خیانتی به نام«منع نقل حدیث»
خیانتی به نام«منع نقل حدیث»

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 


بی گمان از مهمترین آفات حدیث، منع رسمی از نقل و نشر حدیث و به تعبیر دقیقتر سانسور حدیث در زمان خلفا بود. منع نقل حدیث از زمان ابوبکر آغاز شد(1) و در تمام دوره ی خلافت عمر با شدت بیشتر ادامه یافت و الگویی برای عثمان و معاویه و دنباله روان آنان قرار گرفت.
ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مردم را جمع نمود و گفت: شما اکنون روایات مختلف را از رسول خدا نقل می کنید و بعد از شما اختلاف در نقل حدیث بیشتر خواهد شد. از شما می خواهم که دیگر حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤالی نمود، بگویید: «کتاب الله» در نزد ماست، حلال قرآن را حلال و حرام او را حرام بدانید.(2)
در مدت ده سال خلافت عمر نیز چنان رعبی در دلها ایجاد شده بود که کسی جرأت نقل حدیث نبوی را نداشت. او در این امر بسیار بر اصحاب سخت می گرفت و آنها را تهدید به تبعید و زندان می نمود(3) و از کارگزاران خود با حساسیت خاصی پیمان می گرفت که از نقل سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله خودداری کنند.
قرظة بن کعب می گوید: عمر می خواست ما را به سوی عراق روانه کند، خود نیز تا نقطه صرار همراهیمان کرد. در میان راه از ما پرسید: می دانید چرا شما را مشایعت کردم؟ گفتیم: برای احترام و تکریم! گفت: علاوه بر این، هدف دیگری دارم و آن اینکه شما به شهری می روید که مردم آن به قرائت قرآن، انس دارند و همانند زنبوران که در کندوی خویش دائم آواز می خوانند، صدای تلاوت قرآن از خانه های ایشان بلند است. آنان را با نقل حدیث از راه باز ندارید و مشغول حدیث نسازید و قرآن را از هر آنچه غیر قرآن است، بپیرایید و با آن هیچ سخن و حدیثی در میان نیاورید و روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله را به حداقل برسانید. من در این کار شریک و پشتیبان شمایم. پس از این چون قرظه وارد کوفه شد، هنگامی که مردم از او درخواست کردند از احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله برای ما بگو. قرظه گفت: عمر مرا از نقل حدیث منع نموده است.(4)
عمر برخی از اصحاب را که در سایر شهرها به نشر حدیث اشتغال داشتند، به مدینه فراخواند و تا زنده بود اجازه ی خروج از مدینه را به آنان نداد. عبدالرحمن بن عوف می گوید:« عمر بن خطاب از تمام شهرهای اسلامی عبدالله بن حذیفه، ابودرداء، ابوذر، عقبة بن عامر و گروهی دیگر از اصحاب را فراخواند و گفت: این احادیث چیست که در میان شهرها می پراکنید؟ گفتند: آیا ما را از نشر حدیث باز می داری؟ گفت: نه، در پیش من باشید، تا زنده ام از من جدا نشوید، ما بهتر می دانیم چه چیز را از شما فراگیریم و چه چیز را وانهیم. آنان تا زمانی که عمر زنده بود، از وی جدا نشدند.(5)
عمر برای برخی از صحابه جاسوس گماشته بود تا عملکرد آنان را به وی گزارش کند. وی سه نفر از محدثان، ابن مسعود، ابوالدرداء و ابومسعود انصاری را به جرم کثرت نقل حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله به زندان فرستاد.(6)
ذهبی می گوید: عمر فرمان داد که مردم باید از پیغمبر صلی الله علیه و آله خیلی کم حدیث نقل نمایند تا از حفظ قرآن باز نمانند!(7) عبدالرزاق از خلیفه ی دوم نقل می کند که می گفت: «اَقِلُّوا الروایة عن رسول الله صلی الله علیه و آله الا فیما یُعمَل به»(8)؛ حدیث از پیامبر خدا را کم کنید مگر در چیزهایی که به آن عمل می شود(یعنی احادیث فقهی و احکام).
در دوران عثمان گرچه در نقل حدیث سختگیری کمتری بود، همچنان نقل و کتابت حدیث ممنوع بود. از عثمان نقل شده است که گفت: هیچ کس حق ندارد حدیثی را که در زمان ابوبکر و عمر نشنیده است، نقل نماید.(9)
ابن علیّه(اسماعیل بن ابراهیم) به نقل از رجاء بن مسلمه گوید: روایت گشتم که معاویه می گفت:«علیکم من الحدیثِ بما کانَ فی عهدِ عمرَ فانّه کانَ قد اخافَ النّاسَ فی الحدیثِ عن رسولِ الله صلی الله علیه و آله»(10).
عبدالله بن عامر می گوید، از معاویه شنیدم که می گفت: کسی حق ندارد غیر از احادیث دوران عمر نقل حدیث کند.(11)
به راستی چرا معاویه چنین هشداری می دهد؟ عهد عمر چه ویژگی در پذیرش و رد خبر دارد که چنین پسندِ معاویه گشته است؟ آیا صحابه ی عادل همگی در همین دوران از دنیا رفتند و دیگر عادلی نیست و یا همان صحابه از عدالت سلب شدند؟ و یا اینکه کیفیت سانسور خبری دوران عمر خواسته ی اوست؟
آری، این اقدام به دنبال همان سیاست«حَسبُنا کِتابُ الله» صورت گرفت که با سوزاندن احادیث و سانسور آن و با ارعاب، تهدید و تبعید حق گویانِ صحابه راستگوی پیغمبر، توانستند گردونه خلافت را از محور اصلی خود به در سازند و همچون گوی به دلخواه خود دست به دست بگردانند، در حالی که اگر احادیث نوشته شده، سوزانده و محو نمی شد، به صورت سند زنده ای که بازگوکننده ی عمل آنان بود، در بایگانی تاریخ می ماند و آیندگان می فهمیدند این سرچشمه زلال از کجا و با چه عوامل و اغراضی گل آلود شد.(12)
به نظر می رسد علی رغم صدور حکم حکومتی مبنی بر منع نقل حدیث، باز هم عده ای از اصحاب مانند ابوذر غفاری ولو به قیمت محرومیت و تبعید، احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل می کردند. جالب آنکه در همین اثنا، برخی از وابستگان به حکومت و نیز برخی از جاعلان حدیث، در نقل آن استثنا شده بودند و این منافاتی ندارد که سیاست غالب، منع نقل حدیث باشد و در عین حال، استثناهایی چه از ناحیه ی طرفداران حکومت، مانند عایشه، کعب الاحبار، وهب بن منبه، عبدالله بن سلام و تمیم داری و یا از جانب مخالفان حکومت، مانند ابوذر، میثم تمار و رشید هجری وجود داشته باشد.(13)

پیامدهای منع نقل و نشر حدیث

پدیده ی منع نقل و نشر حدیث نیز از دیگر واقعیتهای تلخ تاریخ اسلام است. این جریان گرچه جریانی سیاسی بود و با شعار «حسبنا کتاب الله»(14)توسط مدرسه ی خلفاء در دوره ای از تاریخ صدر اسلام، باعث کم رونق شدن موقت بازار نقل حدیث گردید؛ لکن این دوران اسفبار و شوم دیری نپایید و شیعیان در همین دوران با این سیاست مخالفت ورزیدند و بر گسترش و نشر حدیث تأکید داشتند و سایر مسلمانان نیز پس از این دوران در راه جمع، تدوین و نقل احادیث تلاشهای خستگی ناپذیری داشتند. این پدیده پیامدهای فراوانی به ویژه نسبت به احادیث اهل سنت از خود به جای گذاشت که در بحث منع تدوین از آنها یاد شد؛ که مختصراً عبارتند از:
الف. گسترش باب وضع و جعل(15)؛ ب. مواجه با کمبود در منابع تشریع و استنباط و قلّت احادیث مورداعتماد و قابل احتجاج(16)؛ ج. گسترش نقل به معنا؛ د. زیاده و نقصان، اضطراب(17)؛ هـ. وجود تصحیف؛ و. تعارض اخبار؛ ز. از بین رفتن بخشی از حدیث؛ ح. اسقاط قراین به ویژه اسباب ورود؛ ط. فتح باب رأی و اجتهاد، تأویل، قیاس، استحسان و مصالح مرسله(18)؛ ی. پیدایش داستان سرایی در مساجد(19)؛ ک. از بین رفتن آهنگ سخن معصوم(20).

پی نوشت ها :

1.محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص 263.
2.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص2:«من مراسیل ابن أبی ملیکة ان الصدیق جمع الناس بعد وفاة نبیهم فقال إنکم تحدثون عن رسول الله صلی الله علیه و سلم احادیث تختلفون فیها و الناس بعدکم أشد اختلافا فلا تحدثوا عن رسول الله شیئا فمن سألکم فقولوا بیننا و بینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه». محمود ابریة، اضواء علی السنة المحمدیه، ص46.
3.محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص 436.
4.عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج1، ص 85؛ محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج1، ص 12؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن مرعشی، ج1، ص 102؛ محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 7؛ محمدصادق نجمی، سیری در صحیحین، ص39. عمر گفت: «جَرِّدوا القرآنَ و اَقِلُّوا الرّوایةَ عن رسولِ الله و أنا شریکُکم فلمّا قَدم قرظةٌ ابنُ کعب قالوا حدِّثنا، فقالَ نهانا عمرُ».
5.ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیقِ علی شیری، ج4، ص 500؛ علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 293.
6.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 7؛ محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص 436.
7.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 6-7.
8.«أخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن الزهری قال: قال ابوهریره لما ولی عمر قال: أقلّوا الروایة عن رسول الله صلی الله علیه و آله إلا فیما یعمل به، قال: قال ابوهریره لما ولی عمر قال: اَقلّوا الروایه عن رسول الله صلی الله علیه و آله إلا فیما یعمل به، قال: ثم یقول ابوهریره: أفإن کنت محدثکم بهذه الاحادیث و عمر حی؟ اما والله إذا لألفیت المخفقة ستباشر ظهری». ر.ک: عبدالرزاق الصنعانی، المصنف، ج11، ص 262، ح20496.
9.محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص 336.
10.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 160.
11.«إیاکم و احادیثَ رسول الله صلی الله علیه و آله إلا حدیثاً کانَ علی عهدِ عمرَ». احمد بن حنبل، مسند احمد، ج4، ص 99؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج10، ص 349.
12.عبدالحسین امینی، الغدیر، ج10، ص 349.
13.ر.ک: علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 660؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 145؛ مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج2، ص 48.
14.محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص 37؛ محمد محسن تهرانی(آقابزرگ)، حصر الاجتهاد، تحقیقِ محمد علی انصاری، ص31.
15.محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 121 و نیز: ص285 و 286؛محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص 263؛ محمدرشید رضا، المنار، ج6، ص 288؛ مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص 68؛ «تدوین الحدیث عند الشیعة الامامیة» نیز به تفصیل این پیامدها را آورده است.
16.علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 665.
17.علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 656؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص97.
18.و نتیجه اینها، محرومیت از بسیاری از مصالح حقیقی و آثار طبیعی که مترتّب بر احکام واقعی است، می باشد.
19.سعید ایوب، معالم الفتن، ج1، ص 334.
20.علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 665.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی