پذیرش یا انکار حدیث؟!
پذیرش یا انکار حدیث؟!

 

نویسنده: سیدعلی دلبری




 


حدیث پژوهان قرآن را پایه گذار نقد و بررسی خبر دانسته اند؛ خداوند متعال در آیه ی نبأ تحقیق در خبر فاسق را لازم می داند و می فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ‌»(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد، تحقیق کنید، مبادا (به خاطر زود باوری و شتابزدگی تصمیم بگیرید و...) ناآگاهانه به قومی آسیب رسانید، و سپس از کرده ی خود پشیمان شوید.
همچنین در قرآن کریم به ما فرمان داده شده است که هرچه را به آن علم نداریم، دنبال نکنیم؛ زیرا در قیامت از چشم و گوش و دل بازخواست می شود:
« وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً »(2)؛ از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
قرآن از کسانی که هر خبری را می شنوند، و نسنجیده آن را نشر می دهند، به شدت انتقاد کرده و فرموده است:
«وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً »(3)؛ و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آن را شایع می سازند؛ در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان- که قدرت تشخیص کافی دارند- بازگردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه ی کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید (و گمراه می شدید).
بر پایه ی این آیه، خبر را باید به اهل استنباط عرضه کرد و پس از کارشناسی و اثبات درستی آن، پخش ساخت.
نیز می فرماید:«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ‌ »(4)؛ انسان باید به طعامش بنگرد.
از امام باقر علیه السلام درباره ی آیه فوق نقل شده است که فرمودند: یعنی انسان باید به علمش بنگرد که آن را از چه کسی فرامی گیرد. (5)
امام علی علیه السلام می فرماید:
ما لِی اَری الناسُ اذا قَرُب الیهم الطَعامُ لیلاً تَکَلَّفوا اِنارةَ المَصابیحِ لیَبصروا ما یَدخُلون بُطونَهم و لا یَهتَمُّون بغَذاء النفسِ بِاَن یُنِیروا مَصابیحَ البابِهم بالعلم لیَسلِموا مِن لواحقِ الجهالةِ و الذُنوب فی اعتقاداتِهم و اعمالِهم(6)؛ چرا مردم را این گونه می بینم که چون شبانگاه نزدشان غذا می گذارند، به هر زحمتی، چراغی برمی افروزند تا ببینند چه می خورند، ولی در تغذیه ی روحی و روانی چندان اهمیت نمی دهند تا چراغهای عقولشان را به وسیله علم (ایمان و یقین) روشن سازند تا از خطرهای جهالت و انبوه گناهان، در اعتقادات و اعمالشان، سالم بمانند؟
امام حسن بن علی علیهما السلام می فرماید:
عَجَبٌ لِمَنْ یَتَفکَّرُ فی مَأکوُلِهِ کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فِی مَعقُولِهِ فَیُجَنَّبُ بَطْنَهُ ما یُؤذِیهِ و یُودِعُ صَدْرَهُ ما یُردِیه(7)؛ در شگفتم از کسانی که در اندیشه ی غذای جسم خودند، ولی در امور معنوی(غذای جان) خویش تعقل نمی کنند؛ شکم را از طعام مضرّ حفظ می کنند، ولی باکی ندارند که افکار پلیدی در جان و روان آنها رخنه کند!
بر پایه ی آنچه گذشت، معصومان علیهم السلام در دقّت و بررسی حدیث تأکید بسیار کرده و از سویی، ما را از ردّ عجولانه ی حدیث باز داشته اند. در روایاتی، دروغ شمردن حدیثی که دروغ بودنش معلوم نیست، به شدت بازداشته شده است. در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام رسیده است:
لا تُکَذِّبُوا بِحَدیثٍ آتاکُمْ اَحَدٌ فَإنَّکُم لا تَدرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ ‌الحَقِّ فَتُکَذِّبُوا الله فَوقَ عَرشِه(8)؛ اگر فردی حدیثی را برای شما بازگفت، آن را دروغ مشمارید؛ زیرا شما نمی دانید، چه بسا آن راست باشد و شما با تکذیب آن، خداوند را بر فراز عرش او تکذیب کرده اید.
از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسیده است:
مَنْ رَدَّ حَدِیثاً بَلَغَهُ عَنِّی فَأَنّا مُخاصِمُهُ یَومَ القِیامَةِ. فَإِذا بَلَغَکُم عَنّی حَدِیثٌ لَمْ تَعرِفُوا فَقُولُوا الله أَعلَم(9)؛ هر کس حدیثی از من به او برسد و آن را انکار کند، در روز رستاخیز من شاکی او خواهم بود. پس هرگاه حدیثی از من به شما رسید که مقصود آن را نفهمیدید، بگویید: خدا بهتر می داند.
حضرت امیر علیه السلام در نامه ای به حارث همدانی می نویسد:
لا تُحَدِّثِ النّاسَ بِکُلِّ ما سَمِعتَ بِهِ فَکَفَی بِذَلِکَ کَذِباً و لا تَرُدَّ عَلَی النّاسِ کُلِّ ما حَدَّثُوکَ بِهِ فَکَفَی بِذَلِکَ جَهلا(10)؛ هر چه را شنیدی برای مردم بازگو نکن که همین، دروغگویی را کفایت است و هر چه مردم برایت روایت کنند، رد نکن که همین نشانه ی نادانی است.
از سفیان بن سمط نقل است که گفت: به امام صادق علیه السلام گفتم: فدایت شوم! فردی از سوی شما نزد ما می آید و خبر مهمی را برایمان باز می گوید آن سان که سینه ی ما از آن تنگ می گردد تا اینکه او را تکذیب می نماییم. حضرت علیه السلام فرمود: آیا او از جانب من برای شما حدیث نقل می کند؟ گفتم: آری! فرمود: او می گوید: شب روز است و روز شب؟ گفتم: خیر! حضرت علیه السلام فرمود: پس (اگر چنین است که انکار امر بدیهی عقلانی نیست) آن حدیث را به سوی ما باز گردان(و تکذیب مکن)؛ زیرا اگر آن را تکذیب کنی ما را تکذیب کرده ای(11).
از علی بن سوید سائی نقل است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در نامه ای به او نوشت:
وَ لا تَقُلْ لِما بَلَغَکَ عَنّا أوْ نُسِبَ إلَینا هَذا باطِلٌ و إنْ کُنتَ تَعرِفُ خِلافَهُ فَإنَّکَ لا تَدْری لِمَ قُلنا و عَلَی ایِّ وَجهٍ وَصِفَة؛(12)؛ درباره ی آنچه(حدیث و سخنی که) از ما به تو رسیده یا به ما نسبت داده شده است، نگو: این باطل و نادرست است؛ هرچند خلاف و غیر آن را بشناسی؛ زیرا تو نمی دانی ما برای چه(آن را) گفته ایم به چه دلیل و خصوصیتی بوده است.
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
إذا سَمِعتُم مِنْ حَدیثِنا ما لا تَعْرِفُونَ فَرُدُّوهُ إلینا وَقِفوا عِندَهُ و سَلِّمُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الحَقُّ و لا تکُونُوا مَذایِیعَ عَجْلَی إلینا یَرجعُ الغالِی وَبِنا یَلحَقُ المُقَصِّر(13)؛ هرگاه از حدیث ما چیزی که معنایش را نمی فهمید، شنیدید آن را به خود ما بازگردانید و در برابر آن درنگ کنید و تسلیم شوید تا حق بر شما آشکار گردد. از فاش کنندگان راز و عجول مباشید. باید که تندروان و غالیان به سوی ما باز گردند و کوته ورزان بازمانده که در حق ما کوتاهی کرده اند، به ما ملحق شوند.
امام باقر علیه السلام فرمود:
ما وَرَدَ عَلَیکُمْ مِنْ حَدِیثِ آل مُحَمَّدٍ- صلواتُ الله علیهِمْ- فلانَتْ لَهُ قُلُوبُکمْ و عَرَفْتُمُوهُ فاقْبَلُوهُ و ما اشْمَأَزَّت قُلُوبُکُم و أَنْکَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ اِلَی الله وَ إِلَی الرّسولِ و إلی العالِمِ مِنْ آل محمدٍ علیهم السلام(14)؛ هر حدیثی که از آل محمد علیهم السلام به شما رسید و در برابر آن آرامش دل یافتید و آن را آشنا دیدید، بپذیرید؛ و هر حدیثی را که دلتان از آن رمید و ناآشنایش یافتید، آن را به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و عالم آل محمد علیهم السلام رد کنید.
چه نیکو گفته اند:

