حکمای یونان، الهی یا مشرک؟!
حمای یونان، الهی یا مشرک؟!

 

نویسنده: حجة الاسلام حاج شیخ محمدحسن وکیلی




 

چکیده:

یکی از شبهات مخالفین این است که فلسفه از یونان آمده و فلاسفه یونان مشرک، اشتراکی و... بوده اند. در این مقاله به بررسی نکاتی پیرامون روش صحیح تحقیق درباره فلاسفه بزرگ یونان و شواهدی پیرامون الهی بودن ایشان پرداخته شده است.

کلمات کلیدی:

ارسوط، افلاطون، فلسفه یونانی، فلسفه اسلامی.

شبهه:

یکی از شبهاتی که چندی است رواج یافته این است که طبق تحقیقات دانشمندان غربی در تاریخ فلسفه، فلاسفه مشهور یونانی، شخصیّت هایی بسیار منحرف و دارای عقائدی فاسد بوده اند. چنانکه بر اساس تألیفات آن ها می توان فهمید که ارسطو مشرک و خدایان پرست، و افلاطون معتقد به نظام اشتراکی در ناموس و مال بوده اند. و بدیهی است که چنین افرادی نمی توانند دارای یک منظومه فکری سالم باشند. از سوئی می دانیم که فلسفه اسلامی چیزی نیست جز بسط و تبیین همان فلسفه یونان؛ پس این فلسفه هم غیرقابل اعتماد و بی اساس خواهد بود. علاوه بر آن فلاسفه مسلمان از یونانیان در عبارات خود با بزرگی یاد می کنند و این امر نشان از بی دقّتی فلاسفه دارد.

نقد و بررسی:

بی ارتباطی محتوای حکمت متعالیه و حکمت یونان

پیشاپیش باید دانست صحت یا بطلان حکمت متعالیه اسلامی در گرو صحت یا بطلان حکمت یونانی نیست. حکمت متعالیه محصول تدبر در آیات و روایات است و در مسائل بنیادین با حکمت یونانی تفاوت های اساسی دارد و به تعبیر شیرین رهبر فقید انقلاب مرحوم آیة الله العظمی خمینی قدّس سرّه:
«هر کس رجوع کند به معارفی که در ادیان عالم و نزد فلاسفه بزرگ هر دین رایج است، و مقایسه کنید در معارف مبدأ و معاد با معارفی که در دین حنیف اسلام و نزد حکماء بزرگ اسلامی و عرفاء شامخ این ملت است، درست تصدیق می کند که این معارف از نور معارف قرآن شریف و احادیث نبیّ ختمی و اهل بیت او علیهم السلام است که از سرچشمه نور قرآن استفاده و اصطلا نموده اند. آن وقت می فهمد که حکمت و عرفان اسلامی از یونان و یونانیّین نیست، بلکه اصلاً شباهت به آن ندارد.» (1)
ولی چون حکمت متعالیه از جهت قالب-نه محتوا-به فلسفه یونان نزدیک است و این مسأله سبب به خطا افتادن حمعی از افراد غیرمطلع شده جا دارد به نکاتی درباره حکمای یونان و روش صحیح تحقیق درباره ایشان اشاره شود:

نکاتی در روش تحقیق پیرامون حکمای یونان:

از نکات مهم در یک تحقیق صحیح، معتبر بودن منابع یک تحقیق و استفاده منطقی از آن است، منبع قراردادن تألیفات حکمای یونان و برداشت های مسلمانان غربی از آن، از جهت علمی با مشکلاتی جدّی مواجه است که در اینجا به برخی از آن اشاره می کنیم:

