روش عادتی در تربیت دینی از منظر آموزه های اسلامی (2)
 روش عادتی در تربیت دینی از منظر آموزه های اسلامی(2)

 

نویسنده: محمد ظاهر فهیمی(1)




 

3. عادت در تربیت اسلامی

به نظر می رسد در تربیت اسلامی روش عادتی هم پذیرفته است و هم پذیرفته نیست، به این معنا که انجام عادتی کارها و حتی اقدامات تربیتی مبتنی بر رویکر عادت هم در متون و منابع اسلامی به کلی رد نشده و حتی در مواردی برآن تصریح و تاکید شده و هم در مواردی انجام عادتی کارها مورد نکوهش قرار گرفته است. در برخی دیگر از دستورات و سفارش های اسلامی بر تعقل و به کارگیری منطق و استدلال و همچنین عرفان تاکید شده است، به گونه ای که نشان می دهد در اسلام انجام کاری از روی عادت، پذیرفته نیست.
روایات ذیل که به گونه ای روش عادت را پذیرفته اند و مطابق آنها حتی معصومان (علیه السّلام) بر آن اصرار کرده اند، در دسته اول قرار می گیرند:
در روایتی از امیر مومنان علی (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: «کارهایتان را به صورت پیوسته انجام دهید؛ زیرا خداوند برای عمل مومنان پایانی جز مرگ قرار نداده است» (طبرسی؛ 1988، ج1، ص130، ح177).(2)
در روایت دیگر از امام باقر (علیه السّلام) آمده است: «هیچ چیزی نزد خدا پسندیده تر از عملی که به صورت مداوم انجام شود نیست، هر چند آن عمل اندک باشد» (کلینی، ج2، ص82). (3)
همچنین در روایت دیگر در باره امام سجاد (علیه السّلام) نقل شده:
امام زین العابدین (علیه السّلام) کودکانی را که نزدش بودند، وادار می کرد تا نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را در یک وقت بخوانند. پس به وی (به حالت اعتراض) تذکر داده شد و حضرت در جواب فرمود: این کار برای کودکان سبک تر است و آنان می توانند به انجام آن اقدام کنند و مانع خواهد شد که آنان بخوابند یا به کار دیگری مشغول شوند و نماز را از دست بدهند. (4)
دسته دوم از بیانات اسلامی که مسئله عادت را به صراحت یا به طور ضمنی ناپسند دانسته و بر ملاک های دیگر تاکید کرده اند، شامل احادیث ذیل است:
از امیر مومنان علی (علیه السّلام)، چنین روایت کرده اند: «تربیت کردن نفس های خود را به عهده بگیرید و آنها را از سلطه عادت هایشان بازدارید» (آمدی،1360، ح4522). (5)
بنابرروایتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) (مطهری، 1371، ص 82) ایشان می فرماید: «نگاه نکنید به زیادی نماز، روزه و حج ایشان و به ناله های نیمه شب ایشان. اینها چیزهایی است که ایشان
به آنها عادت کرده اند، به گونه ای که اگر ترک کنند می ترسند. به جای این، به راست گویی و امانت داری ایشان نگاه کنید» (مجلسی، 1412؛ ج1، ص 9؛ کلینی ، ج2، ص 105). (6)
حدیث دیگر که شاید در نظر گرفتن آن به تنهایی همان نظریه کانت را بیان کند، می گوید: «به عیسی بن مریم گفته شد: چه کسی تو را ادب آموخت؟ جواب داد: هیچ کس ادبم نیاموخت. زشتی نادانی را دیدم و از آن دوری گزیدم» (وردم؛ [بی تا]؛ ج یک، ص 96). (7)
در روایت دیگر از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «هیچ عبادتی جز با یقین ارزش ندارد» (کراجکی، 1410، ج1، ص55). (8)
همچنین از امام علی (علیه السّلام) روایت شده که می فرماید: «در عبادتی که همراه با شناخت نباشد (و صرفا از روی عادت انجام گیرد) خیری نیست» (حوافی، 1404). (9)
در حدیثی از امام زین العابدین (علیه السّلام) آمده است: «عبادتی نیست مگر با فهم و معرفت» (همان). (10)
پیامبر اسلام (علیه السّلام) در حدیثی می فرماید: «دانش اندک بهتر از عبادت بسیار است» (محمدی ری شهری، ص396). (11)
بنابر روایت دیگری از امام علی (علیه السّلام) ایشان فرموده است: «شما را به تقوای الهی و تداوم اندیشه سفارش می کنم؛ زیرا تفکر، پدر و مادر (منشأ) همه خوبی هاست» (همان، ص 454، ح 1487). (12)
همچنین از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است: «یک ساعت اندیشیدن بهتر از یک سال عبادت است. جر این نیست که خردمندان پند می گیرند» (همان، ص 456، ح1488). (13)
به هر حال، سفارش ها و دستورهای بسیاری در منابع اسلامی وجود دارد که می توان از آنها استنباط کرد که عادت و رفتارهای عادتی امر مورد پسند اسلام نیست و معیار نیک و بد رفتار، تدبر و منطق است.
چگونه می توان بین این دو جهت گیری یا دو نگاه به عادت جمع کرد؟ آیا می توان گفت که عادت در تربیت دینی هم خوب است و هم بد؟ به نظر می رسد برای یافتن پاسخ که عادت در تربیت دینی هم خوب است و هم بد؟ به نظر می رسد برای یافتن پاسخ این سوال باید قبل از هرچیز، دیدگاه اسلام به تربیت و ماهیت انسان را بررسی کرد؛ زیرا با بررسی این دو مسئله می توان معیارهایی به دست آورد تا از آن طریق، تربیت، الگوها و روش های آن را ارزیابی کرد.
اسلام انسان را موجودی دارای دو بعد حیوانی و انسانی یا به اصطلاح ناسوتی و ملکوتی می داند که در این میان ملاک انسانیت و تفاوت او با سایر جانداران در بینش ها و گرایش های وی است (ر. ک: مطهری، 1372، ج2، ص268-272). بدین سبب، علاوه بر سلامت روحی و روانی و همچنین نیازهای فردی و اجتماعی انسان در این دیدگاه، رستگاری و حیات جاودانی وی اصلی ترین هدف تلقی می شود (ر. ک: محمد شقات، ص 61-62؛ محمد عطیه الابراشی، [بی تا ]، ص 22-24؛ محمد منیر مرسی، 1993، ص133).
با توجه به این نگاه انسان شناختی وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در اسلام آن است که نه تنها ابعاد مختلف حیات این جهانی انسان را پرورش دهد و از این طریق در جهت تحقق جامعه سالم انسانی کمک کند، بلکه به طور اصولی تر استعدادهای عالی روحی و ملکوتی انسان را شکوفا کند و عروج او را تا رسیدن به مقام رضوان و قرب پروردگار تسهیل نماید.
این هدف تنها در سایه تحقق و تقویت ایمان میسراست و انسان در صورتی می تواند عروج معنوی کند که پیش از هر چیز حقیقت و نور ایمان در دل او نفوذ کرده باشد.
قرآن کریم در آیات متعددی به صراحت این نکته را بیان می کند و حتی به صورت های مختلف آن را هدف رسالت و بعثت انبیا (علیه السّلام) معرفی می نماید. برای مثال، در آیه ای می فرماید: إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ (فتح، 8-9) «ما تو را گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. هدف این بودکه به خداوند و رسولش ایمان بیاورید».
در جای دیگر انسان ها را به سوی دسته مومن، کافر و منافق تقسیم می کند و از میان آنان تنها مومنان را اهل نجات می خواند و می فرماید: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ؛ (بقره، 3) «این کتاب (که تعلیم آن هدف بعثت پیامبر اکرم است) برای آنهایی است که به غیب ایمان دارند».
در آیه دیگر، دو چیز را مایه رستگاری می داند که ایمان به خدا و رسولش اولین و مهم ترین آنهاست:
َا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ‌ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌ ؛ (صفت، 10 و 11) «ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا می خواهید شما را بر تجارتی راهنمایی کنم که از عذابی دردناک نجاتتان می دهد؟ آن [تجارت این است که] به خدا و رسولش ایمان آورید و در راه خدا با اموال و جان هایتان جهاد کنید. این برای شما خیر است اگر بدانید».
البته چیستی ایمان و حقیقت آن و چگونگی شکل گرفتن آن بحث مفصلی است که فرصت دیگری می طلبد و در جای خود نیز مطرح شده است، ولی در باره این بحث به اجمال چند نکته را می توان یادآوری کرد:
نکته اول اینکه، اگر چه مطابق آیات قرآن کریم، به جز وجود خدا موجودات دیگری نیز متعلق ایمان قرار می گیرند، (14) ولی آنچه در این میان اهمیت محوری و جایگاه اصلی دارد، وجود خداوند است و دیگر متعلقات هر چه باشند، به تبع ایمان یا عدم ایمان به او، قابل طرح هستند؛ زیرا ایمان به خدا در صورتی کامل و حتی ممکن خواهد بود که انسان، خداوند، را با تمام اوصافش بشناسد و به او ایمان آورد، یعنی علاوه بر پذیرش اصل وجود خداوند، هم صفت هدایت کنندگی اش (کتب، ملائکه و انبیا) و هم صفت عدالت و مقتضیات آن (روز جزا) را قبول کند. امام علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه می فرماید: «اول و ریشه دین معرفت خداست» (سید رضی، خطبه 1). (15)
ایمان به غیب که قرآن مومنان را مومنان به آن میداند، به تعبیر شهید مطهری «ما به التفاوت افراد معتقد به دین و افراد غیر معتقد به دین است» (مطهری؛ ح4، ص26). با وجود این، سرسلسله امور غیبی، خدواند متعال است و در مقام ایمان آوردن پیش از هرچیز دیگر ایمان به او مطرح می شود و بعد از او ایمان به سایر موجودات غیبی مثل ملائکه، وحی و معاد به میان می آید.
نکته دوم این است که، ایمان آوردن یا نیاوردن برای انسان عملی آگاهانه و اختیاری است، به گونه ای که اگر انسان بخواهد آن را انجام می دهد و اگر نخواهد انجام نمی دهد. افراد زیادی در دنیا بوده اند و هستند که به دین و آیینی ایمان نداشته و ندارند و افراد بسیاری نیز بوده و هستند که به خدا و دیگر متعلقات ایمان مومن بوده و هستند. در این باره مهم این است که در مورد ایمان و کفر افراد هیچ گونه اجبار و اکراهی معنای ندارد؛ زیرا کفر و ایمان به قول شهید مطهری(ره) مانند دوست داشتن و دوست نداشتن، در ماهیت چیزی است که نمی توان از طریق اجبار و اکراه آن را ایجاد کرد و یا از بین برد
(همان، [بی تا]، ص 48).
نکته سوم این است که، ایمان مانند تمام اعمال اختیاری انسان، چه افعال نفسانی و چه اعمال فیزیکی، تحت تاثیر سه عامل قرار می گیرد: یکی علم و معرفت، دیگری میل و گرایش یا اراده و سومی نیز قدرت و توانایی (مصباح؛ 1367، ص26، مطهری ، 1373، ص 157). از این میان، عامل سوم یعنی قدرت و توانایی تقریباً برای تمام افراد یا دست کم برای افراد بالغ و عاقل محرز و موجود است، و نمی توان کسی را در دنیا پیدا کرد که بالغ و عاقل باشد و دو عنصر اول و دوم برای او محقق شده، ولی نتواند ایمان بیاورد؛ زیرا ایمان آوردن چیزی نیست که همانند کارها و افعال دیگر نیاز به قدرت بدنی یا زور بازو داشته باشد. بنابراین اگر دو عنصر اول و دوم محقق شود و انسان به متعلقات ایمان علم بیابد و بخواهد به آنها ایمان بیاورد، شاید دیگر جای آن نباشد که بگوییم آیا این فرد توان ایمان هم دارد یا نه! لذا در شرع اسلام در حالی که برای لازم شدن تمام تکالیف داشتن قدرت شرط شده، در مورد ایمان آوردن افراد هیچ شرطی گذاشته نشده است. همچنین در روز قیامت از هیچ کسی عذر عدم قدرت بر ایمان آوردن پذیرفته نخواهد شد.
بنابراین آنچه از این سه عامل در بحث ایمان اهمیت بیشتری دارد، اولاً شناخت حق و حقیقت (خدا) است و ثانیا اراده پذیرش حق یا حق جویی و روحیه تسلیم در برابر حق است.
نکته چهارم اینکه، ایمان حقیقتی تشکیکی است. ای حقیقت، از پایین ترین درجه آن، یعنی اقرار به زبان، عمل به ارکان و تصدیق به قلب شروع می شود و تا مرتبه یقین ادامه می یابد که عالی ترین درجه ایمان است (الخطیب و الهزایمه؛ 1990) ، ص30-31؛ سبحانی، 1416، ص35-39، طباطبایی، 1374، ج 18، ص389)؛ مکارم شیرزای ، 1374، ج22، ص29).
نکته پنجم اینکه، بر اساس آنچه در آیات و روایات ذکر شده، عوامل متعددی از جمله اعمال و رفتار خود انسان مومن در تقویت و تعالی ایمان نقش دارند. برای مثال، انفاق در راه خدا، اهمیت دادن به نماز، پرهیز از گناه، دوستی و دشمنی در راه خدا، توکل، احسان
به دیگران و امثال آن، عواملی است که می تواند در تقویت ایمان انسان تاثیرگذار باشد. البته از یک جهت این عوامل جزو آثار به شمار می آید و در صورتی معنا پیدا می کند که شخصی به خدا و رسولش ایمان داشته باشد، ولی از جهت دیگر نیز تا حدی در تقویت، کمال و تعالی آن موثر است (دیلمی و آذربایجانی، 1379، ص106).

نتیجه

با توجه به آنچه گفته شد، می توان ادعا کرد که از نظر اسلامی رویکرد عادتی در تربیت، رویکردی اصلی تلقی نمی شود، به گونه ای که بتوان تربیت را فن تشکیل عادت دانست. با این حال، در مواردی و تا حدی رویکرد عادتی در تربیت اسلامی می تواند در راستای تحقق هدف اصلی تربیت اسلامی مفید باشد و به کار گرفته شود.
عمده ترین دلیلی که بخش نخست ادعا را تأیید می کند، این است که اصولاً ایمان و رسیدن به مقام قرب الهی به قول شهید مطهری(ره) از امور زوربردار و عادتی نیست و عادت نمی تواند به آن راه یابد. شهید مطهری(ره) در بحث جهاد می گوید: «... ایمان قطع نظر از اینکه آیا از حقوق انسانی است یا نه، خودش به طبع خودش زوربردار نیست. فرضاً ما بخواهیم با زور، ایمان به وجود بیاوریم، خود ایمان با زور درست شدنی نیست» (مطهری، ص 48).
این مطلب را به عادتی شدن ایمان نیز می توان تسری داد، یعنی همان گونه که ایمان نمی تواند امری اجباری و زوربردار باشد، نمی تواند امری عادتی باشد. ایمان حتی در نازل ترین مرتبه خود امری قلبی است که یا مقدمات شناختی و ارادی آن به وجود می آید یا نه، اگر آن مقدمات محقق شد، یعنی انسان هم خدا را با استدلال شناخت و هم در پی پذیرش حق و وجود خدا و لوازم آن شد، ایمان به وجود می آید و اگر این مقدمات فراهم نبود، نمی توان آن را بر اثر عادت به وجود آورد، از این رو، قرآن کریم و متون روایی نه تنها انسان را بارها به تفکر و تعقل دعوت می کنند، بلکه به هر مناسبتی به شیوه ها و با بیانات
مختلف برای وی استدلال می کنند و از او می خواهند که در مورد آنها بیندیشد و فکر کند تا خود به نتیجه برسد. این نوع استدلال ها در قرآن کریم و همچنین در روایات و متون اسلامی فراوان است، به گونه ای که شاید بتوان گفت شالوده اصلی آنها را این گونه استدلال ها تشکیل می دهد.
برای مثال، قرآن کریم در مقام استدلال برای وجود خدا می فرماید:
أَ فَلاَ یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ*‌ وَ إِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ‌* وَ إِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ‌ * وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ‌ * فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسَیْطِرٍ * إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ؛ (غاشیه؛ 17-23) «آیا آنها به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چگونه بر پا شده؟ و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب گردیده؟ و به زمین که چگونه مسطح گشته؟ پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای؛ تو مسلط بر آنها نیستی که مجبورشان (بر ایمان) کنی، مگر کسی که پشت (لجاجت) کند و کافر شود».
نکته جالبی که در این آیات مطرح است این است که، اولاً قرآن کریم در سطح فهم و درک مخاطبان خود یعنی عرب های آن زمان، استدلال می کند و می کوشد تا آنان استدلال قرآن را به خوبی بفهمند؛ و نفهمیده ایمان نیاورند. ثانیا نتیجه گیری را به فکر و تعقل مخاطبان خود واگذار می کند و نه تنها خود به هیچ گونه نتیجه گیری را به فکر و تعقل مخاطبان خود واگذار می کند و نه تنها خود به هیچ گونه نتیجه گیری ای نمی پردازد که به صراحت حتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از آن منع می کند، و می گوید که او وظیفه دارد تنها مسئله خلقت پدیده های مختلف را یادآوری کند و ذهن مردم را از غفلت مطلق بیرون آورد و به حقیقت جویی حریص کند و نه بیش از این. اما با وجود این، یادآور می شود که لجاجت و عناد و عدم وجود روحیه حق پذیری، اندیشه و تعقل نیز هیچ نتیجه منطقی ای نخواهد داشت.
در جای دیگر برای معاد استدلال می کند و می فرماید:
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ‌ * وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ‌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ، (یس، 77-79) «آیا انسان ندید (نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم؟ و او به مخاصمه آشکار برخاست و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت چه کسی این استخوان ها را زنده می کند، در حالی که پوسیده است؟ بگو همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید».
در این آیه نیز به گونه ای استدلال شده که بر اساس آن، انسان به تفکر و کنجکاوی تحریک می شود تا در مورد حیات و منشا آن و نیز سرانجام خلقت انسان و مسئولیت وی به تحقیق بپردازد و از طریق تعقل و تفکر، خود نتیجه گیری کند (طباطبایی، ج17؛ ص166، زحیلی، 1418، ج23، ص56).
این گونه استدلال ها موید آن است که از نظر قرآن کریم مسئله عادت کردن به ایمان آوردن یا عادت به ایمان داشتن امری معقول نیست و این امر در قدم اول باید از طریق استدلال و تعقل انجام شود، اما آیا این سخن به معنای آن است که هرگز در فرایند تربیت دینی عادت دادن پذیرفتنی نیست و تربیت شونده را باید عادت داد که به چیزی عادت نکند؟

نقش مثبت عادت در تربیت

به نظر می رسد در مورد نقش عادت در تربیت دینی نمی توان به طور کلی حکم کرد، به گونه ای که به کلی آن را کنار گذاشت، زیرا چند دلیل، مثبت بودن رویکرد عادت را در تربیت دینی می تواند توجیه کند:
1. بسیاری از رفتارها از این طریق یاد گرفته می شود. این مسئله آن چنان اهمیت دارد که در روان شناسی، مکتبی معروف به مکتب سلوک یا رفتارگرایی به وجود آمد و تمام یادگیری های انسان را در سایه آن توجیه کرد. البته این مکتب به دلایل بسیاری مورد انتقاد قرار گرفت و به جای آن دیدگاه های دیگری ارائه گردید که می تواند فرایند یادگیری انسان را توجیه و تفسیر کند، اما این مسئله به معنای آن نیست که نقطه نظرهای آن به کلی غلط بوده، هیچ یک از انواع یادگیری های انسان را نمی تواند توجیه کند. دیدگاه رفتارگرایی هم تا اندازه ای می تواند برخی از یادگیری های انسان را توجیه کند و هم در زندگی فردی و اجتماعی انسان کاربرد دارد (کریمی، 1385، ص70-73). بنابراین با چشم پوشیدن از مبانی انسان شناختی و نیز مفروضات اساسی و لوازم این دیدگاه، به طور کلی می توان گفت که برخی از یادگیری های انسان از طریق شرطی شدن و یا عادت انجام می گیرد. دکتر شریعتمداری در این مورد می گوید:
انسان، مسائل بسیاری را از این طریق می آموزد. مثلاً نام اشیاء از این طریق به کودکان یاد داده می شود. در ابتدا کلماتی را که کودکان می شنوند برای آنها معنا ندارند، اما مجاورت این کلمات با اشیاء یا حرکات معین سبب می شود که آنها نام این گونه اشیاء یا حرکات را بیاموزند... .
انسان نه تنها اسامی اشیاء را بدین طریق می آموزد، بلکه امکان دارد از همین طریق معلومات خود را کسب کند. از باب مثال، کودکی با استعداد عنوان شعری و ابیات آن را به اصطلاح فرا می گیرد یا حفظ می کند؛ در ابتدا عنوان شعر، مطلبی را در ذهن کودک متبادر نمی کند، اما تکرار عنوان و مجاورت آن با ابیات معین، سبب می شود که به محض ذکر عنوان، کودک ابیات را بخواند (شریعتمداری، 1366، ص85، ر. ک: همو، 1374، ص 324).
البته در اینجا قرار نیست از نظریه رفتارگرایی دفاع شود، بلکه منظور، یادآوری این نکته است که در برخی موارد عادت کردن، مفید و حتی لازم است. به همین دلیل، اگر در فلسفه تربیتی بپذیریم که در مواردی لازم است کودک رفتارهایی را فرا گیرد و مطابق آن عمل کند، به نظر نمی رسد در بهره گرفتن از رویکرد رفتارگرایی اشکالی وجود داشته باشد. برای مثال، راست گویی و صداقت، یا کمک به ضعفا و نیازمندان با استفاده از اصول رفتارگرایی به کودک آموخته شود و او به راست گویی و صداقت عادت کند.
گفتنی است براساس فلسفه تربیتی اسلامی، مربی و به خصوص پدر و مادر در فرایند تربیتی موضع و جایگاه خنثی ندارند و در باره ارزش هایی که تربیت شونده کسب می کند، نمی توانند بی طرف باشند. بر اساس این فلسفه، خلقت و زندگی انسان در این جهان توأم با مسئولیت و آمادگی برای ابدیت و رستگاری جهان دیگر است و هر انسانی نه تنها در قبال زندگی خود بلکه در قبال دیگران نیز تکلیف و مسئولیت دارد. بنابراین مربی نمی تواند منتظر باشد که کودک، خود چه چیزی را خواهد پسندید و به چه چیزی خواهد رسید. وی مسئولیت دارد انسان های دیگر و از جمله تربیت شونده را به مسیری هدایت کند که هدف خلقت است، نه آنچه پسند و خواست های او به آن تعلق می گیرد.
2. در تربیت دینی تنها بر رویکرد عادت نباید تکیه کرد؛ زیرا ممکن است نقش تخریبی داشته باشد، ولی قرار نیست تربیت تنها بر مبنای این رویکرد انجام شود؛ بلکه در کنار آن باید ابعاد دیگر انسانی از جمله نیرو و توان ارادی انسان نیز تقویت گردد و قدرت تفکر و اندیشه و نیز دایره شناخت و معرفت فرد گسترش پیدا کند. با توجه به این نکته است که مرحوم علامه طباطبایی (ره) می گوید:
مربی بایستی توانمندی عقل نظری را به سطحی برساند که متربی مسائل مربوط به مبدأ و معاد و انسان و ارتباط انسان با مبدأ و معاد را درک و هضم کند. در فهم قرآن اختلاف ظاهری بین آیات را برطرف نماید و با
استنطاق آن، پرسش های فراروی دین را در هر عصری پاسخ گوید. وظیفه مربی در ارتباط با عقل عملی این است که آن را به سطحی برساند که مصالح و مفاسد احکام عبادی و اجتماعی را تشخیص دهد و رابطه آنها را با حقایق دینی درک کند و در حد ممکن از راز تشریع آنها مطلع شود (طباطبایی).
براساس این دیدگاه، تربیت دینی به معنای فراهم کردن زمینه فراگیری و به کار بستن اصول منطقی و فلسفی است، به گونه ای که در نتیجه آن متربی بتواند مسائل دینی را درک کند و اعتقادش به باورهای دینی و عملش به دستورات آن از روی آگاهی باشد. بدون شک اگر قوه تعقل و همچنین نیروی ارادی در افراد تقویت نشود و تربیت شونده تنها به سلسله ای اعمال عادت داده شود، نظر کانت و روسو درست خواهد بود؛ زیرا در این حالت کارهای افراد نه از روی اراده آگاهانه که به صورت مکانیکی یا به تعبیر روایت به انگیزه وحشت از ترک عادت انجام می گیرد و هیچ نتیجه و تاثیری هم در زندگی وی نخواهد داشت. اما اگر عادت با گسترش علم و تقویت اراده همراه شود و قوه تعقل در انسان رشد کند، هم رفتار به سادگی و به طور مداوم انجام می شود و هم در زندگی انسان تاثیر خوبی می گذارد. به همین دلیل، در تربیت اسلامی از یک سو به عادت دادن کودکان به نماز توصیه می شود (16) و از سوی دیگر، تاکید می گردد که «نماز» (انسان را) از زشتی ها و منکرات باز می دارد». (17)
