نزول آیه ی مودت، روایت ها و دیدگاه ها (2)
نزول آیه ی مودت، روایت ها و دیدگاه ها(2)

 

نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی




 

بررسی و ردّ دیگر نظریات

در برابر نظریه ی مورد قبول، نظریات دیگری نیز آمده، که مودّت را در آن بزرگواران منحصر می کند:

1. معنای (القربی) نزدیکی و خویشاوندی بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قریش است که موجب قرابت می شود. از این روست که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
إلا أن تصلوا ما بینی و بینکم من القرابة؛
مگر این که بین من و خویشانم همواره دوستی را حفظ کنید.
2. منظور از «قربی» نزدیکی و ارتباط با خداوند است. پس در واقع معنای آیه این گونه می شود: مگر این که با کارهای شایسته به خداوند مهرورزی نمایید.
3. منظور از «قربی» خویشان و نزدیکان می باشد؛ ولی نه خویشان پیامبر بلکه با کسانی از خویشان خود مهرورزی داشته باشید که با شما ارتباط و دوستی دارند.
4. آیه ی مودّت به آیه (قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ )؛ (1)«(ای پیامبر!) بگو: هر آن چه از شما مزد و اجر خواستم پس برای شماست» نسخ شده و حکم آن از بین رفته است.

نظریه ی چهارم را همه ی دانشمندان رد کرده اند، تا جایی که برخی از علما بر زشتی آن به روشنی سخن رانده اند. البته ما بیان کردیم که بین دو آیه هیچ منافاتی نیست، بلکه یکی از آن دو آیه تأکیدی بر آیه ی دیگر است.
امّا نظریه ی سوم، شایسته بحث و بررسی نیست؛ چرا که هیچ گونه دلیلی ندارد و ارزش بحث ندارد، به همین جهت صاحبان تفسیر به آن نپرداخته اند.
نظریه ی دوم که منظور از «قربی» تقرّب و نزدیکی به خداوند است؛
از حسن بصری نقل شده است (2) و از ظهور گفتار عینی حنفی معلوم می شود که آن را پذیرفته است (3) و ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری به روایت احمد از مجاهد از ابن عباس به آن استدلال نموده است، که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
(قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً ) علی ما جئتکم به من البیّنات و الهدی إلّا أن تقربّوا الی الله طاعته؛
«بگو: هیچ گونه اجر و مزدی» برای هدایت و خواندن آیات الهی «نمی خواهم» مگر این که با فرمان برداری از خداوند به او نزدیک شوید.
ولی ابن حجر گفته است: در سند این روایت، ضعف و سستی است. (4)
این نظریه نیز به طور کامل مردود است؛ زیرا از طرفی بر خلاف معنای متبادر از آیه می باشد و از طرف دیگر، با روایات صریح مخالفت دارد و نیز با ذوق سالم و صحیح ناسازگار است.

بررسی و نقد دیدگاه اول

1. بررسی سند

ابن تیمیّه فقط همین نظر را یاد آور شده و دیگر نظریات را نقل نکرده است. ابن حجر آن را برگزیده و شوکانی آن را بر بقیه نظریات برتری داده است. اینان دلیل آن را روایت احمد، بخاری و مسلم از طاووس، از سعید بن جبیر، از ابن عباس قرار داده اند که در ابتدای نقل روایت ها گذشت، ولی به این روایت از دو جهت مهم، ایرادهایی وارد است:
جهت یکم: بررسی سند روایت

1. شعبة بن حجّاج

راوی اصلی این روایت «شعبة بن حجّاج» می باشد و این شخص دروغ گو و درباره ی اهل بیت علیهم السلام بسیار دروغ پرداز بوده است.
شریف مرتضی رحمه الله می گوید:
این شخص از جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام) روایت کرده است که حضرتش ابوبکر و عمر را دوست داشته! (5)
کسی که چنین دروغی را بسازد، هیچ بعید نیست که روایتی را از ابن عباس درباره نزول این آیه نیز بسازد.

2. یحیی بن عباد ضبعی بصری

راوی دیگر این حدیث از شعبه، نزد احمد «یحیی بن عباد ضبعی بصری» می باشد. خطیب بغدادی گوید: یحیی در بغداد ساکن شد و از شعبه روایت کرد... احمد بن حنبل از او روایت می کند... . (6)
ابن حجر عسقلانی او را از رجال «بخاری» که مورد بحث و بررسی قرار داده اند، آورده و از ساجی نقل کرده است که او، در نقل روایت ضعیف و سست می باشد. از ابن معین نیز نقل شده است که او قابل اعتماد نیست، اگر چه او را راستگو دانسته است. (7)
خطیب با سند خویش از ابن مدینی روایت کرده است که از پدرم شنیدم که می گفت: یحیی بن عبّاد کسی نیست که من از او روایت نقل کنم، بشّار خفّاف از او بهتر است.
آن گاه با سند خود از یحیی بن معین روایت کرده است که او قابل اعتماد نبود، مطالبی را شنیده و فردی راست گو بوده است، ولی نزد او آمدیم، پس نوشته و کتابی را نشان داد که نمی توانست آن را خوب بخواند. پس ما نیز از او روی برگرداندیم.
هم چنین با سند خویش از ساجی روایت کرده است که یحیی بن عباد در نقل روایت، ضعیف و سست است. بعضی از مردم بغداد از او روایت می نمایند.
شنیدم که حسن بن محمّد زعفرانی که از طریق او از شعبی و غیر او روایت می کرد و هیچ کس از راویان بصره مانند بندار و ابن مثنی از او روایت نکرده اند. و ذهبی در میزان الاعتدال خود، فقط تضعیف او را از ساجی آورده است. (8)

3. محمّد بن جعفر

راوی دیگر این روایت، از شعبه در نقل بخاری، محمّد بن جعفر غندر می باشد. ابن حجر و ذهبی او را در بخش کسانی که مورد اختلاف نظر هستند، آورده اند و قول آن دو برگرفته از گفتار ابوحاتم است، آن جا که می گوید: «حدیث او از غیر شعبه نوشته می شود، و به او می توان احتجاج کرد». (9)

4. محمّد بن بشار

راوی دیگر این حدیث از غندر، محمّد بن بشار می باشد و بیشتر بزرگان اهل سنّت در او حرف دارند و ابن حجر اسم او را در بخش موارد اختلافی آورده و تضعیف او را در نقل روایت از ابن فلّاس نقل کرده است.
یحیی بن معین نیز او را ضعیف می دانسته و از ابوداوود نقل کرده که: «اگر پاکی و راستی او نبود، حدیث هایش به کنار نهاده می شد». (10)
ولی ابن حجر در میزان الاعتدال گفته است: فلّاس او را دروغ پرداز دانسته است و از دورقی نقل کرده است که «نزد ابن معین بودیم، سخن از بندار به میان آمد، دیدم که یحیی به حدیث های او ارزشی نمی نهد و او را ضعیف می داند».
و نیز گفته است: قواریری را دیدم که او را نمی پسندد، و او کبوترباز بود! (11)

سخن منصفانه

آن چه بررسی شد وضع و حال بیشتر سندهای روایت طاووس از ابن عباس بود و انصاف این است که این روایت حجیّت ندارد تا چه رسد به این که با روایت های صحیح و درست معارضه کند.
افزون بر این که سخن حاکم نیشابوری در کتاب تفسیر، صراحت دارد بر این که روایت بخاری و مسلم از طریق طاووس از ابن عباس کلام حقی است. این همان کلام حاکم نیشابوری است که «بخاری و مسلم در تفسیر این آیه فقط بر حدیث عبدالملک بن میسرة زرّاد از طاووس از ابن عباس اتفاق نظر دارند؛ که عباس گفته است: آیه فقط در خویشان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله نازل شده است.
از طرف دیگر، ابوحیّان آن را به گونه ای قطعی از ابن عباس نقل کرده است؛ چرا که او بعد از نقل نظر حق، گفته است: و همین مطلب را علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام گفته است و این آیه را در هنگام اسارت در شام، شاهد قرار داده است.
البتّه نظر ابن جبیر، سدّی و عمرو بن شعیب نیز همین گونه است و بنابر همین معنا، ابن عباس گفته است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: چه کسانی خویشاوندان تو هستند که مهرورزی به آنان بر ما واجب شده است؟
فرمودند:
علی و فاطمة و أبناهما؛ (12)
علی و فاطمه و فرزندانشان علیهم السلام.

2. بررسی عمیق در فهم حدیث

در این باره بیان چند نکته لازم است:
نخست آن که معقول نیست که خداوند و فرستاده اش مشرکان را مورد خطاب قرار داده و از آنان پاداش و اجر و مزد رسالت بخواهند، زیرا که مشرکان، کفر ورزیده و اصل این رسالت را تکذیب کرده اند. پس چگونه می شود از آنان اجر و مزد خواست؟
دوم آن که این آیه در مدینه نازل شده است، ما پیش تر در دلیل نزول آن، روایت هایی را درباره ی انصار نقل کردیم.
سوم آن که همان گونه که گذشت در صورتی که این آیه را مکّی بدانیم، روی سخن با مسلمانان خواهد بود نه مشرکان.
بعد از همه ی این اشکالات، اگر سند و معنای این حدیث را که در مسند احمد و صحیح بخاری و مسلم از طاووس از ابن عباس آمده، قبول نماییم؛ شکی نیست که در همین روایت، سعید بن جبیر به قول حق معتقد بوده است. اما نظر ابن عباس متعارض است و تعارض در دو حدیث به سقوط و بی ارزشی هر دو می انجامد.
بنابراین، دلیلی بر این که، مراد از خویشاوندی بین پیامبر و قریش است، نخواهد ماند؛ زیرا فرض بر این است که تنها دلیل، همین روایت بود.
ولی سخن درست این است که ابن عباس از پیروان و شاگردان مدرسه اهل بیت علیهم السلام می باشد و هیچ گاه با گفتار و نظر آن ها مخالفت نمی نماید و پیش تر ثابت شد که امیرمؤمنان علی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام به صراحت و روشنی فرمودند که آیه درباره خودشان نازل شده و هیچ کس در سند این دو روایت خدشه ننموده است و هم چنین دو سبط و نواده ی پیامبر و دو امام راستگو؛ یعنی امام باقر و صادق علیهما السلام نیز بر این معنا تصریح دارند. پس چگونه ابن عباس در رأی با آن ها مخالفت می نماید؟!
هرگز، این گونه نبوده است؛ بلکه برخی از این گروه در جانب گرایی و تقلّب، زیاده روی کرده اند و بر زبان ابن عباس مطالبی قرار دادند و به او ناسازگاری و مخالفت با امیرمؤمنان علی علیه السلام را مانند قضیّه ی ازدواج موقّت نسبت دادند. به گونه ای در این باره روایتی را جعل کرده اند که علی علیه السلام ازدواج موقّت را حرام می دانست، به آن حضرت خبر رسید که ابن عباس آن را حلال می داند، حضرت به او فرمود: تو مردی فراموش کار هستی! با این حال ابن عباس از نظر خود برنگشته و هم چنان آن را حلال می دانسته است! (13)
البتّه از این گونه نمونه ها بسیار است که قصد طولانی کردن سخن را نداریم. منظور ما این بود که وقتی این گروه متعصّب و جانب گرا، دیدند بیشتر صحابه و یاران پیامبر با سندهای محکم و معتبر نزول آیه در باره ی اهل بیت علیهم السلام را روایت می نمایند و امامان اهل بیت علیهم السلام بر این نظریه اتّفاق کاملی دارند؛ ابتدا تلاش کردند که احادیث را سست و بی پایه جلوه دهند، سپس در مقابل آن، حدیثی را از قول عالمی که خود پیرو اهل بیت است، جعل و تزویر نمایند تا بین آن ها تعارض ایجاد کنند و به پندار خودشان بین آنان اختلاف بیندازند.
آن گاه در آینده کسانی مانند ابن تیمیّه و پیروانش پا به عرصه وجود بگذارند و به همین حدیث جعلی، استدلال کنند و حدیث صحیح مورد اتفاق تمامی مسلمانان را دروغ بدانند.

