تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
 تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است *** دل سودا زده از غصّه دو نیم افتاده است
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است *** لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست *** نقطه دوده که در حلقه ی جیم افتاده است
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذرا *** چیست؟ طاوس که در باغ نعیم افتاده است
دل من در هوس روی تو ای مونس جان *** خاک راهی است که در دست نسیم افتاده است
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست *** از سر کوی تو زان رو که عظیم افتاده است
سایه ی قدّ تو بر قالبم ای عیسی دَم *** عکس روحی است که بر عظیم رمیم افتاده است
آن که جز کعبه مقامش نَبُد از یاد لبت *** بر در میکده دیدم که مقیم افتاده است
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز *** اتحادی است که در عهد قدیم افتاده است
تفسیر عرفانی

1. از آن زمان که نسیم بر زلف های تو وزید و بوی خوش آن را به مشام عاشقان بینوا رساند، دل عاشق و دیوانه ی من که در پیچ و تاب گیسوی تو اسیر بود، بیتاب شد.
2. چشم زیبای تو ای معشوق! عاشقان را جادو می کند و مانند کتابی است که در آن شیوه های جادوگری و سحر را نوشته باشند. چشم تو هم مرا مسحور می کند و هم زیباست و در جادوگری و فریبندگی نظیری ندارد.
3. ای یار! می دانی که آن خال سیاه در خم زلف تو چیست؟ آن مانند نقطه ی سیاهی است که در گردی حرف جیم جای گرفته باشد؛ یعنی خال چهره ی زیبای تو در مناسب ترین مکان ممکن قرار گرفته است.
4. گیسوی سیاه و خوشبوی تو ای معشوق که بر روی صورت مانند بهشتت افتاده است، همچون طاووسی است که در باغ بهشت در حال خرامیدن است.
5. ای مونس جان من! دلم در اشتیاق دیدن چهره ی زیبای تو مانند خاکی است که اسیر نسیم شده و به هر سو کشیده می شود؛ اختیار دل به دست من نیست.
6. ای یار! این تن خاکی من در کوی تو ماندگار است و نمی تواند به جای دیگر برود. من خاک نشین درگاه تو شده ام و نمی توانم به جای دیگر بروم.
7. ای معشوق سر و قد و خوش قامت! اگر تو به بالین من بیایی و سایه ی تو بر جسم بی جان من بیفتد، مثل این است که نفس حضرت عیسی بر استخوان پوسیده ای دمیده شود و آن را زنده کند.
(اشاره به آیه 78 سوره یاسین)
8. ای یار! آن زاهد و عبادت کننده ای را که پیوسته در کعبه اقامت داشت، دیدم که به یاد لبان زیبای تو مقیم میخانه شده است و به یاد آن بر لب جام بوسه می زند. زاهدان نیز آن گاه که لذت عشق و یاد تو را بچشند، به عشق و مستی روی می آورند.
9. ای یار عزیز! حافظ -این عاشق و سرگردان -از روز ازل و از آن روزی که سرنوشتش رقم خورد، با غم عشق تو پیوندی دیرینه و پیوندی ازلی دارد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی