سید اهل توحید
سید اهل توحید

 

نویسنده: حجة الاسلام محمدحسین رضایی




 

 شرح احوالات عارف بالله آیة الله العظمی حاج سیدعلی شوشتری

مقدّمه

هدف از خلقت بر اساس آیه ی کریمه ی و ما خلقتُ الجنِّ و الإنسَ إِلَّا لِیَعبُدونَ (1)، معرفت و عبادت پروردگار عالم می باشد، فلذا بر هر انسان مسلمان مؤمنی لازم است تمام شؤون و زوایای زندگی خود را با این هدف نورانی (معرفت و عبودیّت) تطبیق و تنظیم نموده و بر اساس آن عمل نماید. یکی از امور بسیار مفید و مؤثّر در تحقّق بخشیدن به این وظیفه ی دینی و الهی، مطالعه و تفکّر در زندگانی و سیره ی مرضیّه ی بزرگان دین است که بر اساس فطرت الگو طلبی در انسان انجام می گیرد؛ مراجعه و تأمّل در شرح حال و زندگی نامه ی أساطین علم و عمل سنّتی است که همواره در بین مسلمین رائج و دارج بوده و زمینه ای اساسی برای بهره برداری از نکات مُثبت زندگی این بزرگان بوده است.
برای رسیدن مؤمن به این هدف عالی و راقی، اّولاً مراجعه ی به تاریخ انبیاء عظام و اهل بیت کرام رسول خدا علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام، و ثانیاً رجوع به تاریخ و شرح حال تابعین آنها از اولیاء الهی برای وصول به أعلی ذروه معرفت و عبودیتّ بسیار مفید و بلکه ضروری می باشد.
اولیاء الهی کسانی هستند که سیّد الأولیاء امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین در وصفشان می فرماید: هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین... ءاهِ ءاهِ شوقاً الی رؤیتهم (2)؛ (=امواج علم بر اساس حقیقت ادراک و بصیرت بر آنها هجوم برد و به یکباره آنان را احاطه نمود و جوهره ی ایمان و یقین را به جان و دل خود، مسّ نمودند.. آه آه چقدر اشتیاق زیارت و دیدارشان را دارم.)
شایسته و بایسته است شیعه ی امیرالمؤمنین علیه السّلام بعد از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم الصّلوة و السّلام مشتاقانه در جستجوی افرادی باشد که آن حضرت مشتاق دیدارشان بوده است، و با مطالعه ی آثار و احوال آنان، روش زندگی آنها را که نشان دهنده ی زندگانی معصومین می باشد الگو و اسوه ی خود قرار دهد؛ لذا شرح حال بعضی از اولیاء الهی را که مطالعه، و شناخت آن موجب انتشار معرفت و عبودّیت در جامعه ی اسلامی می باشد ارائه می دهیم.
با تحقیق و تدبّر در تاریخ، چنین به دست می آید که از حدود یکصد و پنجاه سال قبل، دشمنان اسلام و تشیع برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، با نقشه هائی دقیق و طولانی مدّت، به صورت جدّی تری درصدد منهدم کردن اساس دین، یعنی قطع ارتباط انسان ها با خداوند و بندگان برگزیده ی او، و به تعبیری جامع، از بین بردن معنویّت بوده اند. هر انسان عاقلی با اندکی تأمّل در پیرامون خود به وضوح می یابد که نقشه های قرن اخیر دشمنان در محو معنویّت، بسیار وسیع بوده و شامل تمام افراد جامعه از مردان و زنان و فرزندان تمام اقشار، حتّی اهل علم، و در تمام زوایای زندگی می باشد، در چنین فضائی، لطف و تقدیر الهی بر این تعلّق گرفته است که عالمانی ربّانی که متخلّق به اخلاق الهی و نشان دهنده ی روح معنویّت برگزیدگان الهی حضور داشته، در جامعه ی شیعی ظهور کرده و در مقابل دسیسه ی شوم دشمن چون سدّی ستبر ایستادگی نمایند؛ بحمدالله روز به روز، روش و مکتب اهل بیت علیهم الصّلوة و السّلام در جامعه ی اسلامی منتشر شده است، تا افرادی که در این فضای شیطانی و مسموم به دنبال نفحه ی الهی (3) می باشند با دسترسی به این مکتب به قدر ظرفیّت خود در مسیر معرفت و عبودیّت سیر کرده و به قرب الهی نایل شوند.

سرسلسله عالمان ربّانی و عرفاء متأخّر

سرسلسله ی عالمان ربّانی در یک قرن و نیم، اخیر السیّدالعظیم و العالم الکبیر، استاد العلماء الرّبانی فی القرن الأخیر الّذی کان الشّیخ الأنصاری تلمیذه فی الأخلاق، مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد علی شوشتری رضوان الله تعالی علیه می باشد؛ ایشان حقّ بزرگی بر حوزه های علمیه و جامعه ی اسلامی دارد، که بر مطلّعین پوشیده نیست.

ولادت و نسب

حاج سیدعلی شوشتری (4) در حدود سال 1223 هجری قمری متولّد گردید، پدر ایشان حاج سیّد محمد که اهل علم و از بزرگان زمان خود بود با علم و مال خود که هر دو را به نحو شایسته ای داشته، خدمت به خلق می نموده است.
نسب ایشان تا حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از این قرار است: سیدعلی بن سیّد محمدّ بن سیّد طیّب بن سیّد محمّد بن سیّد نورالدّین بن سیّد نعمة الله جزائری بن سیّد عبدالله بن سیّد محمد بن سیّد حسین بن سیّد احمد بن سیّد محمود بن سیّد غیاث الدّین بن سیّد مجدالدّین بن سیّد نورالدّین بن سیّد سعدالدّین بن سیّد عیسی بن سیّد موسی بن سیّد عبدالله بن الإمام موسی الکاظم علیه السّلام. یگانه برادر ایشان، حاج سیبد احمد بود که از حاج سیّد علی بزرگ تر و در مراتب کمال و حُسن سیرت و خدمت به خلق ممتاز بوده است. حاج سیّد علی شوشتری پس از گذراندن تحصیلات حوزوی و رسیدن به درجه ی اجتهاد در شهرستان شوشتر بر مسند قضاوت نشست و طبق تقاضای مردم شوشتر در مسجدی که نزدیک منزل (5) ایشان بود به اقامه ی نماز جماعت اشتغال یافت، آن مسجد در زمان ایشان به مسجد حاج سیّد علی شهرت یافت و اکنون به مسجد جزایری معروف است.
ایشان و برادرشان حاج سیّد احمد علاوه بر جنبه ی علمی از لحاظ مالی هم متمکّن بوده اند، لذا با کمال رأفت در حلّ مشکلات معنوی و مادّی مردم کوشا بوده اند.
موقعیّت اجتماعی این دو برادر در شوشتر آن چنان بوده که طبقات مختلف مردم، بزرگان شهر و حاکمان منصوب از مرکز که به شوشتر می آمدند، برای عرض ارادت خدمت این دو بزرگوار می رسیدند، و از نصایح و راهنمائی ایشان بهره می بردند. (6)
بدین منوال جناب حاج سیّدعلی چندین سال مشغول رتق و فتق امور مردم بودند تا اینکه در حادثه ای با مرحوم جولا آشنا شدند.

تحوّل و هدایت به وادی عرفان الهی

تحوّل و هدایت آن مرحوم به وادی معرفت و عرفان و شهود پروردگار به واسطه ی مرحوم جولا و به تعبیری مرد جولا بوده است؛ شرح این واقعه در کتاب شریف رساله ی لبّ اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب از لسان مبارک علّامه ی طباطبایی و قلم نورانی مرحوم علّامه ی طهرانی رضوان الله علیهما آمده است که خلاصه آن چنین است:
متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر عالمی جلیل القدر به نام آقا سیّدعلی شوشتری، مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است؛ تا اینکه یک روز شخص جولائی (بافنده ای) نزد ایشان آمده و می گوید: فلان حکمی که طبق دعوی شهود به ملکیّت فلان ملک برای فلان کس نموده اید صحیح نیست، آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمی است و قباله ی آن در فلان محل، دفن است؛ این راهی که شما در پیش گرفته اید صحیح نیست و راه شما این است.
مرحوم شوشتری در فکر فرو می رود که این مرد که بود؟ و این چه سخنی بود؟ درصدد تحقیق برآمده و معلوم می شود که در همان محل، قباله ی ملک طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت آن شخص، شاهد زور بوده اند؛ بسیار بر خود می ترسید و با خود می گوید: مبادا بسیاری از حکم هائی که داده ایم، از این قبیل بوده باشد.
شب بعد، همان موقع جولا در می زند و می گوید: آقا سیدعلی شوشتری راه این نیست که شما می روید؛ در شب سوّم نیز عین واقعه به همین کیفیّت تکرار می شود و جولا می گوید: معطّل نشوید، فوراً تام اثاث البیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرّف شوید و وظائفی را که به شما گفته ام انجام دهید و پس از شش ماه در وادی السّلام نجف اشرف به انتظار من باشید.
مرحوم شوشتری بی درنگ مشغول انجام دستورات شده و به صوب نجف اشرف حرکت می کنند؛ در اوّلین وحله پس از ورود به نجف، در وادی السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را می بیند که گوئی از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردیده و دستوراتی داده و پنهان شد؛ مرحوم شوشتری طبق دستورات جولا عمل می کنند تا می رسند به درجه و مقامی که قابل بیان و ذکر نیست؛ رضوان الله علیه. (7)
بنابر تصریح اساتید معظّم، اطّلاعات چندانی از مرحوم جولا در دست نیست و کسی نمی داند چه شخصی بوده و این معارف را از کجا اخذ نموده اند.
نام مبارک ایشان در کتاب شریف لبّ اللباب به عنوان مرد جولا (بافنده) نقل شده است ولی حضرت آیة الله حسن زاده حفظه الله از مرحوم حاج سیّد محمّدحسن الهی، برادر علّامه طباطبائی رضوان الله علیهما (8) و نیز صاحب طرائق الحقائق (9) نام ایشان را ملّاقلی جولا می دانند.
برخی از محقّقین بنابر قرائنی قابل ملاحظه که البتّه مفید قطع و اطمینان نیست، مرحوم جولا را همان مرحوم ملّا محمّدعلی جولای دزفولی که نائب سرباز گمنام (10) بوده و هر دو در محله ی کجابافان دزفول دارای مقبره و مقام هستند، می دانند، رحمة الله علیه رحمة واسعة. (11)
در برخی از منابع به ارتباط و استفاده ی جناب حاج سیدعلی از مرحوم سیّد صدرالدّین کاشف دزفولی که وی از شاگردان مرحوم عارف عالی مقدار آقا محمّد بیدآبادی اعلی الله مقامه بوده، اشاره شده است که این معنی نزد راقم این سطور مسجّل و قابل اطمینان نمی باشد.
در این قسمت از مقاله ابتدا، توصیف کتب تراجم که مؤلّفین آنها هم عصر یا نزدیک به عصر ایشان بوده اند را ذکر کرده و سپس در ضمن چند بخش پیرامون اوصاف مذکوره مطالبی را ارائه می دهیم. در تکملة أمل الآمل ج4 ص 93 گوید:
السیّد الجلیل سیّدعلیّ بن الحاج سیّدمحمّد بن طیّب الشّوشتری الغروی، عالم عامل کامل و فقیه فاضل، و أحد رؤسا المذهب و مراجع الطّائفه بعد... (12) العلّامه الأنصاری و قد کان من خواصّ أصحابه و اجلّ إخوانه و له فی المعارف المقام الشّافی و فی السّلوک المسلک الصّافی، ذو کرامات و مکاشفات حدّثنی بکثیر منها کثیرٌ من الثقات.
«سیّد جلیل سیّدعلی فرزند حاج سیّدمحمد فرزند طیب شوشتری غروی، عالم عامل کامل و فقیه فاضل و یکی از رؤسای مذهب شیعه و مراجع این طائفه ی بعد از علّامه ی انصاری است که از خواصّ اصحاب و با جلالت ترین برادران دینی اوست، و او را در معارف، مقامی شافی و در سلوک، مسلکی صافی است؛ صاحب کرامات و مکاشفاتی است که بسیاری از آنها را عدّه ای کثیری از موثّقین برای من نقل کرده اند.»
و نیز در ج6 ص 45 در وصف ایشان می گوید:
السیّد الأجل جمال السّالکین، زبدة العلماء الرّبّانیّین، السیّدعلیّ بن السیّد محمّد التّستری وصیّ الشّیخ و صاحب أسراره و الّذی لم یکن یفارقه فی حضر و لا سفر مذ سکن النّجف و کان فی الجلالة و المعارف الربّانیّه و المنامات ما کان ظنّ أن الشّیخ من مَردَته [جمع مرید (13)] و المنقطعین الیه فی السّرّ.
«سیّد اجلّ جمال سالکان، سرآمد علماء ربّانی، سیّدعلی فرزند سیّدمحمّد شوشتری وصیّ شیخ انصاری و صاحب اسرار اوست، او کسی است که از زمان سکونت در نجف و در حضر و سفر از جناب سیّد جدا نمی شد، و در جلالت و معارف ربّانی و منامات آنچنان بود که گمان می رود شیخ از مریدان او بوده و در سرّ و باطن تنها با او معاشر بوده است.»
مرحوم آیة الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی در الکرام البررة ج3 ص 93 گوید:
الحاج سیّد علیّ بن... المحدّث الجزائری، التّستری النّجفی... العلّامة الورع الجلیل المعاصر للشِّخ الأنصاری و وصیّه و مراده و صاحب سرّه و المرجع بعده، له فی المعارف المقام الأقصی و فی السّلوک المسلک الأسنی و له کرامات ذکر بعضها تلمیذه الحاج الشّیخ عبدالرّحیم التّستری فی رسالة مستقلّة کتبها فی احواله و تصانیفه و تاریخ ولادته و وفاته.
«حاج سیّدعلی فرزند محدّث جزایری شوشتری نجفی، علّامه ی با ورع و جلیل القدر، معاصر شیخ انصاری و وصیّ و مراد و صاحب سرّ و مرجع پس از وی بوده است، او را در معارف، مقامی بس عالی و در سلوک مسلکی بلندمرتبه می باشد، و برای او کراماتی است که برخی از آنها را شاگردش حاج شیخ عبدالرّحیم شوشتری در رساله ی مستقلّه ای که در بیان احوال و ذکر تصانیف و تاریخ ولادت و وفات او نگاشته، ذکر نموده است.»
در تکملة نجوم السّماء ص 336 گوید: آقا سیّدعلی شوشتری نجفی از احفاد سیّدنعمت الله جزائری است، وی موافقت و مرافقت سفر و حضر با شیخ انصاری داشت و به وجه ثروت و دولت اکثر اعانت شیخ می کرد، به فقه و دقّت نظر، معروف و مشتهر می باشد، علماء او را مسلّم می داشتند.
محمّدحسن خان اعتماد السّلطنه که در زمان حاج سیّدعلی بوده است در المآثر و الآثار باب دهم ص 145 می نویسد:
حاج سیّدعلی شوشتری: عالم عامل و عارف کامل و فقیه فاضل بود، به زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت نفس مشهور است، در جرگه ی رؤسا، مذهب از کسانی معدود می گردد که حدیث علوّ مقامش تا همه جا رسیده، شیخ الطّائفه استاد الکلّ مرتضی انصاری او را بر جمیع اصحاب خویش علماً و عملاً ترجیح می داد، بلکه حضرت استاد مذکور را می گویند با وی در مقام ارادت بود، بعثهما الله المقام المحمود.
و صاحب أعیان الشّیعة می گوید: کان عالماً فقیهاً عابداً زاهداً... و کان یصاحب الشّیخ مرتضی الأنصاری و بینهما محبّة شدیدة، و عاش بعده مدّة قلیلة تصدّی فیها لتدریس بعض تلامذته و قد أخرج تحقیقات من مسائل متفرّقة من اصول الفقه و کان کثیر الجود و الحدب علی الضّعفاء حتّی أنّه بذل علیهم ماله و آثرهم علی نفسه و ذلک أن نصیبه من ترکة أبیه السیّد محمّد الذی کان من أجلّاء شوشتر بلغ إلی ثلاثین ألف تومان، فلم یقبضها و ترکها عند أخیه السّید أحمد و أحال علیه الفقراء و المستحقّین حتّی لم یبق شیءٌ فاخبره بذلک و لم یصرف عی نفسه الّا بقدر الضّرورة.
صرف عمره فی الزّهادة و القناعة و ترک اللذات الدّنیویّة، و له حکایات عجیبة تدور علی ألسنة أهل خوزستان و قد أشار الشّیخ محمّد تقی من أعلام إصفهان فی کتابه المرسوم بمفتاح السّعادة إلی بعض ما یدلّ علی عظم شأنه و علوّ مرتبته، و نقل صاحب طرائق الحقائق قصّة مهاجرته من شوشتر إلی النّجف الأشرف و السّبب فی ترکه للمعاشرة و انعزاله عن النّاس. (14)
«عالمی فقیه و عابدی زاهد بود، با شیخ مرتضی انصاری مصاحبت داشت، بین آن دو محبتی شدید برقرار بوده، وی بعد از شیخ مدّت قلیلی زنده بود و تدریس برخی از شاگردان شیخ را برعهده داشت، و در مسائل متفرّقه ای از علم اصول فقه تحقیقاتی را عرضه نمود، نسبت به ضعفاء، جود و بخشش و توجّه و عطوفت بسیار داشت تا آنجا که مال خود را برای آنان بذل نمود و آنان را بر خویش مقدّم داشت؛ این بدان جهت بود که از ماترک پدرش سیّدمحمّد -که از بزرگان شوشتر بود-مالی قریب سی هزار تومان به او رسید، او آنرا تصرّف نکرده و به برادر خود سیّداحمد سپرد، و فقراء و مستحقّین را به وی حواله می داد تا جائیکه چیزی از آن مال باقی نماند و سیّداحمد به او خبر داد، او جز به قدر ضرورت برای خود صرف ننمود.
عمر خود را در زهد و قناعت و ترک لذّات دنیویّه گذراند، بر زبان اهل خوزستان برای او حکایاتی عجیب هست و شیخ محمّدتقی از اعلام اصفهان در کتاب خود که مفتاح السّعادة نام دارد-به برخی از آنها-که بر بزرگی شأن و علوّ رتبه ی او دلالت دارد-اشاره کرده است؛ و صاحب طرائق الحقائق حکایت مهاجرت او را از شوشتر به نجف اشرف نقل نموده است و سبب ترک معاشرت و عزلت وی از مردم را بیان کرده است.»
بخشی از اوصاف مذکوره در تراجم، درباره ی ارتباط وثیق مرحوم شیخ انصاری و جناب سیّد می باشد و قسمتی از آنها راجع به مقام رفیع علمی، و بخشی نیز اشاره به مقامات معنوی ایشان است.
اینک به قدر توان و توفیق به هر کدام از این سه موضوع می پردازیم.

بخش اوّل: ارتباط مرحوم شیخ و جناب سیّد أعلی الله مقامهما

با مراجعه به زندگانی شیخ انصاری رحمة الله علیه به دست می آید که سابقه ی آشنایی ایشان با حاج سیّد علی شوشتری رضوان الله علیه به قبل از زمان مرجعیّت ایشان در نجف برمی گردد، زیرا زمانی که شیخ انصاری به جهت نارضایتی از مداخله ی یکی از متنفذّین دزفول در احکام شرعی، شبانه به قصد هجرت به نجف از دزفول خارج شدند، ابتداء به شوشتر رفته و به منزل (15) حاج سیّد احمد برادر حاج سیّدعلی وارد شده و از آنجا به سوی نجف حرکت کردند. (16)
بدون شکّ علتّ علاقه و احترام مرحوم شیخ به حاج سیّدعلی صرف این سابقه ی رفاقت نبوده است، بلکه به جهت کمالات معنوی و علمی ایشان بوده است؛ وگرنه جناب شیخ شخصیّتی نیست که صرفاً بر اساس یک رفاقت قدیمی با کسی تا این حدّ حشر و نشر داشته باشد، تا آنجا که در تکمله ی أمل الآمل می گوید: لم یکن یفارقه فی سفر و لا حضر؛ (= جناب شیخ در سفر و حضر از مرحوم سیّد جدا نمی شد.)
کمالات معنوی حاج سیّدعلی به حدّی بوده است که شخصیتی مانند شیخ انصاری هفته ای یکبار برای استفاده از محضر نورانی و پرفیض او در جلسه ی اخلاقی سیّد حاضر می شده است.
آیة الله شبیری زنجانی حفظه الله در جواب این سوال که: فرمودید آقا سیّدعلی مربّی اخلاق شیخ بوده است؛ لطفاً در این مورد بیشتر توضیح دهید؟ می فرماید: شیخ انصاری در هفته، یک روز برای درس اخلاق و استماع موعظه به درس آقا سیّدعلی شوشتری می رفت؛ مرحوم آخوند ملّا علی معصومی همدانی با واسطه از آخوند ملّا حسینقلی همدانی شوندی در جزینی نقل می کرد که ایشان گفته بود: من متوجّه شدم که شیخ انصاری هفته ای یک ساعت به منزلی می رود، این مسأله توجّه مرا جلب کرد و با خود گفتم این موضوع نباید بی حساب باشد، حتماً نکته ای در آن هست؛ آن منزل، منزل سیدعلی بوده؛ می گوید: به بهانه ی استخاره در زدم، گفتم استخاره می خواهم، اقا سیّدعلی فرمود: بگوئید بیا تو، داخل شدم، دیدم آقا سیّدعلی موعظه می کند، شیخ هم مشغول گوش دادن به وعظ اوست؛ جلسه که تمام شد، آقا سیّدعلی بلند شد و شیخ را بدرقه کرد. (17)
مرحوم شیخ محمّد عراقی از شاگردان شیخ انصاری است. در اواخر کتاب دارالسّلام در وصف حاج سیّدعلی شوشتری گوید: حاج سیّدعلی شوشتری که از اولاد سیّد نعمت الله جزائری و از مجاورین نجف اشرف بود، در ورع و زهد و تقوی، سلمان عصر و مقداد دهر خود می باشد، با شیخ مرحوم کمال معاشرت و الفت را داشته است و بر جنازه ی آن مرحوم اقامه ی نماز نمود و بعد از وفات شیخ تا یک سال-تقریباً که زنده بود-امور خلق به او راجع بود، اعتکاف مسجد سهله و کوفه را بسیار مواظبت می نمود، مردم را در حقّ او چنان گمان بود که شرفیاب خدمت امام عصر علیه السّلام می بود، و معروف به کرامات بوده است.
صاحب دارالسّلام سپس می گوید: و بالجمله میرزا حبیب الله رشتی روایت از پسر این سیّد می کند که گفت: در وبائی که در عشرة هفتم از مائه ثالثه بعد از هزار هجری (18) واقع گردید، سیّد مذکور را در اواسط شب ناخوشی وبا عارض شد و چون حالت او را پریشان دیدم و ضعف پیری و عبادت هم در او زیاده بر آن بود از خوف آنکه مبادا تا صبح نماند و شیخ از ما مؤاخذه نماید که چرا جهت عیادت به او اطّلاع ندادیم، فانوس را از برای اعلام شیخ روشن کردیم، سیّد چون ملتفت شد، فرمود چه خیال دارید؟ عرض کردیم، اراده داریم شیخ را باخبر کنیم، گفت: حاجت به آن نیست، شیخ حال تشریف می آورد، چراغ را خاموش کنید و بنشینید.
چون فانوس را خاموش کرده، نشستیم، لمحه ای نگذشته آواز حلقه ی در بلند شد، سپس سیّد فرمود که: شیخ است، در را بگشایید؛ چون در را بگشودیم، شیخ را با ملّا رحمت الله در پشت در دیدیم، شیخ فرمود: حال سیّدعلی چگونه است؟ عرض کردیم حالا که مبتلا شده، خدا رحم کند إنشاء الله فرمود: باکی نیست إنشاء الله و داخل گردید.
چون سیّد را مشوّش و مضطرب دید، فرمود: مضطرب مشو، خوب می شود إنشاء الله؛ سید عرض کرد که از کجا می گوئی؟ فرمود که خواسته ام که تو بعد از من بمانی و بر جنازه ی من نماز کنی؛ عرض کرد که چرا این را خواستی؟ فرمود: حالا که شده؛ پس نشست و قدری سؤال و جواب و مطایبه کردند و شیخ برخواست؛ فردای آن روز شیخ بعد از درس در بالای منبر فرمود: حاج سیّدعلی را می گویند ناخوش است، هر کس از طلّاب به عیادت او می خواهد برود، با من بیاید و از منبر به زیر آمده با جملگی از طلّاب به خانه ی سیّد (19) رفت: (20) راوی می گوید: چون وارد گردید مانند کسی که خبر ندارد از سیّد احوال پرسی نمود.
من خواستم عرض کنم: شیخنا شما دیشب تشریف آوردید و از حال سیّد اطلاع دارید که ناگاه سیّد را دیدم که انگشت به دندان گزیده و اشاره کرد، دانستم رضایت ندارد. لذا سکوت کردم؛ بعد هم سیّد عافیت یافت و بر جنازه ی شیخ نماز کرد أعلی الله مقامهما. (21)
آیة الله شبیری زنجانی به نقل از آقای حاج سیّدمحمّدعلی سبط، نوه ی شیخ انصاری می فرماید: دو نفر نزد شیخ مقرّب بودند که ایشان حرف آنها را ردّ نمی کرد، یکی آقا سیّدعلی شوشتری و دیگری میرزای شیرازی. (22)
البته از برخی قضایای نقل شده به خوبی استفاده می شود که همه ی شاگردان شیخ حتّی خود میرزای شیرازی نسبت به تقرّب آقا سیّد علی نزد شیخ، معترف بوده اند.
یکی از آن قضایا، این است: مرحوم ملّا باقر شوشتری-که خود از شاگردان شیخ انصاری بوده است-در کتاب تذکرة (23) خود می نویسد (عین آن چنین است): یکی از تجّار شیراز دویست تومان توسّط یکی از زوّار برای شیخ انصاری به نجف فرستاد و به آن شخص گفت: پول را که تحویل دادی قبض آنرا از شیخ بگیر و برایم بیاور؛ آن شیخ وقتی وارد نجف شد، پول را به میرزای شیرازی داد و بعد از آن آمد نزد میرزا و گفت: قبض این پول را از شیخ بگیرید؛ میرزا نزد شیخ آمده و قضیّه را بیان کرد، شیخ فرمود: میرزا حسن من زنده باشم تو این نامعقول ها را بکنی؟! تو دویست تومان بخوری، باقی علویّین و علویّات از گرسنگی بمیرند؟! برو من قبض نمی دهم. (24)
وقتی میرزا از شیخ ناامید شد آمد منزل حاج سیّدعلی و جریان را برای ایشان تعریف کرد، حاج سیّدعلی به او فرمود: مبادا از کلام شیخ دلگیر شوی، چون او رئیس علماء امامیّه می باشد و سخنش به مانند فعلش از سنّت است و او حجّت بین خدا و بین بندگانش در روز قیامت می باشد؛ سپس فرمود: شما تا روز جمعه که شیخ به حسب عادت نزد من می آید صبر کن. وقتی آمد إنشاء الله از ایشان قبض را می گیرم؛ روز جمعه که شیخ آمد جناب سیّد جریان میرزای شیرازی را در این قضیه از اوّل تا آخر برای شیخ بیان کرد و بعد از آن خود شیخ با دست شریف خود، قبض را نوشت و مهر را از خادم خود ملّا رحمت الله گرفت و آن را مهر زد و به میرزای شیرازی رساند. (25)
از چندین جای کتاب تذکرة ملّا باقر به دست می آید که شیخ هفته ای یکبار به منزل حاج سیّد علی می رفته است و این خود نشان از ارتباط وثیق مرحوم شیخ و علاقه ی ایشان به حاج سید علی دارد.
آیة الله حاج سیّدمحمّدتقی حکیم که از نوادگان مرحوم سیّد می باشند در ضمن مطالبی که شفاهاً بری نویسنده ی مقاله بیان کردند، فرمودند: چون سیّد در شوشتر مال و املاک داشتند، لذا درآمد آنها را برای ایشان به نجف می فرستادند و ایشان از آن پول به بعضی شهریهّ ای می دادند؛ یکی از کسانی که از جناب سیّد شهریّه می گرفت، شیخ بوده است؛ (26) و وقتی به ایشان گفتند: شما که خودتان مرجع کلّ هستید، چرا از حاج سیدعلی شهریّه می گیرید؟ فرمودند: من این پول را از دست حاج سیّدعلی به جهت تبرّک آن می گیریم.
در کتاب زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری که توسّط یکی از اسباط ایشان نوشته شده است، در قسمت وصیّ شیخ آمده است: وصیّ شیخ، حاج سیّدعلی بوده که بنا به وصیّت، بر جنازه ی شیخ هم نماز گذاشت؛ نامبرده از علمای نامور و از فقهای امامیّه و از ستارگان فروزان زهد و تقوا که به تمام صفات نیکو و متخلّق و به جمیع ملکات متّصف و دارای نفس قویّه و کرامات ظاهره و یگانه مصاحب و دوست و صاحب سرّ شیخ بوده است، که بین ایشان چنان مودّت و یگانگی و الفت برقرار بوده که آنان را یک روح در دو قالب باید محسوب داشت.
در لؤلؤ الصدّف گوید: از جمله سیّد جلیل القدر صاحب کرامات متواتره، حاج سیدعلی شوشتری و ایشان از زهّاد علماء محسوب می شدند، شیخ انصاری مرحوم، با آن نهایت زهد و ورع و کرامات، مع ذلک نهایت ارادت را نسبت به این سیّد جلیل داشته و چنین می دانسته اند که آن جناب خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه رسیده اند و بعضی از حکایت غریب و عجیب که از شیخ بزرگوار درباره ی ایشان نقل کنند.
سیّدعلی هر روز در جلسه ی درس شیخ حاضر می شد و علم طبابت را هم دارا بوده است. به غیر از شیخ کسی را معالجه نمی کرد؛ وی پس از فوت شیخ، بر منبر او تدریس می نموده و می گویند چنان بوده که گویا شیخ درس می گوید. (27)
در انتهای این قسمت سزاوار است دو قضیه ی خواندنی درباره ی مرحوم شیخ انصاری که مرتبط با فضای این مقاله می باشد به نقل از آیة الله شبیری زنجانی را ذکر کرده و سپس به قسمت بعدی بپردازیم:
قضیّه ی اوّل: ایشان می فرماید: در اینکه شیخ اهل کرامت بوده حرفی نیست، من خودم از آقای حاج میرزا احمد کفایی شنیدم که می گفت: پدرم (آخوند خراسانی) می گفت: آسیدعلی شوشتری بر شیخ نماز خواند و شیخ را دفن کرد، موقعی که شیخ را در قبر گذاشتند گفت: حیف، از این دنیا رفتی و کسی را قابل حمل اسرار ندانستی. (28)
قضیّه ی دوم: ماجرای استفتائی است که از مرحوم شیخ انصاری درباره ی مولوی می کنند، که مولوی چگونه آدمی است؟ شیخ در پاسخ- چنان که شنیده ام-می نویسد: من کتاب مثنوی را کم مطالعه کرده ام، ولی در جوانی قدری آنرا دیده ام، این شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوی می گوید

هر کسی از ظنّ خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

وقتی مولوی درباره ی معاصرین خود در ششصد سال قبل می گوید که اینها تشخیص نمی دهند من چکاره ام، من چگونه درباره ی او قضاوت کنم؟! (29)

‌ بخش دوّم: بُعد علمی

مطلب اوّل: توصیف مقام علمی ایشان توسّط مرحوم آخوند خراسانی می باشد، آیة الله حکیم در مقاله ای که درباره ی زندگی نامه ی این عارف کامل نوشته اند در این باره چنین آورده اند: بهتر است قسمت هائی از متنی که آیة الله شیخ عبدالرّضا کفائی خراسانی ساکن قم، به خطّ خودشان نوشته اند و فرستاده اند و آن متن را از والد بزرگوارشان آیة الله حاج میرزا احمد کفائی خراسانی و ایشان از والد معظّم خود آیة الله آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی درباره ی حاج سیّدعلی شوشتری نقل کرده اند، عیناً بیاوریم:
هنگام ورود به نجف اشرف برای ادامه ی تحصیل در اوائل سال 1279 هجری قمری، شیخ انصاری استاد بزرگ فقه و اصول بود و سیدعلی شوشتری، استاد عالی در مقام درس اخلاق و آن دو در درس دیگری نیز شرکت می کرد. سیّد در درس فقه و اصول شیخ حاضر می شد و شیخ در درس اخلاق سیّد شرکت می کرد و من و سائر شاگردان شیخ تصّور می کردیم که سیّد فقط مرد مقدّسی است و ارادت شیخ به او فقط جهت قداست و تقوای سیّد است تا آنکه شیخ درگذشت و پس از شیخ کرسی تدریس به وصیّ او، ندیم و مراد او، سیدعلی شوشتری رسید، پس از شیخ بر کسی تدریس او نشست و به افاضه ی تحقیق در فقه و اصول پرداخت و آنگاه بود که من و سائرین دیدیم که سیّد دریایی از علم است.
آیة الله شیخ عبدالرّضا کفائی در پایان این قسمت نوشته است: «تعبیر دریای علم نسبت به سیّد از شخص خود مرحوم آخوند است و این تعبیر از آن مرد بزرگ عرصه ی تحقیق نسبت به سیّد، خود دلالت تمام بر جلالت قدر مقام علمی سیّد دارد.»
مرحوم آخوند در نجف، چهار استاد بزرگ را درک کرده و از محضر علمی آنان بهره برده است، ولی ایشان تصریح می کردند؛ از میان این چهار استاد بزرگ، فقط سیّدعلی شوشتری مرا بدین پایه از علمیّت و تحقیق رسانیده است و جهت آن ارشاد سیّد در مورد کیفیّت درس خواندن من بود و صورت واقعه چنین بود که سیّد به من عنایّت خاصّی داشت. (30) روزی پس از تمام شدن درس مرا به حضور طلبید و فرمود: جناب آخوند آیا به نوشتن درس مقیّد هستید؟ و من پاسخ دادم آری؛ پس از اتمام تدریس شما، تا از نوشتن تقریرات فارغ نشوم به کار علمی و تحصیل دیگر نمی پردازم؛ سیّد در جواب توضیح من فرمود: اگر روش کار شما چنین باشد، هیچ گاه به مرتبه ی بزرگی در علم نخواهید رسید!
پرسیدم پس روش درست کار چیست؟ فرمود: شب قبل از درس تمامی منابع و کتبی را که من برای تدریس در موضوع بحث فردا مطالعه می کنم شما نیز مطالعه کنید و حاصل مطالعه ی خود را در آن موضوع به نحو تحقیقی و استدلالی بنویسید فردا در جلسه ی درس ملاحظه کنید که آیا نتیجه ی مطالعات و تحقیقات شما در موضوع بحث با رأی و بیان من موافق است یا مخالف؟ در صورت موافقت مشکلی وجود ندارد. ولی در صورت مخالفت، من ادّله ی خود را طرح می کنم شما نیز ادلّه ی خود را مطرح کنید، یا شما مرا به ادلّه ی خود قانع می سازید، یا من شما را با ادلّه ی خویش قانع می سازم؛ مرحوم آخوند فرموده است: از روز بعد من به همین توصیه ی سیّد عمل کردم و به برکت همین راهنمایی سیّد در عرصه ی تحقیق و علم رسیدم به این مرتبه که اکنون رسیده ام. (31)
مطلب دوّم: قضیّه ای که جایگاه والای علمی جناب سیّد را در نزد شیخ انصاری روشن می سازد:
جناب ملّا باقر شوشتری شاگرد شیخ انصاری در تذکرة می گوید: ناصرالدّین شاه قاجار چندین مسأله را که احتیاج داشت حکم شرعی آنها را شیخ انصاری بیان کند به توسّط شخصی به نجف نزد شیخ فرستاد؛ وقتی پیام آور سؤالات را به شیخ داد، جناب شیخ سؤالات را سپردند به ملّا رحمت الله و فرمودند: اینها را نگهداری کن تا روز پنج شنبه که طبق معمول می روم منزل حاج سیّدعلی، تا این مسائل را با او یک یک مباحثه کنم.
وقتی طبق معمول روز پنج شنبه منزل حاج سیّدعلی رفتند، به خادم خود ملّا رحمت الله فرمود: مسائل را بیاور، و یکی از آن مسائل را با سیّد به بحث گذاشت و به سیّد فرمود به نظر من حکم این مسأله این چنین است؛ جناب سیّد نظر شیخ را ردّ کرده و فرمودند: حکم این مسأله این چنین است: سپس شیخ نظر جناب سیّد را ردّ کرد و همین طور تا مدّتی با هم بحث کردند، سپس شیخ انصاری فرمود: من مشغول به امور مهمّه ای هستم که آن اشتغال به درس طلّاب می باشد و به ملاّ رحمت الله فرمود: این مسائل را بگیر و تحویل آن کس که آن ها را آورده بده و بگو سؤالات را به شاه برگرداند و به شاه بگوید که: شیخ مرتضی انصاری جواب ها و احکام این مسائل شرعیّه را نمی داند. (32)
مطلب سوّم: آیة الله شبیری زنجانی در کتاب جرعه ای از دریا در جواب این سؤال که در میان شاگردان شیخ کدام یک از همه مهم تر بوده اند؟ می فرماید: آن گونه که مجموعاً استفاده می شود، شاگردان درجه ی اوّل شیخ چهار نفر بوده اند: میرزای شیرازی، میرزای رشتی، آقا حسن نجم آبادی و آقا سیّدحسن کوه کمره ای... مرحوم شیخ آقا بزرگ در شرح حال میرزای شیرازی در نقباء البشر نوشته است: از جمعی ز اعاظم مشایخ شنیدم که مرحوم شیخ مکرّر می فرمود: إنّی أباحث لثلاثة المیرزا محمّدحسن الشّیرازی و المیرزا حبیب الله الرّشتی و الآقا حسن الطّهرانی (33)، آقا سیّدحسن را اسم نبرده و شاید به علّت کهولت، آقا سیّدحسن بعداً در درس شرکت نمی کرده، به هر حال این چهار نفر شاگردان مسلّم درجه ی اوّل شیخ بودند.
سپس آیة الله شبیری زنجانی در پاسخ این سؤال که درباره ی آقا سیّدعلی شوشتری چه می فرمائید؟ می فرمایند: شاید خود آقا سیّدعلی هم نمی خواسته که شیخ او را معرّفی کند، ممکن است در خیلی از جاها آقا سیّدعلی خودش را مستغنی می دانسته و شاید روی ارادتی که به شیخ داشته در درس او شرکت می کرده است، بنابراین نظر شیخ در جنبه ی تعلیمی به این سه نفر بوده است. (34)
مطلب چهارم: استفاده ی علمی بزرگانی مثل مرحوم میرزای شیرازی (35) و آخوند خراسانی از ایشان و مقام مرجعیّت ایشان؛ عبارت صاحب تکمله چنین بود که: أحد رؤسا المذهب و مراجع الطّائفة بعد العلّامة الأنصاری؛ مرحوم شیخ آقا بزرگ در وصف علمی ایشان فرموده اند: ایشان بعد از شیخ مرجع بوده اند.
و اعتماد السّلطنه اینطور می نویسد که: شیخ الطّائفة استاد الکلِّ مرتضی الأنصاری او را بر جمیع اصحاب خویش علماً و عملاً ترجیح می داده؛ و از تکملة نجوم السّماء نیز نقل شد که: به فقه و دقّت نظر معروف و مشتهر می باشد، علماء او را مسلّم می داشتند؛ همچنین جناب حاج ملّا باقر شوشتری هم ایشان را از جمله مراجع تقلید خود ذکر کرده و می گوید: اسامی الّذین قلدتّهم فی أیّام حیاتهم خمسة، الشّیخ جعفر التّستری، الشّیخ مرتضی الأنصاری و السیّد علی، التّستریّون، المیرزا محمّدحسن الشّیرازی، المیرزاحسن الطّهرانی. (36)
«اسامی کسانی که من در ایّام حیاتشان از آنها تقلید کرده ام پنج اسم است، شیخ جعفر شوشتری، شیخ مرتضی انصاری، سیّدعلی که هر سه شوشتری هستند، میرزا محمّدحسن شیرازی و میرزا حسین طهرانی.»
در اینجا مناسب است یکی از نظرات فقهی ایشان را به نقل از مرحوم سیّدعبدالحسین لاری، شاگرد مرحوم ملّاحسینقلی همدانی رضوان الله علیه بیاوریم: أختلف علماؤنا المخلصون بعد اتّفاق النّصوص و الفتاوی فی الجملة علی حرمة حبّ الدّنیا فی أنّ حرمته هل هی حرمة نفسیّة کالزّنا و شرب الخمر کما هو ظاهر النّصوص و عناوین محدّثیها و صریح اُستاد اساتیدنا الأعلام السیدعلی التّستری طاب ثراه أم حرمة غیریّة کحرمة المقدّمات المفضیة إلی الحرام من السّعایّة و الإعانة کما علیه أستادنا الرّوحانی الفاضل الهمدانی طاب ثراه؟ علی قولین. (37)
«بعد از اتّفاق روایات و فتاوی بر حرمت فی الجملة حبّ دنیا، علماء مخلص ما اختلاف دارند در اینکه آیا حرمت حبّ دنیا مثل حرمت زنا و شراب خواری، حرمت نفسی می باشد؟ چناچه ظاهر روایات و عناوینی که محدّثین برای این روایات آورده اند، این چنین است و همین قول نظر صریح استاد استاتید بزرگوار ما سیدعلی شوشتری طاب ثراه می باشد؛ یا آنکه حرمت آن مثل حرمت مقدماتی که منجر به حرام می شود، حرمت غیری می باشد؟ چنانچه این قول استاد روحانی و فاضل ما مرحوم ملّا حسینقلی همدانی طاب ثراه می باشد.
و امّا درباره ی مشایخ حاج سیّدعلی رضوان الله تعالی علیه این چنین آورده اند که: مشایخ اجازه ی حاج سیّدعلی به نحوی که در اجازه ای که به میرزا محمّد همدانی داده و در آن تصریح به آنان فرموده اند، یکی شیخ و دیگری سیّدحسین امام جمعه ی شوشتر می باشد. (38)

آثار قلمی حاج سیّدعلی شوشتری

آیة الله حکیم در این باره می نویسد:
تا کنون کتاب و نوشتاری به خط خود حاج سیّدعلی شوشتری یا به خطّ دیگری که منسوب به ایشان باشد، در اخلاق، عرفان، موعظه و سیر و سلوک به دست نیامده است ولی در میان کتب خانوادگی ما اوراقی به دست آمده که ثابت شده خطّ آن مرحوم است و موضوع آن نوشتارها علم اصول فقه، شامل مباحث الفاظ و مباحث عقلی و مسائلی از علم فقه است؛ این اوراق جمعاً 388 صفحه است که بعضی از برگ های آنها یک رو و بعضی دورو نوشته شده است؛ اینک دو نمونه از آنها را ذکر می کنیم:

1. در صفحه ی دوم که ابتدای این اوراق و مربوط به مباحث الفاظ است چنین آمده است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم الموفّق الکریم، الحمدلله ربّ العالمین و الصّلوة و السّلام علی خیر خلقه محمّد و آله الطّاهرین الّذین بهم علّمنا الله معالم الدّین و لعنة الله علی أعدائهم من الجنّ و الإنس أجمعین.
أمّا بعد فاعلم انّ الکلام فی علم الأصول المفضی سالکه إلی متابعة الرّسول صلی الله علیه و آله و سلم یقع فی خمسة فصول، الفصل الاوّل فی ذکر علائم بها یفرق بین الحقیقة و المجاز؛ الثّانی فی ذکر مباحث الألفاظ الّتی سمّاها بعضی المتقدّمین مبادی لغویّه؛ الثالث فی بیان الأدلّة الشّرعیّة؛ الرّابع فی بیان أدلّة العقلیة؛ الخامس فی الکلام عن الاجتهاد و التّقلید و التّعادل و التّراجیح.
2. در صفحه 357 قسمت اواخر اوراق که مربوط به بحث اجتهاد و تقلید است چنین آمده است: بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین، الحمدلله ربّ العالمین و الصّلوة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین أجمعین.
أصل فی بیان العدالة و فی اللغة الاستواء و الاستقامة و شرعاً فیها أقوال: الأوّل عدم ظهور الفسق من المسلم و هو منقول عن الإسکافی و الشیّخ فی الخلاف و ظاهر المبسوط، و المفید فی الاشراف و هو مستقرب السّرائر؛ الثّانی حسن الظّاهر؛ الثّالث الملکة و سیجیء تفسیرها. (39)

مهر مخصوص حاج سیّدعلی شوشتری
ضمناً برای مشخّص شدن کتب ملکی خود در اوّل کتاب ها مهری می زدند، اصل مهر ایشان بیضی شکل بوده و در آن نوشته شده است: عبده علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی.
در اوّل کتاب های شخصی ایشان بالای مهر نوشته شده است:
من کتب علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی
و در بعضی از کتاب ها نوشته شده است:
من کتب الجانی علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی
این عبارت، بالای مهر با خط زیبای نسخ نگارش یافته است.
و در بعضی دیگر از کتاب های ملکی ایشان بالای مهر این عبارت آمده است:
من مختصّات الجانی علِیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی.
کتب ملکی حاج سیّد علی شوشتری
آن مرحوم کتاب هائی داشته که ملک او و متعلّق به شخص او بوده اند، تعدادی از آنها از بین رفته و تعدادی از دست برد حوادث محفوظ مانده که در «کتابخانه ی عمومی آیة الله سیّدمحمّدتقی حکیم، وابسته به آستان قدس رضوی» موجودند، دو کتاب از این کتاب ها چاپ سنگی و بقیّه خطّی هستند.
ضمناً ایشان تعدادی از کُتب خود را بر اولاد خویش نسلاً بعد نسل وقف نموده که با کلمه ی «وقف خاصّ» مشخّص شده اند.
در میان کُتُب خانوادگی ما که از آباء و اجداد ما به ارث رسیده است، کتاب وسائل الشّیعة تألیف شیخ حرّ عاملی وجود دارد که در تاریخ جمادی الأولی سال 1258 هجری قمری به خط محمّد علی بن محمّد عبدالله الشّویکی الخطّی در سه جلد نوشته شده است، در پایئن صفحه آخر جلد سوّم سمت راست چنین آمده است:
بسم الله، وقع التصحیح و المقابلة حرفاً بحرفٍ حسب الجهد و الطاقة الّا ما زاغ عنه البصر و کلّ عنه الفکر امتثالاً لأمر الاجلِّ الأمجد الأسعد، الحاج سیدعلی بن السیّد محمّد، متّعه الله طویلاً و أفاض علیه من شآبیب رحمته بکرة و اصیلاً و الحمدلله ربّ العالمین. (40)

بخش سوّم: مقامات معنوی

در عباراتی که از کُتُب معروفه تراجم آوردیم و اشاره به مقدمات عالیه ی معنوی ایشان دارد، آمده است: در معارف به دورترین نقطه ی آن دست پیدا کرده و در سلوک روشن ترین و بالاترین طریقه را داشته است، دارای کرامات و مکاشفات بسیاری بود، در مقامات ربّانی به حدّی رسیده بود که کماکان شیخ از مریدان وی شده بود، و در زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت نفس مشهور بوده است. باری این اوصاف و مقامات معنوی جناب سیّد باعث شده بود که علماء اهل معنی همچون شیخ انصاری، جهت استفاده ی معنوی دور شمع وجود او جمع شوند؛ سخنان شیخ در جریان فوت مادر خود به حاج سیدعلی نشان گر عظمت معنوی جناب سید نزد شیخ انصاری می باشد.
مادر شیخ به سال 1279 قمری در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ از فرط علاقه ای که به او داشت در مرگ او بسیار متأثّر و غمناک شد و گریه کرد (41)، ملّا باقر شوشتری شاگرد شیخ می گوید: بعد از غسل و حنوط و کفن کردن، ایشان را برای نماز بر پیکرش به صحن شریف آوردند و صحن شریف از جمعیّت مردم برای نماز پُر شده بود.
در این حال شیخ به حاج سیّدعلی فرمود: شما بر مادر نماز بخوانید؛ جناب سید نپذیرفت و فرمود: شما أولی هستید برای نماز بر مادر؛ شیخ انصاری فرمود: لا أری فی الدّنیا عملاً أعمله لامّی أفضل من صلوتک علیها؛ «هیچ عملی که بخواهم برای مادر در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم» سپس جناب سیّد جلو رفت و بر مادر شیخ نماز خواند. (42)
در عظمت معنوی این شخصیّت بزرگ همین بس که سرسلسله ی فقهاء عارف از یک قرن و نیم پیش در حوزه و بالتّبع در جامعه ی شیعی، این عالم بزرگوار می باشد، اغلب رهروان توحید و ولایت مدیون این عارف بزرگ می باشند. رادمردی که همگان بر اینکه واسطه ی فیض معارف بلند توحید و ولایت بوده است اتّفاق نظر دارند. مرحوم علامه حسینی طهرانی رضوان الله علیه می فرماید: مرحوم آقا سیّد علی شوشتری از اعظم فقهاء و از مبرّزین شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده است و پس از فوت شیخ، درس او را از همان جا که مانده بود، شروع کرد و او را بحر موّاجی یافتند...؛ و شاگرد شیخ در فقه بود و شیخ شاگرد او در اخلاق، بدین معنی که این دو نفر هر دو نسبت به هم دیگر، استاد و شاگرد بودند و آخوند حسینقلی شاگرد شیخ در فقه و شاگرد آقا سیّدعلی در عرفان بود و از آن زمان تا امروز علم فقه و علم عرفان چون شیر و شکر به هم آمیخته شده و هر یک از شاگردان این رشته هم چون آخوند ملّا حسینقلی و آقا حاج سیّداحمد کربلائی طهرانی و حاج میرزاعلی آقای قاضی و آقای حاج سیّدمحمّدحسین علّامه ی طباطبایی هر یک، از فقهاء عالی قدر اسلام و از عرفاء منیع المرتبه بوده اند، جزاهم الله عنّا و عن الإسلام احسن الجزاء. (43)
در اینجا ذکر این نکته ضروری می باشد که با دقّت و تحقیق در سیره و روش این بزرگان و تأدّب شدید آنها نسبت به آداب دین، کاملاً مشهود می شود که مسیر آنان همان راه توحید و ولایت و دوری از هر گونه انحراف و مبارزه با هر گونه اعوجاج می باشد و بر اساس همین نکته است مرحوم علّامه حسینی طهرانی قدّس الله نفسه می فرمایند: چقدر ناجوانمردی است که از تشابه لفظی تصوّف و صوفیّه سوء استفاده کنیم و بخواهیم به کلّی راه شهود و وجدان و عرفان و لقاء الله را ببندیم، چقدر ناجوانمردی است که مکتب امثال سیّدبن طاووس و شهیدین و نراقیّین و سیّدمهدی بحرالعلوم و ابن فهد حلّی و مجلسی اوّل و آقا سیّدعلی شوشتری و شیخ انصاری و آخوند ملّا حسینقلی همدانی و شاگردان پرفیضش را به امثال حسن بصری و محمّد بن منکدر و سفیان ثوری و امثالهم از کسانی که تصوّف را یک راه جدا برای جدائی از ائمه پنداشتند قیاس کنیم؟ و از لفظ صوفی که در بعض از روایات در ذمّ آنها وارد شده است جهلاً یا با تعمدّ جهلانی با تطبیق این عنوان، همه را زیر مهمیز این کلمه قرار داده و پیوسته آنها را با تازیانه و شلّاق تبعید و تکفیر و تفسیق و سخنان ناشایست و اتّهامات نابخردانه مضروب سازیم؟ (44)

شاگردان اخلاقی و معنوی

از قرائن به دست می آید که عدّه ای از طلّاب از مواعظ اخلاقی جناب سیّد به صورت عامّ بهره می برده اند و عدّه ای نیز به صورت خاصّ با ایشان مرتبط بوده اند و هر یک از آنها بر اساس استعداد و پذیرشی که داشته اند به مقاماتی رسیده اند؛ در این مقاله نام چند نفر از شاگردان خاصّ ایشان را ذکر می کنیم. (45)