و کَم من عائبٍ قولاً صحیحاً... و آفَتُه مِنَ الفَهمِ السقیم(15)

و حافظ نیز نیکو گفته است:

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست... سخن شناس نه یی، جان من خطا این جاست(16)

همان گونه که بی پروایی و جرأت در رد و انکار، میراث حدیثی ما را تهدید می کند، ساده انگاری در پذیرش احادیث، مانع رشد علمی در این زمینه می شود. یونس بن عبدالرحمن می گوید: هشام بن حکم برای من حدیث کرد که از امام صادق علیه السلام شنیده است که فرمود:
لا تَقْبَلُوا عَلَینا حَدِیثَنا إلا ما وافَقَ القُرآنَ و السُّنَةَ أوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شاهِداً مِنْ أحادِیثِنا المُتَقَدِّمَةِ فَإنَّ المُغِیرَةَ بن سَعِیدٍ لَعَنَهُ الله دَسَّ فِی کُتُبِ اصحابِ أَبی احادِیثَ لَمْ یُحَدِّثْ بِها اَبی فاتَّقُوا الله و لا تَقْبَلُوا عَلَینا ما خالَفَ قولَ رَبِّنا تَعالَی و سُنَّة نَبِیِّنا محمدٍ صلی الله علیه و آله (17)؛ حدیثی را از ما نپذیرید، مگر آنکه با قرآن و سنت سازگار باشد و یا در میان احادیث پیشین ما شاهدی بر آن بیابید؛ چرا که مغیره ی بن سعید- که لعنت خدا بر او باد- احادیثی را در کتب اصحاب پدرم وارد ساخت که هرگز پدرم آنها را نگفته بود. پس از خدا پروا کنید و هیچ سخنی را که با کلام پروردگار بزرگ و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله سازگاری ندارد، از ما نپذیرید.
ابراهیم بن عبدالحمید از امام کاظم علیه السلام روایت نموده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:
ألا هَلْ عَسَی رَجُلٌ یُکَذِّبُنِی - و هُوَ عَلَی حَشایاهُ مُتَّکی؟ قالُوا: یا رسول اللهِ و مَنِ الّذِی یُکَذِّبُکَ؟ قال: الَّذی یَبْلُغُهُ الحَدِیثُ فَیَقُولُ: ما قالَ هَذا رَسُولُ الله قَطُّ. فَما جاءَکُم عَنّی من حدیثٍ مُوافِقٍ لِلحَقِّ فَأَنا قُلتُهُ وَ ما أتاکُم عَنِّی مِن حَدِیثٍ لا یُوافِقُ الحَقَّ فَلم أقُلْهُ و لَنْ اَقُولَ إلّا الحَق(18)؛ هان! آیا ممکن است کسی مرا به راحتی تکذیب کند؟ اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا! کیست که تو را تکذیب کند؟ فرمود: آن کس که حدیثی از من به او برسد و بگوید: هرگز پیغمبر خدا چنین نگفته است. پس هر حدیثی از من برای شما نقل شد آن را بسنجید، اگر موافق با حقّ بود، آن گفته از من است و هر حدیثی از من برای شما نقل شد که با حقّ سازش نداشت، آن را نگفته ام. من هرگز جز حقّ نگویم.
در جوامع روایی شیعه احادیث فراوانی نقل شده است که طبق آنها، یکی از مهمترین معیارهای سنجش روایت، موافقت یا مخالفت آن با عقل است. حضرت امام خمینی رحمه الله در توضیح این نکته می فرماید:« اینکه حدیث باید با عقل سازش داشته باشد؛ یعنی قابل استدلال عقلانی بوده، با دلیل و برهان قابل اثبات باشد؛ و این عقل یعنی برهان عقلی. اگر قرار باشد هر حدیثی که فهم آن دشوار است و یا ما از درک آن عاجزیم، دور انداخته شود، در این صورت نه فقط حدیث، بلکه علوم بی شمار دیگری را که ما از درک آن ناتوان هستیم، باید دور بریزیم. در حالی که چنین تفکری قطعاً خطاست و هیچ کس بدان اعتقاد ندارد. »(19)
علامه ی طباطبایی با ردّ روایاتِ قصّه ی هاروت و ماروت با عرضه ی بر قرآن، به موضوع بسیار تلخ جعل احادیث و تأثیر گسترده ی احادیث ساختگی یهودیان در صدر اسلام اشاره می کند و توجه می دهد که قرین آن،‌ یعنی قرآن، نه تنها مصون از هر گونه دسیسه است(20)، بلکه میزان و معیاری برای شناخت احادیث صحیح از سقیم به شمار می رود. وی(21) می گوید: کوتاه سخن آن که نه تنها باطل در قرآن راه نمی یابد، بلکه به وسیله قرآن باطلهایی که ممکن است به دست اجانب در بین مسلمانان نشر داده شده، دفع گردد، پس قرآن خود از ساحت حق دفاع می کند، و بطلان دسائس را روشن می سازد. (22)
علامه طباطبایی در ادامه می نویسد: بعضی از مردم، به ویژه اهل عصر ما که فرو رفته در علوم مادی و مرعوب تمدن جدید غربی هستند، از این حقیقت که ما برای شما بیان کردیم( نفوذ اسرائیلیات و کثرت وضع و جعل) استفاده سوء کرده و روایات جعلی را بهانه ای ساخته اند تا به کلی آنچه به نام روایت و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله نامیده می شود، به دور افکنند.
در مقابل این گروه تفریطی، برخی اخباریان و اصحاب حدیث و دیگرانی هستند که در این باره افراط کرده و هر مطلبی که نام حدیث و روایت دارد- هرچه می خواهد باشد- پذیرفته اند.
اشتباه گروه اخیر کمتر از خطای گروه اول نیست؛ چه طرد کلی روایات هم مستلزم تکذیب موازینی است که دین مبین اسلام برای تشخیص حق از باطل قرار داده، و هم مستلزم نسبت دادن باطل و سخن لغو به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و بیهوده انگاشتن قرآن عزیزی که«لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ»(23). همچنین پذیرفتن بی قید و شرط تمامی احادیث و همه را به شارع اسلام نسبت دادن، مستلزم همان تکذیب و همان نسبت است.
چگونه ممکن است، مسلمان باشیم و در عین حال یکی از دو راه افراط و تفریط را بپیماییم، با اینکه خدای جلّ و علا فرموده است:«مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(24)؛ آنچه رسول دستور می دهد بگیرید، و از آنچه نهی می کند، خودداری کنید. به حکم این آیه، دسته ی اول نمی توانند سنت و دستورات رسول خدا صلی الله علیه و آله را به کلی دور بیندازند، چنان که قرآن فرموده است:«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(25)؛ هیچ رسولی نفرستادیم، مگر برای اینکه مردم او را به اذن خدا و برای رضای او اطاعت کنند. به حکم این آیه دسته دوم نیز نمی توانند هرچه را که نام حدیث دارد، هرچند مخالف قرآن یعنی مخالف اذن خدا و رضای او بپذیرند.
آری، به دسته ی اول می گوییم: اگر کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله برای معاصرانش، و منقول آن برای ما که در آن عصر نبوده ایم، حجیت نداشته باشد، در امر دین هیچ سنگی روی سنگ قرار نمی گیرد. اصولاً اعتماد به سخنانی که برای انسان نقل می شود و پذیرفتن آن در زندگی اجتماعی اجتناب ناپذیر و بلکه امری است بدیهی که از فطرت بشری سرچشمه می گیرد و نمی تواند بدان اعتماد نکند. اما بهانه ای که دست گرفته اند، یعنی مسأله وقوع دسیسه و