سرشت اخلاقی انسان از نظر کانت
سرشت اخلاقی انسان از نظر کانت

 

نویسنده: محمود صابری(1)
منبع: راسخون



 

چکیده

برخی به بد بودن سرشت انسان معتقدند و برخی نیز به خوب بودن آن، بعض هم آن را لوح سفیدی میدانند که در طول زندگی انسان و با اعمال انسان رنگ خوبی و بدی به خود می گیرد. برخی نیز وجود سرشت واحد را برای انسان انکار میکنند و معتقدند انسانها با هم متفاوتند. و پاره ای از اندیشمندان نیز شناسایی ذات را ناممکن میدانند.(2) کانت نیز از جمله اندیشمندانی است که دید مساعدی به سرشت و فطرت اولیه انسانی ندارد. اما منشا بد بینی کانت به سرشت انسان چیست؟ و اگر سرشت انسانها بد است چطور می توان اخلاقی زیست؟ در این مقاله به بررسی این موضوعات خواهیم پرداخت.

کلید واژه ها

کانت، اخلاق، انسان، سرشت

مقدمه

در طول تاریخ اندیشه‌ی بشری، هر متفکر صاحب نظر در حیطه‌ی انسان شناسی؛ به نحوی متفاوت از سایرین در مورد طبع و سرشت انسان اظهار عقیده کرده است. بحث های طویل و متفاوتی صورت گرفته است؛ که آیا انسان سرشتی پاک و سفید دارد یا سیاه است و پلید؟ آیا گرگ است و درنده یا دارای تعامل است و سازگاری؟ آیا انسان به گونه ای است که می تواند وسایل را در جهت اهداف خویش توجیه کند یا اگر اینگونه عمل کرد دچار بی اخلاقی شده است؟ آیا فطرت انسان شکل گرفته است یا لوح سفیدی است که جامعه و خانواده و تربیت به آن صورت و شکل می دهند؟ و سوالهای بسیار متفاوت و کثیری از این سنخ. ذهن بسیاری از متفکران معطوف به شناسایی ذات انسان بوده است. اندیشمندان مختلف،آرای متفاوت و حتی متناقضی را در باب سرشت انسان بیان داشته اند. سخن در باب سرشت این است که، انسان از نظر سرشت خوب آفریده شده است یا بد؟ سرشت انسان ذاتا پلید و سیاه است یا خو ب است و سفید؟ یا اینکه نه خوب،نه بد، بلکه خنثی است؟
اما آنانکه سرشتی واحد برای انسان قائل اند، این پرسش پیش روی انهاست که آیا انسان ذاتا نیک سیرت است یا بد سیرت؟
در تاریخ فلسفه بیشترین فلاسفه ای که از خوی و سرشت انسان صحبت کرده اند، نظریاتی را مخصوصاً در فلسفه‌ی سیاست و نحوه‌ی حکومت بر انسانها ارائه کرده اند، هابز، لاک و ماکیاولی هستند. اما یکی از نظراتی که واقعاً کانت را درگیر کرد و حاکم زمانه‌ی او یعنی فردریک کبیر نیز از این الگو پیروی می کرد، نظرماکیاولی بود. «ماکیاولی؛ یکی از چالشهایی که کانت می بایست با آن روبه رو شود از کتاب بدنام ماکیاولی،شهریار،سرچشمه می گرفت که در 1513 نوشته شده بود».(3)
خیلی از پندهای ماکیاولی ممکن است؛ عاقلانه به نظر برسد، از قبیل اصرار او بر اینکه حتی در زمان صلح حکمران به نیروی نظامی پر شمار و وفادار نیازمند است. اما ماکیاولی همچنین مدعی بود؛ «چون سیاست به کار برد موثر قدرت احتیاج دارد نه تنها روا بلکه لازم است که حکمران به وقت ضرورت دروغ بگوید و پیمان شکن باشد.فرمانروا باید عندالزوم آماده باشد که بر خلاف اخلاق عمل کند».(4) ماکیاولی ادعا داشت، که من امور را فقط به همان نحوی که هستند؛توصیف کرده ام. اما این ادعای عجیبی نبود و خیلی ها قبل و بعد از ماکیاولی هم از دروغ و چند رویی در سیاست حرف زده اندو از نبود اخلاق در بین انسانها گفته اند. این ادعا خیلی شوک آور و تکان دهنده نبود، «آنچه به ادعای وی ویژگی می بخشید این است که هیچ کس تا پیش از او در محضر عالم با صراحت نگفته بود که رفتار خلاف اخلاق ممکن است پذیرفتنی باشد».(5) در انگلستان نیز، هابز و لاک عقاید متناقضی در باب سرشت انسانی اظهار داشتند،که شرح آنها از حوصله‌ی این بحث خارج است.

الف: خودخواهی انسان

کانت هر چند، در بحث های سیاسی ماکیاول را همراهی نمیکند و اورا تقبیح میکند، اما خود وی نیز به سرشت انسان خوشبین نیست. شاید نظر واقعی کانت در مورد سرشت انسانی را؛ بتوان از جوابی که در پاسخ این سوال، میدهد، که؛ چرا به حکومت احتیاج داریم؟ بتوان فهمید به نظر کانت اساسی ترین پاسخ این است که: «زیرا مردم همیشه متمایلند به اینکه خودخواهانه عمل کنند، همیشه چیزی را می خواهند که به سود خودشان است. صرف نظر از آثاری که این کار ممکن است برای دیگران داشته باشد. تاریخ بارها و بارها نشان می دهد که آدمیان می توانند به نکوهیده ترین شیوه با یکدیگر رفتار کنند و می کنند، و به دیگران صرفاً به عنوان وسیله برای ارضای تمایلات خویش می نگرند».(6)

ب: منشا دینی بدبینی کانت

البته مذهب متقدسان که کانت پیرو آن بود، نیز در شکل گیری این بدبینی نسبت به انسان، تاثیر دارد. زیرا این مذهب بر آموزه‌ی گناه اصلی تاکید دارد. و این بیت مذهبی یقیناً در شکل گیری این دید موثر بود. متقدسان، «بر جنبه‌ی تاریک و وحشیانه‌ی فطرت آدمی به علت آن گناه تکیه می کردند. در ما همگی به گفته کانت «تمایلی ریشه کن نشدنی به بدی» وجود دارد،بدین معنا که همه دستخوش این وسوسه ایم که در پی ترضیه ی خود باشیم بدون در نظر گرفتن اینکه این امر به چه قیمتی برای دیگران تمام شد».(7)

ج: منشأ فلسفی بدبینی کانت

البته کانت تنها متفکری نبود که این دید را نسبت به انسان داشت؛ بلکه قبل از او هابز و روسو نیز انسان را در «وضع طبیعی» تصور کرده بودند و به این نتیجه رسیدند که: «هر کس می تواند در پی خواهشهای خود برود بدون هیچ گونه محدودیتی ،یعنی جنگ همه کس با همه کس».(8)
می بینیم که کانت توجه خاصی به درون انسان دارد، اما برای جلوگیری از عصیان روح انسان،وجود حکومت را خواستار است. ولی این مطمئناً کفایت نمی کند و کانت به درون انسان مراجعه می کندتا بتواند اصول اخلاقی را نهادینه کند. یعنی انسانها خویش را مکلف به اخلاقی بودن ببینند. و؛ «با توجه به خود خواهیهای آدمی ،نمی توان اعتماد داشت که همه کس همیشه جان و مال دیگران را محترم خواهد شمرد. بنابراین دولت برای عقیم گذاردن اینگونه سوء استفاده ها جایز است و باید اغلب متوسل به قوه ی قهریه شود»(9) از این رو وجود دولت ضروری است. از این رو در اخلاق کانت، فقط به خوی و گرایش انسان به سمت اخلاقی بودن, توجه شده است. دید کانت اندکی تاریک است و به سرشت اخلاقی انسان خوشبین نیست. ادمی بر حسب سرشت اوّلیه،موجودی منفعت جوست و تمام اعمال و حرکتهایش در جهت منافع و مصالحش است. انسان بر حسب طبع اولیه سعادت و کمال خود را در آزادی مطلق میبیند.
کانت به کاستی های انسان آگاه بود. چون در تعریف انسان و نفس انسان بر کارکردهای متفاوتی تکیه دارد. وی «نفس را با تکیه بر کارکردهای روانی ،اخلاقی و شناختی تعریف می کند و به تعبیر امروزی تعریف او ازنفس،تعریف فونکسیونالیستی است».(10) به همین دلیل می گوید که: «حتی هنگامی که متعهدیم وجداناً و با وظیفه شناسی عمل کنیم،بازبرحسب اتفاق اخلاقا خوبیم ،هرگز آنچنان در فضیلت پابرجا نیستیم که مطمئن شویم در آینده از نظر اخلاقی تنزل نخواهیم کرد.و همواره باید نگران باشیم چون حتی بهترین افراد هم دستخوش لغزش اخلاقی میشوید».(11)
کانت، ریشه‌ی امیال را از سرشت و طبع گناهکار ان می داند، که ممکن است موانعی باشند در برابر قانون اخلاق. او می گوید، نبابید بگذاریم میل به لذایذ، ما را به اطاعت از قانون اخلاقی برانگیزد و یا مانع شود، زیرا چنین کاری ارزش اخلاقی اعمالمان را نابود خواهد کرد.
در اندیشه کانت، دید محدود است به خودخواهانه بودن یا نبودن، و به تمایل به اخلاقی بودن یا نبودن انسان. کانت در جواب این سوال که؛ چرا به حکومت احتیاج داریم؟میگوید که: «زیرا مردم همیشه متمایلند به اینکه خودخواخانه عمل کنند،و همیشه چیزی را میخواهند که به سود خودشان است... تاریخ بارها نشان داده است که آدمیان میتوانند به نکوهیده ترین شیوه با هم رفتار کنند و میکنند،و به دیگران صرفا به عنوان وسیله برای ارضای تمایلات خویش مینگرند».(12) و همچنین انسان، «تمایلی ریشه کن نشدنی به بدی»وجود دارد.(13)
کانت، نظر خشک و خشنی را در بنیادها نسبت به عواطف انسانی اتخاذ میکند؛ و می گوید:«چونکه عمل غیر اخلاقی، نوید لذت می دهد یا به پیشبرد منافع شخصی کمک می کند به اینگونه عمل گرایش داریم.در تایید این نظر کانت یادآور می شود که تاریخ چقدر گواه گرایش آدمیزاد به ارتکاب هولناک ترین جنایتهاست».(14)

د: توجه به تربیت سرشت انسانی

اما کانت در ادامه‌ی همین مسائل تاکید می کند که انسان از یک زمینه‌ی فطری نیک هم برخوردار است و این طور نیست که در جایگاه عامل اخلاقی، یکسره فاسد و درمان ناپذیر وشرور باشد، «کانت معتقد است که لذت والم آنچنان جاذبه و دافعه ای دارند، که همه ی ما در وهله ی نخست تصمیم می گیریم به جای اطاعت از قانون اخلاقی؛ امیال خویش را برآوریم».(15)
کانت به گذشتگان نقد می کند، که بیشتر اندیمشندان و فلاسفه قدرت ایستادگی در مقابل قانون اخلاقی را دست کم گرفته بودند و فکر میکردند که با تربیت اخلاقی می شود امیال سرکش را در وجود انسان کنترل کرد.؛ «به نوشته ی او در محدوده ی عقل تنها ،ما نمی توانیم فقط اغاز را معصومیت طبیعی خویش بگیریم ،بلکه از اول باید فرض را بر شرارت اراده گذاشت ...».(16)
از این رو نزاع میان گرایش فطری به نیکی و تمایلی ریشه ای واکتسابی به بدی به نظر نمی رسد هرگز ریشه کن شود. کانت تنها راه نیک بودن را داشتن «اراده ی نیک» می داند. این اراده است که در مقابل تمایلات و خواسته ها ایستادگی می کند و ما را به مقام آزادی می رساند؛ که در فصلی مجزا به این مبحث می پردازیم.
امابعضی از مفسران کانت، معتقدند که شر و بیگانه بودن با اخلاق از عقل و خودانسان سرچشمه می گیرد، «در واقع قانون اخلاقی،همه ی موجودات را شامل می شود، اصلی که منبع وحدت نظام مند آنهاست... کانت همواره تاکید می کند که شر رابطه ای خاص با حساسیت دارد. اما به همان اندازه هم بر سرشت معقول ما مبتنی است.دروغ و جنایت ،گرچه معلولهایی محسوس اند،اما علتی معقول در خارج از زمان نیز دارند».(17)
خلاصه انکه کانت به سستی و ضعف اخلاقی سرشت انسان واقف بود و معتقد بود که: «هرگز در فظیلت آنچنان پا برجا نیستیم که مطمأن شویم در آینده از نظر اخلاقی قصور نخواهیم داشت».(18) کانت، ریشه‌ی امیال را از سرشت و طبع گناهکاران می داند، که ممکن است موانعی باشند در برابر قانون اخلاق. او می گوید، نباید بگذاریم میل به لذایذ، ما را به اطاعت از قانون اخلاقی برانگیزد و یا مانع شود، زیرا چنین کاری ارزش اخلاقی اعمالمان را نابود خواهد کرد. پس همیشه تا آخر عمر باید جانب ااحتیاط را رعایت کرد.
شاید کا کانت در ادعاهایش در باب سرشت انسانی بر حق باشد، زیرا که مشاهدات اولیه در وجود و رفتارهای انسان نشان می دهد که انسان از بدی کردن به صورت اولیه لذت می برد، اما زمانی که تعقل می کند؛ یا تنایج حاصله از بدی، بدی را در نظرش زشت می کند. این تنایج عموما ثواب و یا عقاب اخروی هستند.
کانت با وجود نگاه نسبتا بدبینانه به فطرت اولیه‌ی انسان بعید نبود که کانت از درون انسان آغاز کند. اخلاقی درونی و نهادینه شده و ملکه شده در درون، که انسان را موظف به نیک بودن بکند. و دلیل تاکید او بر قداست وجدان فردی نیز به همین دلیل است که به درونی بودن و شدن اخلاق اعتقاد دارد. در قسمت بعد به بحث وجدان فردی و رابطه‌ی آن با اخلاق به تفصیل می پردازیم. کانت در این قسمت نشان می دهد که اگر درون انسان به صورت اولیه به بد بودن متمایل است، درهمین درون نیز چیزی به عنوان وجدان وجود دار که انسان را از بد بودن وا می دارد و به او مکرراً یاد آوری میکند که به صورت اخلاقی زندگی کند.

نتیجه گیری

کانت این ایستادگی در مقابل اخلاق ومنش اخلاقی را که در وجود ما قرار دارد، به فطرت و گرایشهای ریشه ای به بد بودن نسبت می دهد. او معتقد است ما اخلاقاً هنوز در وضعیت طبیعی به سر می بریم و همه گرایشی ریشه ای و فطری و نازدودنی به ایستادگی در برابر قانون اخلاق داریم، و در ما همگی گرایشی است که تصور کنیم در دنیایی مانند دنیای هابز؛ زندگی می کنیم که عناد و رقابتی بی رحمانه میان مردم بر آن حکم فرماست،و تمایل داریم دیگران را با ابزارهایی برای فرونشاندن عطش خویش بدانیم. منشا این عقیده شاید بیشتر به مساله گناه اولیه مربوط باشد که مسیحیان به آن معتقد اند.
منابع:
ارنست کاسیرر، رساله ای در باب انسان؛ (ترجمه بزرگ نادر زاده، چاپ دوم،پژوهشگاه علوم انسانی 1373
. سالیوان، راجر. اخلاق در فلسفه کانت. ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، تهران 1380.
. صانعی دره بیدی، منوچهر. جایگاه انسان در اندیشه کانت. ققنوس، تهران،1384.
. دلوز، ژیل. فلسفه نقادی کانت؛ رابطه قوا. ترجمه عبد العلی دستغیب. نشر پرسش، تهران 1386



 

 

نسخه چاپی