1. ملّا حسینقلی همدانی

چنانچه در ابتدای این نوشتار ذکر شد ملّا حسینقلی همدانی با پیگیری این مطلب که رفتن شیخ انصاری هفته ای یک ساعت به منزل حاج سیّدعلی بی حساب نیست و حتماً نکته ای دارد، به مجلس موعظه جناب سیّد راه پیدا می کند.
خود ایشان در این رابطه می فرماید: دیدم که آقا سیّدعلی موعظه می کند، شیخ هم مشغول گوش دادن به وعظ اوست، جلسه که تمام شد، آقا سیدّ علی بلند شد و شیخ را بدرقه کرد، من خیلی مجذوب آن صحبت ها شدم، از آقا سیّدعلی خواستم که اجازه دهد من هم شرکت کنم؛ آقا سیّد فرمود: آقا رئیس هستند، فرصتی ندارند، وقتشان خیلی محدود است، شما هر وقت بیائید مانعی نیست؛ و نیز می فرماید: خدمت آقا سیّدعلی رفتم دیدم اصحاب خاصّی دارد و بدین ترتیب ملّا حسینقلی به آقا سیّدعلی متّصل می شود. (46)
از آن به بعد ملّا حسینقلی همدانی با تمام وجود خود را در تحت تربیت این عالم ربّانی و عارف صمدانی قرار داد و در اثر این تربیت به عالی ترین مقامات معنوی که تصوّر آن برای ما میسور نیست رسید و قطعاً بهرین ثمره ی تربیتی حضرت سیّد از میان شاگردان خود، جناب ملّا حسینقلی همدانی است و این مطلب صریح عبارات و قضیّه ای است که مرحوم شیخ آقا بزرگ در نقباء البشر در ذیل ترجمه ی ملّا حسینقلی همدانی آورده است، ایشان می فرماید:
استاد ملّا حسینقلی یعنی سیّد شوشتری-همان کسی که مشغول تربیت و تصفیه ی نفس او بوده است-احساس می کرد که ملّا حسینقلی نه فقط استعداد و لیاقت تهذیب نفس خود را دارد، بلکه می تواند در آینده قیادت جمع کثیری را به عهده بگیرد و در اصحاب و اتباع خود روح تهذیب نفس را قرار دهد.
سپس گوید: یک قضیّه است که به ما آن حالت اهتمام سیّد به ملّا حسینقلی و آگاهی ایشان از آن استعدادی که در اوست را نشان می دهد؛ حکایت شده که یکی از طبیبان ماهری که از مریدان سیّد بوده است برای زیارت وارد نجف اشرف می شود و برای دیدن سیّد نزد ایشان می رود و این در وقتی بوده که ملّا حسینقلی مریض بوده است.
تا چشم سیّد به آن طبیب می افتد بلافاصله می فرماید: همین الآن برو مدرسه ی سلیمیّه و در مدرسه بگرد و فرزندم ملّا حسینقلی را پیدا کن، مریضی او را رنجور کرده، او را مداوا کن.
طبیب هم به جهت امتثال امر سیّد رفت و ملّا حسینقلی را معاینه کرد و بدون معالجه نزد سیّد برگشت و گفت: این شیخ فقیر است و مرض او مرض سختی است و مداوای او احتیاج به هزینه کردن مال زیادی دارد؛ جناب سیّد فرمود: برگرد نزد او و هر طور شده او را معالجه کن حتّی اگر شده 100 تومان (47) خرج کنی که او یک ساعت بیشتر از مقداری که تو امید به زنده بودن او داری، زنده بماند، این کار را بکن، زیرا یک ساعت از عمر او ارزشمندتر از این مخارج و زحمات می باشد.
سپس مرحوم آقا بزرگ می گوید: این واقعه کفایت می کند برای فهماندن آرزوهای استاد نسبت به ملّا حسینقلی و در حقیقت جناب سیّد به نور خدائی این امور را می دید و حقّاً ملّا حسینقلی همان طور بود که جناب سیّد آرزو داشت و صادق درآمد آنچه را که سیّد از آنها خبر داشت، چرا که به تحقیق، وجود ملّا حسینقلی ذکر علماء ابدال ما از سلف صالح رضوان الله علیهم را زنده کرد، او بقیّه گذشتگان است برای معاصرین و مفخر و افتخار است برای آیندگان ما. (48)
همچنین داستانی که در رساله ی لبّ اللباب آمده است نیز اهتمام جناب سیّد به تربیت ملّا حسینقلی همدانی را می رساند: مرحوم شوشتری به یکی از شاگردان مبرّز حوزه ی مرحوم انصاری به نام آخوند ملّا حسینقلی در جزینی همدانی که از مدّت ها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفاده ی اخلاقی و عرفانی می نموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّی تتّمه ی مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث را نوشته بود، می خواست دنبال کند، کاغذی نوشته و در آن متذکّر می گردد که این روش شما تامّ و تمام نیست و شما مقدمات عالیه ی دیگری را باید حائز گردید. (49)
مرحوم شیخ آقابزرگ طهرانی در وصف ملّا حسینقلی همدانی گوید: او در خصوص این علم-علم اخلاق-در جایگاه بزرگی قرار داشت که نمی توان آن را توصیف کرد، مدّتی طولانی از زمان ایشان گذشته و در این مدّت به مانند او در علم اخلاق و تهذیب نفوس نیامده است؛ این فنّ به او خاتمه یافت و کسی که آنچه او داشت، داشته باشد به صورتی که نظیر او شمرده شود، نیامده است. ایشان گروهی از شاگردان خود را تهذیب کرد به گونه ای که آنها ستاره هائی هستند که آسمان علم و فضیلت به آنها مزیّن شده است و من اگرچه فیض خدمت او را درک نکردم و تشرّف به دیدار وی برایم به قلم تقدیر مکتوب نشده بود، چرا که وقتی داخل عراق شدم دو سال از وفات ایشان گذشته بود (سال 1313) لکن تعداد زیادی از شاگردان ایشان را ادراک کردم که شبانه روز ملازمش بودند تا اینکه آنچه را که می خواستند به دست آوردند و به سعادت ابدی بهره مند شدند؛ او آنها را از کثافات این حیات پاک کرده تا اینکه علم را به عمل مقرون کردند.
سپس می فرماید: من خود اثر تربیتی نیکوی وی را در حالی که این تربیت در وجودشان واضح و در سیمایشان آشکار بود، دیده ام و به طور کلّی برای جناب ملّا حسینقلی فضل بزرگی است بر اکثر علمائی که بعد از او بوده و ما فیض خدمت آنها و توفیق بودن در نزدشان را داشته ایم. (50)
در اینجا بیان نکته ای به نظر ضروری می رسد، و آن اینکه در این چند ماهی که در پی جمع آوری مطالب مربوط به مرحوم حاج سیّد علی شوشتری قدّس الله نفسه الزّکیه بودیم و سعی داشتیم از تمام فضاهای موجود برای استخراج مطالب استفاده کنیم (51)، در لابه لای مطالب به نوشته ای برخورد کردیم که سعی کرده بود مکتب و مرام جناب حاج سیدعلی را از ملّا حسینقلی جدا کند؛‌ سرّ این تلاش و کوشش برای این است که چون دیده اند از طرفی نمی توانند به جناب حاج سیّدعلی ایراد و خدشه ای وارد کنند، چرا که ایشان مورد وثوق کامل شیخ انصاری بوده است، و از طرفی اگر بخواهند ارتباط وثیق ملّا حسینقلی و حاج سیّدعلی را قبول کنند، باید بپذیرند که فضای عرفانی فقهاء اخیر به رکنی رکین و استوار و محکم می رسد، لذا برای جناب سیّد یک مکتب و برای ملّا حسینقلی مکتبی دیگر درست کرده اند تا راحت تر بتوانند جناب ملّا حسینقلی و پیروانش را تخطئه کرده و زلال عرفان الهی را برای تشنگان آن، گل آلود نمایند.
بدون شکّ این تدبیر سودی نخواهد داشت و هر کسی با اندک مراجعه به تاریخ وقایع زندگی این دو بزرگوار و نحوه ی ارتباط آنها بدین معنی قطع پیدا می کند که ملّا حسینقلی برترین شاگرد و بلکه ثمره ی وجود جناب سیّد می باشد؛ وقتی جناب سیّد، او را فرزند معنوی خود می داند و برای یک ساعت بیشتر زنده ماندن او حاضر است مخارج سنگینی بپردازد؛ و نیز با توجّه به اوصافی که امثال شیخ آقابزرگ طهرانی و سیّدحسن صدر در حقّ ملّا حسینقلی همدانی آورده اند، چگونه می توان بین این دو بزرگوار در طریقه سلوکی و عرفان الهی تفاوتی قائل شد؟!
باری شرح زندگانی جناب ملّا حسینقلی و اثبات حقّانیت روش و ممشای ایشان مقالی دیگر و مجالی واسع تر می طلبد. (52)

2. ملّا فتح الله وفائی شوشتری (متوفّی 1303 قمری):

ارتباط وفائی با مرحوم شوشتری اعلی الله مقامه الشّریف به طریق ارادت و مریدی و مرادی بوده (53) و جناب سیّدعلی نیز اجازه ی ذکری به ایشان داده و بعض اسرار را به او سپرده بود. (54)
صاحب کتاب شرح حال وفائی شوشتری گوید: شنیدم از یکی از علماء موثّق و سادات اهل شوشتر نقل کرد از پدرش که مرحوم وفائی وقتی مسافرت خراسان نمود و مدّت یکسال در آنجا توقّف داشت و در تحت قبه ی حضرت رضا علیه السلام بسیار الحاح و ابرام نمود و مشغل ریاضات و اعمالی شد و از آن حضرت درخواست راه نمائی نمود، بعد از یک سال به او اشاره شد باید بروی نجف اشرف، در آنجا به مطلب و مراد خود خواهی رسید.
از خراسان حرکت نمود برای نجف اشرف، قضا را وقتی وارد شد در نجف که درویشی آمده بود در آنجا و معروف به کشف و کرامات بود، غالب خواصّ و عوامّ دور و دایره او را گرفته بودند و حتّی خانه ای که در آنجا بود کوچه ی آن را بست قرار داده که هر کسی پناه به آنجا می آورد، کسی نمی توانست او را از آنجا بیرون بکشد و معروف به کوچه ی درویش شد.
وفائی با خود گفت: لابّد این شخص است که مرا به او دلالت کرده اند، لباس دربرکرد و مهیّای رفتن نزد او شد، از خانه بیرون آمد با خود گفت: بروم خدمت حاج سیّد علی که خانه او سر راهست، اوّل خدمت ایشان برسم، بعد از آن نزد درویش روم، در خانه سیّد آمد پس از استیذان وارد خانه شد؛ مرحوم حاج سیّدعلی از میان اطاق صدا زد وفائی زود بیا تو را نزد من فرستاده اند نه نزد درویش؛ وفائی از رفتن خانه ی درویش منصرف شد.
سپس صاحب کتاب می نویسد: از همان شخص شنیدم که یک وقتی مرحوم سیّدعلی مشرّف شد به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام، قضا را مرحوم وفائی نیز آنجا بود، پس از زیارت مرحوم حاج سیّدعلی از حرم بیرون آمد؛ وفائی گفت: من هم با او بیرون آمدم، ظهر هوا بسیار گرم بود، به خیال اینکه حاج سیّدعلی می خواهد به منزل برود؛ وفائی گفت: دیدم راه بازار بزرگ را گرفت، به خیال اینکه می خواهد به وادی السّلام برود، وقتی که از نجف خارج شدیم عرض کردم: خیال کجا دارید؟ فرمود: مسجد کوفه کار دارم؛ عرض کردم ظهر است، هوا بسیار گرم است، آفتاب سوزنده است، فعلاً رفتن مقدور نیست، طرف عصر تشریف ببرید؛ دیدم به من متوجّه شد گفت: وفائی اگر خواسته باشیم می توانیم به این طریق برویم؛ نگاه کردم تمام صحرا را تا کوفه باغ و بستان دیدم، درخت های میوه دار بسیار مشاهده کردم، هوای بسیار خنکی احساس نمودم، زمین را سبز یافتم، تعجّب نموده و مبهوت شدم؛ بعد مرحوم حاج سیّدعلی تشریف بردند و من مراجعت کردم. (55)
وفائی شوشتری در رساله ی شهاب ثاقب که به امر مرحوم شیخ جعفر شوشتری برای جلوگیری از انحرافاتی که توسط مرشدین غیرحقیقی در جامعه به وجود آمده بود می نویسد: کسی را که دیدم طیّب رفته و طاهر گشته بود، حاجی سیّدعلی شوشتری بود، رحمة الله علیه که ابداً خلل و خطری در راه به او نرسیده بود زیرا که بنده ای بود مطیع اگرچه سیر او فی الجمله به سبب ریاضات بوده امّا به جذب حقّ و ارشاد مرشد حقیقی رفته بود و ابداً کسی از سرّش مطلّع نبود و اشخاص دیگر که ذکر آنها موجب تطویل است دیده و شنیده ام، لیکن اکثر فاسد و ضایع شدند... و این راه را بدون اذن و دستورالعمل مرشد کامل رفته برگشته اند، سالم رفتن محال است... و (واضح نیست {این مطلب بدیهی است جائیکه صنایع صوریّه بدون استاد کاملی نشود چگونه می شود صنعت های معنویّه بدون استاد حاصل گردد،} خصوصاً چنین صنعتی که اعلی و اجلّ صنایع نفسانیّه معنویّه است. (56)
ملّا فتح الله وفائی دیوان شعری دارد که در بعض اشعار ذوق عرفانی ایشان محسوس است؛ مثلاً درباره ی معراج رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم گوید:

قصّه معراج را تقریر نتوانم ولیکن ... طالب و مطلوب را دانم که در یکجا قرین شد
بیم تکفیر ار نبودی افترای این و آن را ... بی تأمّل گفتمی کین عین آن و آن عیِن این شد. (57)

و در جای دیگر می گوید:

رها کن این تن خاکی که اصل توست افلاکی ... توئی مصداق کرّمنا که پور پاک بابائی
تو را انّی أنا الله می رسد از خود به خود هر دم ... برای روشنائی در شب تار ار برون آئی
تو تا کی از فنا و نیستی ترسان و لرزانی ... نترس ای دل به دین احمدی نه کیش ترسائی (58)

و در جای دیگر می فرماید:

به اصل خویش ملحق شو به چشم اهل حق، حق شو ... به کلّی نور مطلق شو اگر چون مردمان هستی (59)

3. محمّدتقیّ بن محمّد باقر بن محمّدتقی معروف به آقانجفی اصفهانی (متوفّی 1332 ق)

ایشان نوه ی شیخ محمّدتقی صاحب هدایة المسترشدین می باشد، کتابی دارد به نام مفتاح السّعادة که در اواخر آن، در حاشیه می نویسد: خاتمةٌ در بیان جمله ای از ختوم مجرّبه که بعضی از آن، از جمله عنایات و افاضات ربّانیه است؛ در این خاتمه بارها اسم جناب حاج سیّدعلی را برده است که ما در این مقاله بعضی از مطالب آنرا ذکر خواهیم کرد.

مطلب اوّل

ایشان می فرماید: مؤلّف گوید: در نجف اشرف مشغول تحصیل علم اخلاق بودم در عالم رؤیا مرا دلالت نمودند بر جای سیّدعلی شوشتری أعلی الله مقامه، آن مرحوم در آن زمان حیات داشتند، در مسجد کوفه او را ملاقات نمودم، گفت: اشاره در این باب به من نیز شده است و مدّت چند روز او را در مسجد کوفه و در نجف اشرف ملاقات می کردم و آنچه سؤال می کردم جواب می شنیدم و مطالبی که می دانست به من تعلیم می نمود.
روزی مذکور نمود که: در ایّام مجاهده و تفکّر، دنیا به نظر من متمّثل شد به صورت زن جملیه و گفت: تا به حال سه مرتبه است که مرا تزویج کرده ای و طلاق گرفته ای، اگر مرتبه ی دیگر مرا تزویج کنی، تو را به قتل می رسانم که هرگز زنده نخواهی شد؛ و بعد از آن نقل فرمود که: در آن ایّام روزی قبل از ظهر در خواب بودم، حضرت عیسی علیه السلام را در خواب دیدم که فرمود: منشأ همه معاصی حبّ دنیا است و منشأ جمیع فضایل اخلاقیّه زهد است. (60)

مطلب دوّم:

هم چنین آقا نجفی گوید: از جمله ی ختوم، آیه ی کریمه ی الله نورالسّموات و الأرض است، و این ختم را مرحوم مبرور آخوند ملّازین العابدین گلپایگانی اعلی الله مقامه از اساتید علماء نقل فرموده اند و نیز مرحوم مبرور حاجی سیّدعلی شوشتری رحمته الله علیه از مرحوم سیّدبحرالعلوم اعلی الله مقامه روایت فرموده اند حقیر ختم را از مرحوم حاج سیّد علی اجازه گرفته ام و نیز اجازه فرموده اند که به مستجیزین از عدول اجازه بدهم. (61)
نکته ی قابل توجّه آنکه ختم به یک سری اعمال یا اذکار عبادی خاصّی گفته می شود که باید در زمان خاصّ و با شرائطی انجام شود تا تأثیرگذار باشد، بعضی از این ختوم در روایات آمده است و بعضی از آنها از اموری است که از تجربیّات علماء و بندگان صالح خداوند می باشد (62) و سیره ی علماء بزرگ رجوع و عمل به این ختوم بوده است، البتّه بعضی از آنها را همه ی افراد می توانند انجام دهند و بعضی از آنها حتماً باید با اجازه ی یک نفس پاک و مطهّر و بلکه استادی کامل که بر نفوس و صلاح فساد آنها اشراف و اطّلاع دارد انجام شود؛ همه ی ختوم یک سری شرائط عامّه دارند و در برخی از آنها شرائط خاصّی نیز مطرح است.
آقا نجفی در کتاب مذکور، در بحث ختوم آن گوید: شروط عامّه ختم چند امر است: (63)
اوّل: قلّت اکل حیوانی؛ دوّم: قلّت مباشرت مگر آنچه در شرع مطلوب است؛ سوّم: قلّت کلام؛ چهارم: قلّت خواب؛ پنجم: آن است که غالباً از ذکر خدا غافل نباشد و بداند که اعظم اموری که مانع از تأثیر ختوم است غفلت و محبّت دنیا و غواشی ظلمانیّه و علائق جسمانیّه است و اعظم اموری که باعث بر تأثیر ختوم می باشد تحصیل مرتبه ی فنا است... و مقصود از فناء، تقوای از ماسوی الله است که قلب او به هیچ چیز تعلّق نداشته باشد.

من کان فی قلبه مثقال خردلة ... سوی جلالک فاعلم أنّه مرضٌ

مگر به درگاه خدا و مشیّتی برای خود قرار ندهد بلکه مشیّت خود را تابع مشیّت الهی قرار دهد.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. (64)

مطلب سوّم:

ایشان در قسمتی دیگر می فرماید: هنگامی که در ارض اقدس نجف اشرف مشغول تحصیل علوم بودم مسائل و مطالب بسیاری بر حقیر مشکل شده بود که راهی برای حلّ آنها پیدا نمی شد تا آنکه به اشاره ی مرحوم حاجی سیّد علی شوشتری أعلی الله مقامه مشغول تزکیه ی اخلاق شدم و در هر شب بعد از فراغ از نماز شب مشغول تضرّع و زاری و استغفار می شدم و جمله ای از ادعیّه و صحیفه و ختوم مأثوره را مواظبت می کردم تا اینکه در شب چهلم در مسجد سهله احیاء داشتم و چون صبح شد به کنار شطّ فرات رفتم، شخصی را دیدم بر روی آب راه می رود و به جانب من می آید، چون به کنار خشکی رسید، از آب خارج شد و نشست و مرا امر به جلوس فرمود و فرمود: سؤال کن از آنچه می خواهی؛ حقیر سؤال کردم و جواب هر یک را شنیدم، پس خواستم آن شخص را بشناسم از نظر من غائب شد. (65)
و در صفحه ی 497 گوید: حاجی مرحوم سیّدعلی شوشتری رحمة الله علیه نقل فرموده که حضرت صدّیقه ی طاهرة فاطمة زهرا سلام الله علیها این ختم را تعلیم فرموده و بسیار مجرّب است؛ چون به شدّت و بلیّه مبتلا شوی به حضور قلب هزار و یک مرتبه با حضور آیه ی کریمه ی ربّ إنّی مسّنی الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمین را با خضوع و خشوع و تضرّع و زاری بخوان، از بلیّه و مهلکه نجات خواهی یافت.
و در صفحه ی 499 گوید: ختم دیگر که از جهت حیات قلب و انقطاع ألی الله و افاضات ربّانیّه و الهامات و رؤیای صادقه مجرّب است؛ ذکر یا حیُّ یا قَیُّوم است؛ و بعد از توضیحی درباره ی تعداد و شرائط و تأثیرات آن گوید: این ختم را مرحوم حاجی سیّد علی شوشتری که از علمای نجف اشرف دار الأتقیاء و الأخیار بود به من تعلیم داد. (66)

مطلب چهارم:

مرحوم آقا نجفی در خاتمه ی مفتاح السّعادة بارها بحث فناء را آورده و آنرا مهم ترین امر برای رسیدن به مقصود و سعادت ذکر کرده است و ما در اینجا به ذکر یک مورد از آنها اکتفاء می کنیم؛ ایشان درباره ی یکی از ختوم می فرماید: به خطّ مرحوم سیّد بحرالعلوم علیه الرّحمه دیدم که نوشته بودند که این ختم از جهت حصول مطالب و افاضات علمیّه و شرح صدر و وصول به کمالات اخلاقیّه و رؤیای صادقانه و تکمیل نفس و اطّلاع بر بعضی از علماء بلایا و منایا و مِحَن و ملاقات رجال الغیب مجرّب است و نیز همین ختم را در بعضی از مؤلّفات مرحوم جدّ امجد مبرور شیخ محمّد تقی (67) اعلی الله مقامه به خطّ آن مرحوم دیده ام و خود آن مرحوم مکرّر این ختم را تجربه فرموده اند و اسرار و مقامات بسیار بر این مسطور داشته اند.
و بعد از ذکر نکته ای در مورد این ختم از مرحوم ملا آخوند ملّا زین العابدین، می فرماید: مؤلّف گوید: به قدر میسور در نجف اشرف بر این عمل مواظبت نمودم، اسرار عجیبه مشاهده کردم از جمله در شب چهارشنبه در مسجد سهله هنگام سحر شخصی از رجال الغیب را دیدم و سؤالات بسیاری از او نمودم و جواب آنها را از فرمایش حضرت عجّل الله تعالی فرجه نقل می فرمود، و آنچه می فرمود حقیر آنرا نوشتم که فراموش نشود.
ما در اینجا یکی از سؤالاتی که ایشان از آن شخص پرسیده و آن شخص جواب آنها را از فرمایش حضرت عجّل الله تعالی فرجه نقل فرموده، می آوریم.
سؤال: معنای حدیث متواتر موتوا قبل أن تموتوا چیست؟
جواب:
مقصود از این حدیث قطع علایق و قیود جسمانیّه و ازاله ی محبّت دنیای دنیّه از قلب است... و باید انسان در راه خدا فانی باشد و خداپرست باشد و بت پرستی و خودبینی و هوی پرستی را ترک نماید... و چون فانی شدی و قطع علائق نمودی باقی می مانی، چنانچه یکی از بطون آیه ی کریمه ی و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً الآیة، اشاره به همین مطلب دارد، چه هر که در راه خدا فانی شد در معنی شهید است و چون فانی شدی قلب تو به ذکر الهی مطمئن می شود و حلاوت ذکر و مناجات را خواهی چشید و تقوای از ماسوی الله برای تو حاصل خواهد شد و به مقام یقین فائز می شوی. (68)
ایشان بعد از ذکر مصادیقی از حالت فناء در پیامبران و رسول گرامی اسلام و امام حسن علیهم الصّلاة و السّلام می فرماید: پس مقام فناء، اشرف مقامات و اعظم سعادات است... و چون از این مقام ترقّی نمودی از فناء خود نیز فانی خواهی شد... نتیجه و غایت و فائده ی جمیع عبادات، حصول محبّت است و فائده انقیاد، مرتبه ی قرب است و قرب، معراج مؤمن است و این منوط و مربوط به خلاصی از قید هستی و اتّصاف به مرتبه ی نیستی و فناء می باشد که اکمل مراتب آن مرتبه ی فناء از فناء است. (69)
4. شیخ عبدالرّحیم شوشتری (متوفّی 1313 ق)
ایشان یکی از شاگردان مبرّز شیخ انصاری بوده و از نوادگان مرحوم مجلسی می باشد، در مقاله ی آیة الله حکیم آمده است: شیخ عبدالرّحیم کتابی در احوال حاج سیّدعلی نوشته است (70) و در این کتاب بسیاری از کرامات حاج سیّدعلی و مطالبی مربوط به احوال این سیّد بزرگوار و احوال برادر او حاج سیّداحمد و دیگران آورده است ولی تاکنون متأسفانه اثری از این کتاب یافت نشده است. (71)
در خاتمه ی این مقاله درباره ی فرزندان ایشان مطالبی را که آیة الله حکیم در مقاله ی خود و هم چنین در مصاحبه ای اختصاصی بیان کرده اند می آوریم، ایشان می فرمایند: مرحوم حاج سیّدعلی فقط دو پسر داشته اند، یکی سیّدعیسی که در جوانی بلاعقب درگذشت؛ و دیگری سیّدحسین حکیم متولّد 1246 قمری؛ حاج سیّدحسین، فقیهی ادیب بود امّا به واسطه ی دارا بودن علم طبّ، فقاهت او تحت الشّعاع طبابت وی واقع گردید، زیرا در فنّ طبابت یدی طولا بلکه ید بیضا داشته و نخستین نفر از این خاندان بوده که به حکیم مشهور گردیده و این لقب تاکنون در احفاد و اعقاب او باقی مانده است.
در ابتدای معروفیّت حاج سیّدحسین در امر طبابت در شوشتر، خبر طبابت ایشان به جناب حاج سیّد علی در نجف رسید، نامه ای بدین مضمون به فرزندش می نویسد که: من راضی نیستم طبابت کنی، چون مسؤولیت شدیدی دارد و شرعاً الطّبیب ضامن ولو کان حاذقاً، لذا من رضایت نمی دهم که طبابت کنی؛ و لذا حاج سیّدحسین امر پدر را اطاعت کرده و هر روز صبح زود از خانه بیرون می رفته و در زیارتگاه های شهر تا ظهر مشغول دعا و قرآن و عبادت می شده و ظهر وقتی همه ی مراجعت کنندگان می رفتند، به منزل برمی گشته است.
مدّتی را بدین منوال می گذراند و بعد از مدّتی خود مرحوم سیّد علی در نجف مریض می شود و هرچه اطبّا، نجف مداوا می کنند، خوب نمی شود، خبر مریضی ایشان به حاج سیّد حسین می رسد، ایشان به نجف می آید و بعد از معاینه ی پدر، نسخه های اطّباء را که زیر بالش پدر بوده نگاه می کند و می گوید: همه ی اطبّا در تشخیص بیماری شما اشتباه کرده اند؛ و خودش می رود دواء تهیّه می کند و پدر بعد از یک هفته خوب می شود و خیلی خوشحال می شود.
بعد از این ماجرا به حاج سیّدحسین می گوید: باباحسین، من راضی هستم که شما طبابت کنید، و ایشان می آید به شوشتر و شوشتری ها وقتی می فهمند که پدر اجازه ی طبابت داده است بسیار خوشحال می شوند؛ مداواهای شگفت آوری از او منقول است که به کرامت بیشتر شباهت دارد تا طبابت.
به نظر می رسد آنچه را که جناب آقای شرف الدّین در کتاب شرح وفائی شوشتری آورده است به همین اهمیّت شغل حاج سیّد حسین اشاره داشته باشد؛ ایشان می نویسد: شنیدم که مرحوم حاج سیّدعلی به وفائی وصیّت کرد که: فرزندم حاج آقا سیّدحسین طبیب به عزم مجاورت نجف بعد از فوت من می آید، از ایشان ممانعت نما و اگر قبول نکرد او را بالای قبر من بیاور تا به گوش خود منع مجاورت را بشنود، وفائی همین کار را کرد و حاج آقا سیّدحسین مراجعت کرد. (72)
آیة الله حکیم می فرماید: حاج سیّدحسین حکیم که در شوشتر طبابت می کرد خودش مبتلی به پادرد شدید شد، یک شب در عالم خواب پدر بزرگوارش حاج سیّدعلی شوشتری را دید، ایشان به او گفت: این داروها را به این ترتیب تهیّه می کنی و می خوری، خوب می شوی؛ حاج سیّدحسین از خواب بیدار می شود و کوچک ترین پسر خود آقا سیّدعلی اصغر حکیم که پهلوی او خوابیده بود را بیدار کرده می گوید: تا یادم نرفته این داروها را یادداشت کن، و آنها را تهیّه می نماید و از آنها می خورد و درد پای او برطرف می شود.
لازم به تذکّر است که جناب حاج سیّدحسین اهل تهجّد و نماز شب بوده و در منزلش شب های جمعه مجلس روضه خوانی داشته است که با اشاره و دستور جناب والدشان مبنی بر اینکه شبهای جمعه، شب دعا و مناجات با خداست؛ ملتزم به مجلس دعای کمیل نیز می شود. (73)
جناب حاج سیّد علی شوشتری پس از عمری مجاهده و وصول به أعلی ذروه ی توحید و ولایت، مدّت کمی بعد از رحلت شیخ انصاری در سال 1283 ه.ق [و بنابر قولی 1282 ق] در حدود شصت سالگی در نجف اشرف به جوار رحمت حقّ شتافت و به اجداد طاهرینش ملحق گردید، و در مقبره ی داخل صحن مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام متصّل به درب مشهور باب القبله مقابل مقبره ی شیخ انصاری مدفون گردید؛ رضوان الله علیه و أفاض علینا من برکات نفسه القدسیّة.
مرحوم آقانجفی اصفهانی درباره ی فوت ایشان می نویسد: من و برادرم شیخ محمّدحسین طاب ثراه در مجلس سهله، مستغیث به مولای صاحب الزّمان روحی له الفدآء بودیم؛ من در زاویه و ایشان در وسط مسجد، ناگهان مرا با عجله صدا کرد، وقتی به نزدیک او رسیدم گفت: این مرد را ندیدی؟ گفتم: نه به خدا؛ گفت: [این مرد که از نظر پنهان شد] مرا خبر داد که آقای جلیل القدر و دانشمندم حاج سیّدعلی شوشتری فقیه، همین الآن در نجف رحلت نمود؛ آقا نجفی در ادامه می نویسد: وقتی فردای آن شب به نجف بازگشتم دیدم آنچه آن مرد الهی فرموده بود، واقعیّت دارد. (74)
حاج سیّدحسین حکیم فرزند حاج سیّدعلی رضوان الله علیه در مرثیه و تاریخ رحلت پدر می گوید:

النّفس من فقد العلیّ تألّمت ... ناحت علیه و بالضّجیج ترنّمت
قامت مورّخةً له و تکلّمت ... قالت لأرکان العلآء تهدّمت (75)

و مرحوم وفائی شوشتری نیز در رحلت استاد و مربّی خویش مرثیه ای دارد که بعضی از ابیات آن چنین است:

امروز رفته است علی از جهان دریغ ... از جسم دین برفت چو روح و روان دریغ
تا بود، بود بر همه ی مؤمنان پدر ... رفت از جهان کنون پدر مؤمنان دریغ
بعد از علی، حسین علی با هزار غم ... در کنج غربت است به آه و فغان دریغ
از رفتن علی دل احمد فکار شد ... گردید زین عزا کمرش چون کمان دریغ
صد حیف صد دریغ که از جسم روزگار ... رفتند مرتضی (76) و علی همچو جان دریغ
امروز در عزای علی تا به روز حشر ... گوید وفائی از غم دل هر زمان دریغ

آری آن یکّه تاز وادی توحید و شاهباز آسمان ولایت قدمی بس بزرگ در نشر معارف حقّه و عرفان اصیل اسلامی برداشت و با استفاده از افاضات قدسیّه ی حقّ سبحانه و تعالی با روش و منش خود قولاً و عملاً که همان روش و منش صاحبان ولایت علیهم السّلام بود، راه صحیح معرفت ذات اقدس ربوبی را هموار ساخت و باب عرفان حقیقی را که خود با توفیقات ربّانی در آن وارد واصل بود بر جویندگان سبل سلام و صراط مستقیم مفتوح نمود، طریقه ی حقّه ی معرفت نفس که در دو قرن اخیر بزرگانی بی نظیر و عارفانی بی بدیل در این منهج قویم سیر و حرکت نموده و به قلّه کمال انسانی رسیده اند به برکت این نفس نفیس تبیین و بواسطه ی ثمره ی عمر آن فقید علم و عرفان، مرحوم حاج ملّا حسینقلی همدانی رضوان الله علیهما به نسلهای بعد ارائه گردید؛ رحمة الله علیه رحمةً واسعةً.

پی‌نوشت‌ها:

1. آیه 56، السوره 51: الذاریات «و ما جنّ و انس را نیافریدیم جز برای اینکه مرا عبادت کنند.»
2. نهج البلاغه، حکمت 147.
3. همان طور که هر انسانی در مدّت عمر خود بر اساس روایت شریفه إنّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها و لاتعرضوا عنها: «برای پروردگارتان در مدّت عمرتان نسیم هائی است، همانا بکوشید که خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید» (رساله لبّ اللباب ص 24) مشمول نفحات الهی می گردد؛ همچنین برای جامعه ی انسانی نیز نفحاتی از ناحیه ی پروردگار می وزد که باید مجموعه جامعه خود را در معرض آنها قرار داده و از آنها نهایت استفاده را بنمایند و قطعاً از مصادیق بارز این نسیم ها بروز و ظهور عالمان ربّانی در جامعه ی اسلامی می باشد.
4. مطالب مربوط به تاریخ ولادت و نسب و اطلاعات خانوادگی و برخی مطالب دیگر، که در اینجا ذکر کرده ایم، برگرفته از مقاله ای است به نام: زندگی نامه ی عارف شهیر حاج سیّد علی شوشتری که در روزنامه ی اطّلاعات به تاریخ 1388/5/17 و 1388/5/18 در طیّ دو شماره درباره ی حاج سیّد علی شوشتری، نوشته شده است، نویسنده ی مقاله جناب آیة الله آقای حاج سیّد محمدتقی حکیم هستند که از نوادگان ایشان بودند و با سه واسطه به آن مرحوم می رسند؛ لازم به ذکر است که ما از این مقاله و هم چنین از مصاحبه ی حضوری با ایشان و راهنمائی های مفیدشان استفاده ی شایانی برده ایم و در واقع به ثمر رسیدن این نوشتار در اثر راهنمایی های آن بزرگوار می باشد. شکرالله مساعیه الجمیلة و حفظه من الآفات و العاهات.
5. ایشان با برادر خود در یک خانه زندگی می کردند و آن خانه در شوشتر در محلّه ی (موگهی) مشهور به خانه ی جزایری است و تاکنون قسمت های اصلی آن خانه به همان سبک قدیم باقی می باشد. (مقاله ی آیة الله حکیم)
6. مقاله ی آیة الله حکیم.
7. لبّ اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب، ص 146.
8. معنویّت تشیّع، ص 21 به بعد.
9. طرائق الحقایق، ج3، ص 466.
10. وی یکی از گماشتگان و فرمان بران حضرت ولیّ عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بوده است که پس از ارتحال، سمت و جایگاه او به ملّا محمّدعلی جولای دزفولی سپرده می شود. (زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری قدّس سرّه ص 72).
11. اساساً برای حقّانیّت یک طریقه ی عرفانی اتّصال سلسله اساتید آن تا معصوم عقلاً و نقلاً لزومی ندارد، مرحوم علّامه حسینی طهرانی رضوان الله علیه در این باره می فرمایند: لزوم این استاد به طور مُعنعن (یکی پس از دیگری تا به رسول الله برسد) نه ثبوتاً و نه اثباتاً دلیلی برای آن قیام ننموده است؛ گرچه سلاسل متصوّفه بدین امر اهمیّتی تمام می دهند و آن را از لوازم لاینفکّ سلوک می شمرند ولی گفتارشان متّکی به اصل متین و اساس رصینی نمی باشد؛ بهترین نمونه و شاهد، عرفان و سلوک آیة الحقّ و الحقیقة و سند القرآن و السّنّة، آیت الله آخوند ملا حسینقلی درجزینی شوندی همدانی أعلی الله درجاته السّامیه می باشد که او عرفان را از استادش، آیت الله آقا سیّد علی شوشتری اخذ کرده است، و او از مرد جولا؛ و مرد جولا از چه کسی گرفته است به هیچ وجه معلوم نیست. جناب محترم فاضل مکرّم آیة الله زاده ی مرحوم قاضی، حاج سیّد محمّد حسن طباطبائی قاضی أدام الله ظلّه در شرح حال مرحوم والدشان قاضی بزرگ مرقوم داشته اند: من از پدرم پرسیدم: شما عرفان را از که اخذ کرده اید؟ فرمودند: از مرحوم آقا سیّد احمد کربلائی طهرانی؛ عرض کردم: او از چه کس اخذ کرده است؟ فرمودند: از مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی؛ عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: از آقا سیّد علی شوشتری؛ عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: از همان مرد جولا؛ عرض کردم: او از چه کس؟ با تغیّر فرمودند: من چه می دانم؟! تو می خواهی برای من سلسله درست بکنی؟! (الله شناسی، ج1، ص 190)
12. در تعلیقه ی کتاب آمده است: این قسمت در نسخه ی اصل پاک شده است.
13. جمع مُرید بر مَرَدَه اگرچه استعمال می شود ولیکن بر اساس قانون و قیاس صحیح نیست.
14. أعیان الشّیعه، ج8، ص 316.
15. این منزل، خانه ی پدری این دو برادر بزرگوار بوده است.
16. زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص 93.
17. جرعه ای از دریا ج1 ص 140؛ تتمّه ی این قضیّه در بحث از چگونگی آشنایی مرحوم ملّا حسینقلی همدانی با مرحوم حاج سیّد علی شوشتری خواهد آمد.
18. با توجّه به این که زمان مرجعیّت شیخ 1266 تا 1281 می باشد، این قضیّه بعد از 1266 واقع شده است.
19. آیة الله حکیم در مقاله ی خود فرموده اند: منزل ایشان در محله ی حویش بوده است.
20. مرحوم عراقی صاحب دارالسّلام می گوید: حقیر هم در آن مجلس بودم و این سخن را هم از شیخ شنیدم، لکن کاری لازم، مانع از همراهی با ایشان گردید.
21. عراقی میثمی، شیخ محمود؛ دارالسّلام در احوالات حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه، و زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص 120.
22. جرعه ای از دریا، ج1، ص 136.
23. این کتاب در 2 جلد خطّی است و نسخه ی آن به شماره ی 7492 و 7493 در کتابخانه ی آستان قدس رضوی موجود می باشد؛ ما با راهنمائی آیة الله حکیم از این نسخه باخبر شدیم؛ کتابی است به صورت کشکول و در قسمتی از آن داستان های مفیدی از علماء آورده است که بخشی از آنها مربوط به شیخ انصاری می باشد، و مرحوم شیخ آقابزرگ نیز در کتاب کرام البررة در شرح حال میرزای شیرازی از این کتاب نقل کرده است.
24. باتوجّه به شخصیّت مرحوم میرزای شیرازی، به احتمال قوی قضیّه از این قرار بوده است که میرزا به حساب این که این شخص می خواسته پول را به خود میرزا برساند آنرا گرفته است و به صلاح دید خود در آن اعمال نظر کرده است و بعد از آنکه آن شخص زائر قبض شیخ را درخواست می کند، متوجّه شده است که این پول باید به دست شیخ می رسیده است.
25. شوشتری ملّا باقر؛ تذکرة، ج1، ص 63 و 64.
26. در ص 6 به نقل از تکملة نجوم السّماء آوردیم که: آقا سیّد علی شوشتری به وجه ثروت و دولت اکثر اعانت شیخ می کرد.
27. اقتباس از: زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص 165 و 168.
28. جرعه ای از دریا، ج1، ص 499.
29. همان، ص 141.
30. در گزارش مصاحبه ای که با نوه ی مرحوم آخوند در ویژه نامه کنگره ی آخوند خراسانی، شماره ی اول، تابستان 1390 آمده است، در ص 25 به نقل از مرحوم آخوند می گوید: پولی که ماهیانه به دست من می رسید 5 ریال بود و این 5 ریال هم کفاف بیش از دو قرص نان در روز را نمی کرد، یکی را ظهر و دیگری را شب می خوردم و برای صبحانه هیچ نداشتم؛ در تمام مدّتی که در درس شیخ انصاری حاضر می شدم حتّی یک بار هم دود از اجاق خانه ی من بلند نشد؛ بعد از رحلت شیخ در دروس وارث علمی ایشان سیّدعلی شوشتری حاضر می شدم؛ در یک شب زمستان پیراهنم را شسته بودم، صبح خواستم به درس بروم، دیدم هنوز پیراهن تَر است و در زمستان هم پوشیدن لباس تَر زیان دارد، از طرفی حیفم می آمد سر درس حاضر نشوم، لذا قبا بدون پیراهن پوشیدم و عبا را روی آن کشیدم تا داستان بی پیراهنی امروز مشّخص نشود، در بین درس سیّد اشکالی به ذهنم آمد و در حین ایراد آن متوجّه نبودم که دستم بیرون آمد و سیّد قضیّه را فهمید، وقتی ظهر به خانه آمد استاد دو دست از لباس های خود را برایم فرستاده بود.
31. مقاله ی جناب آیة الله حکیم در روزنامه ی اطّلاعات به تاریخ 1388/05/17 و 1388/08/18، و هم چنین این مطالب در مصاحبه ای که با آیة الله میرزا عبدالرّضا کفائی شده است، در دو ویژه نامه ی کنگره ی آخوند خراسانی، شماره ی اوّل، تابستان 1390، ص 25 آمده است.
32. تذکرة، ج1 ص 46 و 47، در این قضیّه اگرچه احتمال این مطلب می رود که شیخ برای اینکه جواب سؤالات را ندهند، چنین برنامه ای را اجرا کرده اند، امّا در عین حال دلالت بر مقام والای علمی جناب سیّد نیز دارد.
33. «من برای سه نفر درس می گویم: میرزا محمّدحسن شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی و آقاحسن طهرانی».
34. جرعه ای از دریا، ج1، ص 146 و 147.
35. در أعیان الشیعة، ج5 ص 305 و 308 جناب حاج سیّدعلی را از مشایخ میرزای شیرازی شمرده است.
36. تذکرة، ج2 ص 133.
37. مجموعه مقالات، ص 455، رساله ای در عقوبت حبّ دنیا.
38. زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص 168.
39. البته دست خط دیگری نیز از آن مرحوم به دست حقیر رسیده است که به نظر انتساب آن به خطّ آن مرحوم مطمئن تر می باشد، این دست خطّ مبارک درباره نحوه تقسیم ارثیه ی والده ی ماجده ی ایشان است و به تاریخ چهارشنبه، پنجم ماه شوّال المکرّم سنه ی 1258 امضا شده است، با توجه به تاریخ ولادت ایشان که سنه ی 1223 بوده است، چه بسا این رقیمه مربوط به دوران اقامت در شوشتر و قبل از هجرت به نجف اشرف بوده است.
40. مطالب چند فصل اخیر از مقاله ی آیة الله حکیم با اندکی دخل و تصرّف نقل شده است.
41. زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص 80.
42. تذکره شوشتری، ملّاباقر، خطّی ص 54 و 55.
43. توحید علمی و عینی، علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، ص 13.
44. امام شناسی، علامه سیدمحمد حسن حسینی طهرانی، ج5، ص 189.
45. ذکر نام این چند نفر اوّلاً به معنی انحصار شاگردان خاصّ در این چند تن نیست و ثانیاً به معنی تساوی این شاگردان از جهت درجه و رتبه معنوی نیز نمی باشد، بلکه چنانچه خواهد آمد از میان شاگردان کسی که به کنه مقامات جناب سیّد رسیده، و ثمره ی زحمات تربیتی ایشان بوده و خود به آن مقامات عالیه دست پیدا کرده است، جناب مولا حسین قلی همدانی رضوان الله علیه می باشد و امّا سایر آنان در آن حدّ نبوده اند و بلکه بعضی از آنها گویا دورادور به اموری دست یافته اند؛ لذا سخنان آنها در همه ی زوایا نمی تواند حکایت گر روح استاد و مقامات معنوی و نظرات آن بزرگوار باشد.
46. جرعه ای از دریا، ج1، ص 140.
47. در تعلیقه می فرماید: در آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بوده است به طوری که اهالی نجف کمتر کسی بوده که مالک 100 تومان باشد و در نجف خیابانی معروف است به صدتومانی و در سبب نام گذاری آن اختلاف است؛ بعضی گویند: چون یکی از ساکنین آن خیابان مالک صدتومان بوده، اسم خیابان را صد تومانی گذارده اند و این نشان می دهد که این مبلغ دارای اهمیّت بسیاری بوده که دارنده آن به این جهت معروف بوده است.
48. نقباء البشر، ج2 ص 675 و 676.
49. رسالة لّّب اللباب، ص 148 و 149.
50. نقباء البشر، ج2، ص 675.
51. کتابخانه ها، مجلّات، روزنامه ها، سایت ها، نسخ خطّی، ارتباط با افرادی که در تراجم کار می کنند، ارتباط و مصاحبه با نوه ی ایشان.
52. همانطور که قبلاً اشاره کردیم قطعاً شاگردان مرحوم حاج سیّد علی در یک سطح نبوده اند و هیچ کدام در حدّ ملّا حسینقلی همدانی نمی باشند، لذا عدم وصول آنان به عمق بعضی از معارف مطرح شده از ناحیه ی ملّا حسینقلی طبیعی می باشد.
53. شرف الدّین، شیخ محمّد مهدی، شرح حال وفائی شوشتری، ص 11.
54. همان، ص 5.
55. شرف الدّین، شیخ محمّد مهدی، شرح حال وفائی شوشتری، ص 5 تا 8.
56. شهاب ثاقب، ص 19 و 20، نسخه ی خطّی کتابخانه ی آستان قدس.
57. دیوان وفائی، ص 3.
58. دیوان وفائی، ص 31.
59. شرف الدّین، شیخ محمّدمهدی، شرح حال وفائی شوشتری، ص 79.
60. مفتاح السّعادة، ص 498.
61. همان، ص 453 و 454.
62. مقداری از ختومات مجرّبه از بزرگانی هم چون سیّد بحرالعلوم، مجلسی اوّل، شیخ بهائی و غیره می باشد و با اینکه به ظاهر مستند به روایت نیست، مورد پذیرش همه ی علماء قرار دارد، علی هذا ایرادی که بعضی بر اذکار و دستورات اساتید عرفان حقه امثال ملّاحسینقلی می گیرند که اینها از پیش خود و ذکر و دستور می دهند؛ وارد نیست، زیرا اغلب آنها همان متن روایات می باشد و بعضی از آنها هم به مانند ختوماتی است که از بزرگان و صالحان رسیده و می رسد و علماء بدان عمل می کنند، و این مطلب اگرچه واضح است و احتیاج به ذکر ادلّه و شواهد ندارد ولی مناسب است که یک شاهد از سخنان آیة الله شبیری زنجانی آورده شود: ایشان در جواب به این سؤال که تعقیبات حضرت عالی پس از نمازها چیست؟ پس از آنکه آیة الکرسی و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها و سه مرتبه سوره ی توحید و صلوات و آیه ی و من یتق الله... و سی مرتبه تسبیحات اربعه، را ذکر کرده اند؛ فرموده اند: یکی هم در سجده؛ چهارده مرتبه یا واسعٌ یا وهّاب یک نفس خوانده شود، اگر نفس کفایت نکند چهارده مرتبه یا وهّاب بگوید، روایت این را نمی دانم، ولی کسی که اهل دعا و ذکر و مورد قبول اهل علم بوده، این را برای مشکلات مادّی و مانند اینها سفارش کرده بود، آقای حاج رضا صدری گفت: من مشکلات مادّی زیادی داشتم که برطرف نشده بود، ولی این دستور را آقای آسید أبوالحسن مرتضوی که از علمای تهران و مورد ارادت و قبول اهل علم بود، به من داد، من از حاج آقا رضا شنیدم که او به این دستور عمل کرده و گشایش در کارش شده بود، حاج آقا رضا اجازه ی آنرا به من هم داد. جرعه ای از دریا، ج1، ص 610.
63. و ص 485 گوید: آداب عامّة ختوم را که قلّت اکل و خواب و کلام و معاشرت باشد مراعات کند و پیوسته به ذکر خدا مشغول باشد و باید قبل از آن قلب را از اخلاق رذیله تصفیه نموده باشد.
64. مفتاح السّعادة، ص 455 و 456.
65. همان، ص 458 و 459.
66. لازم به تذکّر است که ذکر ختومات مذکوره در این مقاله، صرفاً به عنوان نقل شمّه ای از سیره ی بزرگان و علماء سلف است و امّا جواز استفاده ی از هر یک از ختوم، قطعاً منوط به اخذ اجازه از علماء ربّانی و رعایت شرایط عامّه و خاصّه آنهاست، فلذا عمل به هیچیک از موارد مذکوره و به هیچ وجه توصیه نمی شود.
67. صاحب کتاب هدایة المسترشدین.
68. چون این جواب مفصّل بود ما مقداری از آنرا بدون دخل و تصرّف نقل کردیم.
69. مفتاح السّعادة، ص 501 تا 506؛ چقدر این تأکید بر فناء که آقانجفی از قول آن شخص که از رجال الغیب بوده و فرمایش حضرت عجّل الله تعالی فرجه را بیان کرده است، مشابه است با مطلبی که مرحوم علاّمه حسینی طهرانی از قول مرحوم حداد رضوان الله تعالی علیهما در روح مجرّد ص 92 آورده اند، ایشان می نویسند: لفظ فناء بیشترین لفظی بود که بر زبان حدّاد عبور می کرد و هیچ چاره و گریزی را بالاتر از فناء نمی دید و رفقای خود را بدان دعوت می نمود.
70. این کتاب را مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی دیده اند و در الذّریعة ج 10 ص 125 آنرا ذکر کرده اند.
71. ما نیز برای به دست آوردن این کتاب فهرست نسخ خطّی ایران را بررسی نموده و شخصاً در کتابخانه ی آستان قدس پی گیری کردیم و حتّی بعضی از دوستان در قم و بعضی دیگر در نجف در کتابخانه ی کاشف الغطاء، پی گیر بوده اند، اما تا به حال به این نسخه دسترسی پیدا نکرده ایم.
72. شرف الدّین، شیخ محمّد مهدی، شرح حال وفائی شوشتری، ص 11.
73. از این مطلب به خوبی استفاده می شود که دأب و روش تربیتی اولیاء الهی سیر انسان در وادی توحید و ولایت با هم است، و این دو از یکدیگر قابل انفکاک نبوده و قابل اشتغال به هر یک بدون دیگری خیالی بیش نیست؛ دقیقاً مانند عدم انفکاک قرآن کریم از عترت طاهره سلام الله علیهم أجمعین.
74. اشارة ایمانیّة، از سری کتابهای خطّی مرحوم آقا نجفی اصفهانی ص 238.
75. طبق حروف ابجد کبیر که مادّه ی تاریخ بر اساس آن ساخته می شود، عبارت لأرکان العلآء تهدّمت برابر با 1284 است که نسبت به سال فوت مرحوم حاج سیّدعلی شوشتری یک سال اضافه دارد، مگر اینکه العلاء را به قصر، یعنی العُلَی بدانیم که برابر با 1283 می شود که در این صورت وزن شعر مختصری ایراد پیدا می کند.
76. منظور شیخ مرتضی انصاری رحمه الله علیه می باشد.

منبع مقاله: فصلنامه تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، ربیع الثانی- رمضان 1433، شماره 4 و 5



 

 

نسخه چاپی