رونق عهد شباب است دگر بستان را
 رونق عهد شباب است دگر بستان را

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
رونق عهد شباب است دگر بستان را *** می رسد مژده ی گُل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رسی *** خدمت ما برسان سرو و گُل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مُغنچه ی باده فروش *** خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مَه کشی از عنبر سارا چوگان *** مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دُرد کشان می خندند *** در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح *** هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه ی گردون بدر و نان مطلب *** کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است *** گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن توشد *** وقت آن است که بِدْرود کنی زندان را
حافظ می خور و رندی کن و خوش باش ولی *** دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
تفسیر عرفانی

1.تفسیر بهار فرا رسید و بار دیگر بوستان، طراوت دوره ی جوانی را پیدا کرد و مژده ی شکفتن گل به بلبل خوش آواز رسید.ای عاشق!اکنون که در نشاط جوانی هستی، فرصت را غنیمت شمار و عشق بورز.
2.ای باد صبا -که به کوی دوست راه داری -اگر به جوانان چمنزار حقایق و عارفان گلزار دقایق رسیدی، سلام و ارادات ما را به معشوق برسان و بگو که به ما نیز لطف و عنایتی کند تا ما نیز به وصال برسیم.
3.اگر معشوق زیبای من با این همه جمال و زیبایی، دلبری آغاز کند، من سر بر آستانه ی میخانه فرود خواهم آورد و با مژگانم خاک آن را می روبم.
4.ای معشوق!ای کسی که از زلف خوشبوی خود حلقه ای مانند چوگان درست کرده و بر چهره ی چون ماهت کشیده ای!مرا که چون گوی سرگردانم، مضطرب و مشوش مکن.ای معشوقی که بر ماه جمال خود، حجاب و پرده ای کشیده ای و آن جمال را از دیده ی ما می پوشانی، به خاطر خدا ما را از آن جمال محروم مگردان.
5.بیم آن دارم که ملامت گران و بدگویان ما عاشقان باده نوش، سرانجام به این ذهد خام خود ادامه ندهند و ایمانشان را در راه خرابات بر باد دهند.
6.اگر می خواهی که به سر منزل مقصود برسی، با مردان خدا یار و همدل باش؛ زیرا آنان از سختی های روزگار باکی ندارند و تو را به منزلگاه قُرب راهنمایی می کنند.هم چنان که در کشتی نوح، خاکی بود که طوفان را با آن عظمت، به اندازه ی یک قطره آب به حساب نمی آورد و ارزشی برایش قائل نبود.
7.دنیا مانند انسان بخیل و فرومایه ای است که سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.دنیا و آنچه دروست، بی ارزش است و نباید به آن دل بست و انتظار نیکی و احسان داشت.
8.حال که مرگ و رفتن از این دنیا قطعی است و خانه ی ابدی هر کس، مشتی خاک است، پس تلاش برای به دست آوردن اموال بیشتر و برافراشتن قصرهای رفیع برای چیست؟
9.ای معشوق زیباروی من!مسند ارشاد و هدایت همگان، از آنِ توست؛ حال که این طور است، در ازای شکر این نعمت، همه ی اسیران هوای نفس را از زندان رهایی ده.ای نفس من!تو را برای آمدن به زندان دنیا نیافریده ایم، بلکه آفریدند تا بر تخت سلطنت خلیفه الهی بنشینی و بر عالم حکومت کنی.
10.ای حافظ! همیشه از جام شراب عشق بنوش و رندی کن و خوش باش، اما مانند دیگران قرآن را وسیله ی تزویر و فریب مردم قرار مده؛ زیرا که این کار در مذهب عاشقان حقیقی، نوعی شرک است.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی