خودکشی ناشی از افسردگی
خودکشی ناشی از افسردگی

 

نویسنده: دکتر احمد جلیلی




 

چه زمانی باید احتمال اقدام به خودکشی بیمار افسرده را جدی گرفت؟

زمانی که فرد به خودکشسی اقدام یا تمایل خود را ابراز کرده است. ما روان پزشکان، همیشه تمایل به خودکشی و ابراز آن را جدی تلقی می کنیم. این درست است که بعضی اوقات افراد برای جلب توجه دیگران از خودکشی حرف می زنند، یا در خانواده، زمانی که اختلافی پیش می آید، تهدید به خودکشی می کنند، ولی ما آن را به عنوان فریادی برای کمک تلقی می کنیم. آن را هشدار به حساب می آوریم و می دانیم حادثه ای در راه است که ضرورت مراقبت بیشتر را ایجاب می کند. باید بررسی کرد و دید که تهدید کننده جزء کدام دسته است؟ آیا جزء گروهی است که در حرف خود جدی است و واقعاً می خواهد خودش را بکشد؟ یا عصبانی بوده و خواسته جلب توجه کند؟
از نظر دور نداریم که گاهی افراد به علت عصبانیت ممکن است به شکلی تکانشی و ناگهانی دست به خودکشی بزنند. به این نکته هم باید توجه کنیم که گاهی افراد، در اوج عصبانیت و بدون نیت قبلی اقدام به خودکشی می کنند.
کسی که اقدام به خودکشی کرده، باید تحت بررسی و مراقبت جدی قرار بگیرد. اگر کسی ادعا کرده که می خواهد خودش را نیست و نابود کند، زنگ خطر را به صدا درآورده است. اگر دیگران مشکوک بشوند که کسی دارد مقدمات خودکشی را آماده می کند، باید شک خود را جدی بگیرند و از آن سرسری نگذرند. گاهی خانواده هایی که فرزند افسرده دارند می آیند و می گویند که فرزندشان دارد قرص ها را جمع می کند. ممکن است برای فرار از قرص خوردن، دارد آن ها را جمع و پنهان می کند، در حالی که می تواند آن ها را دور بریزد یا معدوم کند تا پدر و مادر نفهمند که قرص ها را نخورده است، اما اگر دارد قرص ها را جمع می کند یا می رود داروخانه قرص بیشتری می خرد و پیش خودش نگاه می دارد، باید حواس مان را جمع کنیم، ممکن است در فکر تدارک خودکشی باشد.
وقتی افسردگی عمیقتر می شود، برخلاف کسانی که می گویند نباید پرسید که آیا بیمار قصد خودکشی دارد یا نه، ما به شکلی این سؤال را مطرح می کنیم. البته نه خیلی مستقیم و بدون مقدمه چینی. فرض کنیم بیماری می گوید که سرش درد می کند؛ ما از او نمی پرسیم: «آیا تو قصد خودکشی داری؟» ولی اگر گفت که سرش درد می کند، خوابش مختل شده، غمگین است، علاقه و انگیزه به ادامه ی زندگی در او کاهش یافته یا توانایی انجام هیچ کاری را ندارد و چیزی او را خوشحال نمی کند، آن وقت، ما با کنار هم قرار دادن این نشانه ها، رفته رفته شروع می کنیم به کار کردن روی این موضع. می پرسیم علاقه اش به زندگی چطور است؟ چرا علاقه اش به زندگی کم شده؟ محتاطانه می پرسیم: «آیا هیچ شده که آرزوی نبودن، آرزوی مرگ بکنی؟» اگر جواب مثبت باشد، قدم بعدی را بر می داریم. می پرسیم: «بسیار خوب، هیچ وقت شده که بخواهی خودت را بکشی؟» بعد از اطمینان از نیت بیمار، قدم های مهم بعدی را برمی داریم. مهم ترین مسئله ای که ذهن این گونه بیماران را مشغول می کند، خودکشی است. خودکشی حادثه ی دردناکی است. معمولاً بیمار نمی تواند بگوید، جرئت نمی کند به زبان آورد، رودربایستی دارد یا برایش دردناک است. ولی وقتی می بیند شخصی دارد قدم به قدم به او نزدیک می شود، کم کم اعتمادش بیشتر می شود و به این فکر می افتد که این فرد دارد حرف او را می فهمد، او دارد حال و هوای او را تشخیص می دهد؛ بنابراین سفره ی دلش را می گشاید و حرف می زند و گفتنی ها را می گوید.
البته در این مورد بین همکاران روان پزشک اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی هم مخالف هستند که در مورد خودکشی سؤال شود. این نگرانی حد دارد، روش سؤال کردن نباید طوری باشد که باعث جوانه زدن این فکر و قصد بشود. این هم سلیقه ای است باید بدانیم که در این مورد آگاهی، تسلط به مصاحبه و شناخت دقیق خصوصیات بیمار شرط است.
کسانی که افسردگی دارند و تنها زندگی می کنند به خصوص افراد مجرد مسن که افسرده شده اند باید از نظر خودکشی تحت مراقبت قرار بگیرند.

آیا ممکن است بیمار در مورد این که قصد خودکشی دارد دروغ بگوید؟

بله، ممکن است بیمار بخواهد خودکشی کند و آن را پنهان نگاه دارد یا اصلاً خیال خودکشی نداشته باشد، تظاهر به خودکشی کند. هر دو مورد امکان پذیر است. کسی که واقعاً قصد خودکشی داشته باشد، فکر می کند به زبان آوردن این موضوع، به خصوص به روان پزشک، ممکن است باعث شود دیگران او را از این عمل باز بدارند؛ بنابراین در این باره حرف نمی زند. گاهی هم کسی که می خواهد همسر، پدر، یا مادرش را تحت فشار قرار بدهد، می گوید خودش را خواهد کشت. هر دو دروغ می گویند. اولی می گوید قصد خودکشی ندارد و دومی می گوید قصد خودکشی دارد. ولی ما پیوسته باید گوش به زنگ باشیم.
ما باید مراقب افراد تکانشی باشیم، این افراد کسانی هستند که در اوج عصبانیت، بدون فکر، دست به اعمال انفجاری و ناگهانی می زنند. ممکن است از قبل ذره ای فکر خودکشی در ذهن آن ها وجود نداشته باشد. ممکن است افسرده نباشند و واقعاً قصد خودکشی نداشته باشند؛ ولی در یک لحظه کاری می کنند که تعجب برانگیز است. ممکن است بلایی سر خودشان بیاورند. یک باره رگ دست خودشان را می زنند؛ ناگهان به خودشان، به جای حساس سرشان، ضربه ای می زنند که منجر به آسیبی جبران ناپذیر یا مرگ می شود.
خانمی با شوهرش مشکل داشت و سعی می کرد با تهدید به خودکشی شوهرش را تحت فشار قرار دهد. شوهر هر روز ساعت پنج بعدازظهر از سر کار به خانه برمی گشت. این طور که حدس زده اند، این خانم حوالی ساعت چهار بعدازظهر مقداری قرص خورده بوده. شاید به این خیال که شوهرش یک ساعت دیگر می آید و او را خواب آلود می بیند و به اورژانس بیمارستان می رساند و مانند یکی دو مورد قبلی دل و روده اش را شست و شو می دهند و سرانجام کار به خیر و خوشی تمام می شود و شوهر و اطرافیان تحت فشار قرار می گیرند. ولی از قضا آن روز برای شوهر، مشکل اداری پیش می آید و تا ساعت نه شب به خانه برنمی گردد. آن روزها تلفن همراه وجود نداشت تا همسرش را در جریان قرار دهد. شوهر دیر وقت به خانه می رسد و زن را بیهوش و کف بر لب آورده می بیند. او را به بیمارستان می برد ولی دیگر دیر شده بود و کار از کار گذشته بود.
هستند کسانی که افسردگی عمیق دارند و افزون بر آن مشکلات دیگری هم دارند. مثلاً تنها زندگی می کنند، سن بالایی دارند یا همسرشان فوت کرده است، شغل ثابتی ندارند، ممکن است اعتیادی هم داشته باشند و در کنار آن زندگی شان پر از مشکل باشد. از نظر اقدام به خودکشی باید امکان مراقبت کردن از این گونه افراد را فراهم کرد.
منبع مقاله: جلیلی، احمد؛ (1386)، شناخت بیماری های روانی، تهران: نشر قطره، چاپ دوم



 

 

نسخه چاپی