چگونه عبادتی که به عادت دادن آن توصیه شده و از روی عادت انجام می گیرد، انسان را از بدی ها می تواند دور کند و در برابر زشتی ها مصونیت بخشد؟ نمازی که انسان را از بدی ها و پلیدی ها دور و قلب انسان را نورانی می کند، نمازی است که از کودکی با آن انس گرفته هیچ گاه از آن غفلت نکرده است و هم زمان به فهم و درک حقیقت لوازم آن کوشیده و آن را درک کرده است. این گونه نماز اگر چه انجامش با عادت کردن آسان شدن، معنایش هم زمان با تعمق و تعقل درک می شود. معنای این نماز آن است که انسان در ارتباطی دائمی و همیشگی با مبدأ بزرگ آفرینش قرار گرفته و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید. طبیعی است که چنین انسانی خود را فراتر از هر گونه پلیدی و بدی می بیند و تمام رفتارها و کردارهایش الهی می شود. بنابراین نتیجه قهری این نماز آن است که انسان را از بدی ها و پلیدی ها دور کند و به او آن قدر عظمت بخشد که هیچ چیزی را جز خدا مطلوب و شایسته ستایش نداند.
نمازهایی که از روی عادت گزارده می شود، نه تنها انسان را از پلیدی ها دور نمی کند که در بسیاری مواقع مایه غفلت نمازگزار و اغفال دیگران می شود.
علی (علیه السّلام) در هشت سالگی ایمان آورد و از همان زمان نماز را به پا داشت. ایشان تحت تربیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن عادت داده شد (سبحانی، 1372، ص243-245) اما آن حضرت تنها به این مقدار بسنده نکرد، بلکه معرفت و اراده اش را نیز تقویت کرد و تا آنجا پیش رفت که فرمود: «اگر در کودکی می مردم و وارد بهشت می شدم ناخشنود بودم، زیرا در آن صورت نمی توانستم خدایم را بشناسم»،(18) یا در دعای کمیل می فرماید: «خدایا! گیرم که آتش جهنم را تحمل کنم، اما چگونه دوری تو را تحمل کنم». (19)
3. عادت به رفتارهای دینی تنها بعد اثباتی ندارد، بلکه بعد نفی کنندگی آن نیز به اندازه
کافی دارای اهمیت است. به عبارت دیگر، انسان فطرتاً موجودی است که عادت، جزء لاینفک زندگی و حیات وی به حساب می آید و در هر صورت، انسان به رفتارهایی عادت می کند. حال اگر این رفتارها، دینی و هنجاری باشد، چنان که پدر و مادر زمینه اش را فراهم کرده باشند، به همان رفتارها عادت خواهد کرد و اگر پدر و مادر زمینه ی عادت های هنجاری را فراهم نکرده باشند، وی به اعمال و رفتارهای دیگر عادت خواهد کرد؛ زیرا این گونه نیست که اگر رفتارهای دینی و هنجاری در کار نباشد، انسان معطل بماند و به چیزی عادت نکند، بلکه رفتارهای غیردینی و غیر هنجاری در او به منزله عادت خواهد شد و او به آنها عادت خواهد کرد، و لوازم روان شناختی و فکری آنها در او تقویت خواهد شد. برای مثال، اگر کودک در روابط اجتماعی عادت کرد که به اصول اجتماعی و سیاسی جامعه و حقوق دیگران احترام بگزارد، در بزرگ سالی نیز مطابق عادت معمولاً به آنها احترام می نهد و رعایت می کند، ولی اگر این گونه عادت داده نشد، به نقض آنها عادت خواهد کرد و از نظر ذهنی و روانی نیز حقوق دیگران و اصول و ارزش های جامعه برای وی محترم نخواهد بود.
این مسئله در مورد رفتارهای دینی و روابط معنوی انسان نیز تطبیق پذیر است. اگر انسان در تمام دوران کودکی به ارتکاب گناه، انجام کارهای غیر دینی یا حتی به انجام ندادن آنها عادت کند و دستورات مذهبی را ندیده بگیرد، در زمان بزرگ سالی کنار گذاشتن همه آن عادت ها و تقید به احکام دینی ممکن، ولی بسیار دشوار خواهد بود. از این رو ، بنابر روایتی امام علی (علیه السّلام) می فرماید: «هر که به آداب خداوند مودب شود، او را به رستگاری جاوید خواهد رساند» (20) (محمدی ری شهری، ج18، ح160)؛ و «هرکه مطابق ادب و تربیت خدواند اصلاح نشود، طبق ادب خویش نیز درست نخواهد شد» (همان؛ ح161).
همچنین، پیشوایان اسلامی همواره به دوری کردن و دور کردن دیگران از گناه سفارش و تاکید می کرده اند. بنابراین جلوگیری از عادت ها و رفتارهای غیردینی و غیر هنجاری و بی مبالاتی در قبال آنها؛ از کارکردهای مثبت عادت به رفتارهای دینی است.
به نظر می رسد وجه تشابه و تفاوت دیدگاه اسلامی را با دیدگاه کانت و روسو این چنین می توان دریافت. دیدگاه اسلامی از آن جهت که واقعیت و ماهیت دین را فراتر از آن چیز می داند که بتوان به آن عادت کرد و یا در دوران کودکی مفاهیم آن را درک نمود، با دیدگاه کانت یا روسو مشابهت دارد یا دست کم بسیار بدان نزدیک است، ولی نکته ای که دیدگاه اسلامی را از نظر کانت و روسو جدا می کند، این است که از نظر اسلامی رفتار عادتی می تواند در راستای تحقق آن حقیقت قرار گیرد و تعهد واقعی را تسهیل نماید، در حالی که از نظر کانت و روسو عادت به هیچ وجه نمی تواند دارای چنین نقشی باشد. مطابق دیدگاه اسلامی، عادت همیشه نقش خنثی یا تخریبی ندارد، بلکه گاهی حتی برعکس می تواند دارای نقش مثبت و مطلوب باشد و باعث تقویت تعقل، اراده و تعهد دینی و اخلاقی شود (21). بدین سبب، مهم در تربیت اسلامی این است که تشخیص دهیم رویکرد عادتی در چه موارد و با چه شیوه ای نتایج مثبت و در چه موارد و با چه شیوه ای پیامد منفی دارد. شاید نتوان به این پرسش به سادگی پاسخ داد، با این حال به طور کلی می توان معیارهایی را تعریف و تعیین کرد.

قلمرو به کارگیری رویکرد عادتی

بر اساس بحث های صورت گرفته، می توان گفت مواردی که در راستای هدف تربیتی است و برای دستیابی به آن کمک می کند، رویکرد مناسب و مفیدی خواهد بود، اما
مواردی که این رویکرد در باره هدف تربیتی اثری نداشته باشد و یا حتی مانع و باعث دور شدن از هدف بشود، در آن صورت بهره گرفتن از این رویکرد عبث و مضر خواهد بود. به عبارت دیگر، عادت ها بنابر یک تقسیم بندی به چند دسته تقسیم می شود: برخی عادت هایی است که طبق الگوی شرطی شدن به وجود می آید و انسان در برابر محرک بیرون از وجود خود شرطی می شود و هر رفتاری را که آن محرک اقتضا کند، انجام می دهد؛ فرق نمی کند که این شرطی شدن از نوع شرطی کلاسیک باشد که محرکی و پاسخی در کار است و یا از نوع شرطی شدن عامل که رفتاری و پاداشی، شهید مطهری (ره) این نوع عادت را انفعالی می نامد و می گوید: «معمولاً حالت انس ایجاد می کند و انسان را اسیر خود می سازد. مثلاً شخص عادت می کند که روی تشک پر قو بخوابد یا به غذای خاصی خو می کند که اگر به او نرسد، نمی تواند بخورد» (مطهری، 1371، ص88).
به نظر می رسد حتی این نوع عادت هم به کلی نامطلوب نباشد، زیرا همان گونه که گفته شد، در تمام موارد این نوع عادت انسان را اسیر خود نمی کند. برای مثال، گاهی انسان شرطی می شود و وقتی کسی را می بیند، به یاد دوست او می افتد و یا وقتی چهره خاصی را می بیند، خوش حال می شود، غذای خاصی را می بیند، به یاد دوستش می افتد، وقت خاصی از شبانه روز می رسد، از خواب بیدار می شود، صدای آژیر آمبولانس را می شنود و راه را باز می کند و ... .
همچنین این نوع عادت همه جا و همیشه انسان را اسیر خود نمی سازد و اصولاً در بعضی از موارد اسارت معنا ندارد. برای مثال، آیا اگر انسان واژه خاصی را بشنود و معنای آن به ذهنش خطور کند و یا وقتی عکس پدربزرگش را ببیند، خاطره خاصی از او به یادش آید، می توان گفت او اسیر عادت شده است؟ آیا اصلاً اسارت در این مورد معنا دارد؟ گویا عادت نکردن بر خلاف طبع انسان است و انسان موجودی است که خواهی نخواهی عادت می کند، حتی اگر این عادت، عادت به عادت نکردن باشد.
به هر حال انسان موجودی است که عادت می کند، همان گونه که یاد می گیرد و عادت کردن از ویژگی های او به حساب می آید. به همین دلیل، نمی توان حتی در میان اولیای خدا یا حتی پیامبران و ائمه معصوم (علیه السّلام) کسی را پیدا کرد که به کاری عادت نکرده باشند، هر چند این عادت از نظر کمیت معدود و محدود باشد و یا آگاهانه و بر مبنای دلیلی انتخاب شده باشد، در هر حال عادت است و در تمام افراد انسان نیز وجود دارد.
ملاک مطلوب بودن و نبودن عادت این نیست که انفعالی یا غیر انفعالی است؛ باید دید که آیا عادت در راستای هدف والای انسانی قرار دارد یانه، آیا این عادت هویت انسانی را از انسان می گیرد و یا نه و آیا در راستای هدف ایجاد و تقویت ایمان قرار دارد یا نه.
نوع دیگر عادت که شهیدی مطهری (ره) آن را عادت فعلی می نامد، عادتی است که انسان در آن مانند حالت قبلی شرطی نمی شود، بلکه نوعی کسب مهارت، ترقی، افزایش تجربه و تکامل است. برای مثال، رانندگی در بسیاری از افراد به عادت تبدیل می شود، یا حروف نگاری، سخنرانی، خوش نویسی، نقاشی، انواع ورزش و امثال آن از عادت هایی است که نه براساس عکس العمل در برابر یک محرک، بلکه بر اثر ممارست و تمرین به وجود می آید. این نوع عادت معمولاً به صورت آگاهانه و عمدی ایجاد می شود و غالباً در امور مهارتی، اعمال فیزیکی و مشاغل به کار گرفته می شود. با این حال، در امور معنوی و مسائل روحی و روانی نیز می توان از این نوع عادت استفاده کرد، و برای تمرین و ممارست در مسائل ذهنی و روانی نیز کاربرد دارد. برای مثال، مرتاض ها برای تسلط بر خواسته های نفسانی و تقویت اراده خود از این روش استفاده می کنند، و یا در مورد افزایش توان حافظه یا تمرکز فکری، در روان شناسی توصیه ها و تمریناتی وجود دارد که همگی بر این نوع عادت استوار است.
گفتنی است که بهره گیری از رویکرد عادتی در تربیت مشکلی ندارد و به نظر می رسد اسلام نیز آن را پذیرفته باشد، اما چگونگی و روش عادت دادن اهمیت فراوان دارد. آنچه ممکن است این رویکرد را دچار آسیب کند و باعث تضعیف اراده و قدرت تعقل یا
آسیب های تربیتی دیگری برای تربیت شونده شود، نه نتیجه آن، که معمولاً روش به کارگیری آن است. از این رو، راه حل مشکل این نیست که این رویکرد را به کلی کنار بگذارند، و رویکردهای دیگری توصیه شود، بلکه راه حل، گزینش روش درست در عادت دادن است. از این رو، اسلام با وجود اینکه رویکرد عادتی را به اجمال پذیرفته، برای اجرای آن نیز سفارش هایی کرده است.

پی نوشت ها :

1.دانشجوی دکتری برنامه ریزی درسی دانشگاه تربیت مدرس.
2. المداومه المداومه، فان الله لم یجعل لعمل المومنین الا الموت.
3. ما من شیء احب الی الله من عمل یداوم علیه و ان قل.
4. کان یاخذ من عنده من الصبیان بان یصلوا الظهر و العصر فی وقت واحد و المغرب و العشاء فی وقت واحد. فقیل له فی ذالک. فقال هو اخف علیهم واجدر ان یسارعوا الیها، ولا یضیعوها و لا یناموا عنها و لا یشتغلوا.
5. تولوا من انفسکم تادیبها و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها.
6. لاتنظروا الی کثر صلاتهم و صومهم و کثره الحج و طنطنتهم باللیل فان ذالک شیء اعتاده فلو ترکه استوحش. ولکن انظروا الی صدق الحدیث واداء الاماته.
7. قیل لعیسی بن مریم. من ادبک؟ قال ما ادبتی احد، رایت قبح الجهل فجانبته.
8. لا عباده الا بیقین.
9. لا خیر فی عباده لیس فیها التفقه.
10. لا عباده الا بالتفقه.
11. قلیل العلم خیر من کثیر الصلوه.
12. اوصیکم بتقوی الله و ادامه التفکر، فان التفکر ابو کل خیر و امه.
13. تفکر ساعته خیر من عباده سنه انما یتذکر الوا الالباب.
14. مثل آیاتی که در آنها می فرماید: وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاَئِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ (بقره، 177)؛ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ ) (بقره، 285).
15. اول الدین معرفته.
16. به عنوان مثال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: علموا اولادکم الصلوه اذا بلغوا سبعا (ر. ک: علاء الدین علی بن حسام الدین متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الاقول و الافعال، موسسه الرساله، بیروت، 1409 هـ ق؛ ح45330)؛ در روایت دیگر دارد: اذا عرف الغلام بیمینه من شماله فمروه بالصلوه. (همان، ج45325)، در روایت دیگر می گوید: علو الصبی الصلوه ابن سبع سنین (همان، ح45327)؛ در روایت دیگر: تجب الصلوه علی الغلام اذا عقل و الصوم اذا اطاق (همان؛ ح 45532)؛ مطابق روایت دیگر: اذا افصح اولادکم فعلموهم لا اله الا الله ثم تبالوا متی ماتوا و اذا اثغروا فمروهم بالصلوه (همان؛ ح45328).
17. عنکبوت (29) ؛ 45.
18. ما یسرنی لومت طفلا و ادخلت الجنه و لم اکبر فاعرف ربی (کنزالعمال، ح 36472).
19. الهی لوصبرت علی حر نارک فکیف اصبر علی فراقک (قسمتی از دعای کمیل).
20. من تادب بآداب الله اداه الی الفلاح الدائم. و من لم یصلح علی ادب الله لم یصلح علی ادب نفسه.
21. برای مثال تلاوت قرآن از عواملی است که می تواند در تقویت ایمان کمک کند (ر. ک: مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج1 و 2، شناخت قرآن، ص39-43).

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان، (1388)، مجموعه مقالات همایش تربیت دینی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله).



 

 

نسخه چاپی