1. روشن نبودن استناد تألیفات به حکمای یونان

فاصله زمانی بین ما و حکمای یونان و بی اعتنایی مردم عصور گذشته به علم و دانش و برخی عوامل دیگر، سبب شده که انتساب آثاری که امروزه از حکمای یونان در دست است، بدان ها مسلّم نباشد.
آثار ارسطو پس از وفات وی تاریخچه ای مبهم دارد و پس از حدود دویست یا چهارصد سال بعد از وفاتش تدوین و گردآوری شده است. در برخی از گزارش ها آمده که آثار وی مدّت زیادی در زیر خاک مدفون بوده و قسمت هایی از آن به واسطه رطوبت و حشرات آسیب دیده و بعدها مردی به نام اپلیکُن قسمت های خالی را از نزد خود به شکل نادرستی پر کرده و کتاب ها را پر از غلط و اشتباه منتشر ساخته است. (2)
وضعیت آثار افلاطون نیز گرچه از ارسطو بهتر است ولی آن نیز قابل استناد کامل به افلاطون نیست. نوشته های اصیل وی و برخی از نوشتجات منسوب به او یک سده پس از وفاتش گردآوری و منتشر شده بود. (3) ولی با این وجود انتساب تمام محتویات کتاب ها به وی قابل دفاع نیست.
امروزه اگر کسی بخواهد صرفاً با بررسی آثار باقیمانده از پیشینیان درباره انبیای عظام الهی همچون حضرت موسی و حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیهما السّلام قضاوت کند؛ مسلّماً این بزرگواران را به شرک و تجسیم و انواع معاصی و اعتقادات سخیف منتسب خواهد نمود. چنانکه در تاریخ اسلام و سیره رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلم نیز اگر بدون جرح و تعدیل و بررسی اسناد بخواهیم قضاوت کنیم؛ با مطالبی بسیار عجیب و قبیح مواجه خواهیم شد. با اینکه دواعی بر حفظ آثار انبیای الهی کمتر از دواعی بر حفظ آثار حکما نبوده است.

2. تقیّه حکمای یونان

فضائی که افلاطون و ارسطو در آن زندگی می کرده اند، فضائی آکنده از خوف و تقیّه بوده است. جامعه یونان آن عصر جامعه ای خدایان پرست، و دارای گرایش های وطن پرستی شدید و زندگی طبقاتی بود و دانشمندان را مجبور می ساختند در همان فضا سخن بگویند.
یکی از اتّهامات سقراط که منجر به قتل وی شد، مبارزه با خدایان یونان بود. وضعیت افلاطون نیز به همین شکل بوده است. مرحوم حضرت آیت الله الهی اخوی حضرت علامه آیت الله طباطبایی، شاگردی داشته اند که به راحتی بدون احتیاج به احضار ارواح به طرق مرسوم، با ارواح مردگان مرتبط بوده و ارتباط وی بقدری شفاف بوده که می توان نقل های وی را به عنوان یک مستند در تحقیق پذیرفت. مرحوم آیت الله الهی به این شاگرد اسفار تدریس می کرده اند. علامه طباطبایی می فرمایند:
حمای یونان، الهی یا مشرک؟!
«آن شاگرد قبل از آنکه با برادر من ربطی داشته باشد میل کرده بود فلسفه بخواند، و برای این منظور روح ارسطو را احضار نموده و از او تقاضای تدریس کرده بود. ارسطو در جواب گفته بود: کتاب "اسفار" ملّاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سیّدمحمّد حسن إلهی بخوان. این شاگرد یک کتاب «أسفار» خریده و آمد نزد ایشان و پیغام ارسطو را (که در حدود سه هزار سال پیش از این زندگی می کرده است) داد. ایشان در جواب می فرماید: من حاضرم، اشکالی ندارد.
روزها شاگرد به خدمت ایشان می آمد و درس می خواند؛ و آن مرحوم می فرمود: ما بوسیله این شاگرد با بسیاری از ارواح ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، و بعضی از سؤالات مشکله حکمت را از خود مؤلّفین آن ها می نمودیم؛ مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم از خود او می پرسیدیم، مشکلات «أسفار» را از ملّاصدرا سؤال می کردیم.
یکبار که با افلاطون تماس گرفته بودند، افلاطون گفته بود: شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین لا إله الّا الله می توانید بگوئید؛ ما در زمانی بودیم که بت پرستی و تثنیّت آنقدر غلبه کرده بود که یک لا أله الّا الله نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم.
روح بسیاری از علما را حاضر کرده بود و مسائل عجیب و مشکلی از آن ها سؤال کرده بود به طوری که اصلاً خود آن شاگرد از موضوعات خبری نداشت. خود آن شاگرد که فعلاً شاگرد مکتب فلسفه است، مسائل غامضه ای را که آقای إلهی از زبان شاگرد با معلّمین این فنّ از ارواح سؤال می کرد و جواب می گرفت و نمی فهمید و قوّه ادراک نداشت، ولی آقای إلهی کاملاً می فهمید که آن ها در زبان شاگرد چه می گویند.» (4)
در زندگی ارسطو در علت یکی از مهاجرت های وی از آتن می خوانیم:
«مردی به نام اورمدن، ارسطو را به کفر و خودداری از بزرگ داشتن بت ها نسبت داد و علّت آن کینه ای بود که از وی در دل داشت. ارسطو چون از این ماجرا آگاه شد آتن را ترک کرده و به شهرش خالکیس رفت. زیرا نمی خواست که به سرنوشت سقراط و آنچه اهل آتن با او کردند دچار شود.» (5)
اگر کسی واقعاً به دنبال کشف حقیقت و ارائه یک تحقیق تاریخی صادقانه باشد، نباید در تحلیل میراث حکمای یونان از توجه به این عوامل غفلت بورزد.

3. رمزآلودی بیانات حکما

مرحوم فیض در فرازی می فرماید:
«ان الحکماء الاوائل کانو أولی بفضائل؛ فلا ینبغی الازراء بهدیهم و هداهم؛ حاشاهم ثم حاشهم انهم... و کانوا أولی خلوات و مجاهدات لهم فی حقائق المعارف «اشارات» و علی دقائق الحکم به «تنبیهات» و فی علم المبدأ «اشراقات» و فی علم المعاد «تلویحات» فی کلماتهم «شفاء» لما فی الصدور و فی مقالاتهم «نجاة من الجهل و الغرور» غیر أنّ عباراتهم مرموزة و اشاراتهم ملغوزة فما یرد علیهم انما یرد علی ظاهر کلامهم دون مقصدهم و مرامهم «فلا ردّ علی الرمز» (6) (= پیشنیان حکما از صاحبان فضیلت بودند. پس نباید به هدایت و رشد ایشان اشکال نمود. حاشا و حاشا که اهل هدایت نباشند. ایشان اهل خلوت با خداوند و مجاهده در راه حق بودند و در سخنانشان اشاراتی و تذکراتی بر دقائق حِکَم آمده است و برای ایشان در علم خداشناسی نورافشانی هایی است و در علم معاد تلویحات و اشاراتی دارند و در کلماتشان شفای سینه ها و نجات از جهل و فریفتگی است؛ ولی عباراتشان رمزآلود و اشاراتشان معماگونه است، پس ایراداتی که بر ایشان می شود بر ظاهر عباراتشان وارد می شود نه بر آنچه حقیقتاً مرام و مقصود آن هاست.)
این سخن مرحوم فیض سخنی است کاملاً حق، زیرا که تأمّل در جوانب کلمات ایشان نشان از رمزی سخن گفتن ایشان دارد و بر این مسأله شواهد زیادی هست.
عمق و دقّت مسائل علم الهی و فضای حاکم بر زندگی حکمای پیشین اقتضاء می نموده که چنین سخن بگویند تا فقط اهل آن از آن بهره بگیرند و این حقائق به دست دیگران نیافتد. افلاطون در نامه ای می نویسد:
«هشدار که این مسائل برای انسان های نافرهیخته افشا نشود، زیرا به نظر من هیچ چیز زیانبارتر از آن ها برای عوام نیست. از سوی دیگر هیچ چیز شگفت انگیزتر و الهام بخش تر از آنها برای نیک سرشتان نیست.»
«درباره این موضوع ها (مطالب عالی فلسفی) نه نوشته ای از من وجود دارد و نه هرگز وجود خواهد داشت. این موضوع به هیچ روی نمی تواند مانند آموزه های دیگر به گفتار درآید. بلکه در پی معاشرت و همزیستی طولانی با آن ها، ناگهان یک روشنائی، گویی از یک بارقه افروخته می شود که چون به روح برسد، از آن پس خود از خود خوراک می گیرد. به هر روی این را می دانم که اگر قرار بود این موضوع ها اصلاً نوشته یا گفته شود، بهتر بود که خود من به بیان آن ها بپردازم...» (7).
روی همین جهت است که افلاطون در حلقه شاگردانش درباره مسائل و موضوعاتی سخن گفته است که هیچ یک از آن ها را در نوشته هایش عرضه نمی کرده است. (8)
اگر انسان در رموز کلمات این بزرگان تأمّل کند به نکات عجیبی برخورد می کند و این مسأله راه تحقیق در کلمات این بزرگان را دشوار می سازد. نمونه ای از این گونه دقت ها در عبارات حضرت علامه طباطبائی خواهد آمد.

4. خطاهای ترجمه و نقل به معنا

علاوه بر این، ظرافت و دقّت مطالب خود به خود سبب می شود ترجمه ها و نقل به معنا و گزارش ها کم اعتبار گردد. امروزه با چشم خود می بینیم برخی که ادعای فلسفه فهمی دارند، در فهم عبارات ملاصدرا به چه خطاهای فاحشی دچار می گردند و در اثر فهم غلط، او را به چه مطالبی در باب توحید و معاد منتسب می کنند (9). در زمان فعلی، وهابیان با شنیدن معارف اعتقادی شیعه، شیعیان را به شرک و خدایان پرستی متّهم می کنند و تفاوت نگاه استقلالی به امام معصوم و نگاه طولی را در نمی یابند. ولی آیا می توان گزارش های ایشان از عقائد شیعه را به عنوان یک منبع معتبر پذیرفت؟
در چنین شرائطی چه توقّعی از ناقلین و مترجمین آراء ارسطو و افلاطون و... باقی خواهد ماند؟ آیا می توان با قاطعیّت ادّعا کرد که در هر جائی از ترجمه آثار ارسطو صحبت از خدایان، به معنای خالق یا محرّک استقلالی بوده است؟ آیا به قرینه سایر کلمات وی نباید این موارد را بر فواعل طولی حمل نمود؛ چنانکه در لسان حکمای اسلامی نیز از ارباب انواع صحبت می شود، ولی هیچ نگاه شرک آلودی به آن ها وجود ندارد.
مجموعه امور سابق سبب می شود که کلمات حکمای باستان مشتمل بر متشابهات فراوانی گردد و روش صحیح تحقیق در این گونه مسائل، بررسی عمیق همه آثار باقیمانده و جمع قرائن و نهایتاً برگرداندن متشابهات به محکمات و یقینّیات و توقف در سایر موارد است.
اگر انسان از این روش استفاده نماید در برخی زوایای کتب حکمای یونان، مطالب بسیار بلند و دقیقی خواهد دید که می تواند قرینه بر تفسیر رموز سائر بخش ها و یا دلیل بر جعلی یا محرّف بودن قسمت هایی از کتاب ها قرار گیرد.
نمونه این روش صحیح را در قضاوت حضرت علامه طباطبائی رحمه الله درباره اوپانیشادها می توان دید، ایشان می فرمایند:
«اگر به عرفان هندی مراجعه کرده اوپانیشادهای کتاب مقدس ودا (بخش معارف الهی کتاب ودا) را از نظر بگذرانیم و آغاز و انجام مطالب را به همدیگر برگردانیم و هر سخنی را با اشباه و نظائر آن سنجیده تفسیر کنیم، خواهیم دید که جز یک توحید دقیق و بسیار عمیق مقصدی ندارد؛ ولی در عین حال سخنان استوار و پایدار خود را به اندازه ای دریده و بی پرده بیان می کند که هر مراجعه کننده ای که از مطالب عرفانی اطلاع کامل ندارد، سخنان نغز و استوار آن را جز یک رشته افکار خرافی نخواهند اندیشید و لاأقل از بیاناتی که توحید حق را با کمال دقّت وصف می کند، جز حلول و اتحّاد و افکار بت پرستی نخواهد فهمید.» (10)

5. ضرورت رجوع به آخرین آثار

گذشته از این مسائل اگر بنا به تحقیقی منصفانه و حق طلبانه باشد، در بررسی هویت هر شخصیت تاریخی باید به مجموعه آثار وی خصوصاً به آخرین افکار و نظرات وی-توجه کرد. جدا نمودن قسمتی از کتاب و غفلت یا تغافل از سایر عبارات از یک تحقیق علمی به دور است.
به عنوان مثال افلاطون در کتاب جمهوری، مطالبی پیرامون نظام زندگی اشتراکی در زمینه مال و حتی در بعضی از عبارات درباره اشتراک در ناموس دارد. با صرف نظر از مشکلات مختلفی که در انتساب تمام کتاب به وی وجود دارد، زیرا (حدود هزار سال این کتاب در اروپا به فراموشی سپرده شده بود)، و با صرف نظر از مشکلاتی که در نقل به معنا و در ترجمه این کتب وجود دارد؛ این کتاب مربوط به دوران میانه عمر وی است. وی در سال های پایانی عمر کتابی با نام: نوامیس یا قانون ها تألیف نموده است. تفاوت آرای وی در دو کتاب خود به طوری است که به تعبیر برخی صاحب نظران: «افلاطون آرمانگرای میان سال که «جمهوری» را نوشته بود، همان افلاطون کهن سال و نویسنده «قانون ها» نبود. (11)
در «قانون ها» برخلاف دیالوگ «جمهوری»، مالکیت شخصی به رسمیت شناخته می شود و دیگر سخن از اشتراکی بودن زنان یا فرزندان نمی باشد و طبیعتاً در معرّفی شخصیت نهایی افلاطون باید به این اثر مراجعه کرد، به آثار دوران جوانی و میان سالی وی.

6. ضرورت مراجعه جامع به منابع

گذشته از امور سابق، در یک تحقیق جامع باید از همه منابعی که به طوری می تواند ما را به حقیقت نزدیک کند، استفاده نمود. متأسّفانه مخالفین حکمت اسلامی در این مباحث فقط به نقل عباراتی از غیرمسلمانان همچون کاپلستون و... بسنده نموده و کریمه شریفه: ان جاءکم فاسقٌ بنباءٍ فتبیّنوا؛ را به فراموشی می سپارند، و حتّی از دیگر ارسطوشناسان غیرمسلمان نیز سخنی به میان نمی آورند.
اکنون جا دارد اشاره ای گذرا به برخی از منابع- غیر از آثار حکما و گزارش های غربیان - بنمائیم:

