معلمان و شاگردان سلطه جو چگونه رفتارهایی دارند؟
معلمان و شاگردان سلطه جو چگونه رفتارهایی دارند؟

 

نویسنده: قاسم قاضی




 

کلاس درس صحنه ی وحشتناکی برای سلطه جویی است. یکی از دلایل اساسی این ادعا، اصرار رؤسای مدارس است که معلمان صرف نظر از هر چیز، باید بر کلاس خودشان تسلط داشته باشند. به طوری که دیدیم کنترل کردن دیگران هر چقدر هم که این کار با خوش بینی همراه باشد، افراد بشر را به سطح اشیا تنزل می دهد.
در چنین وضعی است که به خصوص شاگردان جوان تر ترغیب می شوند تا در مقابل این کنترل شدن مبارزه کنند. بی شک همگی ما این گونه «مبارزان»، (معلمان آن ها را «بچه های شیطان» لقب می دهند) شورشیان، یا مزاحمان کلاس را از روزگاری که به مدرسه می رفتیم، به یاد داریم. حتی اسم، خصوصیات ظاهری و برخی از تکنیک هایی را که برای خنثی کردن کنترل معلمان به کار می بردند به یاد داریم مانند: خنده ی نخودی، نیش خند زدن، پرسیدن سؤالات بی ربط، تقلب کردن در امتحان و امثال آن.

آموزش سلطه جویانه و خویشتن ساز

اگر این مسئله را از دیدگاه رفتاری مورد بررسی قرار دهیم، یک موضوع حیاتی را نادیده گرفته ایم. به این جهت، بهتر آن است آن را از دیدگاه علایق مورد توجه قرار دهیم. معروف است که علاقه ی شاگردان به مدرسه هر ساله کاهش می یابد. منظور از این کاهش چیست؟ آیا مدرسه جذابیت خودش را از دست داده؟ آیا فعالیت های خارج از مدرسه از آن چه در مدرسه می گذرد جالب تر است؟ آیا معلمان می توانند مطالب را به طرز جالبی ارائه دهند؟
شواهد بسیاری وجود دارد که بر اساس آن ها می توان گفت که اکثر معلمان نمی توانند مطالب را به طرز جالب توجهی ارائه دهند و شکست آن ها و شاگردان معلول همین علت است.
در صورت تمایل می توانیم به برخی از مکالمات سر کلاس گوش بدهیم و بدانیم کدام دسته از معلمان علایق شاگردان را به جانب خویشتن سازی برمی انگیزند و کدام گروه به سلطه جویی یا کنترل متوسل می شوند:

کوروش:

آقای معلم، آیا مورچه ها ترجیح می دهند به جای بیرون زمین، در زیرزمین زندگی کنند؟

معلم الف:

هیچ وقت از آن ها نپرسیده ام. بهتر است به درس خودمان برگردیم.

معلم ب:

واقعاً نمی دانم. چرا نمی روی ببینی که آیا بیشترشان در زیرزمین یا در روی زمین به سر می برند؟

دانشجوی دانشگاه:

من درباره ی مقاله ای که باید برای این درس بنویسم فکر کرده ام ولی نمی دانم شما کدام یک از این دو موضوع را ترجیح می دهید: «مدارس و بزهکاری جوانان» یا «هوش مجرمان»

استاد الف:

هر دو مطلب خوب است. فکر می کنم نمی توانی در انتخاب موضوع تصمیم بگیری.

استاد ب:

به نظرمن بهتر است درباره ی «هوش مجرمان» گزارش بنویسی.

معلم ب:

چرا این موضوع این قدر برای تو عجیب است؟

فرشته:

ما گربه ای داریم که هر وقت به بچه هایش نزدیک می شویم، پشتش را قوز می کند و میو میو راه می اندازد.

معلم الف:

ما در این جا درباره ی نحوه ی دفاع گربه از بچه هایش صحبت نمی کنیم. ما درباره ی حشرات و پرندگان و رنگ آمیزی دفاعی آن ها صحبت می کنیم.

معلم ب:

تو می توانی بین حمایت از بچه های حشرات با استفاده از رنگ و حمایت از بچه گربه ها با استفاده از پنجه، ارتباط برقرار کنی.
در همه ی موارد می بینیم که پاسخ خویشتن ساز، حتی در مواردی که سؤالات به موضوع مورد بحث یا دروس روز ارتباطی ندارد، به نحوی است که علائق با ارزش را مشخص و تشویق می کند. اظهارنظرهای سلطه جویانه آن هایی است که به شاگردان می گوید که علائق شان بی اهمیت یا حمقانه است.
من علاقه مندم درباره ی «سؤالات» شاگردان و روش های خویشتن سازانه در سر کلاس درس پیشنهادهایی مطرح نمایم.
1- به شاگرد برای درک سؤال مدتی وقت بدهید. غیرعادی نیست که ضمن بحث و در لحظاتی که صحبت می کنیم، درباره ی آن چه بعداً باید بگوییم اندیشه کنیم نه این که فقط به آن چه دیگران می گویند، گوش فرادهیم.
2- یک سؤال غالباً استحقاق بیش از یک پاسخ را دارد. دادن فرصت برای درک مشکل و حل آن به یادگیری پرمعنی منتهی می شود. یک پاسخ توأم با عجله، اغلب امکانات یادگیری در زمینه ی سؤال را محدود می کند.
3ـ «جست و جوی متخصص» در بعضی از زمینه های فنی کار درستی است، ولی شاید علت اساسی عدم تفکر شاگردان در سنین جوانی این باشد که هرگاه سؤالاتی داشته باشند، بهتر می دانند که آن را از کسی بپرسند که پاسخش را می داند. در عین حال یک جواب کاملاً قالبی ممکن است به شدت جلو پیشرفت شاگرد را سد کند و تمایل او را نسبت به خود- رهبری، خنثی کند.

4- منظور از پرسش ممکن است چیزی غیر از شنیدن پاسخ باشد.

روزی یک شاگرد جوان از معلم پرسید: «چه چیزی رعد و برق ایجاد می کند؟»، پس از آن که معلم پویایی طوفان الکتریکی را تشریح کرد و به سؤال شاگرد پاسخ داد، شاگرد با اطمینان گفت: «درست نیست. پدر می گوید که یک تراکتور رعد و برق ایجاد می کند.» در این گونه موارد از معلم کاری ساخته نیست، ولی اگر معلم از شاگرد می پرسید: «چرا این سؤال را می کنی؟» می توانست از بروز سؤال دیگر جلوگیری کند. ممکن است منظور سؤال شاگرد این بود که: «موضوع جالبی درباره ی پیدایش رعد و برق شنیده ام.» اگر معلم به او فرصت می داد که آن چه را فکر می کند، بیان نماید، می توانست مطالب جالبی برای شاگردان مطرح کند و علاقه ی سؤال کننده را به تراکتور و رعد و برق افزایش دهد. اغلب این گونه سؤالات به جای آن که خواستار یک پاسخ باشد، در واقع آغازی برای تعبیر و تفسیر است.
گاهی سؤالات بیشتر برای آن ساخته و پرداخته می شوند که آزمایشی را به دست آورند، نه پاسخ.
شاگردی که درباره ی اطاعت حساس گناه دارد، ممکن است بپرسد: «آیا به نظر شما کودک باید همیشه از مادرش اطاعت کند؟»، البته برای معلم درک مفهوم واقعی این سؤال بی اندازه مشکل است. به احتمال قوی شاگرد به نفس مسئله علاقه ای ندارد، ولی می خواهد بداند واکنش معلم چگونه است و آیا می تواند به این روش ادامه دهد یا خیر. در این جا پاسخ می تواند به صورت های جالبی مطرح شود. اگر معلم بگوید:‌ «بلی، کودک باید همیشه از مادرش اطاعت کند»، احتمال می رود که بحث به صورت آکادمیک درآید زیرا، شاگرد درک می کند که نباید رفتار غلط خودش را برملا کند. اگر معلم بگوید «نه»، شاگرد ممکن است احساس کند که آن چه انجام داده موجه بوده است و احتمالاً خود را مسئول کردار خود نداند. پاسخ سوم که پاسخ بهتری هم هست، بدون این که تعهدی ایجاد کند می تواند در ضمن این که توجه را هم جلب می کند، چنین باشد: «تو شک داری که باید اطاعت کرد یا نه.» و به این ترتیب زمینه برای اظهار افکار درونی شاگرد باز و آزاد می شود.

روابط معلم و نوجوان

اکثر نوجوانان به این جهت از لحاظ تربیتی «مشکل دار» محسوب می شوند که به دلیل تعلیمات اجباری به مدرسه می روند. مدرسه باید بین رفتار دانش آموز و امر آموزش، سازگاری برقرار کند و قانون تعلیمات اجباری به مدارس این قدرت قانونی را بخشیده است؛ مثلاً، مدارس قدرت دارند که نشریات مدرسه را سانسور کنند، ایراد نطق های مخالف را قدغن کنند، بر انجمن ها نظارت نمایند و در زمینه ی لباس پوشیدن و احترام به بزرگ تر ها و امثال آن مقراتی وضع کنند. این اقدامات غیر از آن که معلم و رؤسای مدرسه را به صورت جانشین والدین درآورد، چه نقشی دارند؟ آیا این ها چانشینان معتبری هستند؟ چگونه این ها می توانند جانشینان شایسته ای باشند؟
در بسیاری از موارد دلیل گیج شدن نوجوانان این است که احساس می کنند معلمان برای آن ها چندان احترامی قایل نیستند. توجه داشته باشید که بعض از معلمان، نوجوانان را انسانی نیمه بزرگسال می دانند که باید برای جلوگیری از دچار شدنش به ناراحتی بر او نظارت داشته باشند و معمولاً نوجوان به راه سلطه جویی فعل پذیر کشیده می شود. اگر معلم به او خطاب بکند، ممکن است در نقش فعل پذیری و بی تفاوتی بازی کند. شاید لازم باشد بعضی از معلمان تعبیرهایی را که نوجوانان از آن ها برای یک مشاور مدرسه اظهار داشته اند مورد توجه قرار دهند:
«معلمان دغل باز هستند. ادعا می کنند که به ما علاقه دارند، ولی فقط از ما می خواهند که آن ها را خوب جلوه بدهیم. آن ها به رفتار ما که نشان دهنده ی نحوه ی تدریس شان است توجه دارند، ولی به خود ما واقعاً هیچ توجهی ندارند.»

از زیرکار در رفتن: سلطه جویی شاگردان

شاگرد در پاسخ معلمان و با توجه به مفاهیم ذهنی خودش از آن ها، به صورت یک زیر کار دررو درمی آید. وی برای سلطه جویی بر افراد بزرگسال به بازی های سلطه جویانه متوسل می شود. آن چه در زیر می آید نمونه ای از زیر کار دررویی متداول در مدارس عصر ما است:

انداختن افراد خانه به جان معلم:

«مادرم می گوید که این تکلیف احمقانه است.»، «دیشب نتوانستم تکالیفم را انجام دهم چون مهمان داشتیم.»، «پدرم به این موضوع عقیده ندارد.»

بیچارگی:

«من نمی توانم این کار را انجام دهم، به من کمک کنید.»

تعارض:

مرتباً و مخصوصاً در روزهای امتحان به اتاق پرستار می رود.

فریفتن:

«من فقط می خواهم یک نمره ی «10» بگیرم تا بتوانم این درس را بگذرانم.»، «شما بهترین معلمی هستید که تا حالا داشته ام.»

انداختن یک معلم به جان معلم دیگر:

«در کلاس آقای ادوراد به ما خوش می گذرد.»

معلم را مقصر قلمداد کردن:

«اگر انگلیسی جالب تر تدریس شود می توانم آن را یاد بگیرم.»

نظام سلطه جویی های معلم ها

معلم نیز بی گناه نیست. از وقتی که مدرسه رفتن شروع شد، معلمان برای کنترل کردن کودکان به حیله هایی متوسل شده اند:

استفاده از سیستم جاسوسی:

معاونان مدرسه ممکن است عده ای را مأمور کنند تا بفهمند چه کسانی سیگار می کشند، فحش می دهند و امثال آن.

استفاده از نظام نوچه داری:

به شاگردان خاصی امتیازاتی داده می شود، برخی از شاگردان پی فرمان فرستاده می شوند و برخی نیز بدون استحقاق جایزه می گیرند.

معلق نگاه داشتن:

نوجوانان دشوار را معلق نگه می دارند، در فارغ التحصیل شدن آن ها کارشکنی می کنند یا به طور مداوم آن ها را تهدید می کنند.

خجالت دادن:

گناهان کودکان دشوار با تحمیق شدن یا تمسخر شدن در حضور دیگران جبران می شود.

استفاده از نمره برای تنبیه:

تنبیه شاگرد با نمره ی «ضعیف» برای این که جلوی فارغ التحصیلی او گرفته شود، تنبیه او با اظهارنظرهای منفی درباره ی رفتار او برای آن که نتواند در تیم های ورزشی یا انجمن ها عضو شود. (نمرات والدین را نیز کنترل می کنند.) اگر به جای نمره ی «خوب» به یک شاگرد نمره ی «متوسط» داده شود ممکن است آن نمره او را از شاگرد ممتاز شدن، باز دارد. یک نمره ی «ردی» به جای «ضعیف» می تواند شاگرد را مجبور به ترک تحصیل کند.

مقایسه ی نامطلوب:

مقایسه ی منفی کار یک شاگرد با کار قبلی یکی از خواهران یا برادران بزرگتر او. یکی از پرخاشگرترین نوجوانانی که تاکنون هیچ مدرسه ای به خود ندیده دانش آموزی بود که خواهرش در کلاس های بالا مرتباً نمره ی «عالی» می گرفت و قصد داشت که تا سطح دکترا در رشته ی ریاضیات ادامه تحصیل دهد. علائق پسر با خواهرش کاملاً متفاوت بود، ولی معلمان بدون توجه به این مسئله، مرتباً او را با گفتن جملاتی نظیر «چرا نمی توانی مانند خواهرت باشی؟» سرزنش می کردند. پسر بیچاره ناچار شد برای حفظ شخصیت خودش طغیان کند.

پیشرفت یادگیری خویشتن سازانه ی شاگردان

در ابتدای این بحث گفتیم که همرنگی و کنترل فعالانه، ارزش هایی هستند که معمولاً معلمان برای سلطه جویی بر شاگردان از آن ها استفاده می کنند. به این جهت این تناقض وجود دارد و تحقیق هم آن را تأیید می کند که شاگردان خلاق یا خویشتن ساز خصوصیات زیر را دارند: آن ها به داشتن ایده های عجیب و غریب، احمقانه و «شیطنت» مشهورند و نسبت به ابراز عقاید «غیرمعمول» گرایش دارند، تمایل دارند شوخی کنند، بازی و کار را با هم توأم کنند، از انجماد فکری بپرهیزند و همواره تفریح و استراحت را طالب باشند. به طور کلی این دسته از شاگردان را به سادگی نمی توان کنترل کرد یا «قالبی» بار آورد.
منبع مقاله : قاضی، قاسم؛ (1387) سلطه جویی: از سلطه جویی تا خویشتن سازی، تهران: نشر قطره



 

 

نسخه چاپی