها، به صورت آرمانهای والا در فکر و دل و عمل او ریشه دوانیده است. جمهوری اسلامی ایران، نظامی برآمده از این آرمانها و آرزوهاست که سخت بدان دل بسته و در طول30 سال با همه توان از آن محافظت کرده اند.
نفی ظلم پذیری و ستمگری، نفی استکبار و استعمار و استحمار، نفی فرهنگ وابستگی و خودباختگی و غرب زدگی، نفی فرهنگ مبتذل غربی و تحمیل آن، نفی نظامهای مادی حاکم بر شرق و غرب، نفی لیبرالیسم و سوسیالیسم و اباحه گری، نفی قلدری و زورگویی بین المللی، نفی حاکمیت سرمایه و زر در روابط بین الملل، نفی فساد و آزادیهای مبتنی بر فساد، نفی زشتیها و پلشتیهای اجتماعی در زندگی انسانها؛ نفی حضور غارتگرانه ظالمان در کشورهای اسلامی بویژه در فلسطین، نفی جدایی دین از سیاست، نفی فریب و خدعه در رسانه ها و القاء آنها در ذهن ملتها، نفی جریان یک سویه علم و آگاهی، نفی بهره برداری ستمگرانه از نهادهای بین المللی، ...
این آرمانها، آرمانهای کوچکی نیستند که نظام جمهوری اسلامی ایران به دنبال تحقق آنها در صحنه های بین المللی است. زورگویان عالم از به هم ریختن پایه های فکری ظالمانه خود و سازمانها و نهادهای برآمده از آن، بیمناکند و می خواهند به هر قیمت ممکن نظامی که به دنبال این آرمانهاست، از پای درآورند و همچنان به سلطه ظالمانه خود بر جهان ادامه دهند.
ملت ایران، می بایستی به این «نفی» ها که بخش مهمی از ماهیت، محتوا و ساخت حقیقی نظام جمهوری اسلامی است به طور کامل آشنا باشد و بر آنها در همه صحنه ها پای فشارد در حوادث اخیر دیدیم که دشمنان چقدر تلاش کردند تا «اسلام» را از «جمهوری اسلامی» و «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» را حذف کنند!! اینها گوشه هایی از حساسیتها و تلاشهای آنان را در برابر نظام اسلامی نشان می دهد. ملت ایران بایستی بر این آرمانهای والا که در قالب نفی بدیها و ستمگرها و زشتیهای نهادینه شده بین المللی است، ایستادگی کند و پیروزی قطعاً متعلق به این ملت است، این وعده الهی است و در آن تخلّفی نیست.

شکستن حریم دروغین ابرقدرتها

علاوه بر اینها، انقلاب شما، حریم دروغین قدرتها و قلدرها را شکست. آمریکا به عنوان ابرقدرت، یک روز آمریکا بود؛ اما امروز دیگر نیست. امروز شما ببینید که در چند نقطه از نقاط عالم، مردم عکس رئیس جمهوری آمریکا را آتش می زنند، یا پرچم آنها را به آتش می کشند؟ چند جا از نقاط عالم، ملتها و توده های مردم، مشت گره می کنند و «مرگ بر آمریکا» می گویند. یک روز فقط شما این شعار را می گفتید، دیگران می گفتند که چرا می گویید؛ اما امروز نیز در اروپا و اقتصای آسیا و کشورهای تحت نفوذ آمریکا و کشورهایی که با نظامی شبیه خود آمریکا اداره می شوند، «مرگ بر آمریکا» می گویند. این، نه به خاطر آن است که آن ملتها از رژیم عراق پشتیبانی می کنند. خیر، اصلاً رژیم عراق را نمی شناسند و نمی دانند که قضیه چیست. این ها چون آمریکا را متجاوز شناخته اند و چهره او برایشان آشکار شده است، «مرگ بر آمریکا» می گویند. انقلاب شما این کار را کرد؛ یعنی حریم دروغین قلدرهای جهانی و ابرقدرتها را شکست. (1)

شکستن معادلات جهانی و بنا کردن چارچوب جدید

ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی ای که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده می شده است را شکسته ایم. ما خود چارچوب جدیدی ساخته ایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفته ایم. از هر عادلی دفاع می کنیم و بر هر ظالمی می تازیم، حال شما اسمش را هر چه می خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایه داران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هر کسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند. (2)

نفی ظلم و مظلومیت

ما کراراً گفته ایم که ما به حسب دستور اسلام، نه ظالم هستیم و نه مظلوم. نه میتوانیم زیر بار ظلم برویم، و نه خود ظلم می کنیم. نه یک وجب از خاک دیگران را طمع به آن داریم، اگر قدرت هم داشته باشیم، اگر قدرت گرفتن همه دنیا هم داشته باشیم، بنابراین نیست. دستور این نیست و برنامه اسلام این نیست که تجاوز کنیم. لکن یک وجب از مملکت خودمان هم نخواهیم به دیگران داد. (3)
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم؛ چرا که انقلاب ما اسلامی است. و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست. و تا مبارزه در هر جای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم. ما از مردم بی پناه لبنان و فلسطین در مقابل اسرائیل دفاع می کنیم.
و اسرائیل این جرثومه فساد همیشسه پایگاه آمریکا بوده است. من در طول نزدیک به بیست سال خطر اسرائیل را گوشزد نموده ام. باید همه به پا خیزیم و اسرائیل را نابود کنیم، و ملت قهرمان فلسطین را جایگزین آن گردانیم. ما از ملت مسلمان و دلیر افغانستان کاملاً پشتیبانی می کنیم؛ ملتی که علیه تجاوزگران به مبارزه برخاسته اند، بدانند که خدا با آنان است، هر چه بیشتر صفوف خودشان را فشرده تر کنند و با ایمان راسخ بجنگند تا پیروز شوند، و بدانند که پیروزی نزدیک است.
ملت عزیز ایران، شما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار را به وحشت انداخته، هیچ گاه با هیچ قدرتی سازش نکنید که یقین دارم نمی کنید. و هرکس در هر مقام که خیال سازش با شرق و غرب را داشت بی محابا و بدون هیچ ملاحظه او را از صفحه روزگار براندازید، که سازش با شرق و غرب خودباختگی است و خیانت به اسلام و مسلمین است. امروز روز شهادت و خون است؛ و ما هر روز انتظار همه گونه توطئه را در سراسر ایران داریم. (4)

نفی فرهنگ استعماری، وابستگی و خودباختگی

این مصیبت بزرگی که بر ایران و ممالک شرقی، مطلقاً وارد شده است که گوششان به این است که غربیها چه می کنند و چه می گویند و چه عمل می کنند، و خودشان را از دست بکلی داده اند استقلال فکری خودشان را، محتوای خودشان را، از دست داده اند این ضرری است که بالاتر از ضرر نفت - و نمی دانم امثال این است. (5)
آقا، نیروی انسانی ما را به باد دادند اینها. این فرهنگ ما یک فرهنگ استعماری است که نگذارد این نیروی انسانی رشد بکند اینها را به یک حد محوری نگه بدارد، نگذارد اینها رشد بکنند. رشد انسانی را نمی گذارند بکنیم. من که در فرانسه بودم از این اطراف می آمدند سراغ من؛ منجمله از آلمان مکرر آمدند اینهایی که در نیروهای اتمی کار می کنند. مطالبی اینها می گفتند؛ منجمله این که نمی گذارند که ما چیز بفهمیم! چند صد نفر آن جا برده اند و می خواهند نیروی اتمی درست کنند برای خودشان. می گویند نمی گذارند ما کار [یاد بگیریم] علاوه بر این، می گویند این که الآن دارند درست می کنند برای مملکت مضر است. آنهایی که در همان جا کار می کردند به ما گفتند که این کار برای مملکت مضر است، خطر دارد برای مملکت اینها! هر جا الآن شما دست بگذارید، اسم محمدرضا خان رویش نوشته و خیانتش! هر جا [ی] ارتش را دست بگذاری. این مستشارهای آمریکایی که آمده، اسم او رویش ثبت است و خیانتش. فرهنگ را رویش دست بگذاری، عقب ماندگی اش، اسم او رویش ثبت و خیانتش. (6)
فرهنگ ما را طوری کردند که ما همه چیزمان الان عوض شده؛ غربی شده. وقتی هم حرف می زنیم حرفمان غربی است. وقتی اسم خیابان می گذاریم اسم خیابانهای غرب را می گذاریم! اسم اشخاص غربی را می گذاریم: خیابان «روزولت»! خیابان «کندی»! خیابان کذا. اینها غربزدگی است در تمام اروپا بگردید یک خیابان «محمدرضا» پیدا نمی کنید! یک خیابان «نادر» پیدا نمی کنید. خیابانهایمان هم خیابان غربی است! تعارفهایمان هم با هم تعارف غربی است. آداب و معاشرتمان هم، با هم معاشرت غربی است. همه چیز. ما یک وابستگی روحی پیدا کردیم. این وابستگی روحی از همه چیزها برای ما بدتر است.
اسلام یک وقتی سیطره اش بر همه ممالک بود، آن وقت روم و ایران بود؛ که هر دوی اینها از همه ممالک - آنهای دیگر آن وقت به وحشیگری بودند، این دو تا مملکت مستقل متمدن - آن روز اسلام سیطره اش بر اینها شد و همه را اسلامی می خواست بکند. (7)
هجوم دانشجویان پس ازطی کردن دوره های تحصیلی با آموزشهای غربی و شرقی در دبیرستانها و دانشگاههای ایران به سوی غرب و احیاناً شرق - که رهاوردی جز فرهنگ غربی و شرقی نداشت - چنان فاجعه ای به بار آورد که همه ابعاد جامعه ما را بی قید و شرط وابسته بلکه تسلیم به ابرقدرتها کرد؛ به طوری که جامعه ما با ظاهری ایرانی - اسلامی محتوایی سرشار از غرب و شرق زندگی داشت. و مع الأسف پس از گذشت سه سال از پیروزی انقلاب و مقاومت و ایستادگی جمهوری اسلامی در مقابل شرق و غرب و مکتبهای انحرافی آنان و وفاداری این جمهوری به اسلام به عنوان نفی کننده جمع وابستگیها و انحرافات، باز گرفتار گروهها و گروهکهای وابسته به یکی از دو قطب و سر سپرده مکتبهای انحرافی و وابسته به یکی از آنان می باشیم. و نیز مواجهیم با افرادی از این منحرفین که در مراکز تربیت و تعلیم نفوذ کرده اند و با مجال دادن به آنان، خطر به انحراف کشیدن جوانان و نونهالان بسیار است؛ که خدای ناکرده با انحراف و وابسته شدن فرزندانمان به فرهنگ غرب یا شرق، تمام ابعاد جامعه یا وابسته و تسلیم غرب خواهد شد و یا شرق؛ و تمام کوششها و زحمات ملّت و خون جوانان و عزیزان آنان به هدر خواهد رفت. (8)

رویگردانی از فرهنگ تحکیم آمیز و تحمیلی غرب

دشمن مستکبر که بیدرای امت اسلامی، تهدید کننده مطامع و منافع نامشروع اوست، مهمترین سلاحی که در برابر این موج فزاینده در دست دارد، سلاح روانی است: نومیدسازی، تحقیر هویت، به رخ کشیدن قدرت و تمکّن مادی خویش. امروز و در آینده هزاران ابزار تبلیغی به کار افتاده و خواهد افتاد که مسلمانان را از آینده درخشان نومید و یا به آینده ای که منطبق با نیات پلید خود آنان است ترغیب کنند. این جنگ فرهنگی و روانی از آغاز دوران استعمار تا کنون، کاری ترین ابزار غرب در سلطه گری اش بر کشورهای اسلامی بوده است. آماج این تیر زهرآلود، نخست نخبگان و روشنفکران و سپس توده مردم اند. مبارزه با این ترفند جز با رویگردانی از فرهنگ تحکم آمیز و تحمیلی غرب ممکن نیست. فرهنگ غربی باید به وسیله نخبگان و روشنفکران، پالایش شود. عناصر مفید آن جذب، و اجزاء زیانبار و مخرب و فسادانگیز آن از ذهن و عمل جامعه های اسلامی طرد شود. معیار در این پالایش بزرگ، حکمیّت فرهنگ اسلامی و اندیشه های بارور و راهگشا و هدایتگر قرآن و سنت است. این یک فصل اساسی از مبارزه همه جانبه و خوش عاقبتی است که علمای دینی و روشنفکران و نخبگان سیاسی در سراسر جهان اسلام بر عهده دارند. به امید آن که حج امسال بتواند عزم همگان را در پیمودن این راه پر برکت و پر افتخار، راسخ و جازم کند. (9)

نفی بیگانگان و دشمنان اسلام و مسلمین

پیام امام بزرگوار ما به مسلمانان این بود: طرد اجانب، طرد دشمنان مسلمین و دشمنان اسلام. امروز همه گرفتاریها اینهاست. ملت ایران این راه را آزمایش کرده و خود را از ذلّت، از عقب ماندگی، از تبعیت قدرتها نجات داده است. ما ادعا نمی کنیم که توانسته ایم نظام اسلامی کامل را در کشورمان به وجود بیاوریم؛ اما ادعا می کنیم که در این راه تلاش کرده ایم و تا آخر برای تحقق حاکمیت کامل اسلامی مجاهدت و تلاش خواهیم کرد. ملت ایران در مقابل تهدید قدرتها عقب نشینی نمی کند. ملت ایران و مسؤولان کشور، توصیه های امام را، توصیه های بزرگ و راهگشایی برای خودشان می دانند؛ نظام اسلامی این است، خط اسلامی این است. بحمدالله مسؤولان کشور - مسؤولان امور داخلی، مسؤولان سیاست خارجی، مسؤولان کارهای مهم - کسانی هستند که به راه امام و به خط امام معتقدند و برای آن تلاش و مجاهدت می کنند. ما همان سیاستهایی را که امام بزرگوار با الهام از متن اسلام و قرآن، به انقلاب اسلامی و به ملت ایران تعلیم داد و آن خطی را که او ترسیم کرد، دنبال می کنیم و علاج گرفتاریها و مشکلات خودمان را در دنبال کردن این راه می دانیم؛ درست نقطه مقابل آنچه که دشمنان اسلام قصد دارند آن را در ذهنها جا بیندازند و در فضای ذهنی اعلام کنند. (10)

نفی الگوی شرقی

اما چرا از آن دو رژیم جهانی - رژیم شرقیِ کمونیستی و رژیم غربی سرمایه داری - الگو نگرفتیم؟ چون رژیمهای باطلی بودند. رژیمهای کمونیست، رژیمهای مستبدی بودند که با شعار حکومت مردمی سرِ کار آمده بودند؛ اما اشرافی هم بودند! با این که دم از ضدیت با اشرافیگری می زدند، اما عملاً حکومتهای اشرافی بودند؛ از لحاظ استبداد، در نهایت درجه استبداد بودند و حاکمیت مطلق دولت بر اقتصاد بر فرهنگ، بر سیاست و بر فعالیتهای گوناگون اجتماعی و غیره به چشم می خورد! در رژیمهای شرقی، مردم هیچکاره محض بودند. بنده از نزدیک رفته بودم و این کشورها را در اواخر عمرشان دیده بودم. حتی در رأس بعضی از کشورهای عقب افتاده و فقیرشان هم یک رژیم به اصطلاح و به قول خودشان کارگری سرکار بود؛ اما همان رفتارهای اشرافیگری و همان کارهای غلطِ دربارهای قدیم را تکرار می کردند! نه انتخاباتی در این کشورها بود، نه رأی مردمی در کار بود؛ اما به خودشان دمکراتیک هم می گفتند و ادعای مردمی بودن می کردند! مردم هیچکاره محض بودند: از لحاظ اقتصادی، صد درصد وابسته به دولت؛ از لحاظ کارهای فرهنگی، صد درصد وابسته به دولت! معلوم بود که چنین رژیمهایی محکوم به فنا بود. البته چون شعارهاشان، شعارهای براق و جذابی بود، توانستند در اطراف دنیا جوانانی را به سمت خودشان جذب کنند و حکومتهایی تشکیل بدهند؛ اما دیگر نمی توانستند عمری بکنند؛ دیدند آخرش همه به کجا رسیدند؛ بعد از چند ده سال بکلی زایل شدند. طبیعی بود که آن رژیمها برای ما قابل الگو گرفتن نبود. آن روزی که انقلاب ما پیروز شد - یعنی بیست و یک سال قبل از این - هیچ انقلابی در دنیا وجود نداشت که وقتی پیروز می شد، به همین حکومت شرقی - حالا یا مارکسیستی، یا سوسیالیستی که مرتبه رقیق ترش بود - گرایش نداشته باشد؛ لیکن اسلام و ملت ایران و رهبر این ملت آن را رد کردند و قبول نداشتند و کنار گذاشتند. (11)

نفی الگوی غربی

از غرب هم نمی خواستیم و نمی توانستیم الگو بگیریم؛ چون غرب چیزهایی داشت، امّا به قیمتِ نداشتن چیزهای مهمتری. در غرب، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، عدالت نبود؛ تکنولوژی پیشرفته بود، اما همراه با تخریب طبیعت و اسارت انسان بود؛ اسم دموکراسی و مردم سالاری بود، اما در حقیقت سرمایه سالاری بود، نه مردم سالاری؛ الان هم همین طور است. این چیزی که من عرض می کنم، ادعای من نیست؛ من از قول فلان نویسنده مسلمانِ متعصب نقل نمی کنم؛ از قول خود غربیها نقل می کنم. الان در کشورهای غربی و در خود آمریکا، آن چیزی که به نام دموکراسی و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است؛ باطن آن، حاکمیت سرمایه است. من مایل نیستم که از نویسندگان و کتابهاشان اسم بیاورم؛ اما خود نویسندگان آمریکایی تشریح می کنند و می نویسند که این انتخابات شهرداریها، انتخابات نمایندگی مجلس و انتخابات ریاست جمهوری، با چه ساز و کاری انجام می گیرد. اگر کسی نگاه کند، خواهد دید که در آن جا آراء مردم تقریباً هیچ نقشی ندارد؛ آنچه که حرف اول و آخر را می زند، پول و سرمایه داری و شیوه های تبلیغاتیِ مدرن و همراه با فریب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحی نگر است! اسم دموکراسی هست، اما باطن دموکراسی مطلقاً نیست. پیشرفتهای علمی در غرب بود، اما این پیشرفتهای علمی وسیله یی برای استثمار ملتهای دیگر شده بود. غربیها به مجرد این که یک قدرت علمی پیدا کردند، آن را به قدرت سیاسی و اقتصادی تبدیل کردند و به طرف شرق و غرب دنیا راه افتادند؛ هر جا کشوری ممکن بود رویش دست بگذارند و آن را استثمار بکنند، بی دریغ کردند؛ هر جا نکردند، ممکنشان نشد! در غرب آزادی بود، اما آزادی همراه با ظلم و بی بند و باری و افسارگسیختگی. روزنامه ها در غرب آزادند و همه چیز می نویسند؛ اما روزنامه ها در غرب متعلق به چه کسانی هستند؟ مگر متعلق به مردمند؟! این که چیز واضحی است؛ بروند نگاه کنند. شما در همه اروپا و همه آمریکا یک روزنامه قابل ذکر نشان بدهید که متعلق به سرمایه دارها نباشد! پس روزنامه که آزاد است، یعنی آزادی سرمایه دار که حرف خودش را بزند؛ هر کس را می خواهد، خراب کند؛ هر کس را می خواهد، بزرگ کند؛ به هر طرف می خواهد، افکار عمومی را بکشد! این که آزادی نشد. اگر یک نفر پیدا شد و علیه صهیونیسم حرف زد - مثل آن آقای فرانسوی که چند جلد کتاب علیه صیهونیستها نوشت و گفت این که می گویند یهودیان را در کوره های آدم سوزی سوزاندند، واقعیت ندارد - طور دیگری با او رفتار می کنند! اگر کسی وابسته به سرمایه داران نباشد، وابسته به مراکز قدرت سرمایه داری نباشد، نه حرفش زده می شود، نه صدایش به گوش کسی می رسد، نه آزادی بیان دارد! بله، سرمایه داران آزادند که به وسیله روزنامه ها و رادیوها و تلویزیونهای خودشان، هر چه را که دلشان می خواهد، بگویند! این آزادی، ارزش نیست؛ این آزادی، ضد ارزش است.
مردم را به بی بند و باری و به بی ایمانی بکشند؛ هر جا می خواهند، جنگ درست کنند؛ هر جا می خواهند، صلح تحمیلی درست کنند؛ هر جا می خواهند، اسلحه بفروشند؛ آزادی یعنی این!
طبیعی بود که برای ملتی که با جانِ خود و عزیزانش قیام کرده بود و در رأسش یک عالم ربانی و جانشین پیامبران قرار داشت: نظام غربی نمی توانست الگو باشد. (12)
من بار دیگر از مسؤولان بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم. (13)

نفی نگاه و عملکرد غرب در مورد زنان

در حقیقت، نهضت دفاع از زنان در غرب، یک حرکت دستپاچه، یک حرکت بی منطق، یک حرکت مبتنی بر جهالت، بدون تکیه به سنتهای الهی، بدون تکیه به فطرت و طینت زن و مرد بود و در نهایت به ضرر همه تمام شد؛ هم به ضرر زنان، هم به ضرر مردان و بیشتر به ضرر زنان. این قابل تقلید نیست. این چیزی نیست که در کشور اسلامی کسی به آن نگاه کند و بخواهد از آن چیزی یاد بگیرد؛ این را باید طرد کرد. (14)

نفی تحمیل فرهنگ غرب بر ملتهای مسلمان

از دیگر مسائلی که دشمن استکباری را نسبت به جمهوری اسلامی خشمگین می کند، این است که ما با تحمیل فرهنگ غرب بر ملتهای مسلمان، مخالفیم. فرهنگ غرب، فرهنگی است که در عین برخورداری از نقاط مثبت، نقاط منفی هم دارد. ما معتقد به تبادل فرهنگها هستیم. ما می گوییم ملتی مثل ملت ایران، یا دیگر ملل مسلمان، باید در میان فرهنگهای عالم نگاه کنند و آنچه را که برایشان مفید و به درد بخور است، جذب و از آن استفاده کند. از این فرهنگها، آنچه را هم که برایشان لازم و مفید نیست باید طرد کنند. اما دولتهای غربی، سردمداران نظامهای استکباری و بخصوص نظام آمریکا، اصرار دارند با انواع و اقسام طرق، فساد و بی بند و باری را- که جزو خصوصیات فرهنگ غربی است - به ملتهای مسلمان و کشورهای اسلامی تزریق و تحمیل کنند. ما با این روشها، که مختص امروز هم نیست و در تاریخ معاصر، مسبوق به سابقه است، مخالفیم. ما می گوییم چرا شما آن روشی را که خودتان درباره زنان انتخاب کردید و صددرصد به زیان آنان و منافع جوامع و مصالح انسانیت و بر خلاف عقل سلیم و منطق درست است، می خواهید به ملّتهای دیگر تحمیل کنید؟! شما برای این منظور، از وسایل تبلیغاتی و طرق گوناگون استفاده می کنید ما با این مخالفیم. و این، از جمله مواردی است که سردمداران استکباری را خشمگین می کند. (15)
باید این ملت بتدریج، با ابتکار و تلاش خود با قوّت مدیریتی که بر آن اعمال می شود و نیز با وحدتی که همه مردم در جهت آزادی و استقلال دارند و همچنین با آشنایی آنها به توطئه و ترفندهای تبلیغاتی دشمن، به طرف آزادی و استقلال کامل اقتصادی برود. البته، مقدمه این استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی است. کشورهایی که از لحاظ سیاسی وابسته هستند، قادر نخواهند بود و اصلاً انگیزه ندارند که آزادی و استقلال اقتصادی را به دست آوردند. بحمدالله در مملکت ما، استقلال و آزادی سیاسی وجود دارد که دنباله آن، استقلال اقتصادی و بالاتر از همه استقلال فرهنگی است؛ آن هم فرهنگ مستقل با طرد نشانه های فرهنگ منحط و فاسد غربی از جامعه. در این باره، حرفها و بحثهای زیادی است که فعلاً می گذریم. (16)

نفی حضور غارتگرانه دشمن در کشور

ملت ایران وارد میدان شدند؛ سلطه دیکتاتوری وابسته را از سر خودشان راندند؛ حضور دشمن غارتگر را از کشورشان نفی کردند، دشمن را بیرون راندند؛ نظام فرهنگی غلط و سلطه تحمیلی فرهنگ بیگانه را تا آن جایی که توانستند، زدودند و جریان حق را حاکم کردند. طاغوت رفت و نیروی متکی به مردم و برخاسته از ایمان دینی سرِ کار آمد و همچنان که خدا وعده داده، برکات الهی نازل شد؛ «ولو انّ اهل القری آمنوا و اتقّوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض». خدای متعال وعده کرده است که اگر ایمان و تقوا به میدان بیاید، باب رحمت و برکت را هم باز می کند؛ و این کار صورت گرفت. (17)

نفی وابستگی، ظلم، سلطه و فساد

این که در نقطه ای از دنیا، نظامی سرِ کار بیاید که معتقد به نفی ظلم و استبداد باشد؛ معتقد به نفی وابستگی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی به قطبهای جهانی باشد. متّکی و معتقد به مردم سالاری باشد - یعنی برانگیخته بودن از سوی مردم و ملت خود - و همه این مفاهیم را هم از مبانی دینی و اعتقادی و ایمانی گرفته باشد، نه از قراردادهای اجتماعی- که فرق بین دموکراسی غربی و مردم سالاری ما در همین است و جای بحث و صحبت کردن و تفصیل دارد - خیلی مهم است. مردم سالاری دینی چون بر اساس یک اعتقاد دینی است، قابل نقض نیست؛ یعنی اگر کسی توانست در انتخابات تقلّب کند یا به شیوه ای نظر مردم را جلب کند که به ناحق نگاهشان به وی متوجه باشد - مثلاً ارزشی که در او نیست. وانمود کند در او هست، بعد، مردم به او اقبال کنند و رأی بدهند - در منطق مردم سالاری دینی او حقّی ندارد. این شیوه در منطق لیبرالیسم که پایه لیبرالیسم غربی است، کاملاً پذیرفته شده است؛ اما در منطق مردم سالاری دینی نه. سختگیری در این جا، به خاطر اتکاء به مبانی دینی و ایمانی، بیشتر است. پس نفی ظلم، سلطه، استبداد، وابستگی و فساد، همه منبعث و برخاسته از اعتقاد دینی است. (18)

نفی سلطه گران و ایستادگی در برابر آنان

امام بزگوار ما در این مدت در عین هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه، اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب راسخ سیاسی عالم یعنی حکومت دیکتاتوری حزبی کمونیستی در شوروی سابق و چین و اقمار آنها در اروپا و آفریقا و دیگر نقاط، و حکومتهای پارلمانی غربی که سلطه سرمایه داران و کمپانیها بر فکر و اخلاق و سرنوشت مردم به نام دموکراسی بود، راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگترین شاخصه آن است. نظام اسلامی در مکتب امام خمینی نظام عدل و ایمان و عقل و آزادگی و مردمگرایی است، و استقلال ملی و رد نظام سلطه بین المللی در مکتب امام بزرگوار ما دارای چنین ریشه های عمیقی است. ملتی که نظام اسلامی را انتخاب می کند از آن جا که مؤمن به اسلام و عاشق عدالت، و پایبند به منطق و عقل و دین، و آزاد از تحمیل و زورگویی است، به طور طبیعی همه قدرتهای سلطه گر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی عالم را نفی می کند و از همه زورگویان و چپاولگران و متجاوزان بین المللی روی بر می تابد و اگر از آنان تعرضی ببیند با همه توان در مقابل آنان می ایستد و از استقلال و شرف و آزادگی خود دفاع می کند، و از آن جا که معتقد به برادری همه مسلمانان و شرف همه انسانهاست در هر نقطه جهان که ملتی را مقهور دست ظلم و استکبار ببیند با آنان احساس همدردی می کند و اگر بر آزادی طلبی همت گمارند، دست کمک به آنها می دهد. دفاع شجاعانه ملت و دولت ایران از مردم مظلوم فلسطین و مواضع و رفتار صریح آنان در حمایت از ملتهای مبارز و به خون نشسته بوسنی و افغانستان و سودان و لبنان، و مواضع معروف و زبانزد آن در برابر دو ابرقدرت متعارض دیروز یعنی شوروی سابق و آمریکا، و نظر صریح و قاطع آن نسبت به رژیم غصب و ظلم و ترور صهیونی در کشور فلسطین اشغالی و موضع استوار و متقن و شجاعانه آن در برابر همه قلدران و زورگویان عالم تا امروز، همه و همه از این اندیشه های بنیانی نظام اسلامی سرچشمه می گیرد. (19)
در یک نگاه دیگر، چون این انقلاب ضد قدرتهای قلدر عالم بود، یعنی ابرقدرتها را یکجا و با هم نفی می کرد و می کند و ملت ایران به همه قدرتهای مستکبر عالم، «نه» گفت، پس هر جا ملتی زیر فشار یکی از این قدرتها قرار داشت و قرار داشته باشد، به این انقلاب علاقه مند است؛ چون حرف دل اوست. (20)

نفی سلطه پذیری، اصل «نه شرقی و نه غربی»

از جمله خصوصیات دیگر عصر جدیدی که امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادی از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهای بزرگ است؛ یعنی قرن بیستم در دنیا اتفاق افتاد وقتی ملتها یا گروههای مبارز، کار خودشان را آغاز می کردند و مبارزه را علیه یک سلطه و یک قدرت، مختصری پیش می بردند، خودشان را به یک قدرت دیگر وصل می کردند این که یک ملت، با اتکای به خود و با توکل به خدا، در مقابل با یک قدرت ظالم، به هیچ کس و هیچ قدرت اعتماد و اتکا نکند، راهی بود که ملت ایران به رهبری امام بزرگوار آغاز کردند و امروز در دنیا، این راه بتدریج رهروان زیادی پیدا می کند.
این دوران جدید که امام ما آن را با قیام و ایستادگی و اتکال به خدا و تکریم و تعظیم نسبت به ارزشهای معنوی و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز کرد، ان شاء الله ملتها را از شرّ سلطه های جهانی نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهای بزرگ مادی جهانی را نزدیک خواهد کرد. این، از برکات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر با عظمت و استثنایی خود، اولین ملتی بود که قدم در این دوران جدید گذاشت و پایه های آن را مستحکم کرد و با مقاومت خود، برای ملتهای دنیا، شاهدی بر صدق این ادعاها شد. (21)
آن روزی که در تقسیم بندی جهان میان بلوک شرق و بلوک غرب، دولتها و رژیمها و حتی تحولات سیاسی و انقلابی کشورها، ناچار باید به یکی از این دو مجموعه محلق شده و زیر نفوذ سران آن - یعنی شوروی یا آمریکا - قرار می گرفتند، اصل «نه شرقی و نه غربی»، اعلام شکستن این طلسم همگانی و رهایی از نفوذ قدرت هر دو ابر قدرت آن زمان بود. و امروز که با تحولات شوروی و اروپا، بلوک شرق منهدم گشته و شوروی از جایگاه ابر قدرتی فرو افتاده و رژیم آمریکا در صحنه یی به ظاهر بی رقیب، به تظاهرات مستانه و غرور آمیز خود سرگرم است و بدون پایبندی به قیود و رسوم معمول روابط جهانی، قلدرانه مطامع خود را بر مصالح همه ملتها ترجیح داده و در هر کاری خودسرانه دخالت می کند و برای تامین آنچه منافع خود فرض کرده، عنان گسیخته هر جنایتی را مرتکب می شود و بی محابا دست خود را تا مرفق به خون بی گناهان می آلاید و هر دو بلوک سابق شرق و غرب را، عرصه حضور نظامی و جاسوسی و تبلیغات و بهره کشی خود قرار داده است. اصل «نه شرقی و نه غربی» به معنای عدم تسلیم در برابر این افزونخواهی مستکبرانه و مقابله جدی با دست اندازی آن رژیم به منافع امت اسلامی و رد و نفی رسوم و قیودی است که آن رژیم به جای اصول پذیرفته بین المللی، از سوی خود و برای حفظ مطامع خود، وضع و جعل کرده است. (22)

نفی خودباختگی

ملت ایران، عزّت و سربلندی خود را از استقامت و خودباوری و نفی خودباختگی به دست آورده است و همه دنیا باید بدانند که این ملت به سمت کمال و رفاه و علم و معرفت و گسترش فرهنگ و به سمت همه نیکیها و زیباییها پیش خواهد رفت؛ امّا حتی یک روز و یک ساعت هم تسلیم فشارهای دشمنان نخواهد شد. (23)

نفی غرب، نفی سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان است

نفی غرب، به هیچ وجه به معنی نفی فناوری و علم و پیشرفت و تجربه های غرب نیست و هیچ عاقلی چنین کاری را نمی کند. نفی غرب، به معنای نفی سلطه غرب است؛ که هم سلطه سیاسی مورد نظر است، همه سلطه اقتصادی، هم سلطه فرهنگی. (24)

نفی قلدری نسبت به خود و ملّتهای دیگر

مساله دیگر، نفی قلدری است. ما با قلدری مخالفیم؛ حال این قلدر هر که می خواهد باشد و زورگویی او علیه هر که می خواهد باشد. آمریکا آن طرف دنیا نشسته است و می گوید «من رهبر جهانم»، و می خواهم نسبت به مسائل دنیا اظهار نظر کنم! این، قلدری است. ما می گوییم «شما بی خود می کنید که می خواهید در امور کشورهای دیگر دخالت کنید. شما کی هستید؟ بروید بنشینید مشکلات خودتان را برطرف کنید». خودشان تا گلو در مشکلات انسانی و اخلاقی فرو رفته اند. در جامعه آمریکایی امنیت نیست. کسی نمی تواند چند دلار در جیبش بگذارد و یک ساعت از شب رفته در خیابانها راه برود. مشکل امنیت خودشان را نتوانسته اند حل کنند. حالا می خواهند دنیا را آباد و اصلاح کنند! به شما چه! می گویند «فلان قطعنامه سازمان ملل اجرا نشده است.» ما باید بیاییم اجرا کنیم! به شما چه! شما کی هستید؟! ما با این رهبریی که اینها در دنیا برای خودشان قائلند، با قلدریی که اینها می کنند و با حضوری که در همه جای عالم پیدا می کنند، مخالفیم. هر جا نفت است، اینها حاضرند. هر جا تنگه و گذرگاه آبی حساسی ست، اینها حاضرند. به پشتیبانی یک دانش و فناوری پیشرفته، که آن هم متعلق به همه بشریت است و همه در ایجاد آن سهیم هستند ولی اینها بر اثر قلدری آن را در اختیار گرفته اند به همه دنیا می خواهند زور بگویند. ما در مقابل اینها ایستاده ایم، و به هیچ وجه حاضر نیستیم این قلدری را - نه نسبت به خودمان، نه نسبت به هیچ ملت دیگری - قبول کنیم. مخصوص آمریکا هم نیست. هر قلدر دیگری هم، در هر جای دنیا که بخواهد قلدری کند، با همین واکنش مواجه است. ما البته در امور کشورها دخالت نمی کنیم. اما قلدریها را نفی می کنیم. قبول نمی کنیم که کشوری بخواهد نسبت به ملتهای عالم قلدری کند. بالاتر از همه اینها و مادر همه اینها، پایبندی به اسلام و مقررات اسلامی در داخل کشور است. این را حاضر نیستند تحمل کنند. این را حاضر نیستند بپسندند و ببینند که ملتی با همه وجود ایستاده است تا قرآن را پیاده کند و به احکام اسلامی عمل نماید. (25)

نفی اختلافات ناسیونالیستی

دشمن از راههای مختلف توطئه می کند؛ یکی از راهها، اختلاف افکنی است. هر گونه اختلافی، هر جا که باشد بر خلاف نظر اسلام و قرآن است؛ چه اختلافات سیاسی باشد، چه اختلافات قبیله یی باشد. اختلافات ایلی و قبیله ای هم غلط است. همه مسلمانند، همه فرزندان این مرز و بومند، هم با هم برادرند؛ چه اختلافی؟ ما اختلاف ناسیونالیستی را در سطح دنیا نفی می کنیم. ما می گوییم ملتهای مسلمان باید با هم باشند. در میان یک ملت اقوام و طوایف مسلمان و تیره های گوناگون، چه اختلافی با هم می توانند داشته باشند؟ این کار شیطان است که بین ما اختلاف بیندازد. (26)
ما ناسیونالیسم را به معنای مثبتش قبول داریم. هر کس باید به میهن خودش علاقه داشته باشد. مگر می شود کسی از میهن خودش دور باشد؟ ناسیونالیسم به این معنا چیز خوبی است؛ اما این معنا که چون من اهل این جا هستم، پس بایستی علیه همه ملتهای دیگر توطئه کنم و بدخواه آنان باشم و علیه آنان کید و مکر داشته باشم، این بد است؛ یعنی اثبات وابستگی من به این جا، جزئیت من از خانواده عمومی و جهانی را نفی کند. معمولاً این ناسیونالیستها، وقتی که گرایش ناسیونالیستی در یک جا خیلی قوی می شود، این طوری هستند. (27)

نفی همه ظلمها، تعدیها و بدیها در عالم

آن چیزی که من شخصاً در آن هیچ شکی ندارم، این است که اگر ما بخواهیم این انقلاب و این بنای اسلامی را اسلامی نگهداریم، تا صد سال دیگر هم از دشمنی ابرقدرتها و تصمیم آنها بر قلع و قمع این بنا ذرّه یی کم نخواهد شد. البته ابرقدرتها که می گوییم، امروز به شکل سابق موجود نیست؛ اما گردن کلفتهای دنیا و در رأسشان آمریکا، بعد هم بقیه خرده ریزهایی که هستند - یعنی دنیا طلبهای عالم و طاغوتهای جهان - یک ذره با جمهوری اسلامی آشتی نخواهند کرد. البته مبادلات سیاسی و رفت و آمد و داد و ستد دارند. اینها نیازهای دنیوی و نقد فعلیشان است؛ اما نیاز دراز مدتشانس این است که این کانون معنویت - که صلای نفی همه ظلمها و تعدیها و بدیها را در دنیا زده - نباشد. حالا نبودنش هم دو گونه است: یا بتوانند با تبلیغات و انواع و اقسام تدابیری که دارند، از لحاظ کیفیت تغییرش بدهند؛ یا اگر نمی توانند، آن را محو فیزیکی کنند. (28)

نفی نظامهای مادّی حاکم بر روابط بین الملل

اصل قضیه این است که ملت ایران - که برای خدا قیام کرده و در راه او قدم برداشته - باید خدایی شود و به خدا اتکا کند، تا بتواند ان شاءالله این راه را با کمک الهی، به آخرین نقطه و نهایی ترین مرحله آن برساند. دنیای مادّی، دنیایی که رایحه و عطر معنویت را استشمام نکرد - که البته منظور قدرتهای حاکم بر این دنیا هستند؛ والّا در میان آحاد مردم و توده های ملتها، انسانهای سالم، صالح و خالص، کم نیستند- برایش قابل تصور نیست که نظامی بر مبنای معنویت به وجود آید و همه رابطه های معمول قدرتهای مادّی را نفی کند. مهمترین علتی که نظام جمهوری اسلامی، مورد بغض قدرتها و گردن کلفتها عالم و سردمداران حکومتهای جهان می باشد، همین است که این نظام با وجود و حضور خود نفی کننده نظامهای مادّیِ حاکم بر بسیاری از روابط بین المللی و روابط میان قدرتها و ملّتهاست. (29)

نفی سبک حکومت دو اردوگاه شرق و غرب

این دو اردوگاه غرب و شرق، با یکدیگر هم بشدّت مقابله داشتند و همدیگر را نفی می کردند؛ اما وقتی جمهوری اسلامی - این سبک جدید حکومت - پدید آمد، هر دو اردوگاه با حیرت و سپس با وحشت، در مقابل نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند!
علت چه بود؟ علت این بود که جمهوری اسلامی دارای خصوصیاتی بود که هر دو سبک حکومت رایج در آن دو اردوگاه را نفی می کرد و آنها را برای زندگی بشر، غلط و مضر می دانست و آن را اعلام می کرد. به عبارت دیگر، آن دو سبک حکومت که در شرق و غرب رایج بودند، مشترکاتی داشتند و فرهنگ عمومی در این کشورها یکسان بود. آن فرهنگ، عبارت از کشاندن آحاد مردم به غفلت و رها کردن زمام شهوات و هواهای نفسانی بود. این، چیزی بود که در هر دو سبک حکومت وجود داشت و وجود دارد. این، فرهنگ مشترک شرق و غرب است. (30)

نفی حاکمیت صهیونیسم بر فلسطین

جمهوری اسلامی حاکمیت دولت صهیونیست بر فلسطین اسلامی را ردّ می کند و سازش چند فرد فاسد و مطرود با غاصبان را فاقد ارزش می شمارد دخالت مالکانه آمریکا بر کشورهای عربی را محکوم می کند، خیانت بعضی از سران اسلامی به ملّتهای مسلمان خود را برای خوشامد آمریکا و صهیونیستها، زشت می دارد، مسلمانان را به شناختن قدرت عظیم خود - که امروز هیچ ابرقدرتی تاب مقابله با آن را ندارد - فرا می خواند، معرفت اسلامی و مقررات شریعت را قادر بر اداره کشورهای اسلامی می داند، فرهنگ تحمیلی غرب را که مظهر آن برهنگی و مستی و بی ایمانی است، برای کشورهای اسلامی زیانبخش می شمارد و کوته سخن، بر پیروی از قرآن و اسلام پای می فشارد. امروز هر یک از کشورهای اسلامی که آشکارا همین سخن را بگوید و همین مواضع را اتخاذ کند. یعنی اسرائیل غاصب را نفی کند، دخالتهای قلدرانه آمریکا را نفی کند، میگساری و بی بند و باری و فساد جنسی و آمیختگی زن و مرد را نفی کند. خیانت سازشکاران با صهیونیستها را نفی کند، مسلمانان را به وحدت و مقاومت در برابر ابرقدرتها فرا بخواند، احکام اسلامی را در حکومت و اقتصاد و سیاست و غیره عملی کند، همین تبلیغاتی که امروز بر ضد ایران اسلامی همه جا می پراکنند، بر ضدّ آن کشور و سران آن عیناً همه این تهمتها و دشنامها و نارواها را خواهند گفت و خبرگزاریهای استکباری و صهیونیستی و رادیوهای آمریکا و انگلیس و پیروان آنها همین بد دهنی و یاوه پردازیها را درباره آن خواهند کرد. (31)

پی‌نوشت‌ها:

1- رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج 6، صص 221 و 222.
2- حضرت امام خمینی، صحیفه امام،ج 11، ص 160.
3- همان، ج 14، ص 85.
4- همان، ج 12، ص 148.
5- همان، ج 9، ص 75.
6- همان، ج 6، ص 35.
7- همان، ج 8، ص 25.
8- همان، ج 15، ص 244.
9- رهبر معظم انقلاب اسلامی، پیام به حجاج بیت الله الحرام، به تاریخ 1379/12/12.
10- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با میهمانان داخلی و خارجی دهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، به تاریخ 1378/2/12.
11- رهبر معظم انقلاب اسلامی، خطبه های نماز جمعه تهران، به تاریخ 1379/2/23.
12- رهبر معظم انقلاب اسلامی، خطبه های نماز جمعه تهران، به تاریخ 1379/2/23.
13- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 108.
14- مقام معظم رهبری در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به تاریخ 1376/7/30.
15- رهبر معظم انقلاب اسلامی، خطبه های نماز جمعه تهران، به تاریخ 1372/3/14.
16- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با ائمه جمعه، روحانیون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم، به تاریخ 1368/9/1.
17- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با مردم آستان قم، به تاریخ 1383/10/19.
18- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، به تاریخ 1382/2/22.
19- رهبر معظم انقلاب اسلامی، پیام به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی، به تاریخ 1377/11/21.
20- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با ائمه جمعه، علما، مسؤولان و اقشار مختلف مردم نیشابور، قصر شیرین، سر پل ذهاب گیلان غرب نفت شهر، سومار، رشت، خدابنده و قیدار و جمعی از روشندلان و گروهی از زائران پاکستانی، به تاریج 1368/8/3.
21- مقام معظم رهبری، حدیث ولایت، ج 4، صص 277 و 278.
22- رهبر معظم انقلاب اسلامی، پیام به مناسبت دومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) به تاریخ 1370/3/13.
23- مقام معظم رهبری، بیانات در اجتماع با شکوه زائر+ان مرقد مطهر، در سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره)، به تاریخ 1376/3/14.
24- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دومین روز از دهه مبارک فجر، به تاریخ 1377/11/13.
25- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با اعضاء سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، به تاریخ 1371/11/6.
26- رهبر معظّم انقلاب اسلامی، بیانات در اجتماع بزرگ مردم در خرم آباد، به تاریخ 1370/5/30.
27- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با اعظای ستاد برگزاری کنفرانس جهانی اهل بیت (علیهم السلام)، به تاریخ 1369/1/26.
28- رهبر معظّم انقلاب اسلامی، دیدار فرمانده کلّ، نماینده ولیّ فقیه، فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمایندگی نیروی زمینی سپاه پاسداران، به تاریخ 1370/2/21.
29- رهبر معظّم انقلاب اسلامی، دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام اسلامی، به تاریخ 1369/2/7.
30- رهبر معظّم انقلاب اسلامی، خطبه های نماز جمعه، به تاریخ 1369/1/10.
31- رهبر معظّم انقلاب اسلامی، پیام به حجاج بیت الله الحرام، به تاریخ 1372/2/25.

منبع مقاله: (1388)، ساخت حقوقی و حقیقی نظام جمهوری اسلامی ایران، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.



 

 

نسخه چاپی