نقد بازار
 نقد بازار

 

نویسنده: عبدالحسین زرین کوب




 
شاعری جوان، در مقدمه دیوانی که به تازگی منتشر کرده است بر منتقدان عصر ما تاخته است، که اینها انتقاد نمی کنند دشنام می دهند. و دریغ این است که این سخن خود تا حد زیادی درست است. نقادی در روزگار ما پست و بازاری شده است و گویی عصر ما آنجا که به نقد اثر می پردازد اگر نمی خواهد دوستی را دلنوازی کند و یا صاحب حشمتی را از خود خرسند بدارد، می کوشد حریفی را بشکند و یا از رقیبی کینه ای دیرینه بستاند. چنین منتقدی آن مایه انصاف را ندارد که یک لحظه دل را از دوستی و دشمنی با گوینده و نویسنده بپردازد و در جستجوی ارزش واقعی اثر، یاد خود و نام سازنده آن را فراموش کند.
بی شک آنجا که منتقد، در برابر اثر نویسنده یا شاعری معاصر، وجود خویشتن را از رشک و کینه یا مهر و دوستی یکسره خالی نکرده است داوری درستی که بتوان نام «نقد» بر آن نهاد درباره آن اثر نمی تواند کرد. و آن داوری که چنین منتقدی کند و با داوری آن سوداگر که به هر حال کالای خویش را از آنچه رقیبان و همگنان دارند، برتر می نهد درست تر و ارزنده تر نیست. این گونه منتقدان کسانی را که نام و آوازه ای دارند، یا از آنان به بیم و امید اندرند می ستایند و یا دست کم با مهر و گذشت از آنها و از کارشان سخن می گویند، اما درباره آنانکه نام و نشانی ندارند و از وجود آنها امید سودی یا بیم زیانی نیست، زیاده بیرحمی و شتابزدگی نشان می دهند. بسا که کار هیچکدام از این دو دسته را نمی خوانند و ناخوانده درباره آنها داوری می کنند، آنها را تنها به پاس نام و آوازه ای که دارند می ستایند و اینها را فقط به سبب گمنامی و ناشناختگی که بدان دچارند عرضه فراموشی و تحقیر می دارند. چنین نقدی البته مایه گمراهی و فریبکاری است و هیچ منتقد راستین آن را تصدیق نمی کند، زیرا منتقد راستین هیچ اثری را پیش از آنکه درست بخواند و در آن نیک اندیشه کند نمی تواند بستاید و یا بنکوهد و تنها به اتکای نام و نشانی که نویسنده از آن بهره ور یا بی بهره است درباب اثر او آشکارا داوری کند و در واقع خویشتن را مقهور شهرت و قبول عام سازد.
و آنجا که منتقد مقهور شهرت و قبول نویسنده ای نام آور گردد هرگز نخواهد توانست ارزش واقعی اثر وی را ادراک کند و یا استعداد و نبوغ نهفته ای را که در اثر نویسنده و شاعری گمنام هست کشف و بیان نماید. در این صورت نقد او چیزی جز دشنامی تلخ یا ستایشی پوچ نخواهد بود و تفاوتی با مدح و هجای شاعران دریوزه گر قرنهای کهن نخواهد داشت، و نقدی که چنین در گرو اغراض و مطامع شخصی باشد خود بر نقد آن «انتقاد نویسان» مزدوری که اندیشه و رأی خود را به دیگران فروخته اند چه مزیتی می تواند داشت؟ و آنجا که اندیشه و رأی نقادان و داوران از التزام هوسهای آلوده و راسته نباشد ادب و هنر نیز، پست و کم مایه خواهد ماند و فایده نقد که تهذیب ذوق عامه و تربیت فکر نویسنده است از میان خواهد رفت. و منتقدی چنین آلوده خاطر هرگز نخواهد توانست به درستی دریابد که هنرمند را در ابداع اثری که آفریده است، هدف و مراد چه بوده است و در بیان آن تا چه حد توفیق یافته است و آیا آن هدف و مراد خود بدان مایه رنج می ارزیده است یا نه؟ و تحقیق این نکته ها خود، جز با بی غرضی و خوش بینی برای هیچ منتقد میسر نیست و تا منتقد وجود خود را از غرض و هوا نپردازد، همدلی و یکدلی با هنرمند که فهم و ادارک اثر او موقوف بدان است،برای وی ممکن نخواهد بود.
گذشته از این، منتقدی که عیب و نقص اثری را ببیند و از ادراک عظمت و کمالی که ناچار غالباً در آن هست محجوب بماند، اگر خود هیچ بدخواه و فریفتکار نباشد باری در نقادی ناآزموده و بی مایه است. منتقد راستین باید، چنانکه در شناخت ناهنجاریها و بی سامانی های اثری، زیرکی و هوش تمام به کار می برد، در کشف و ادراک «لطیفه های نهانی» و زیبایی های ناشناخته ای نیز که در آن اثر هست، همچنان همه ذوق و معرفت و بصیرت خود را به درستی به کار اندازد و نستوه و بی ملال در فراز و نشیب اندیشه و بیان نویسنده و شاعر، اوج و حضیض پرواز روحانی و سیر معنوی او را دنبال نماید و آزاده وار و درست هرچه در می یابد آن را بی پرواز و خالی از روی و ریا باز نماید. و آنجا که خواننده عامی یا کم تجربه،زیبایی تازه ای نمی بیند آن زیبایی نهانی را که با دل و چشم هنر شناس نکته یاب گفت و شنود دارد بیابد و بیان کند، اما این جستجوی زیبایی های نهانی دل سرشار از ذوق و همت و جانی عاری از رشک و کینه می خواهد. و با این همه بدون اندیشه و تأمل و تحقیق و مطالعه نیل بدین مقام میسر نیست. و منتقدی که از هر اثری تنها به چاپ و قطع آن نظر دارد، و از هیچ کتابی بیش از «دبیاچه» و «فهرست» آن را نمی خواند ادارک این گونه زیبایی ها برایش ممکن نخواهد بود. و آن منتقد نیز که کتابی را تا پایان می خواند، تا در طی مطالعه آن بدخواهی و شوخ چشمی را به یکسو ننهد و آماده همدلی با نویسنده نشود بسا که راز بیان و جان سخن هنرمند را ادارک نکند و هیچ در نیابد که درباره آن اثر چگونه باید بیندیشد و چگونه باید داوری کند، زیرا حقیقت آن است که مسائل نقادی فراوان و پیچیده و گوناگون است و برای منتقد راستین، هر اثری مسأله دیگر است که حل و فهم آن مجاهدتی دیگر لازم دارد و ذوق و رویت منتقد است که این راه حل را باید فرا پیش پای وی نهد. در نقد درست، ذوق و درایت منتقد، راه خود را از میان انبوه این دشواریها می گشاید و پیش می رود. کتابهایی هست که در آنها آنچه مهم و مورد توجّه تواند بود صورت کلی آنهاست، جزئیات را اهمیّت چندان نیست. کتابی نیز هست که در آنها آنچه اهمیّت دارد جزئیات است، صورت کلی هیچ مهم نیست و منتقد به اتکای ذوق و درایت خویش باید این دو را بشناسد، و فرق بنهد، و آن قدر ذوق و تمیز داشته باشد که بداند در کدام اثر باید صورت کلی را در نظر بگیرد و در کدام کتاب بای حساب جزئیات را داشته باشد. منتقدی که از این مایه تمیز بی بهره باشد، اگر خود صاحب غرض نیز نباشد، در فهم و نقد آثار اهل هنر گرفتار خطا و انحراف می شود و نقد او سست و سطحی و بی پایه خواهد بود و چنین نقدی زیان و خطر بسیار دارد و مایه گمراهی است.
این نقد ادبی، در واقع از همه فنون و انواع ادب «حساس» تر و دقیقتر است و بی شک، اندک خطایی که در آن روی دهد هم ذوق عامه را تباه می کند و هم بسا که اندیشه شاعر و نویسنده جوان را از راه درست منحرف می سازد. از اینها گذشته، نقادی شاید بیش از همه فنون دیگر با تقوا و شرف نویسنده بستگی دارد، و اگر نویسنده ای، خدای ناکرده از تقوا و شرف کم بهره باشد، نقد او غرض آلود و فاسد و گمراه کننده خواهد بود.
با این همه، آنجا که کار منتقد از قلمرو «ادب محض» بیرون می شود و سخن از نقد کتابهای فنی و فلسفی و تاریخی و این گونه موضوعها در میان می آید، دیگر حدیث کشف و ادراک زیبایی و زشتی در کار نیست. و در این حال آنچه منتقد را بیشتر در کار است، تبحر و تسلط در موضوع بحث است. کتابی را که در منطق یا تاریخ مذاهب است منتقدی حق دارد انتقاد کند که خود از آن فنون مایه ای و بهره ای داشته باشد و درباره اثری که راجع به کلام یا عرفان است ایراد به الفاظ و عبارات، آن گونه که شیوه انتقاد نویسان ماست شایسته نیست. درباره کتابهایی که فایده آنها کسب معلومات و اطلاعات تازه است، اگر زبان و بیان آن مفهوم و روشن است، دیگر بر نویسنده جای ایراد نیست که چرا در تلفیق و ترکیب الفاظ و عبارات دقت را به سر حد وسواس نرسانده است. و منتقدی که می خواهد درباره چنین کتابی سخن بگوید، باید جستجو کند که روش و شیوه تحقیق نویسنده درست هست یا نه و نتیجه ای که از آن شیوه تحقیق به دست آورده است، به چیزی می ارزد و بر تحقیقات و معلومات گذشتگان چیزی در این باب می افزاید یا نه. و پیداست که تحقیق در این گونه نکات، برای انتقاد نویسی که مایه و دقت و فرصت غور در این امور را ندارد و در این باره لااقل به اندازه نویسنده کتاب وقوف و اطلاع نیافته است ممکن نیست، و نقدی که چنین منتقدی از این گونه آثار خواهد کرد از حدیث لفظ و لغت و از بحث در درستی و نادرستی مبتدا و خبر در نخواهد گذشت و جز سخنی بازاری و پیش پا افتاده را که از خودفروشی و ریاکاری سرچشمه می گیرد در بر نخواهد داشت. البته نقد این گونه کتابها، خود حدیث دیگری است و چیزی جز تحقیق علمی نیست. اما نقد ادبی، هدف دیگر دارد و مراد آن جستجو در ارزش اثاری است که نویسندگان و گویندگان آفریده اند. و در هر حال نقد و ادراک درست این گونه آثار، شناخت و بصیرت تمام می خواهد. و بی آن، نیل بدین مراد ممکن نخواهد بود. آنکه، با نمایشنامه های گوناگون، از کهنه و نو، سر و کاری نداشته است و از امور فنی و مسائل و مباحث راجع به «درام» وقوف ندارد، درباره این گونه آثار سخن درست و مقبول نمی تواند گفت و اگر چیزی نیز در این باب بگوید جز پاره ای اندیشه ها و تأثرات خود او نیست.
در باب شعر و داستان و دیگر چیزها نیز کار بر همین منوال است و نقدی که در این موارد مقبول تواند بود آن است که نویسنده آن «اهل» باشد و همه بر گستاخی و «دلیری» خویش و یا بر سادگی و گولی عامه تکیه ننماید.
حقیقت آن است که وقوف و اطلاع با ادعا و گزافه تفاوت دارد و آن هر دو را از نتیجه و حاصلی که دارند می توان بازشناخت. رأیی که شناسای راستین در نقد و شناخت آثار هنر و ادب دارد البته معتبر است، اما فرق است میان آنکه عمری در کار شناخت هنر و تحقیق در احوال و آثار هنر مصروف داشته است، با آنکه روزی چند به تقلید و تکلف در موزه ای یا نمایشگاهی در برابر آثار هنرمندی چند خیره و حیران ایستاده است و یا نکته ای چند از گفتار منتقدان دیگر فرو خوانده است و آن را به خود بسته است، تا خویشتن را به دروغ و ریا منتقد راستین جلوه دهد. اما منتقد راستین به غوغای بازار، و جنجال نااهلان اهمیّت نمی دهد. آنچه برای او اهمیّت دارد سعی مدام در کشف و ادراک زیبایی و هنر است. زشتیها و بی اندامی ها که در آثار هنری هست طبع او را رنجه می کند و جان او را می آزارد، اما فکر و همت او برتر از آن است که همه به عیب و زشتی نگاه کند. آنچه بیشتر ذوق او را مفتون خویش می دارد زیبایی است، و از این روست که چنین منتقدی آنجا که هنری و کمالی هست، اگر عیبی نیز مشهود افتد، آن را بیش از آنچه هست جلوه نمی دهد و در هر اثر تنها عیب و نقص نمی جوید، به کمال و هنر بیشتر نظر دارد. و تا نقدی عیب پوش و هنر ستای و خالی از کینه و غرض در میان نیاید، نمی توان توقع داشت که استعدادهای جوان و هنرهای نهانی، بی ترس و واهمه مجال ظهور بیابد و ادب ما را پرمایه سازد. دریغ است که نقد بازار، امروز چنین مغشوش شده است و منتقدان ما چنان شده اند که به قول شاعر جوان، انتقاد نمی کنند، دشنام می دهند.(1)

پی نوشت :

1. عبدالحسین زرّین کوب، یادداشتها و اندیشه ها (چاپ چهارم، تهران: انتشارات اساطیر، 1371).

منبع مقاله :
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386



 

 

نسخه چاپی