از کوره در رفت
از کوره در رفت

 






 

زمینه پیدایش

کوره آهنگری ـ که در قدیم با زغال‌سنگ و زغال چوب و در عصر حاضر با برق، نفت و گاز روشن می‌شود ـ برای جدا کردن آهن از سنگ و گداختن آهن به کار می‌رود. در کوره، آهن را آن اندازه حرارت می‌دهند که به صورت مذاب درآید. از آهن مذاب برای ساختن ابزار زندگی استفاده می‌کنند. برای گداختن آهن، درجه حرارت کوره‌ آهنگری را به تدریج بالا می‌برند تا آهن سرد به تدریج حرارت بگیرد و گداخته و مذاب گردد؛ زیرا آهن‌ها بعضاً این خاصیت را دارند که چنانچه یک باره در معرض حرارت شدید قرار گیرند، سخت گداخته می‌شوند و با صداهای مهیبی منفجر و از کوره در می‌روند، یعنی به خارج پرتاب می‌شوند. افراد عصبی‌مزاج نیز اگر در مقابل حوادث غیر مترقبه قرار گیرند، آتش خشم و غضبشان چنان زبانه می‌کشد که شبیه همان آهن گداخته از کوره اعتدال خارج می‌شوند و اعمالی غیر منتظره از آنها سرمی‌زند که پس از فروکش کردن آتش خشم و غضب از عمل خود پشیمان می‌شوند و اظهار ندامت می‌کنند. از همین رو اصطلاح مثلی «از کوره در رفتن» در مورد افراد تندخویی که توانایی کنترل اعصاب خود را ندارند معنای مجازی پیدا کرده است.(1)

پیامها

در مورد افرادی به کار می‌رود که خشمگین شوند و حالتی غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست دهد.(2)

ضرب المثل های هم مضمون

ـ عاقبت خشم، پشیمانی است.(3)
ـ سر آدم خشمگین از عقل خالی است.(4)
ـ چون خشم زند شعله، بسوزد تر و خشک.(5)

اشعار هم مضمون

چو خشم آری، مشو چون آتش تیز * کز آتش، بخردان را هست پرهیز(6) (فردوسی)
خشم و شهوت، مرد را اَحول(*) کند * ز استقامت، روح را مُبَدل کند(7) (مولوی)
مرد باید کو(*) به خشم سخت خود، قادر شود.(8) (منوچهری)
به تلخی، چو زهر است خشم از گزند *‌ ولیکن چو خوردیش، نوش است و قند(9) (اسدی)

ریشه های قرآنی حدیثی

امام علی(علیه السلام): «اَلْحِدّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ، فَإن لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُه مُسْتَحْکَمٌ؛ خشم، نوعی دیوانگی است؛ زیرا آدم خشمگین، پشیمان می‌شود و اگر پشیمان نشود، دیوانگی‌اش پایدار است.»(10)
امام صادق(علیه السلام): «مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبُهُ لَمْ یَمْلکْ عَقْلَهُ؛ هر که بر خشم خویش مسلط نباشد، اختیار عقلش را هم نخواهد داشت».(11)

لغات

اَحْوَلْ: چپ چشم، دوبین.
کو: که او.

پی نوشت ها :

1. ریشه‌های تاریخی امثال و حکم، ج 1، ص 54.
2. همان، ص 53.
3. امثال و حکم، ج 2، ص 1085.
4. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار مثل فارسی، ص 628.
5. همان، ص 736.
6. امثال و حکم، ج 2، ص 640.
7. همان، ص 740.
8. همان، ج 3، ص 1513.
9. همان، ج 1، ص 384.
10. نهج‌البلاغه، حکمت 255.
11. شیخ کلینی، کافی، ج 2، ص 305.

منبع مقاله :
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما



 

 

نسخه چاپی