تسلیم تفکر همه یا هیچ نشوید!
 تسلیم تفکر همه یا هیچ نشوید!

 

نویسنده: دکتر شکوفه موسوی




 

راه کارهای موفقیت تحصیلی
در تفکر همه یا هیچ، فرد همیشه نگران است. از نظر او، غیر از بهترین نمره، هیچ نمره ای ارزش ندارد و غیر از بالاترین ربته، هیچ رتبه ای خوب نیست.
فرد اگر یک روز درس نخواند، فکر می کند جبرانش غیرممکن است. اگر همه ی شرایط دقیقاً به دلخواه او نباشد، نمی تواند درس خواندن را شروع کند. اگر از فعالیت ورزشی خود رضایت صددرصد نداشته باشد، احساس شرم می کند. اگر همه ی افراد از او تقدیر نکنند احساس بدبختی و پوچی می کند.
مهم نیست چه قدر تلاش می کند چون هیچ وقت راضی نیست. مهم نیست چه دستاوردهایی دارد چون هیچ وقت خوشحال نمی شود. به دلیل کوچکترین تعلل و مسامحه، خود را سرزنش می کند و فکر می کند قدرت ندارد آن چیزی را که به خیال خود از دست داده، جبران کند.
برنامه ریزی های دقیقی دارد ولی فکر می کند همه ی آنها باید از یک زمان خاص، مثلاً از اول هفته یا از اول ماه آغاز شوند.
دائم دلشوره دارد که مبادا برنامه اش بهترین و موفق ترین نباشد. از بس به تهیه ی مقدمات درس خواندن فکر می کند، خود درس خواندن را از یاد می برد و اصلاً وقتی برای درس خواندن باقی نمی ماند، چون او دنبال بهترین لوازم التحریر است، انواع و اقسام خودکارها و روان نویس ها را با رنگ های مختلف تهیه می کند، دفترچه یادداشت های متعدد دارد، جدول های برنامه ریزی دقیق و مرتبی دارد که با رنگ های مختلف مدرج شده اند. از هر کس دستورالعملی می گیرد، اتاق را مرتب می کند، جای چراغ مطالعه را تنظیم می کند، وسایل لازم را خیلی مرتب روی میز می چیند، اما باز هم انگار همه چیز کامل نیست، هنوز در کمد باز است، انگار شیر آب آشپزخانه چکه می کند، صدای تلویزیون بلند است، مادر دارد جاروبرقی می کشد، خلاصه هنوز شرایط برای شروع درس خواندن کاملاً آماده نیست.
باور این گونه افراد این است که: « همه چیز باید صددرصد آماده باشد تا من بتوانم درس بخوانم». « تا وقتی همه چیز دقیقاً به دلخواه من نباشد اصلاً نمی توانم کارم را انجام دهم».
این گونه شرط ها و اصطلاحات غیرمنطقی این فرد باعث می شوند از هدف خود باز بماند. آیا بهتر نیست این باورها را جایگزین کنیم؟
- اگر شرایط به اندازه کافی آماده باشد خوب است، و می توان درس خواند.
- همین که بعضی از چیزها به دلخواه من باشد، می توانم کارم را انجام دهم.
- چیزی که به اندازه ی کافی خوب باشد، خوب است. شروع می کنم.
شروع کردن در شرایط نسبی، جلو اجتناب را می گیرد و ما را با درس خواندن مواجه می کند. انگار یک سد جادویی در هم می شکند: سدی به نام صددرصد. یعنی تکلیفی که هنوز شروع نشده و کاملاً پیش روی ما است، به محض این که شروع می کنیم به انجام دادن آن، حتی اگر فقط بخش بسیار کوچکی از آن را انجام بدهیم، دیگر صددرصد نیست و قسمتی از آن انجام شده است.
جالب این است که وقتی حتی قسمت کوچکی از تکلیف انجام می شود، انجام بقیه کارها بسیار راحت می شود و فرد در می یابد که لازم نیست منتظر فراهم آمدن بهترین شرایط باشد تا کار را به بی نقص ترین شکل انجام دهد و بهترین نتیجه را بگیرد.
اگر قرار بود ما راه رفتن و حرف زدن را موقعی شروع کنیم که در آن ها بی نقص و بهترین باشیم، شاید تا به حال نه راه رفتن را شروع کرده بودیم و نه حرف زدن را!
یادمان باشد: سفر دور دنیا با اولین قدم شروع می شود و یک ساختمان عظیم با اولین آجر ساخته می شود!
منبع مقاله : موسوی، شکوفه؛ (1386) موفقیت تحصیلی برای دانش آموزان و دانشجویان، تهران: نشر قطره



 

 

نسخه چاپی