الف) روایات اهل بیت درباره حکمای یونان

درباره شخصیت ارسطو روایات متعددی از معصومین علیهم الصلوة و السلام بیان شده است. امام صادق علیه السلام در توحید مفضّل از ارسطو یاد فرموده و نظرش را تأیید کرده اند؛ و محدّث قمی در سفینة البحار تحت عنوان: «مدح أرسطوطالیس بالدّیانة و أنّه ردّ علی الدهریین» (12) به فرمایش حضرت اشاره فرموده، و علامه حسن زاده آملی مدّظلّه العالی فصل اول را از کتاب شریف «قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند» به همین موضوع اختصاص داده اند و آن را اینچنین نام نهاده اند: «در این که امام صادق علیه السلام ارسطو را به بزرگی یاد فرموده است،...»
قاضی سعید قمی در آغاز تعلیقات خود بر اثولوجیا می فرماید:
«نقل أهل العلم الموثوق بروایتهم أن نبینا سیّدالمرسلین صلی الله علیه و آله قال فیه ‍[أرسطوطالیس]: "انّه کان نبیاً جهله قومه"، وأیضاً نقلوا عن النبی صلّی الله علیه و آله و سلم انه سئل عن ارسطاطالیس فقال: "لو أدرکنی لاستفاد منّی" و بستفاد منه غایة علمه.» (13)
و در برخی روایات آمده که هر گاه کسی از اهل پیغمبر خاتم به کمال می رسید، آن حضرت به وی خطاب می فرمود: «یا ارسطوطالیس هذه الأمة.» (14)
به همین منوال حضرت امام صادق علیه السلام از افلاطون به رئیس الحکما یاد می فرمایند (15) و می دانیم که «حکما» جمع حکیم به معنای «صاحب حکمت» است و حکمت در لسان قرآن و اهل بیت علیهم السلام معنایی بس بلند و عالی دارد.
ممکن است گفته شود سند این روایات محل تأمّل است و استدلال به آن جایز نیست. پاسخ این است که در مسائل تاریخی احتیاجی به سند وجود ندارد. علم تاریخی مبتنی بر ظنّ مطلق و تجمعی قرائن است و عمده ی روایات تاریخی از همین باب است. در این موارد باید همه ی اطلاعات را گردهم آورد و سپس قضاوت نمود. چگونه ممکن است یک شخص منصف آراء کاپلستون، ویل دورانت و برتراند راسل را نقل نماید، ولی این مجموعه روایات را به فراموشی بسپرد؟

ب) تواریخ اسلامی

جمعی کثیر از دانشمندان مسلمان نقل نموه اند که انباذقلس و فیثاغورث، حکمت را به ترتیب از حضرت لقمان و اصحاب حضرت سلیمان آموخته اند، و افلاطون و سقراط از شاگردان ایشان می باشند (16) و یا همگی از سلسله شاگردان هرمس که همان ادریس نبیّ علی نبینا و آله و علیه السلام است، می باشند. (17)
و مرحوم سیدبن طاووس در فرج المهموم که در تأیید علم نجوم تألیف شده، در بیان اینکه این علم از حکمای باستان مأثور است و ایشان افرادی بزرگوار بوده اند می فرماید:
«و وجدت فی کتاب ریحان المجالس و تحفة المؤانس تألیف احمد بن الحسین بن علی الرخجی، و سمعت من یذکر أنه من مصنفی الإمامیة و عندنا الآن تصنیف له آخر اسمه أنس الکریم و قد کان یروی عن المرتضی رضی الله عنه ما هذا لفظه، حدثنی ابوالحسن الهیثم أن الحکماء العلماء الذین أجمع الخاصة و العامة علی معرفتهم و حسن أفهامهم و لم یتطرق الطعن علیهم فی علومهم مثل هرمس المثلث بالحکمة و هو إدریس النبیّ علیه السلام و معنی المثلث، أن الله أعطاه علم النجوم و الطب و الکیمیاء و مثل أبرخسی و بطلمیوس و یقال إنهما کانا من بعض الأنبیاء و أکثر الحکماء کذلک و إنما التبس علی الناس أمرهم لعلة أسمائهم بالیونانیة و مثل نظرائهم ممن صدر عنهم العلم و الحکمة المفضلین الذین مسحوا الأرض و رصدوا الفلک و أفنوا فی علمها أموالهم و أعمارهم حتی عرفوا منه و رسموه لنا و أخبرونا به؛ ثم ذکر مصنف ریحان المجالس ما صرحه هؤلاء العلماء من حدیث الکواکب و أسرارها ما لا حاجة لنا إلی ذکر ما شرحه من وصف اختبارها.» (18)

ج) دیگر ارسطوشناسان و افلاطون شناسان معاصر

امروزه ارسطوشناسان و افلاطون شناسان مختلفی در سطح دنیا وجود دارند که برخی سالیان سال عمر خود را در صرف این امر نموده اند. برخی محقّقین ایرانی نیز در این مسائل تلاش های درخور تقدیری نموده اند. متأسفانه مخالفین حکمت از تحقیقات برادران مسلمان خود و همچنین سائر کفّار سخنی به میان نمی آورند و فقط به نقل گفتار کسانی بسنده می کنند که یونانیان را مشرک و... معرفی می کنند.
جمعی از اساتید فلسفه در ایران در زمینه اثبات الهی بودن حکمای یونان تحقیقات ارزشمندی نموده اند که به عنوان نمونه می توان به تحقیقات دکتر شرف الدین خراسانی (19) و دکتر مهدی قوام صفری (20) و دکتر حسین غفاری (21) اشاره نمود.

د) مراجعه به گزارش های دیگر حکمای باستان

یکی از منابع تحقیق، مراجعه به آثار حکمای دیگری است که از یونانیان، بسیار تأثیر پذیرفته اند و آثار ایشان به دست ما رسیده است. به عنوان نمونه در تحقیق درباره ی مذهب افلاطون و افکار وی، مراجعه به آثار افلاطون (متولد حدود 205 میلادی و متوفای 270) (22) بسیار مفید است. وی مهمترین پیرو افلاطون به شمار می آید و مکتب وی به نام مکتب نوافلاطونی شناخته می شود. وی در آراء خود تأثیر بسیاری از افلاطون پذیرفته به طوریکه در آثارش 50 بار با صراحت و 900 بار با اشاره از افلاطون یاد می کنند. (23) و آراء و سخنان خود را امتداد آراء افلاطون شمرده و گاه می گوید:
«این ها سخنان تازه ای نیستند و به زمان کنونی تعلق ندارند، بلکه از دیرباز ساخته شده اند و آنچه ما در این بحث گفته ایم، تفسیری از آن ها و متکی بر نوشته های خود افلاطون است.» (24)
اعتقاد وی به افلاطون و آرائش آن قدر زیاد بود که امپراتور روم گالینوس و همسرش سالونینا که به وی ارادت بسیاری داشتند، تصمیم گرفتند-با توجه به اندیشه های او و پیرویش از افلاطون-شهری به نام «افلاطونشهر» بسازند. (25)
آثار افلوطین امروزه در دست است و از لحاظ استنادش به وی در وضعیت مطلوبی قرار دارد، و سراسر آن اعتقاد به توحید و دعوت به توجه به خداوند و بی توجهی به دنیا است؛ و جالب است که حتی در مباحث توحید نیز آراء خود را مستند به آراء «افلاطون الهی» و مکاشفات وی می داند. (26) و این منبع یکی از بهترین منابع برای آگاهی از نگاه توحیدی افلاطون است.
باری، موحّد بودن یا نبودن حکمای یونان و حق و باطل بودن آراء ایشان مسأله ای است تاریخی که اثر چندان مهمّی بر آن-ورای ارزش خود تاریخ-بار نمی شود و اگر همگی آن ها نیز کافر و گمراه بودند، باز هم ما به مقتضای دستورات دین مبین اسلام و سفارش اهل بیت علیهم السلام به آموختن علم و حکمت از هر کسی و هر جایی، موظّف بودیم کلمات ایشان را بررسی نموده و مطالب حق و حکمت های عالی آن را جدا نموده و استفاده کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. آداب الصلوة، ص 304.
2. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص 575، ارسطو.
3. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج9،ص 655، افلاطون.
4. معادشناسی، ج1، ص 185.
5. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص 574.
6. الکلمات الطریقة، ص 58 و 59.
7. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص 565.
8. همان، ص 566.
9. نمونه هایی از این دست در «صراط مستقیم، نقد مبانی مکتب تفکیک» ملاحظه نمائید.
10. مجموعه مقالات، ج1، ص 36-37.
11. همان، ص 582.
12. سفینة البحار، ج2،‌ص 375، به نقل از بحارالانوار، ج3، ص 149.
13. منتخباتی از آثار حکمای الهی، ج3، ص 92.
14. کنزالحکمه (ترجمه نزهة الأرواح شهرزوری)، ص 30.
15. بحارالأنوار، ج10، ص 172.
16. الله شناسی، ج3، ص 347؛ به نقل از طبقات الامم.
17. شرح حکمة الاشراق، ص 15 و 16؛ تمهید القواعد، ص 9 و 130؛ الحدیقة الهلالیة، ص 106 و 107؛ در تعلیقه 17 منبع در این باره معرفی شده است.
18. فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، ص 151.
19. ر.ک. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص 569 تا ص 606؛ و ج9، ص 562 تا ص 586.
20. ر.ک: نظریه صورت در فلسفه ی ارسطو، ص 383-431.
21. ر.ک، مجله «فلسفه»، شماره 4 تا 9، مقالات دکتر حسین غفاری و جدال با مدعی، ص 85-113.
22. با توجه به تاریخ حیات وی معلوم می شود، آنچه برخی ادعا کرده اند که حضرت مسیح از افلوطین دعوت به شریعت خود نموده اند و وی این دعوت را رد نمود، باطل است؛ زیرا وی حدود دو قرن پس از آن حضرت می زیسته است.
23. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، افلوطین، ص 594.
24. همان؛ به نقل از انئاد5 (درباره خدا)، رساله ی 1، فصل8.
25. همان.
26. ر.ک. ائولوجیا، ص 157-159.

منابع تحقیق:
1. آداب الصلوة، آیةالله العظمی خمینی، مؤسسه ترجمه و نشر آثار امام خمینی، طهران.
2. ائولوجیا، فلوطین، بیدار، قم.
3. الحدیقة الهلالیة، شیخ بهائی.
4. الکلمات الطریقة، فیض کاشانی، مصحح امامی کاشانی، مدرسه عالی شهید مطهری، تهران، 1387 ش.
5. الله شناسی، علامه آیة الله حسینی طهرانی، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد.
6. بحارالأنوار، علامه مجلسی، دار إحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
7. تمهید القواعد، ابن ترکه، مقدمه و تصحیح، سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالی، تهران، 1360.
8. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد دائرة المعارف بزرگ اسلامی تهران.
9. سفینة البحار، محدّث قمی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد.
10. شرح حکمة الاشراق، قطب الدین شیرازی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1383 ه.ش.
11. صراط مستقیم، نقد مبانی مکتب تفکیک، بر اساس تقریر حجة الاسلام و المسلمین سیدان، محمدحسن وکیلی، مشهد.
12. فرج المهموم، فی تاریخ علماء النجوم، سیّد بن طاووس، دارالذخائر، قم.
13. کنزالحکمة (ترجمه نزهة الارواح شهرزوری)، بی نا، تهران، 1306 ش.
14. مجموعه مقالات، علامه طباطبایی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
15. معادشناسی، علامة آیت الله حسینی تهرانی، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد.
16. منتخبانی از آثار حکمای الهی، به کوشش سیّدجلال الدین آشتیانی، انجمن حکمت و فلسفه، تهران.
17. نظریه صورت در فلسفه ی ارسطو، مهدی قوام صفری، انتشارات حکمت، طهران.
18. مجله «فلسفه»، شماره 4 تا 9، مقالات دکتر حسین غفاری.
19. جدال با مدّعی، حسین غفاری، حکمت، طهران، 1391.


منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، ربیع الثانی- رمضان 1433، شماره 4 و 5.



 

 

نسخه چاپی