جعل در روایات دینی، پدیده ای نوظهور و مختص به مسائل دینی نیست؛ چرا که می بینیم آسیاب اجتماع همواره بر اساس همین منقولات آمیخته از دروغ و راست می چرخد؛ به طور مسلم دروغها و جعلیات در اخبار اجتماعی بیشتر است؛ چون دست سیاست های کلی و شخصی بیشتر با آنها بازی می کند. با وجود این، فطرت انسانی اجازه نمی دهد که به صرف شنیدن خبرهایی که در صحنه ی اجتماع برای ما نقل می شود، اکتفا کنیم، و اکتفا هم نمی کنیم؛ بلکه تک تک آن اخبار را به موازینی که ممکن است، محکِ شناختن راست از دروغ باشد، عرضه می داریم، اگر با آن موافق بود، می پذیریم،‌ و اگر مخالف با آن بود، دورش می افکنیم. در صورتی هم که آن محک از تشخیص راست و دروغ بودن خبر عاجز ماند، در برابر آن خبر توقف می کنیم، نه قبولش می کنیم، و نه انکارش. این توقف، همان احتیاطی است که فطرت آدمی برای بر حذر بودن از شر و ضرر، پیش پای ما می نهد.
سه مرحله ی رد، قبول و توقف، بعد از عرضه ی خبر بر موازین، در صورتی است که ما خبرشناس و اهل خبره در این کار باشیم، اما در خصوص اخباری که مهارتی برای تشخیص صحت و سقم مضمون آنها نداریم، بنای عقلایی این است که به اهل خبره در آن فن مراجعه کنیم و هرچه آنان حکم کردند، بپذیریم.
این، آن روشی است که فطرت پیش می فرستد و نیز میزانی است که دین خدا هم برای تشخیص حق از باطل نصب کرده است و بنای دین هیچ مغایرتی با بنای فطرت ندارد، بلکه عین همانست؛ چه دستور دینی این است که یک یک اخباری که برای مسلمانان نقل می شود، بر کتاب خدا عرضه کنند. اگر صحت و یا سقمش روشن شد، که تکلیف روشن است، و اگر به خاطر شبهه ای که در خصوص یک خبر است، نتوانستیم با مقایسه با کتاب خدا صحت و سقمش را دریابیم، باید توقف کرد.
این دستور در روایات متواتره ای از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیتش علیهم السلام به ما رسیده است. البته این دستور در خصوص مسائل غیرفقهی است؛ چون در مسائل فقهی معیار در تشخیص روایت درست از نادرست، بحث مفصل و جداگانه ای دارد که در اصول فقه بررسی می شود(26).
از روایات چنین برداشت می شود که رویارویی با احادیث و بررسی آن بسیار حساس است و احتیاط در آن را می طلبد. (27) بخش زیادی از روایات از صحت سند و قوت دلالت متن برخوردار است که جای هیچ گونه تردیدی در پذیرش مطلق آن باقی نمی ماند. پذیرش بخش دیگری از روایات به سبب عام و خاص، مطلق و مقید، و مجمل و مبین، متوقف بر جمع دلالی و تأویل آنهاست. در میان روایاتی دیگر مواردی به چشم می خورد که به روشنی با دلیل قطعی و مسلم، مخالف است و تأویل پذیر نیستند که باید آنها را به دور انداخت. گاه روایتی از نظر سند و محتوا شرایطی دارد که نه می توان آن را به صورت کامل و یا با جمع عرفی و تأویل پذیرفت، و نه مخالف صریح دلیل قطعی است، تا آن را طرد کرد. در این صورت احتیاط دینی می طلبد که در برابر پذیرش و یا ردّ این گونه روایات توقف نمود و علم آنها را به صاحبان آنها واگذاشت.
بنابراین، مراحل برخورد با احادیث عبارت است از:
الف. پذیرش مطلق؛ ب. پذیرش با تأویل و جمع عرفی؛ ج. طرد و ردّ؛ د. توقف.

پی‌نوشت‌ها:

1. حجرات49: 6.
2. اسراء17: 36.
3. نساء4: 83.
4. عبس80: 24.
5. عن ابی جعفر علیه السلام فی قولِ الله عزّوجلّ«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ‌» قال: قُلتُ: ما طَعامُهُ؟ قال:«عِلمُهُ الَّذی یأخُذُهُ عَمَّن یَأخُذُه»(محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 10؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص109؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 50، کتاب فضل العلم، باب النوادر، ح8: عِدَّةٌ مِنْ اَصحابِنا عَن احمد بنِ مُحمَّدِ بنِ خالِدٍ عَنْ اَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَن زَیدٍ الشَّحّامِ عَنْ أبِی جعفر علیه السلام... ».
6. عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص 84، ماده «طعم».
7. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1، ص 218، ح43؛ قطب الدین راوندی، الدعوات، ص 144.
8. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 186.
9. همان، ج2، ص 212؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، منیة المرید، تحقیق رضا مختاری، ص 372؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج6، ص 262؛ علی متقی هندی، کنزالعمال، تحقیق بکری حیانی، ج10، ص 236، ح29249؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج1، ص 147.
10. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 160؛ سیدرضی، نهج البلاغه، ص 459، نامه69. 11. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 187، ب26: أن حدیثهم علیهم السلام صعب مستصعب و أن کلامهم ذو وجوه کثیرة و فضل التدبر فی أخبارهم علیهم السلام و التسلیم لهم و النهی عن رد أخبارهم:«عَنْ سُفیانَ بنِ السِّمطِ قالَ قُلْتُ لِأبی عَبدِاللهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِداکَ إنَّ الرَّجُلَ لَیَأتِینا مِنْ قِبَلِکَ فَیُخبِرُنا عَنکَ بِالعَظِیمِ مِنَ الأمرِ فیَضِیقُ بِذَلِکَ صُدُورُنا حَتّی نُکَذِّبَهُ قالَ فَقالَ ابوعَبدٍ الله علیه السلام اَلَیسَ عَنِّی یُحَدِّثُکُم قالَ قُلتُ بلی قالَ فیَقُولُ لِلَّیلِ إنَّهُ نهارٌ و لِلنَّهارِ إنَّهُ لَیلٌ قالَ فقُلتُ لَهُ لا قال فقالَ رُدَّهُ إلینا فَإِنَّکَ إنْ کَذَّبتَ فَإنَّما تُکَذِّبُنا».
12. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 186.
13. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، الخصال، ج2، ص 627؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، ص 116، آدابه علیه السلام لأصحابه و هی أربعمائة باب للدین و الدنیا؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 189، ب26؛ ج10، ص 105، ب7.
14. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1،‌ص 401؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 189، ب26؛ ج25، ص 366، ب13؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 793، الباب السادس عشر فی نوادر المعجزات.
15. متنّبی، الدیوان، ج2، ص 379؛ به نقل از محمد بن طیب باقلانی، إعجاز القرآن، تحقیقِ سید احمد صقر، ص300.
16. محمدحافظ شیرازی، دیوان حافظ، ص 18.
17. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 250.
18. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 390، باب نوادر المعانی؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 188، ب26.
19. روح الله خمینی، کشف الاسرار، ص320؛ به نقل از: نادعلی عاشوری، پژوهشی در علم الحدیث، ص 69.
20. ر. ک: تکویر81: 16؛ حجر15: 9؛ فصلت41: 42؛ اسراء17: 82.
21. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 106، ب9، باب وُجُوهِ الجَمعِ بَینَ الأحادیثِ المُختَلِفَةِ وَ کَیْفِیَّةِ العَمَلِ بِها.
22. ر. ک: انبیاء21: 18؛ انفال8: 7-8
23. فصلت41: 42.
24. حشر59: 7.
25. نساء4: 64.
26. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، صص 239-241؛ نیز: همان، ترجمه ی محمدباقر موسوی همدانی، ج1، صص 261-363.
27. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 187، ب26.

منبع مقاله: دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی