برنامه درسی معنوی برای دستیابی به تربیت دینی
 برنامه درسی معنوی برای دستیابی به تربیت دینی

 

نویسندگان: دکتر محمد نجفی(1)- مهدیه کشانی(2)




 

چکیده

اگر بپذیریم که حقیقت دین، امری قدسی، و حیاتی و معنوی است و هدف از نزول آن، سوق دادن انسان به سوی سعادت واقعی است - که آن نیز فرجام و سرانجام معنوی برای انسان تلقی می گردد، و نیازهای اصلی و عمده انسان را نیز، نیازها و خواست های معنوی و غیرمادی او تشکیل می دهد - می توان دریافت که جهت گیری اصلی آموزه های دینی بر نیازها و تمایلات آدمی متمرکز است. برای سوق دادن تعلیم و تربیت در جهت رفع این نیازها، سازوکارهایی لازم است که از مهم ترین آنها وجود برنامه درسی معنوی در نظام آموزشی است. چنین برنامه ای با داشتن اهداف، اصول و سازوکارهای مشخص، می تواند راه را برای پرورش انسان هایی متکامل و الهی هموار سازد. از این روی، در این مقاله سعی شده است با رویکردی تحلیلی - توصیفی و با استفاده از منابع اصلی و کتابخانه ای، به بازنمایی چنین برنامه درسی ای پرداخته شود. عوامل و مولفه هایی که به طور کلی در فرآیند تعلیم و تربیت می تواند تحقق این امر را تسهیل و به عملی ساختن آن کمک کند، اندیشه ها، طرح ها و اقداماتی است که در نهایت به تبیین اصول کلی حاکم بر تدوین برنامه درسی معنوی می انجامد. از جمله این موارد، اهداف برنامه درسی معنوی است که شامل رسیدن به کمال روحی و معنوی انسان و پرورش همه قوا و استعدادهای او می باشد. اصول مورد نظر در این برنامه، شامل رویکرد معنوی نسبت به یادگیرنده، معلم، فرایند یادگیری و محیط آموزشی است. همچنین در این نوع برنامه درسی، از روش هایی چون الگوگرایی و محبت مداری برای دستیابی به اهداف مورد نظر استفاده می شود. نویسندگان امیدوارند با تبیین چنین برنامه درسی ای، گامی در جهت تسهیل تربیت دینی بردارند.

کلید واژگان:

معنویت، برنامه درسی معنوی، تربیت دینی، آموزه های دینی.

مقدمه

برنداواتون در کتاب خود با عنوان تدریس موثر تربیت دینی (محسن پور، 1379) به تشریح چند دیدگاه در باره تربیت دینی پرداخته است. در دیدگاه اول با عنوان «الگوی دعوت به دین» ارزش ها و عقایدی که جامعه بر آنها مبتنی است، به فراگیران تعلیم داده می شود. این الگو در دنیای کثرت گرای کنونی مفید است و امکان کمک به دانش آموزان برای باور به ارزش ها در جریان زندگی را فراهم می سازد. دیدگاه دوم با عنوان «الگوی بالاترین عامل مشترک»، که به تازگی به طور قابل ملاحظه ای مورد توجه قرار گرفته است. همان آموزش اخلاقی است که در قالب تشویق دانش آموزان به کسب نگرش هایی مانند تعاون و عدالت خواهی تبلور می یابد و در جست و جوی راهی برای کاهش جرائم و کمک
به استقرار یک جامعه با ثبات است. دیدگاه سوم، الگوی پدیدار شناسی است که هدف آن، تقویت روحیه تسامح و بی تعصبی در افراد است و از طریق مطالعه ادیان مختلف و دستیابی فراگیران به یک نگرش مثبت به تمام ادیان و کثرت گرایی تحقق می یابد. این رویکرد، برمبنای نگاه مساوی به تمام ادیان و هم سطح بودن آنهاست که مشوق دانش آموزان به یادگیری های سطحی و نسبیت گرایی نیز می باشد. در دیدگاه چهارم، آموزش دینی از نظر اصالت گرایان مطرح شده است که هدف کلی آن، تربیت شاگردان به گونه ای است که مسئولیت تربیت خویش را در طول زندگی بر عهده بگیرند و به شکل اصیل درباره دین تفکر کنند و با انتخاب خود، با پایبندی واقعی به دین یا غیر دین دست یابند. آخرین دیدگاه، رویکرد تجربه ای است در باره آموزش دین، که براساس آن، فراگیران به طور عمیق با خود ارتباط برقرار کرده، با تمرکز بیشتر به آنچه که در کلاس درس در باره دین و معنویت، مطرح می شود، می اندیشند.
به نظر می رسد که با یک دیدگاه ترکیبی حاصل از دیدگاه های اول، دوم، چهارم و پنجم و طراحی آن در فرآیند برنامه ریزی درسی معنوی و با تلاش برای کاستن از نقاط ضعف و محدودیت های آنها، می توان تا حدود زیادی فراگیران را در گرایش به سوی ارزش های دینی، معنوی و مبانی و اصول تربیت دینی ترغیب کرد.
به این منظور، با بهره گیری از آموزه های دینی و اسلامی و رعایت اصول اخلاقی، می توان به شیوه ای صحیح و موثر، در به فعلیت رساندن این استعدادهای معنوی و انسانی کوشش نمود و شخصیت واقعی انسان را نشان داد. بنابراین می توان مقصد نهایی و غایت تربیت دینی، تربیت اخلاقی و تربیت اسلامی را در تربیت معنوی مشاهده کرد. تربیت معنوی با پیروی از دستورات الهی (تربیت دینی و اسلامی) و زدودن باطن از صفات ناشایست و آراستن آن با صفات نیک (تربیت اخلاقی)، تحقق می یابد و خود نیز دارای مراتب و مدارج فراوانی است. بنابراین افزودن قیودی مانند دین، مذهب و اسلام به تربیت، به مبانی، اصول، راه کارها و توصیه هایی اشاره دارد که تنها براساس آنها می توان
مراحل گوناگون فرایند تربیت معنوی را پیمود و در بستر آن حرکت کرد. در تربیت اخلاقی نیز دستیابی به صفات و ملکات انسانی و سوق دادن رفتارها و ابعاد شخصیتی آدمی به سوی روش ها و منش های اولیای الهی، یک هدف اساسی به شمار می آید که نهایت آن، رسیدن به مراتب و منازلی از تربیت دینی تلقی می شود.

تربیت دینی

در مباحث تربیت شناختی، به سه رویکرد می توان اشاره کرد؛ مورد اول که می توان آن را «رویکرد شخصیتی به تربیت» نامید، بر یکی از ابعاد وجودی و جنبه های رفتاری فرد تاکید دارد و برمبنای آن، موضوع و محور فعالیت های تربیتی مشخص می گردد. مفاهیمی همچون تربیت عقلانی، عاطفی و اجتماعی، ناظر به این قسم است. نوع دیگر «رویکرد مبنایی به تربیت» است که در آن، همچون تربیت معنوی، سنتی و مدرن، منابع تربیتی و شیوه ها و الگوهای برگرفته از آن، مورد نظراست و مربی به شکل دهی آنها در رفتار متربیان اهتمام می ورزد، در قسم سوم، نوعی «رویکرد تلفیقی به تربیت» می توان مطرح کرد که در آن، هم به ابعاد مختلف شخصیت انسانی با جهت گیری های معنوی و فرامادی توجه می شود و هم باید به منابع و مبانی تربیتی متناسب با آن مراجعه و استناد کرد. در این رویکرد، در عین حال که جبنه های ذاتی، درونی و معنوی به منزله زمینه های اساسی وجود آدمی، مورد نظر است، یافته های علمی و رهنمودهای عملی در علوم عقلی و نفس شناسی، روان شناسی شناختی و دانش اخلاق و معنویت شناسی نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
در آموزه های دینی نیز مفهوم تربیت دینی را با تعبیرهای مختلفی می توان تبیین کرد. در بیشتر این تعریف ها، به هدف و غایت نهایی توجه شده است و با اینکه تفاوت اساسی بین آنها وجود ندارد، همه به یک حقیقت مشترک از زوایای گوناگون می پردازد که همانا «تکامل و تعالی در عبودیت رب» است. برخی از این تعریف ها که
تبیین و بررسی آنها، پژوهشی وسیع تر می طلبد، عبارت اند از: دستیابی به حیات معقول، حیات متألهانه انسان، تطهیر نفس و وصول به حیات طیبه، پیمودن مراتب کشف معنوی، پیمودن منازل سه گانه شریعت، طریقت و حقیقت، درک حقیقت معناداری حیات، دستیابی واقعی به نگرش آیه ای به هستی، تکامل همه جانبه شخصیت انسانی با جهت گیری های معنوی، بهره مندی از قرآن، برهان و عرفان و رسیدن به مقام انسان کامل.

مفهوم برنامه درسی معنوی و نقش آن در فرآیند تربیت دینی

برنامه درسی معنوی را می توان این گونه تعریف کرد: محتوای رسمی و غیررسمی، شیوه های تدریس و فرصت های یادگیری که از طریق آن، فراگیران امکان می یابند به کمک سازمان های آموزشی و اقدامات تربیتی، به شناخت بیشتر زوایای پنهان وجود خویش و جهان هستی - که ماهیت و هویتی معنوی، مجرد و فرامادی دارد و پایه و اساس رفتارهای معنوی و انسانی را تشکیل می دهد - بپردازند و برمبانی آن، قابلیت ها و استعدادهای معنوی و متعالی خود را به شکل جهت و هدفمند به فعلیت رسانند.
ارتباط چنین مولفه هایی با فرایند تربیت دینی در آن است که برنامه درسی معنوی با داشتن محتوا و روش های خاص خود می تواند به منظور دستیابی فراگیران به اهداف تربیت دینی، ابزاری مناسب و کارآمد باشد.

مبنای هستی شناختی برنامه درسی معنوی

بدیهی است که نظریه ها در حوزه دانش برنامه ریزی درسی، براساس مبانی تربیتی و مباحث هستی شناسی پدید می آیند. به عبارت دیگر، برنامه درسی و سنت های اجتماعی را می توان به طور کلی متکی و مستند به نظریه تربیتی و دیدگاه های هستی شناختی دانست و بر مبنای آن، اصول و پیش فرض ها را تدوین کرد (طباطبایی، 1386، ج16). در برنامه درسی معنوی، مباحث نظری تربیت و هستی شناسی معنوی به منزله دانش پایه و مبنایی
برای پیش فرض های آن تلقی می شود. در مباحث برگرفته از متون اسلامی، توجه به جنبه های معنوی، و فرامادی جهان هستی و هویت باطنی و درونی آن مورد تأکید قرار می گیرد و هستی شناسی توحیدی و معنویت گرایانه به مثابه رویکرد اساسی هستی شناختی در نظر گرفته می شود. در این رویکرد، برترین حقیقت فرامادی، خداوند، و اصلی ترین و عمده ترین ویژگی آن، «توحیدی بودن» است. بدین معنا که اصل و اساس عالم هستی، توحید حضوری و درک محضر حق به معنای دریافت حضور فراگیر و موثر او در تمام جهان هستی و همراهی همه جانبه و مقتدرانه او با تمام موجودات و پدیده های عالم می باشد. بر مبنای این نگرش، می توان گفت که برداشت مشترک تمامی علوم و دانش ها از کاوش منطقی و عقلانی در جلوه ها و وجوه گوناگون هستی با سطوح معرفتی متفاوت، حقیقتی به جز توحید ربوبی به معنای یکتاشناختی، یگانه پرستی و باور درونی به خداوند سبحان نیست. وجود هر موجودی در همه مراتب، وابسته به خالق خود است و این فقر وجودی، راز همراهی دائمی، همیشگی و تکوینی واجب الوجود با تمامی موجودات در عالم امکان می باشد (ملاصدرا، 1375). در قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره شده است:
هُوَ معَکَم اَینَما کنتُم؛ «خداوند همواره با شماست»(حدید (57)، 4).
در این دیدگاه، با نفی تصویر طبیعت گرایانه از جهان و در پرتو ویژگی «توحیدی بودن» با الهام از کتاب الهی، ویژگی دیگری برای هستی ضرورت می یابد؛ این ویژگی «به حق بودن» و «حقانیت» است که در قرآن کریم (3)، آفرینش آسمان ها و زمین بر مبنای آن نهاده شده است و نظام هستی، کامل ترین سیستم وجودی و نظام احسن و هدف دار شمرده می شود. دیگر خصوصیت های توحیدی عالم هستی که لازمه این ویژگی است، عبارت اند از: نورانیت و استفاضه ی مداوم از عالم الوهیت، مراتب و عوالم وجود و سلسله مراتب هستی و درک، شعور و ستایش رب که برای هر کدام از آنها شواهد عقلی،
روایی و قرآنی فراوانی می توان یافت. مهم ترین تجلی هستی در عالم امکان، انسان است. آدمی به اعتبار بعد معنوی خویش که وجه اساسی رابطه او با خالق خویش به شمار می آید و برمبنای تبعیت از خرد و شریعت الهی می تواند در سیر روحانی و فرامادی، به دریافت حقایق معنوی و صورت های غیبی و فراحسی نائل آید. انسان آنگاه می تواند به شهود والای حق برسد که از عالم طبیعت انقطاع داشته باشد و بتواند به حقیقت شهودی خویش که عین فقر و وابستگی به خالق متعال است. آگاهی یابد. انسان به سبب دو ویژگی بارز و اساسی خود که همانا هستی گرایی و مطلق گرایی است، موجودی معنوی تلقی می شود و در طلب هستی مطلق، به عشق، محبت، لذت و سعادت محدود بسنده نمی کند و برای کمال وجودی خویش، نهایتی نمی شناسد. گرایش به محدودها و حقایق تمام شدنی ممکن است در مدت زمانی کوتاه، انسان را فرونشاند و از تلاش و پویایی باز دارد، اما نمی تواند ماندگاری و رضایتمندی او را تضمین کند و از کوشش فراتر برای دستیابی به حقایق مطلق و نامحدود، ممانعت به عمل آورد. انسان به واسطه روح الهی و جوهره معنوی خویش از اهمیت و وسعت زیادی برخوردار است و براساس حکمت متعالیه، تنهاموجودی از آفریده های خداوند است که ماهیت معین و فروبسته ندارد و در نوع خود، منحصر به فرد می باشد و پیوسته برای ارتقای وجودی خویش می کوشد تا تمام مراتب هستی را به نظاره بنشیند (ملاصدرا، 1375).
بنابراین، انسان موجودی پایان یافته نیست و مهم ترین مولفه ی هویتی او، فعلیت های او نمی باشد، بلکه امکان های بی نهایتی در پیش روی دارد و بر مبنای حرکت جوهری، همواره در تحول و تکامل است و از مرتبه ای به مرتبه دیگر و از عالمی به عالم دیگر منتقل می گردد. بر اساس آنچه در پژوهش های فلسفی به اثبات رسیده است (بیدهندی، 1383، ص5)، اتحاد انسان با هر مرتبه از هستی، موجب تحقق آن مرتبه از هستی در درون او و انکشاف آن مرتبه از هستی برای وی خواهد شد؛ البته با توجه به اینکه ظاهر انسان در دنیا و باطن او در آخرت قرار دارد و همواره بین این ظاهر و باطن، هماهنگی و تلازم برقرار است.

آرمان ها و اهداف برنامه درسی معنوی

اهداف برنامه درسی معنوی و موضوع اصلی آن که رشد و تکامل روحی و نفسانی انسان است و تمامی حقایق وجودی که به شکلی در این مسیر موثرند - صرف نظر از میزان و چگونگی تاثیر گذاری آنها - مطلوبیت داشته، به منزله «ارزش» تلقی می شوند. در این زمینه، به چیزی می توان «ارزش معنوی» اطلاق کرد که چند ویژگی داشته باشد: الف) به طور واقعی و منطقی تامین کننده نیازهای معنوی و خواست های متعالی انسان باشد؛ ب)ملایم و هم جهت با علایق معنوی و فراهم کننده لذت معنوی برای انسان باشد؛ ج)در جهت کمال غایی و سعادت نهایی انسان قرار داشته باشد؛ د) برمبنای اصول اعتقادی، فروع دینی و مبانی اخلاقی باشد. چنین ارزشها و اهدافی شامل موارد زیر می باشد:
کمال نهایی انسان قرب به خداوند است (طباطبایی، 1386، ج6، ص257)، و طریق آن نیز عبادت رب می باشد (طباطبایی، 1366، ص74). فراگیران باید به گونه ای تربیت شوند که فراگیری علوم و کشف حقایق را از وجوه عبادت رب تلقی کنند.
تقویت ایمان و باورهای دینی و آراستن به کمالات اخلاقی و فضایل معنوی، به مثابه یک ملاک برای کارآمدی و ارزیابی راهبردهای آموزشی مورد توجه قرار می گیرد. هدف های آموزشی فراتر از دانش اندوزی، مهارت آموزی و نگرش یابی در نظر گرفته می شود. تکامل نفس و تعالی روح و روان یاد گیرنده و زمینه سازی برای تحقق یک جامعه معنوی، به منزله هدف نهایی یادگیری در تمام موضوع های درسی در کانون فعالیت های برنامه ریزی آموزشی و درسی قرار دارد.
جهان هستی با تمام ویژگی ها و جلوه های مادی و فیزیکی که دارد، دارای ضمیر، باطن و درونی غیر مادی و فراحسی است (طباطبایی، 1386، ج10، ص155). غایت فراگیری تا حد امکان، گذشتن از جنبه های ظاهری و برونی و رسیدن واقعیت های ماورایی و متافیزیکی می باشد.
فرایند تعلیم و تربیت باید به صورتی ادراک و توصیف شود که از اهداف عمده آن، پرداختن به موضوع ها و مفاهیم بنیادی همچون فلسفه و چرایی حیات، آغاز و انجام آن، مراتب حیات، رسالت واقعی انسان در این دنیا، سعادت و شقاوت حقیقی و چگونگی راهیابی به آن باشد. دیگر مفاهیم تربیتی و آموزشی باید در پرتو این پرسش های بنیادی تبیین و توجیه شود.
تمام پدیده های عالم، وجود مظاهر خداوند متعال می باشد. دستیابی حقیقی و مطلوب به دانش ها و علوم در سیر ارتباطی تمام پدیده ها، با پدید آورنده آن امکان پذیر است. نفی و طرد هر گونه تصویر مادی و طبیعت گرایانه از جهان هستی و جنبه آلی و ابزاری بودن پدیده های مادی نسبت به حقایق غیرمادی و معنوی، از اهداف اصلی آموزش علوم به شمار می آید.
ادراک نظام خلقت به مثابه نظام احسن و کامل ترین سیستم وجودی، از اهداف راهبردی علوم تجربی و پایه تلقی می شود. هدف داری، غایت مداری و عدم بیهودگی حیات و نظام هستی و انتقال پیام های تربیتی آن به فراگیران، از اهداف عمده برنامه های آموزشی و درسی به شمار می آید.
مایه اصلی پویایی و تحرک انسان، دستیابی به معنویت حقیقی و مبتنی بر سطوح فزاینده معرفت، یعنی از شناخت حسی به سوی شناخت عقلانی - شهودی است. زمینه سازی برای تکامل، تعالی و تنوع در تجارب درونی و معنوی در راستای خرد و باور دینی، مصداق کامل بازسازی و تجدید نظر در تجربیات شمرده می شود و برای این مهم، باید از شیوه ی تدبر و تعقل در آیات الهی و سیره امامان معصوم (علیه السّلام) متناسب با هر موضوع علمی استفاده شود. فرایند نیازسنجی معنوی و تامین این گونه نیازها از طریق تحکیم و ارتباط فراگیران با خالق هستی و اولیای الهی و معصومان (علیه السّلام)، متناسب با علایق و نیازهای آنان بوده، باعث آرامش حقیقی آنها می گردد. راهبردهای پژوهشی و تولید دانش اهمیت فراوانی دارد. با الهام از آموزه های دینی، این راهبردها مبتنی بر درست اندیشیدن، روح پژوهی و نفس شناسی، توحید شناسی، ارزش شناسی معنوی در فلسفه اخلاق،
شیوه های ایمان افزایی و دستیابی به روح سالم و تاکید بر عبرت آموزی از محیط پیرامون می باشد.

اصول برنامه درسی معنوی

اگر اصل را مبانی نظری عمل تربیتی بدانیم (شریعتمداری، 1369، ص67)، در برنامه درسی معنوی، برخی دیدگاه ها درباره عناصر محیط آموزشی وجود دارد که می تواند مبنای عمل آموزشی قرار گیرد. این دیدگاه ها در مورد معلم و یادگیرنده و فرایند آموزش و یادگیری به شرح زیر است:

تلقی نسبت به فرایند یادگیری

اصل یادگیری برتر:

انسان با ویژگی «معنوی بودن» خویش می تواند به بالاترین سطوح یادگیری و از جمله یادگیری های غیر متداول، فراحسی و شهودی عرفانی دست یابد.

اصل برترین شناخت:

خداوند سبحان، خیر بنیادین و بنیاد هر خیر است و سرچشمه اصلی تمام ارزش ها در عالم هستی تلقی می گردد. پس شناخت او و کسب معارف توحیدی، ضروری ترین نوع یادگیری و بالاترین مرتبه آن به شمار می آید و سایر موضوعات در ارتباط با آن، معنا و مطلوبیت حقیقی می یابد (طباطبایی، 1386، ج1 و8).

اصل ارتباط موثر با منابع معرفت:

در فرایند یادگیری، کل وجود انسان دخالت دارد و نه تنها حواس، سلول های مغزی ویا بخشی از وجود آدمی. از آنجا که تمام حقایق علوم و خزاین اشیا نزد خداوند است (طباطبایی، ج6، ص293)، با سنخیت بیشتر و تقرب به سوی او، از طریق پیشه کرده تقوا و پارسایی و به ویژه محبت معصومان(علیه السّلام) و اولیای الهی و همگونی با آنها، می توان به سرچشمه های بی شماری از حکمت و معرفت دست یافت.

اصل وسعت وجودی:

با سیر درونی، تحول ذاتی و خودیابی عرفانی از طریق کمتر شدن تعلق و وابستگی انسان به عالم طبیعت و امور دنیوی، ارتباط با دنیای معنوی تقویت
می شود و ظرفیت وجودی او وسعت می یابد؛ در نتیجه، قابلیت پذیرش بیشتری برای یادگیری و درک افزون تر و کامل تر حکمت های الهی کسب می کند.

اصل تفکر هدفمند:

فرایند تفکر عقلانی و اندیشیدن در موضوعاتی همچون روح، معنویت، سعادت واقعی، یکتاشناسی در هستی، زیبایی حقیقی و عبرت آموزی از طبیعت و تاریخ، از محورها و مبادی اصلی فعالیت های مربوط به یادگیری شمرده می شود و تسهیل این امور، از رسالت های بنیادین و اساسی دست اندرکاران برنامه درسی در طراحی و اجرا تلقی می گردد.

اصل لذت معنوی:

یادگیری باید برای فراگیران، همراه با لذت معنوی باشد تا انگیزه و اشتیاق بیشتری برای یادگیری های بعدی فراهم شود.

اصل جهان بینی توحیدی:

یادگیری علوم باید زمینه ایجاد بینش و نگرش توحیدی در مورد نظام هستی را فراهم سازد تا فرایند تغییرآفرینی در رفتارها و اعمال یادگیرندگان و گرایش به سوی ارزش های معنوی تسهیل گردد (طباطبایی، 1386، ج16).

اصل زیباشناسی تربیتی:

از آنجا که هستی برنظام احسن تکوین یافته است و همه آفریده های ربوبی بر نیکوترین و زیباترین وجه ممکن خلق شده اند (سجده(32)، 7)، در فرایند یادگیری نیز باید تا حد امکان جلوه های بیشتری از این حقایق نمایان گردد و یادگیری را امری زیبا و جذاب نماید.

تلقی نسبت به یادگیرنده

اصل همه جانبه نگری:

جهان هستی به دو نوع محسوس و غیرمحسوس (شهادت و غیبت) تقسیم می شود و تنها پرداختن به جلوه های محسوس و مادی آن نمی تواند نیازهای عمده و اساسی یادگیرنده را تامین کند.

اصل توجه به مراتب یادگیری:

مراحل پیشرفت فراگیران در فرایند یاددهی - یادگیری، از دانایی آغاز می گردد و از طریق عقل نظری و عملی به سوی ادراک و اشراق ادامه می یابد.
حواس پنجگانه آکادمی به منزله واسطه های دریافت محرک های محیطی، و تجارب حسی به مثابه ابتدایی ترین مرتبه فراگیری و زمینه ای برای وصول به مراتب بالاتر یادگیری مورد استفاده قرار می گیرند (طباطبایی، 1386، ج5، ص504).

اصل الگومداری:

انسان در مقام یادگیرنده، همواره در پی الگوهای کمال است. الگوپذیری از معصومان(علیه السّلام) در ابعاد گوناگون، باید پیوسته برای او از والاترین ارزش ها و منزلت ها باشد؛ زیرا سعادت دنیا و آخرت او در گرو تحقق این مهم است.

اصل بصیرت در امور:

یادگیرنده باید به صورتی در فرایند یادگیری مشارکت کند که در متن واقعیات مادی و با درک محسوسات بتواند راهی به سوی حقایق معنوی و فرامادی بیابد.

اصل یادگیری معنوی:

از منظر معرفت شناسی، حقیقت یادگیری، یادگیرنده و آنچه یاد گرفته شده است، وحدت مصداقی دارد و واقعیت وجودی انسان را تشکیل می دهد. آدمی با درک درست معنویات و حقایق غیرمادی، بر کمالات ثانویه خویش می افزاید و به مراتب بالاتری از وجود دست می یابد؛ نه اینکه صرفاً توانایی های علمی و سطح دانش خود را افرایش دهد.

اصل توجه به خویشتن:

انسان دارای نوعی «خوددوستی معنوی» است و روح او پیوسته به دنبال تقویت و شکوفایی این ویژگی از طریق دانش افزایی، افزون طلبی علمی و رفتارهای عالمانه است.

اصل خودشناسی:

منبع عمده یادگیری آدمی، نفس اوست. از این روی، بسیاری از علوم و دانش ها باید به منزله مقدمه و پیش نیازی برای مطالعه و کاوش در کتاب نفس تلقی شود.

اصل توجه به سطوح بالای یادگیری:

انسان از نظر وجودی بر سیرت و صورت احسن تکوین یافته است (سجده (32)،7). شرافت وجودی او اقتضای آن دارد که به آموختن و یادگیری های نازل و علوم متداول بسنده نکند. بنابراین، سزاوار است دغدغه و دل نگرانی اصلی، دستیابی و احاطه بر دانش های معنوی، معارف توحیدی و درک و فهم رموز
کتاب الهی و اسرار احادیث و روایات معصومان (علیه السّلام) باشد.

اصل یادگیری های درونی:

تمام علوم و معارف، از جانب خداوند متعال و توسط معصومان (علیه السّلام) به انسان افاضه می گردد (طباطبایی، 1386، ج5، ص508) و عوامل گوناگون یادگیری مانند آموزش، کتاب و معلم، وسیله و ابزاری بیش نیستند. با پاک سازی، صفا و نورانیت باطن، می توان به دریافت های درونی، شهودی و غیراکتسابی نیز دست یافت که به مراتب بیشتر و عمیق تر از آموخته های طبیعی و اکتسابی می باشد.

اصل محبت در یادگیری:

از دیدگاه معنویت شناسی توحیدی، بین اجزای جهان به منزله مظاهر اسما و صفات الهی، پیوند عمیق مبتنی بر محبت و هم گرایی وجود دارد که سرچشمه اصلی آن، محبت بی انتهای خداوند به مخلوقات خود می باشد (طباطبایی، 1386، ج1، ص157 وج7، ص179) درک این حقیقت از سوی یادگیرنده و باور به آن، می تواند زمینه ساز یک ارتباط عاطفی و معنوی با خالق هستی و پدیده های جهان شده، منابع بی پایان یادگیری را برای او فراهم آورد.

اصل غایت شناسی:

از آنجا که سیرجهان هستی به سوی غایت نهایی خود، یعنی خداوند متعال می باشد (نجم (53)، 42)، فراگیران نیز باید خود را با هستی هماهنگ و همگام سازند و با فراتر رفتن حیات مادی و دنیوی خویش، پیوسته در جست و جوی غایت معنوی جهان و خویشتن حرکت کنند.

اصل ایمان:

اگر یادگیری با ایمان همراه گردد، آنگاه یادگیرنده به واسطه نورالهی، به حقایقی از هستی پی خواهد برد که دیگران از درک آن ناتوان هستند.

تقلی نسبت به فرایند آموزش

اصل ارتباط درونی اجزای آموزش:

آموزش از مراحل کلی تربیت معنوی محسوب می شود. دستیابی به اهداف آموزشی را نباید غایت نهایی برنامه ریزی آموزشی و درسی دانست. ارتباط و هماهنگی بین آموزش و موضوع های درسی گوناگون باید به گونه ای برقرار
گردد که همه آنها در فرایند تکامل معنوی فراگیران موثر واقع شوند.

اصل آموزش های معنوی:

آموزش و تدریس معنویت و تلقی صحیح از آن، نه تنها در دروسی مانند دینی، اخلاق و فلسفه، بلکه در تمام موضوع های درسی، ارزش محسوب شده، نمودی قابل توجه می یابد و باید به شیوه های صحیح، منطقی و کارآمد انجام پذیرد.

اصل یادگیری های عمیق:

هدف از فرایند آموزش، تنها انتقال دانش نیست، بلکه باید مهارت های سه گانه گرایش به معنویت (معنویت خواهی)، کسب معنویت (معنویت یابی) و تقویت معنویت (معنویت افزایی) با بهره گیری از منابع علمی، روان شناختی و دینی آموزش داده شود.

اصل اصالت معنویت:

روح آموزش و تدریس بر عدم تفکیک بین امور مادی و غیرمادی، امور دنیوی و اخروی و معرفت اجتماعی مبتنی است. امور غیرمادی و معنوی دارای رویکرد موضوعی است و اصیل شمرده می شود؛ اما امور مادی و دنیوی جنبه طریقی دارد و به مثابه یک امر فرعی و تبعی تلقی می گردد (طباطبایی، 1366).

اصل کمال جویی:

مدار هستی بر نیروی عشق و محبت در پدیده ها و کائنات نهاده شده و حرکت شوقی و حبی همه پدیده های هستی به سوی حق تعالی است. در فرایند آموزش نیز باید تا حد امکان با زبان عشق، شادی و امید با فراگیران سخن گفت و در آنان عشق به دانستن، کمال جویی و زیبایی خواهی را تقویت کرد.

اصل همه جانبه گرایی:

در فرایند آموزش، نه تنها باید برای لذت های حسی و خیالی فراگیران که به سلامت روانی آنان آسیبی وارد نمی کند، اهمیت قائل شد، بلکه باید در صورت امکان؛ زمینه های ایجاد لذت های علمی، عقلی و شهودی نیز برای آنان فراهم شود.

اصل انتقال معنا:

علت بسیاری از ناکامی ها و عدم موفقیت های فراگیران را باید در ناکارآمدی آموزش برای پاسخگویی به نیازهای عمده و معنوی آنان جست و جو کرد. انتقال تکنولوژی، دانش شناسی پیشرفته و فناوری، به تنهایی نمی تواند فرایند آموزش را
مطلوب سازد. «مواد زندگی» نمی تواند جایگزین «معنای زندگی» شود.

اصل عقلانیت:

باید در تمام مراحل تربیت، به آموزش معنویت توجه کرد. به گونه ای که عامل اصلی آن، یاددهی چگونگی استفاده از توانایی های ذهنی، آموزش تفکر و خردورزی در کسب معرفت و فهم عقلانی از دین باشد.

اصل همخوانی فرد و آموزش:

فرایند آموزش باید بیشتر بر چیزی متمرکز باشد که یادگیرنده به طور طبیعی و خودانگیخته آن را از درون خود کشف کند. بنابراین محتوای آموزش باید همخوان و سازگار با روح و روان فرد باشد؛ و گرنه به کسالت و خستگی از آموختن می انجامد.

تلقی نسبت به معلم

اصل نیازسنجی معنوی:

معلم باید با توجه به جامعیت وجودی فراگیر و اصل تقدم روح بر جسم، به نیازشناسی و نیازسنجی معنوی و فعال سازی این گونه نیازها در افراد مبادرت ورزد و زمینه و شرایط لازم را برای پاسخ گویی درست و منطقی به آنها، و بروز استعدادها و توانایی های معنوی آنان فراهم سازد.

اصل الگوگرایی:

مربی و معلم نه تنها با آموزش و تدریس و کلام و گفتار در فضاهای آموزشی، بلکه با تمام شخصیت و روح و روان خود، در موقعیت های گوناگون درون و برون مدرسه بر فراگیران تأثیر می گذارد و در آنان عشق و دل بستگی به یادگیری و الگوپذیری از اسوه های تربیتی به منظور فعلیت یافتن استعدادهای معنوی آنان به وجود خواهد آورد.

اصل عبرت آموزی:

از رسالت های اساسی معلم، ترغیب فراگیران به تفکر در کتاب تکوین و عالم هستی، تدبر در آیات الهی و نشانه های ربوبی و دریافت آموزه های تربیتی و حقایق فراوان از این منابع عمده یادگیری است.

اصل جامعیت علمی:

برای استفاده از یافته های علمی در تربیت معنوی فراگیران، معلمان باید توانایی ورود در دانش هایی همچون دین شناسی، روان شناسی، نفس شناسی، جامعه شناسی، فلسفه و عرفان را داشته باشند.

اصل روح شناسی:

روح شناسی و آگاهی هر چه بیشتر از لایه های نهان وجود آدمی، یکی از محورها و اصول دانش پایه برای آموزش مربیان خواهد بود. همچنین یکی از ملاک های اساسی برای ارزیابی شایستگی و پیشرفت حرفه ای، میزان و چگونگی رویکرد آنان به این موضوع می باشد.

اصل فطرت:

معلم معنوی باید فطرت شناس و فطرت گرا باشد و برای شکل گیری ویژگی های زیر در یادگیرنده تلاش کند:
1. خیرخواهی عام و گسترده دایره محبت به همه انسان ها و به ویژه اولیای الهی و معصومان (علیه السّلام)؛
2. اندیشیدن در اهداف، برنامه ها و مصالح دراز مدت معنوی و بسنده ننمودن به مقاصد کوتاه مدت مادی و دنیوی؛
3. آزاد اندیشی و پرهیز از خودمحوری و حقانیت دائمی؛
4. التزام به عقلانیت، خردورزی، استدلال و برهان های منطقی؛
5. توجه مداوم به خود نظارتی درونی، سخت گیری با خویش و سهل گیری با دیگران؛
6. تعهد به انجام درست وظایف، به ویژه تکالیف و مسئولیت های معنوی و دینی؛
7. ارزش قایل شدن برای نیازهای معنوی.

اصل تخصص:

ارتباط متقابل و تعامل میان معلمان دروس مختلف به منظور برنامه ریزی برای رشد معنوی شاگردان، برطرف ساختن مشکلات و مسائل معنوی آنان و استفاده هرچه بیشتر از متخصصان و پژوهشگران علوم مرتبط با موضوعات معنوی، ضروری به نظر می رسد.

اصل شخصیت:

مربیان و معلمان باید از میان افرادی گزینش شوند که شخصیتی جذاب داشته و خوش طینت و خوش نیت باشند و تا حد امکان، از انوع جاذبه های ظاهری،
اخلاقی، گفتاری، علمی، رفتاری و خطی و نوشتاری برخوردار باشند؛ به ویژه در موضوعات درسی که به طور مستقیم با عرصه های معنوی ارتباط دارد، آنان باید به گونه ای عمل کنند که شاگردان بتوانند همه عناصر هستی را در یک ساختار حیات پرشور معنوی حس و در همه چیز، رنگ خدا و معنای ربوبیت را جست و جو کنند.

روش های برنامه درسی معنوی

روش های مربوط به برنامه درسی معنوی، طیف وسیعی از روش ها را در بر می گیرد. اما عمده این روش ها، نوعی استنباط از مفاهیم دینی است. در این بعد از برنامه درسی، روش هایی نیز وجود دارد که به دلیل اهمیت و کارآیی، به طور مستقیم مورد تأیید دین قرار گرفته و مسئولان امر تربیت دینی را برای استفاده از آنها دعوت کرده است. دو الویت اساسی روش های برنامه درسی معنوی که ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند عبارت اند از روش های «محبت» و «الگوگیری» که تجلی اصلی آنها باید در ارتباط با معصومان (علیه السّلام) باشد.
محبت به خداوند به منزله عشق حقیقی و مطلوب و به تبع آن، گرایش به مخلوقات برتر خداوند یعنی معصومان (علیه السّلام) به مثابه الگوهای کارآمد و تمام ناشدنی، و همانندی هرچه بیشتر با آنان، زمینه تحقق تربیت معنوی را فراهم می سازد. از نظر تربیتی، احساس تعلق خاطر و محبت انسان به محبوب، می تواند او را وارد عرصه تکامل و تعالی کرده، حرکت تربیتی و تکامل او را تسهیل کند. از سوی دیگر، می تواند او را در کویر سکون و ایستایی و یا نزول و قهقرایی رها کند و زمینه انفصال هرچه بیشتر او را از آرمان ها و غایت های تربیتی فراهم سازد. آنچه در زمینه گرایش به غیر، اهمیت تام دارد، ارزش و شخصیت محبوب و چگونگی و میزان تأثیرگذاری او بر جان و روان محب است. زمینه یابی برای ایجاد این گونه ارتباط توسط مربی را می توان سریع ترین و در عین حال، پر خطرترین شیوه تربیتی به شمار آورد؛ زیرا از دو فرایند اساسی به طور هم زمان سود می جوید: «جداسازی او از اغیار» و «وادارسازی او برای پیوستن به یار». از این روی، در
کلام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که: حبک للشیء، یعمی و یصم؛ دوستی انسان نسبت به یک چیز، او را ناشنوا و نابینا می کند (محمدی ری شهری، 1362؛ ص208).
این گونه نابینایی و ناشنوایی، ظاهری و جسمانی نیست، بلکه هویتی درونی دارد و سبب آن، تعلق خاطری است که موجب غفلت و بی توجهی نسبت به دیگران و توجه و ارادت محض به محبوب و مطلق دانستن او می شود. شدت و چگونگی این احوال درونی، تابعی از میزان وابستگی به آن موجود است. هر چه این گرایش و احساس تعلق، بیشتر باشد، میزان دل کندگی او از غیر، و دل بستگی او به محبوب افزون تر خواهد بود.
نکته دیگر آنکه، هرگونه عشق و محبتی از نظر تربیتی مثبت و سازنده نیست و می تواند بار منفی زیادی بر آن مترتب گردد. این امر به میزان مطلوبیت حقیقی هدف مورد نظر بستگی دارد که با سه معیار آگاهی، خردورزی و ارزش مداری توحیدی، قابل ارزیابی است. چه بسا افرادی که در پستوهای تودرتوی عشق های مجازی و کاذب، گم گشته و از حقیقت دور افتاده اند و در مقابل، افرادی که یک شبه ره صد ساله پیموده و به حقیقت دست یازیده اند.
محبت و تعلق خاطر به معصومان (علیه السّلام) به منزله برتری مربیان بشر، هم سبب بروز و ظهور عواطف انسانی از خاستگاه عقلانیت و خردورزی و هم ضروری ترین، موثرترین و سریع ترین روش پیمودن مسیر تکامل و تعالی است که می تواند به مثابه یک راهکار اساسی و مناسب برای پرورش همه جانبه و جهت دار توانایی ها و استعدادهای انسان، مورد استفاده قرار گیرد. ولایت و محبت اهل بیت (صلی الله علیه و آله و سلم) در نگرش توحیدی، در باره انسان یک امر ضروری و اساسی به شمار می آید. وجود معصوم (علیه السّلام) به عنوان واسطه کل، اخذ کننده تمام نعمت های الهی و رساننده ی آن به آسمان ها و زمین مطرح است. پس پذیرش تکوینی ولایت آنان و سرّ آن یعنی محبت، از ویژگی های عالم هستی است. غایت نهایی حب حضرت حق به ذات خویش و به تبع آن، به عالم هستی، خلق انسان کاملی است که مصادیق آن،
معصومان (علیه السّلام) هستند و ولایت و محبت آنان بر انسان ها واجب و لازم است: «غایت حرکت حبی خداوند، همانا پیدایش انسان کاملی است که حبیب اوست و رسالت حبیب خدا، ترسیم هندسه محبت است» (جوادی آملی، 1372، ص2).
مقوله محبت اهل بیت (علیه السّلام) از نظر تربیتی با روش ها و شیوه های گوناگون تربیت، همسو، همساز و قابل بررسی است و تنها نمی توان آن را روشی واحد و یکنواخت برای تحقق اهداف تربیت تلقی کرد. اما روشی که بیشتر در این عرصه، قابل طرح و اعتناست و مشهودتر و شاخص تر از دیگر روش ها از دیگر روش ها می توان آن را دریافت، روش استفاده از الگوها و اسوه ها و به تعبیر دیگر، روش الگویی است. کارآمدی بالای این روش به این دلیل است که متربی با نمادهای کلامی، اخلاقی و شخصیتی و نمونه های عینی و مشهود آنچه مقصود و مطلوب است، مواجه می شود و در عمل، رفتاری را که باید انجام دهد، می بینید و می فهمد. از این روی، به سبب جذابیت بسیاری که در الگوها وجود دارد، را ه برای تقلید و همانندسازی از رفتارها و منش الگو، هموار می گردد. امامت، ولایت و حب به اهل بیت (علیه السّلام) در آموزه های دینی، تبلور استفاده از روش الگویی یا الگوپذیری از معصوم(علیه السّلام) است؛ معصومی که دارای ملکه ی عصمت کامل است و تمام گفتارها، رفتارها و تقریرهای او شایسته رهروی و اقتدار می باشد. بنابراین محبت واقعی و عقلانی به ایشان، خود می تواند به منزله جزء اخیر علت تامه عمل کند و تأسی کامل به آنان را باعث گردد. این عامل می تواند با فرایندها و کارکردهایی همراه بشود. به همین دلیل، برخی از صاحب نظران تعلیم و تربیت (مدکور، 1990، ص430)، آن را بهترین و موثرترین روش تربیت و تغییر رفتار می دانند. همچنین با استناد به آیه لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه؛ (1) «به راستی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیکوترین الگو برای شماست»، می توان آن را یک روش اساسی در تربیت قرآنی دانست. از آنجا که روش گزینش یک مربی برای انجام تربیت، باید مفیدترین و
سریع ترین شیوه به شمار آید، پس هم باید بر مبنای عقلانیت و خردورزی باشد و هم باید براساس فطرت پاک و عواطف زلال فراگیران پایه ریزی شود.

نتیجه گیری

برنامه درسی معنوی، از مهم ترین ابزارهایی است که می توان از طریق آن در جهت دستیابی به ابعاد مختلف تربیت دینی گام برداشت. اولین زمینه ای که در این برنامه مورد توجه قرار می گیرد، مبانی هستی شناسی برنامه درسی است که در طرحی کلی، اهداف، اصول و روش ها از آن استخراج می شود. براین اساس، زمانی که یک برنامه تربیتی دیدگاهی ویژه به نظام هستی داشته باشد، این دیدگاه در تمامی اجزا و عناصر برنامه جریان می یابد. مهم ترین دیدگاه در برنامه درسی معنوی آن است که خداوند در رأس نظام هستی بوده و تمامی مراتب وجودی، جزئی از وجود لایتناهی اوست و اهل بیت (علیه السّلام) نیز بالاترین مرتبه وجودی مشکک از او هستند. بنابراین جهت دهی کلی اهداف و اصول برنامه درسی، به سمت شناخت خداوند و فرستادگان او و نزدیکی به ایشان است.

پی نوشت ها :

1.عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان.
2.مهدیه کشانی(دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ و فلسفه آموزش و پرورش.
3. احزاب (33)، 21.

منابع تحقیق
1. قرآن کریم
2. بیدهندی، محمد (1383)، «بررسی و تحلیل نسبت انسان با عالم در فلسفه ملاصدرا»، فصلنامه اندیشه دینی، ش11.
3. جوادی آملی، عبدالله (1372)، تحریر تمهید القواعد، انتشارات الزهراء، اصفهان.
4. شکوهی، غلامحسین (1368)، مبانی و اصول آموزش و پرورش، آستان قدس رضوی، مشهد.
5. طباطبایی، محمدحسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج1، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
6. طباطبایی، محمدحسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج5، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
7. طباطبایی، محمدحسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج6، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
8. طباطبایی، محمدحسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج7، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
9. طباطبایی، محمد حسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج8، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
10. طباطبایی، محمدحسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج10، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
11. طباطبایی، محمدحسین (1386)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج16، چ23، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
12. طباطبایی، محمد حسین (1366)، رساله الولایه، ترجمه همایون همتی، امیرکبیر، تهران.
13. محسن پور، بهرام (1379)، گزارش کتاب «تدریس موثر در تربیت دینی»، مجله تربیت اسلامی، ش3، نشر تربیت اسلامی، تهران.
14. محمدی ری شهری، محمد (1363)، میزان الحکمه، ج1، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
15. مدکور، علی احمد (1990)، منهج التربیه فی التصور الاسلامی، دارالنهضه العربیه، بیروت.
16. ملاصدرا (1375)، مجموعه رسائل فلسفی، رساله شواهد الربوبیه، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، انتشارات حکمت، تهران.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان، (1388)، مجموعه مقالات همایش تربیت دینی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله).



 

 

نسخه چاپی