دو یادآوری مهم

در این جا تذکر دو نکته مهم ضروری است:
نخست آن که فخر رازی بعد از آوردن دلیل و حجّت های زیاد بر لزوم دوستی اهل بیت علیهم السلام و پیروی و احترام آن ها و ناروا دانستن کینه ورزی و دشمنی با آن ها، فهمیده است که این مطالب با امامت ابوبکر و عمر و بزرگداشت تمامی صحابه، به خاطر اعمالی که آن ها نسبت به اهل بیت علیهم السلام روا داشته اند منافات و تناقض دارد؛
از این رو تلاش کرده است که آن را جبران نماید و گفته است: «در آیه (إلّا المودة فی القربی) مقام و رتبه بزرگی برای صحابه پیامبر ثابت می شود؛ زیرا خداوند فرموده است:
(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‌*أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ‌)؛(14)
آنان که پیشی گرفتند، همانا نزدیک و مقرّب هستند.
پس هر کس از خداوند اطاعت کند نزد خداوند مقرّب و نزدیک تر است و شامل معنای آیه ی مودّت می شود.
فخر رازی بعد از این بیان، چنین نتیجه می گیرد و می گوید:
آیه به لزوم دوستی خاندان پیامبر و دوستی اصحاب او دلالت دارد و این رتبه بزرگ فقط بنابر نظر اصحاب ما اهل سنّت و جماعت که محبّت و دوستی بین خاندان پیامبر و اصحاب او را جمع کرده اند، صحیح و درست می باشد.
آن گاه فخر رازی به سخن یکی از گویندگان اشاره می کند و می گوید:
از گوینده ای شنیدم که می گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح من رَکِب فیها نجا؛
مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است، هر کس در آن سوار شود نجات پیدا می کند.
پیامبر در سخن دیگری:
أصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم؛
اصحاب من مانند ستارگان هستند، از هر کدام پیروی نمایید، هدایت می شوید.
ما هم اکنون در دریای تکلیف قرار داریم و امواج شبهه ها و فتنه ها به ما برخورد می نماید و هر کس در این دریا باشد به دو چیز احتیاج دارد:
1. کشتی بی عیب و نقص از هر گونه رخنه ای.
2. ستارگان نورانی و آشکار.
هر گاه کسی به آن کشتی سوار شود و نگاهش بر آن ستارگان بیفتد، امید سلامتی وی بیشتر است.
پس همین طور است که هم کیشان ما به کشتی دوستی خاندان محمّد سوار شدند و چشمانشان را بر ستارگان صحابه قرار دادند و امیدوارند که خداوند امنیت و سلامتی دنیا و آخرت را برای ایشان رقم بزند. (15)
گفتنی است که نیشابوری نیز همین عبارت فخررازی را آورده و گفته است: یکی از گویندگان گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجا و من تخلف عنها غرق؛
مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر کس در آن سوار شود نجات می یابد و هر کس تخلّف کند، غرق خواهد شد.
پیامبر در سخن دیگری فرمود:
أصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم؛
اصحاب من همانند ستارگان هستند به هر کدام که اقتدا کنید هدایت خواهید شد.
اینک ما بر کشتی محبّت آل محمّد علیهم السلام سوار می شویم و به ستارگان درخشان- که همام آثار اصحاب است- می نگریم تا از دریای تکلیف و تاریکی نادانی و امواج شبهه ها و گمراهی ها نجات یابیم. (16)
آلوسی نیز عبارت رازی را آورده و آن را حکیمانه دانسته است و بعد درباره لزوم محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آنان و حرمت دشمنی و کینه و مخالفتشان، گفته است:
«با همه ی این توصیفات (پیرامون اهل بیت علیهم السلام) آن چه را بزرگان اهل سنّت درباره ی صحابه ی پیامبر اعتقاد دارند کاملاً درست می دانیم و دوستی اصحاب را واجب روشنی می شماریم؛ زیرا شارع آن را واجب و لازم دانسته و دلیل های روشنی بر آن برپا شده است و از ظرافت های حکیمانه، همان سخنی است که امام رازی از بعضی گویندگان نقل کرده است... . (17)

بررسی این گفتار

به راستی نیشابوری و آلوسی، راه درست را پیش رفته اند که از سخنِ آغازین فخررازی پیروی نکرده اند؛ چرا که ما متوّجه نشدیم که آن مطلب با آیه ی مودّت چه ارتباطی دارد. علاوه بر این که اشکالات اساسی دارد؛ از جمله آیه ی (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‌*أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) در کتاب های شیعه و سنّی آیه به امیرمؤمنان علی علیه السلام تفسیر و معنا شده است. (18)
اما درباره ی داستان حکیمانه آن شخص گوینده باید بگوییم که از بخت بد این گوینده- و این گونه گویندگان- گفتار روشن و صریح ده ها امام و محدّث قابل اعتماد سنّی، بر باطل بودن حدیث ستارگان و جعلی بودن آن دلالت دارد. برای نمونه:
احمد بن جنبل درباره آن می گوید: این حدیث صحیح و درست نیست.
بزّار می گوید: این گفتار از پیامبر، صحیح نمی باشد.
دارقطنی می گوید: این حدیث سست و بی پایه است.
ابن حزم می گوید: این روایت دروغین، جعلی و پوچ است و هرگز درست نیست.
بیهقی این گونه اظهار نظر می کند: تمامی سندهای آن، ضعیف و سست است.
ابن عبدالبر می گوید: سندهای آن درست نیست.
ابن جوزی می گوید: این حدیث درست نیست.
ابوحیان می گوید: رسول خدا چنین حدیثی نگفته است، این حدیث جعلی است که درست نیست به پیامبر خدا نسبت داده شود.
ذهبی می گوید: این حدیث پوچ و باطل است.
ابن قیّم نیز به برخی از سندهای آن اشاره می کند و می گوید: هیچ کدام از آن ها درست نیست.
دانشمندان دیگری نیز هم چون ابن حجر عسقلانی، جلال الدین سیوطی، سخاوی، متقی هندی، مناوی، خفاجی، شوکانی و.... آن را ضعیف و بی پایه دانسته اند. (19)

یادآوری دوم

فخر رازی در جهات بزرگداشت بسیار این چهار وجود پاک از خاندان پیامبر چنین می نگارد:
جهت سوم: دعا برای خاندان پیامبر رتبه و مقام بزرگی است و برای همین این دعا را در انتهای تشهّد هر نماز قرار داده اند که: خداوندا! درود فرست... .
یکی از دانشمندان ما، مطالبی شگفت انگیز دارد که به صورت کامل آن را در این جا می آوریم. وی در ضمن نکته سودمندی می نویسد:
قاضی نعمانی می گوید: خداوند در کتاب خود قرآن فرموده است:
(إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً)؛(20)
همانا خداوند و فرشتگان او بر پیامبر درود و سلام می فرستند، ای کسانی که ایمان آوردید! بر او درود و سلام فرستید و کاملاً پیرو فرمان او باشید.
پس پیامبر صلی الله علیه و آله برای امّت خود آن را روشن نمودند و دوستان و خاندان خود را بعد از خود قرار دادند و این باعث افتخار آن هاست و در غیر آن ها یافت نمی شود و در غیر آن ها دانسته نشده است.
پس وقتی از ایشان چگونگی درود و سلام را پرسیدند، فرمود: بگویید:
اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد کما صلّیت علی إبراهیم و آل إبراهیم إنّک حمید مجید؛
خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست همان طور که بر ابراهیم و خاندان او درود فرستادی، همانا تو ستوده و باشکوه هستی.
بنابراین، درود بر پیامبر و خاندان او که از جانب خداوند امر شده، فقط دعا برای آن ها نیست، آن گونه که اهل سنّت می پندارند؛ زیرا کسی را نمی شناسیم که بر پیامبر دعا نموده باشد و ایشان پسندیده باشند، و هیچ گاه کسی را نمی شناسیم که پیامبر به او فرمان دهد که به حضرتش دعا کند و اگر حضرت فرمان می دادند باید آن شخص شفیع و واسطه، رها می شد و اگر جواب آیه (صلّو علیه: بر او درود فرستید) همان صلوات و درود بر محمّد و خاندان محمّد باشد؛ فرمان الهی مردود می شد، مانند کسی که به دیگری بگوید: این کار را انجام بده، آن گاه بگوید: خودت این کار را انجام بده.
و در صورتی که منظور از درود، دعا باشد، گفتار ما «خداوندا!» بر محمّد و خاندان محمّد درود بفرست» به این معنا خواهد بود که «خداوندا! برای او دعا کن» که این معنا صحیح و درست نیست.
از طرفی، صحابه پیامبر همواره بر او و خاندان او درود می فرستادند.
پس هنگامی که امویان بر مردم چیره شدند، درود بر خاندان را در نامه ها و گفتارشان حذف کردند و گویندگان آن را مجازات نمودند، فقط به خاطر کینه و دشمنی که با خاندان او که دوستی آنان لازم بوده است، داشتند.
با عنایت به این که آن ها روایت کرده اند: روزی پیامبر شنید که مردی فقط بر او درود و صلوات می فرستد و برخاندان او درود نمی فرستد، فرمودند:
لا تصلّوا علیّ الصلاة البترة؛
بر من درود ناقص و دم بریده نگویید.
آن گاه او را به آن صلوات که در ابتدای مطلب گفتیم، آموزش داد.
او در ادامه می نویسد: و هنگامی که عباسیان بر مردم چیره شدند درود بر خاندان پیامبر را باز گرداندند و مردم را به آن فرمان دادند و تا به امروز تعدادی از آنان مانده اند که به هنگام ذکر پیامبر، بر خاندان او صلوات نمی فرستند.
عملکرد آنان این گونه بود و آنان هیچ گاه درنیافتند که معنای درود بر آن ها، غیر از دعا می باشد- و در این معنا، اندکی پایین آوردن مقام و درجه آن هاست- زیرا آن ها به دعای رعیت و مردم نیازمند می شوند؛ پس چگونه خواهد بود اگر بدانند که معنای صلوات و درود در این جا به معنای پیروی می باشد؟ و به همین معنا است «اسب مصلّی»؛ یعنی اسب تابع و پیرو.
پس نخستین کسی که صلوات فرستاد، پیامبر بود. هنگامی که جبرئیل به او صلوات را آموخت، از او پیروی کرد، سپس حضرت علی علیه السلام از پیامبر پیروی کرد و صلوات فرستاد؛ زیرا او اولین کسی است که با این صلوات و درود از پیامبر پیروی نمود. پس خداوند پیامبر را نوید داد که در امت او کسی را به جای او قرار می دهد که صلوات و پیروی از او می نماید و این هنگامی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از خداوند خواست و عرضه داشت:
(وَاجعَل لی وَزیراً مِن أَهلی اشدُد بِهِ أَزری)؛
و از خاندان من یاور و وزیری- یعنی علی را- قرار بده. او را پشت گرمی من قرار بده.
آن گاه فرمود:
(صَلُّوا عَلَیهِ).
یعنی ولایت و محبّت علی علیه السلام را پذیرا شوید و به فرمان او گردن نهید.
پیامبر فرمود: بگویید: «خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود بفرست». این بدین معناست که از خداوند بخواهید که ولایت و سرپرستی فرماندارانی را برپا نماید که هر کدام از دیگری پیروی می نمایند؛ همان طور که در خاندان ابراهیم علیه السلام این گونه بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «و بر آن ها برکت و فراوانی ببخشای»؛
یعنی زیادی و فزونی را در آن ها قرار بده و امامت را از آن ها قطع نفرما.
و کلمه «آل» اگر چه عمومیت بر دیگران نیز دارد؛ ولی معنای مورد نظر، همان بزرگواران هستند؛ زیرا در پیروان و خاندان و فرزندان ایشان هم کافر و هم بدکار وجود دارد که شایسته نیست بر آن ها درود فرستاده شود.
بنابرآن چه گذشت، روشن شد که درود و صلوات بر آل محمّد، همان باور داشت سرپرستی او و امامان از فرزندان پاک و پاکیزه ایشان می باشد؛ زیرا دین مردمان به وسیله آن ها به رشد واقعی و کمال می رسد و نعمت و رفاه بر آنان به نهایت می رسد و آنان همان نمازی هستند که خداوند فرموده است، موجب دوری از زشتی ها و پلیدی ها می شود؛ زیرا نمازهای واجبی که خوانده می شود در بسیاری از موارد این گونه نیستند. (21)

روشنی دلالت آیه

کوتاه سخن این که معنای این آیه بر لزوم مهرورزی اهل بیت علیهم السلام کاملاً روشن است.
1. چه این که آیه در مدینه فرود آمده باشد و چه در مکه با در نظر گرفتن روایت ها یا بدون در نظر گرفتن آن ها.
2. و چه استثنا منقطع باشد، آن سان که نظریه ی بسیاری از دانشمندان سنّی می باشد.
از طرفی، یکی از دانشمندان بزرگوار ما هم چون شیخ مفید بغدادی رحمه الله با توجه به این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ گاه مزد و پاداشی برای رساندن وحی و پیامبری نمی خواهد، می نویسد:
این نظریه که خداوند مزد پیامبرش را دوستی اهل بیت او علیهم السلام قرار داده است، درست نیست و هم چنین مزد خود ایشان نیز نمی تواند باشد؛ زیرا مزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همان پاداش همیشگی است که در هم جواری و نزدیکی با خداوند می باشد.
از سوی دیگر، به خاطر این که دادگستری و بخشندگی خداوند بر عهده خودش می باشد و سزاوار نیست که بندگان وظیفه ای در برابر این گونه کارها قرار دهند؛ زیرا باید تمامی کارها خالص برای خداوند باشد و هر کاری بر او باشد، مزد ایشان نیز بر عهده خود خداوند است، نه دیگران.
افزون بر این که خداوند متعال می فرماید:
(وَ یَا قَوْمِ لاَ أَسْئلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ)؛
و ای قبیله و امت من! از شما هیچ پاداش و مالی نمی خواهم، فقط پاداش من بر عهده خداوند می باشد.
در آیه دیگری می فرماید:
(وَ یَا قَوْمِ لاَ أَسْئلکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذی فَطَرَنی)؛
ای قبیله من! هیچ پاداشی از شما نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده کسی است که مرا آفرید.
بنابراین، اگر شخصی از معنای آیه مودّت سوال کند که مگر خداوند از آن ها در برابر انجام وظیفه ی الهی پاداش نخواسته است؟ پاسخ می دهیم: مطلب این گونه نیست؛ زیرا به دلیل عقلی روشن و آیات شریفه قرآن توضیح دادیم و استثنا در این آیه از معنای جمله قبل از «إلّا» نمی باشد؛ بلکه استثنا منقطع و خارج از جمله است. پس معنا بدین گونه می شود: «بگو از شما پاداشی نمی خواهم، ولی دوستی و مهرورزی خاندان خود را لازم می دانم و شما را نسبت به آن بازخواست می کنم».
بنابراین، جمله ی اول آیه کاملاً معنای جداگانه دارد و استثناء (إلّا المودّة فی القُربی) جمله ی دیگری است که فائده ی آن، لزوم مهرورزی در خویشاوندان مخصوص پیامبر است.
این گفتار، همانند آیه ی دیگری از قرآن است که می فرماید:
(فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ‌* إلّا إِبلیسَ)؛
پس تمامی فرشتگان سجده نمودند مگر ابلیس.
در این آیه «إلا ابلیس» به معنای ولیکن ابلیس می باشد، و از جمله قبلی خود استثنا نشده است.
و نیز مانند آیه ی دیگری است که می فرماید:
(فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِینَ‌)؛
پس آنان دشمنان من هستند مگر پروردگار جهانیان.
معنای آن، چنین است که پروردگار جهانیان دشمن من نیست.
هم چنین مانند گفتار شاعر است که می گوید:

وبلدة لیس لها انیس ... إلّا الیعافیر و إلّا العیس؛ (22)

و چه بسیارند شهرهایی که هیچ دوست و مونسی ندارد؛ مگر آهوی وحشی و شتران بیابانگرد.
3. و چه استثنا متّصل باشد که بعضی از علمای اهل سنّت هم چون زمخشری، نسفی و دیگران آن را پذیرفته اند. (23)
البته از بزرگان مذهب ما نظیر شیخ طوسی رحمه الله نیز آن را جایز دانسته است. وی در تفسیر تبیان می نویسد:
در این استثنا دو دیدگاه وجود دارد:
نخست این که استثنا منقطع است، زیرا مهرورزی به خاندان از پاداش و مزد مالی نمی باشد که در این حدیث معنا این گونه می شود: «شما را به دوستی نزدیکان پند و موعظه می نمایم».
دوم این که استثنا متّصل و واقعی باشد که معنا در این صورت این گونه می شود: «مزد دوستی اهل بیت و خاندانم هست» البته گویا که مزد من است، اگر چه واقعاً اجر و مزد نیست. (24)
دانشمند دیگری از بزرگان شیعه این دیدگاه را جایز دانسته است.
شیخ طبرسی رحمه الله می نویسد:
(... در إلّا المودّة) دو قول وجود دارد:
نخست آن که استثنا منقطع است؛ زیرا این مهرورزی با اسلام آوردن جبران می شود. پس پاداش پیامبری نمی شود.
دوم آن که استثنا متصل باشد که معنا این گونه می شود: «از شما پاداشی نمی خواهم مگر آن چه را خود به عنوان پاداش پذیرا شوم و به آن خشنود گردم»؛ همان طور که از دیگری کاری می خواهی پس طرف مقابل در برابر آن پولی می خواهد، می گویی: «پول مرا، برآورده شدن کار من قرار بده».
در واقع معنا این گونه می شود که هیچ پاداشی نمی خواهم، و اگر پاداشی بخواهم، نفع و بهره آن به خودتان می رسد. پس گویی پاداشی از شما نخواسته ام.
البته توضیح این بحث در آیه: (قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ)؛
«بگو: هر پاداشی از شما بخواهم پس برای شماست» گذشت.
شیخ طبرسی در ادامه به حدیثی اشاره می کند و می گوید:
ابوحمزه شمالی در تفسیر خود گفته است: عثمان بن عمیر، از سعید بن جبیر، از عبدالله بن عباس این گونه روایت نموده است: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به مدینه قدم نهادند و پایه های دین اسلام را محکم و استوار نمودند، انصار در بین خود گفتند: نزد رسول خدا می رویم و می گوییم: گرفتاری های مالی زیاد بر تو روی آورده، پس این دارایی های ما را بپذیر... . (25)

اصل در استثنا

این بود مطالبی که درباره ی استثنا آیه مطرح شده است؛ ولی در جای خود روشن و ثابت شده است که هر گاه شک داشتیم که استثنا متصل است یا منقطع، اصل در این جا، حکم به اتصال استثنا می کند و تا آن جا که ممکن باشد باید به همان معنا حمل شود، به همین جهت برخی از علمای اهل سنّت مانند بیضاوی از ذکر نظریه استثنا متصل طرفداری کرده و استثنا منقطع را به عنوان قولی، مطرح کرده اند؛ بلکه بعضی از بزرگان ما استثنا منقطع را نپذیرفته اند. شهید شوشتری رحمه الله در این باره می نویسد:
نزد پژوهش گران زبان عربی و لغت دانان ثابت شده است که استثنا منقطع مجاز و برخلاف اصل می باشد و هیچ گاه بر آن حمل نمی شود، مگر آن که نتوان آن را به متصل معنا کرد، بلکه چه بسیار است که معنای ظاهری کلمه را که به ذهن تبادر می کند، کناری نهاده اند فقط به خاطر این که استثنا را متصل معنا نمایند، همان گونه شارح عضدی به آن تصریح نموده است، آن جا که گوید:
واقعیت این است که استثنا متصل روشن تر است. پس کلمه «إلّا» مشترک بین این دو معنا نمی باشد و بلکه وضع اصلی آن در استثنا متصل می باشد و در منقطع مجاز می باشد و برای همین گفته اند: عبارت هایی مثل: «صد درهم از او نزد من است مگر پیراهنی» و «شتری از او نزد من است مگر گوسفندی»، به معنای مگر بهای پیراهن یا بهای گوسفندی است.
پس در این جا کلمه ای را در تقدیر می گیرند که برخلاف ظاهر است؛ به هدف این که استثنا متصل شود و اگر استثنای منقطع اصل بود معنای ظاهری عبارت را عوض نمی کردند. (26)

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره ی سبأ، آیه ی 47.
2. تفسیر رازی، 165/27، فتح الباری: 458/8 و دیگر منابع.
3. عمدة القاری: 157/19.
4. فتح الباری شرح صحیح بخاری: 458/8.
5. الشافی فی الامامه: 116/4.
6. تاریخ بغداد: 144/14.
7. مقدمه فتح الباری: 452.
8. میزان الاعتدال: 387/4.
9. مقدمه فتح الباری: 437، میزان الاعتدال: 502/3.
10. مقدمه فتح الباری، 437.
11. میزان الاعتدال: 490/3.
12. البحر المحیط، 516/7.
13. برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک تحریم دو حکم حلال از سلسله پژوهش های اعتقادی، شماره 26 از همین نگارنده.
14. سوره ی واقعه: آیه ی 10و 11.
15. تفسیر رازی: 166/27.
16. تفسیر نیشابوری، چاپ شده در حاشیه ی تفسیر طبری: 35/25.
17. روح المعانی، 32/24.
18. مجمع الزوائد: 102/9.
19. برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک حقیقت صحابه شماره 25 از سلسله پژوهش های اعتقادی، از همین نگارنده.
20. سوره ی احزاب: آیه ی 56.
21. الصراط المستقیم: 190/1 و 191.
22. تصحیح الاعتقاد- شیخ مفید- 140- 142.
23. الکشّاف: 221/4، تفسیر نسفی (که در حاشیه الخازن چاپ شده): 94/4.
24. تبیان فی تفسیر القرآن: 158/9.
25. مجمع البیان: 29/9.
26. احقاق الحق و ازهاق الباطل: 21/3 و 22.

منبع مقاله: حسینی میلانی، آیت الله سید علی؛ (1390)، مهرورزی به اهل بیت (ع) از دیدگاه قرآن و سنت: نگاهی به تفسیر آیه ی مودت، قم: هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، چاپ دوم



 

 

نسخه چاپی