دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست *** گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که درین بزم دمی خوش بنشست *** که نه در آخِرِ صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد *** پیش عشاق تو شب ها به غرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گُل و سرو *** به هوا داری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت *** به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت *** سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
حافظ این خرقه بیند از مگر جان ببری *** کآتش از خرقه ی سالوس و کرامت برخاست
تفسیر عرفانی

1.من دل و دین خود را در راه عشق از دست دادم و کارم به جنون کشید، اما نتوانستم معشوق خود را بر سر لطف آورم، او به سرزنش من پرداخت و گفت:از من دور شو که دیگر سلامت و عافیت نخواهی داشت و بدنام خواهی بود.
2.تاکنون نشنیده ایم که کسی در این دنیای مادی لحظه ای خوش باشد و به عیش بپردازد و در پایان با پشیمانی این مجلس را ترک نکند!یعنی عیش ها و خوشی های این جهانی به خستگی و پشیمانی می انجامد.
3.اگر شمع با شعله ی خود لاف برابری با زیبایی معشوق را بزند، به تاوان این بیهوده گویی تا صبح در محفل عاشقان تو روی یک پا باید بایستد و بسوزد، درست مانند صوفی خطاکاری که در خانقاه، او را بر پا نگه می دارند تا گناهش بخشوده شود.
4.نسیم بهاری اگر در باغ می وزد، به عشق روی زیبا و قامت بلند معشوق است، نه برای سرو و گل.او با آنها کاری ندارد و از کنارشان برخاسته و به عشق معشوق می وزد.
5.ای یار زیبا!تو آن چنان زیبا جلوه کردی و مستانه خرامیدی که فرشتگان آسمان ها که خود سمبل زیبایی و جمالند و در ضمن، در خلوت خود با زیبایی های این دنیا کاری ندارند، برای تماشا و تحسین تو آشوب قیامت را برپا کردند.
6.ای معشوق!سرو که به قد و قامت خود می نازید و غرور داشت، در برابر رفتار دلپذیر و راه رفتن زیبای تو چنان شرمنده شد که از حرکت باز ایستاد و پایش به زمین چسبید.
7.ای حافظ!خرقه و لباس ریا و فریب را از تن بیرون کن و زهد ریایی خود را ترک نما و جان خود را از این همه زحمت بی فایده رها کن؛ باشد که جان سالم به در ببری، زیرا هر فتنه و آتشی که در این جهان برپاست از ریاکاری و کرامت های دروغین کسانی است که مردم را می فریبند.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی