غلو و سخنان اغراق آمیز در روایات
 غلو و سخنان اغراق آمیز در روایات

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 


یکی از آفاتی که گریبانگیر همه ادیان و مذاهب و مکاتب در طول تاریخ شده، پدیده ی غلوّ درباره ی عقاید، بنیانگذاران، قهرمانان و یا پیروان یک دین و مکتب است. گزاف نیست که یکی از خطرناک ترین آفات فهم حدیث را پیدایش اندیشه ی غلو در حوزه روایی فریقین دانست. این پدیده ی تاریخی، از دوره های نخستین تاریخ اسلام شکل گرفت و هنوز نیز با همه ی تلاشهای انجام گرفته در زدودن آثار آن، بخشی از آموزه های غلو آمیز در رگه هایی از تفکر برخی از جوامع به چشم می خورد.
غلو در فرهنگ دینی به شدت نهی شده است. خداوند متعال در قرآن کریم دستور می دهد که در امور دینی خود غلوّ نکنید، و پیرو هوی و هوس قوم منحرفی که خودشان گمراه شده اند و بسیاری را گمراه کردند، نباشید: «قُلْ یا أَهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ غَیْرَ الحَقِّ و لا تَتَّبِعُوا أهْواءَ قوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ».(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ایاکُم و الغلوَ فِی الدینِ فَإنَّما هَلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُم بالغلو فِی الدین؛ (2) بپرهیزد از غلو در دین! همانا افرادی که قبل از شما بودند به علت غلو در دین خود نابود شدند».

الف. مفهوم شناسی غلو

واژه «غُلُوّ» در اصل لغت به معنای تجاوز از حدّ و زیاده روی است (3) که از مصادیق آن، افزونی در نرخ و قیمت کالا و یا زیاده روی در دین و یا جاه و مقام است. نویسنده ی التحقیق می نویسد: «التحقیق أنَّ الأصلَ الواحدَ فی المادّةِ: هو تجاوزُ الحدِّ فی الارتفاعِ و مِن مَصادِیقِه: غلاءُ سعرِ متاعٍ. و غلوّ الرجلِ فی دیِنه أو عَقیدتِه».(4) در قرآن آمده است: «قُلْ یا أَهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دینِکُمْ غَیْرَ الحَقِّ؛ (5) بگو ای اهل کتاب در دینتان تا حق غلوّ نکنید». مراد از غلوّ و گزاف گویی در این آیه، پسر خدا خواندن عیسی علیه السّلام است. (6)
اما غالی، در کاربرد اصطلاحی کسی است که درباره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهم السّلام چیزی را نسبت دهد که خود مدعی آن نیستند؛ (7) مثلاً ایشان را خدا بداند یا قدرت و سلطنتی برای آنان قائل باشد که در واقع واجد و حائز آن نباشند و شناخت آنان را کافی از عمل بداند. به دیگر سخن، غالی فردی است که درباره ی امامان خود از اندازه فراتر رفته و آنان را از حدود بندگی خدا فراتر برده و درباره ی آنان به ویژگیهایی که خاص خداوند است، گراییده اند.(8)
شیخ مفید رحمه الله در شرح کلام صدوق رحمه الله گفته است: غلو تجاوز از حد و خروج از اعتدال است... و غلات مسلمان نما کسانی اند که امیرمؤمنان و ائمه علیهم السّلام را به الهیت و نبوت نسبت دهند و آنها را از نظر دین و دنیا به فضلی متجاوز از حد واقعی ستایند و آنان گمراه و کافرند و امیرمؤمنان علیه السّلام فرمان قتل و سوختن آنها را داد و ائمه علیهم السّلام آنها را کافر و خارج از اسلام دانسته اند. (9)
مفوّضه، صنفی از غلاتند و فرقشان با دیگران این است که ائمه را حادث و غیر قدیم می دانند، ولی باز هم خلق عالم و رزق را از ایشان می شمارند. گویند: خدا تنها آنها را خلق کرده و خلق عالم را به آنها واگذارده است.(10)
نویسنده ی الفَرق بین الفِرَق، درباره ی غلات می نویسد: «هم الذین قالوا بإلهیة الأئمة، و أباحوا محرمات الشریعة، وأسقطوا وجوب فرائض الشریعة-کالبیانیة، و المغیریة، و الجناحیة، و المنصوریة، و الخطابیة، و الحلولیة، و من جری مجراهم-فما هم من فرق الإسلام و إن کانوا منتسبین إلیه».(11)
علامه مجلسی رحمه الله در این باره می نویسد: غلو در اسلام عبارت است از اعتقاد به خداییِ پیامبر و ائمه علیهم السّلام و افراد دیگر از هر جهت و هر صفت، با ایمان به شرکت ایشان با خدا و در معبودیت، یا در آفرینش خلق و اعطای روزی و یا در صفات ذاتی خدا، مانند قدرت، علم و رحمت، یا اعتقاد به اینکه خداوند در آن افراد حلول کرده و با آن متحد شده است، یا اینکه آنان بدون وحی و الهام ربانی به امور غیبی آگاهند، یا اینکه ائمه علیهم السّلام پیامبران خداوندند، یا اعتقاد به اینکه ارواح آنان به تناسب در جسد یکدیگر رفته است، یا قول به اینکه معرفت و شناسایی آنان باعث اِسقاط تکلیف نمی شود و او را از اطاعت بی نیاز می سازد و تکلیف ترک معاصی را از او برمی دارد. (12)
واژه ی «غالی» از نظر رجالیان و درایه نویسان از الفاظ جرح و قدح راویان محسوب می شود (13) که دلالت بر فساد عقیده ی راوی دارد. (14)
قابل توجه است که غلو در کتب قدمای شیعه در مورد اختصاصی تری نیز آمده است. ابن غضایری و تعداد زیادی از قمیین اعتقادات خاصی درباره ی ائمه علیهم السّلام و معجزات آنها داشتند و نقل بسیاری از کرامات و معجزات را غلوّ می دانستند. حتی آنها قائل به مسأله ی «سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم والائمه علیهم السّلام» بودند و اگر کسی منکر آن می شد، وی را غالی می خواندند و از اینکه راویی چنین قضیه ای را نقل کرده-که به زعم آنها غلوّ و دروغ است-حکم به دروغگو بودن راوی می کردند؛ یعنی نه تنها آن روایت را کذب می دانستند که راوی آن را نیز به کذّاب، غالی و فاسد الروایة و المذهب و ... متصف می کردند.
وحید بهبهانی در این باره می نویسد: بدان که ظاهراً تعداد زیادی از قدماء-مخصوصاً قمیون و غضایری-به حسب نظر و اجتهاد شخصی خود اعتقاد داشتند که ائمه علیهم السّلام درجه ی خاصّی از رفعت و جلالت را دارند و همچنین برخوردار از مرتبه ی معینی از عصمت و کمالند به طوری که تجاوز از آن مرتبه و رفعت جایز نیست و غلوّ به شمار می آید، حتی ایشان نفی سهو را از آنان علیهم السّلام غلوّ می شمارند، بلکه چه بسا مطلقِ تفویض امور به معصومان علیهم السّلام و یا آن تفویضی که مورد اختلاف است، و نقل امور خارق العاده از آنها یا اغراق در شأن و جلالت آنها و یا تنزیه آنها از بسیاری از نقائص و یا اظهار قدرت زیاد برای آنها و یا بیان علم آنها به مکنونات زمین و آسمان، همه ی اینها را گزاف گویی و غلّو یا دارای پیامد اتهام به غلو می دانستند. مخصوصاً به جهت اینکه غلات در بین شیعیان مخفی بودند... .(15)
ابن غضایری اگر متن روایت-طبق اعتقاداتش-غلوّ بود، راوی را به کذب و جعل حدیث متهم می کرد. در صورتی که ضعف متن، دلالت بر جعل راوی ندارد. از این رو، مرحوم وحید بهبهانی در این باره می نویسد: «... ثمّ إعلَم أنَّهُ (احمدَ بن محمد بن عیسی) و الغضائریَّ ربّما ینسِبانَ الروایَ الی الکذبِ ووضع الحدیث ایضاً بعدَ ما نَسَباه الی الغلوّ و کأنّه لروایتِه ما یدُلّ علیه؛ (16) بدان که احمد بن محمد بن عیسی و غضایری چه بسا راوی را بعد از این که به غلوّ نسبت دادند، به کذب و جعل حدیث نیز نسبت می دهند؛ چرا که در روایات آن راوی چیزی هست که دلالت بر کذب و وضع راوی می کند».
مرحوم مجلسی اول نیز در این باره می گوید: و آنچه بعد از جستجوی کامل برایمان ظاهر گشت این است که اکثر راویانی که طعن گشته اند، علّت جرح و طعنِ آنها، عظمت مقام آنها بوده است. چنان که معصومان علیهم السّلام می گویند که عظمت مقام روات را از مقدار روایت آنها از ما بفهمید. لذا می بینی که کلینی و علی بن ابراهیم و محمد بن حسن و صفّار و مانند آنها، اخبار عده ای متهم به غلو و جرح شده را بازگو می کنند و بر آنها اعتماد می کنند. اما إبن غضائری-که حالش مجهول است-آنها را جرح می کند و متأخران هم اعتماد بر گفته او می کنند و به سبب آن، روایات زیادی ضعیف شمرده می شود».(17)

ب. عوامل پیدایش غلو

غلو و پدیده ی به نام غالیان، بر اثر عواملی مانند: علاقه و دوستی بیش از اندازه، نادانی و نگاه سطحی به فضایل و کرامات، ملموس نبودن معارف بلند دین، فشار و ستم حاکمان، جبران کوتاهی و تقصیر نسبت به گذشته، روحیات اجتماعی غالیان، دین ستیزی مغرضانه و استفاده مادّی بعضی از منتسبین به دین از راه رواج عقاید غلوّآمیز و ... در میان شیعه رخ نمود.(18)
عامل اساسی غلو، همان عشق مفرط ذاتی به چیزی است. مَثَل معروف عربی نیز می گوید: «الحُبُّ یُعمِی و یُصِمّ»؛ یعنی عشق انسان را کور و کر می سازد. و به قول سعدی رحمه الله:
عاشق دیوانه سر مست را ... پند خردمند نیاید به کار(19)
از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است: «حُبُّکَ لِلشَّیءِ یُعْمِی وَ یُصِمّ؛ (20) دوستی تو نسبت به چیزی تو را کور و کر می کند. یعنی چون چیزی را دوست بداری، نه عیبهای آن را می بینی، و نه سخن عیب بینان را درباره آن می شنوی، این است که درباره آن کور و کر می شوی.(21)
امام علی علیه السّلام نیز می فرماید: «عَیْنُ المُحِبِّ عَمیَّةٌ عَنْ معایِبِ المَحْبُوبِ وَأُذُنُهُ صَمّاءُ عَنْ قُبْحِ مَساوِیه؛ (22) دیده ی دوست کورست از عیبهای دوست، و گوش او کرست از زشتی بدیهای او».(23)
گواه بر تأثیر این عامل در پیدایش غلو، سخن امیرمؤمنان علیه السّلام است که فرمود:‌ «هَلَک فِیَّ رَجُلانِ: مُحِبُّ غالٍ، و مُبغِضٌ قالٍ؛ (24) در باب من دو کس به هلاکت افتادند: دوستی که اندازه نگه نداشت و دشمنی که بغض مرا در دل کاشت»ت.
اهل بیت علیهم السّلام از علی علیه السّلام نقل کرده اند که فرمود: روزی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفتم. گروهی از قریش اطرافش را گرفته بودند. به من نگاهی کرد و فرمود: یا علی! مَثَل تو در میان این امت چون عیسی است که او را گروهی دوست داشتند و در دوستی غلوّ کردند و هلاک شدند و گروهی او را دشمن داشتند و در دشمنی افراط نمودند، آنها نیز هلاک شدند، اما گروهی میانه رو بودند و نجات یافتند. این سخن بر قریش گران آمد و شروع به خنده کردند و گفتند او را تشبیه می کند به انبیاء و رسل... .(25)
دومین عامل بسیار مهم و مؤثر در این عرصه که آن را عامل بیرونی می توان خواند، ترویج عقاید افراطی از سوی دشمنان یک دین و مذهب برای محکوم کردن آن است. شاهد بر این مدعی حدیثی است از حضرت امام رضا علیه السّلام که به ابراهیم بن ابی محمود فرمود: ای پسر ابی محمود! همانا مخالفان ما احادیثی در فضائل ما جعل کردند و آنها را بر سه گونه قرار دادند: یکی غلو و زیاده روی؛ دوم تقصیر و پایین آوردن مقام [ولایت و امامت] ما؛ سوم تصریح به زشتیهای دشمنانمان. پس هرگاه مردم غلو را نسبت به ما بشنوند، شیعیانمان را کافر شمارند و به آنها قول ربوبیت ما را نسبت دهند و چون اخبار حاکی از تقصیر را بشنوند همان مقام پایین را در حق ما معتقد شوند، و چون بدگویی از دشمنانمان را با صراحت بشنوند، نام ما را به زشتی یاد کنند، در حالی که خداوند فرموده است: «و کسانی که جز خدا را می پرستند، دشنام ندهید که آنها نیز از روی ناآگاهی و تعدی، خدا را دشنام خواهند داد».(26)
نتیجه ی هر دو عامل برای زیاده انگاری و افراط گرایی ها، ارائه چهره ای تحریف شده و به دور از اعتدال از دین و مذهب حق شیعه شد که مبتنی بر اصول و عقاید متعارف و معقول اسلامی بود. لکن درایت و هوشیاری کامل معصومان علیهم السّلام-چنان که خواهد آمد-اجازه نداد که چنین اندیشه های ناپاکی مدت طولانی و ماندگار باقی بماند.

ج.غالیان و عقاید آنان

طرفداران غلو که تندروان شیعی بودند، در دوران حضور امامان علیهم السّلام در عراق در مناطقی چون خراسان به حیات و فعالیت خود ادامه می دادند. کسانی از قبیل بیان بن سمعان، مغیرة بن سعید بجلی، ابومنصور عجلی (سال 121 ق)، ابوالخطاب اسدی (م 138 ق) پرچمدار جریان غلو بودند. قرن دوم با دو جریان غالی مواجه بود: جریانی که امام را خدا می پنداشت (غلات طیاره) و جریانی که به تفویض خلق و رزق و حساب و کتاب بندگان به امامان اعتقاد داشت (مفوّضه(27)). اینان به جای آنکه در قالب گروه خاصی به حیات خود ادامه دهند، کوشیدند با برخی آموزه های خود به درون شیعه نفوذ کنند، امّا به مقابله ی جدی فقیهان و عالمان شیعی مواجه شدند که به هشدارهای ائمه علیهم السّلام در این باره توجه داشتند؛ (28) برای نمونه شیخ صدوق رحمه الله درباره غالیان می نویسد: عقیده ی ما درباره ی غالیان و مفوضه این است که آنان به خداوند کافر شده اند و از یهودیان، مسیحیان، مجوس، قدریه، حروریه و از همه ی صاحبان بدعتها و هوسهای گمراه کننده، بدترند».(29)
از متأخران علامه ی مجلسی در بحارالأنوار و نیز در مرآة العقول (30) بابی را به نفی غلو و تفویض درست و نادرست (31) و ذکر روایات بیانگر لعن و نفرین غالیان و هشدار به مردم نسبت به آنها و افکار و اندیشه هایشان اختصاص داده است. (32)
غلات در شیعه و اهل سنّت، فرقه های گوناگونی دارند که در کتب ملل و نحل گزارش تفصیلی آن آمده است. (33) عقیده و اندیشه ی غالیان را در چند ویژگی عمده می توان خلاصه کرد: اندیشه ی نبوت مستمر، تفویض، اباحی گری، حلول و تجسم، تشبیه و تناسخ.(34)
برای نمونه مغیره ی بن سعید بَجَلی که در زمان امام باقر علیه السّلام می زیست، ابتدا ایشان را به حدّ خدایی رسانید و آن گاه خود را پیامبر و امامِ از طرف او به مردم معرّفی کرد. (35)
نیز بعضی از عقاید خطّابیه که از پیروان محمدبن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب بودند، از این قرار است:
الف.اعتقاد به اینکه امام جعفر صادق علیه السّلام خداست؛ اما نه این جعفری که دیده می شود، بلکه صورت اصلی او که در آن عالم هست.
ب. اعتقاد به اینکه او ابوالخطاب را قیم و وصی خود و بلکه پیامبر از طرف خود قرار داده است.
ج. اعتقاد به اینکه ابوالخطاب پس از مرگ از ملائکه گردید.
د. اعتقاد به تناسخ، بدین معنا که می گفتند: روح هر یک از کسانی (پیامبرانی) که به حدّ خدایی می رسند، پس از چندی به پیامبر بعدی منتقل می شود.
هـ. اعتقاد به اینکه در هر زمانی دو پیامبر وجود داشته است که یکی ناطق و دیگری صامت بوده است؛ مثلاً محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول ناطق و علی علیه السّلام رسول خاموش بود.(36)
و یا گروه بَشّاریه منسوب به بَشّار شعیری که در زمان امام صادق و امام کاظم علیه السّلام می زیسته است، قائل به خدایی حضرت علی علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نیز معتقد به تناسخ بودند.(37)
خلاصه ی برخی از افکار غلات به ویژه در حوزه فرهنگ شیعی عبارتند از: اعتقاد به الوهیت یا نبوت ائمه معصومین، اعتقاد به حلول، اعتقاد به تناسخ، قائل شدن علم غیب مطلق یا تفویض محض برای ائمه، عقیده به مهدویت برخی افراد و توجیه احکام دینی مانند نماز و روزه.(38)
غالیان احکام شرعی را نیز به دلخواه خود تأویل می بردند؛ برای مثال: ابوالخطاب فرمان به ترک جمیع فرائض از جمله نماز داد و گفت: «مَن عَرَف الامامَ فَقَد حَلَّ لُهُ کُلُّ شیءٍ کانَ حَرُمَ عَلیه؛ (39) هر کس امام را بشناسد آنچه بر او حرام بود، حلال می شود».(40)

د.پیامدهای غلو

غالیان در تخریب عقاید شیعیان و ایجاد شبهه درباره ی شخصیت امامان علیهم السّلام فعالیت چشمگیری داشتند. (41) آنان احادیث خودساخته و جعلی را در لابه لای روایات شیعه، جای می دادند، به گونه ای که با وجود تلاش بزرگان و عالمان حدیث شیعه در پالایش کتب روایی هنوز نمی توان مطمئن شد که آیا روایات از کتب شیعه زدوده شده باشد. بعضی از اختلافات عقیدتی میان عالمان شیعه را می توان مستند به وجود این گونه روایات دانست. هشام بن حکم از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: «هر نوع غلوّی که در کتاب پدرم یافتید، بدانید از آن مواردی است که مغیرة بن سعید به صورت مخفیانه در آن جای داده است».(42)
نیز امام صادق علیه السّلام می فرماید: «إنَّی أُحَدِّثُ أَحَدَهُمْ بِالْحَدیثِ فَلا یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْرِ تأویلهِ وَ ذَلِکَ أنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ بِحَدیثِنا وَ بِحُبِّنا ما عِنْدَ الله وَ إنَّما یَطْلُبُونَ الدّنیا وَ کُلٌّ یُحِبُّ أنْ یُدْعَی رَأْساً؛ (43) برخی از اینان را چون حدیث می گویم، از نزد من خارج نمی شود تا اینکه بی مورد آن را توجیه کند؛ چرا که آنها از حدیث و محبّت ما دنبال آخرت نیستند، بلکه دنیا را می خواهند و هر کدامشان دوست دارند که فرد مهمی به حساب آیند».
بنابراین از پیامدهای غلو، افزودن بر تعارض اخبار، می توان به دستبرد در احادیث با کم و زیاد کردن آن، ایجاد اضطراب، تأویل نابجا و بنیانگذاری کیشها و فرقه های گوناگون اشاره کرد.

هـ.برخورد امامان با پدیده ی غلو و غالیان

امامان معصوم علیهم السّلام با نفی عقاید باطلِ غلات و اعلام انزجار از آنها، به تبیین عقاید صحیح و غیر افراطی پرداختند، و با افشاگری رؤسای غلات و اهداف و توطئه های آنها، بیان نتایج عقاید غلوّ آمیز، و اعلام کفر و تبرّی از آنان، و سرانجام صدور فرمان قتل بعضی از رؤسای غلات، تلاش عظیم و بی سابقه ای را در راه اضمحلال این پدیده به انجام رساندند. (44)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «یحْمِلُ هَذا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ ینْفوُنَ عَنْهُ تأویل المُبْطِلینَ وَ تحْریفَ الغالینَ وانْتِحالَ الجاهِلینَ کَما یَنْفِی الکِیرُ خَبَثَ الحَدیدِ؛ (45) بار این دین را در هر دوره ای، عادلانی چند بر دوش می کشند؛ حاملانی که دین را از تأویلها و توجیه های ناروای ناحقّان، و تحریف غالیان گزافه گو، و استقبال و پذیرش ناآگاهان می زدایند. به همان گونه که کوره، پلیدی (و ناخالصی) آهن را از آن دور می کند».
بخشی از تلاش پرثمر ائمه علیهم السّلام را می توان در چند مرحله ی کلی زیر ترسیم نمود:

اول.تبیین پدیده ی غلو و ترسیم سیمای غالیان

امام علی علیه السّلام فرمود: «إیّاکُم و الغُلُوَّ فیِنا، قُولُوا إنّا عَبِیدٌ مَربُوبُونَ، و قُولوا فی فَضلِنا ما شِئتُمْ؛ (46) از غلو درباره ی ما بپرهیزید و ما را بندگان پرورش یافته ی (خدا) بدانید. آن گاه هرچه خواستید در فضیلت به ما بگویید».(47)
حسن بن جهم روایت کرده است که روزی به مجلس مأمون وارد شدم. حضرت رضا علیه السّلام در آنجا بود و علمای علم کلام و فقیهان از هر فرقه و طائفه ای در آن مجلس بودند... مأمون به امام علیه السّلام گفت: ای ابوالحسن! شنیده ام گروهی درباره ی شما غلو و زیاده روی دارند و برای شما مقامی بیش از اندازه قائلند. حضرت علیه السّلام فرمود: پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد از پدرش محمّد بن علی از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لا تَرْفَعُونِی فَوْقَ حَقَّی فَإِنَّ الله تبارَکَ وَ تَعالَی اتَّخَذَنِی عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَنی نَبِیّاً. (48) قالَ الله تبارَکَ و تَعالَی: «ما کانَ لِبَشَرٍ أنْ یُؤْتیَهُ الله الکِتابَ وَ الْحُکْمَ و النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ للنَّاسِ‌ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ الله ولکِنْ کُونُوا رَبانیِّینَ بما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ؛ وَلا یَأْمُرَکُمْ أنْ تَتَّخِذُوا المَلائِکَة و النَّبیَّینَ أَرْباباً أیَامُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدِ إذْ أنْتُمْ مُسْلِمُون» (49) و قالَ عَلیٌّ علیه السّلام یَهْلِکَ فیَّ اثْنانِ وَ لا ذَنْبَ لِی مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ وَ إنّا لَنَبْرَأٌ إلی الله عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ یَغْلُو فینا فَیَرْفَعُنا فَوْقَ حَدِّنا کَبراءَةِ عیسَی بنِ مَرْیمَ علیه السّلام مِنَ النَّصاری. قال الله عزَّ وَ جَلَّ: «وَ إذْ قالَ الله یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخذُونی وَ أُمَّی إلَهَیْنِ مِنْ دُونِ الله قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی أنْ أقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقِّ إنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أعْلَمُ ما فی نَفسِکَ إنَّکَ أَنتَ عَلَّامُ الغُیُوبِ؛ ما قُلْتُ لَهُمْ إلَّا ما أمَرْتَنِی بهِ أنِ اعْبُدُوا الله رَبِّی وَ رَبِّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتُ انتَ الرَّقیبَ علیهِمْ وَ أنْتَ عَلی کُلِّ شیءٍ شَهیدٌ».(50) و قالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «لَنْ یَسْتَنکِفَ المَسیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدَاً للهِ وَ لا المَلائِکَة المُقَرَّبُونَ». (51) قالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «مَا المَسیحُ ابْنُ مَریَمَ إلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمَّةُ صِدِّیقَةَ کانا یَأکُلانِ الطّعامِ».(52) و مَعْناهُ انَّهُما کانا یَتَغَوَّطانِ فَمَنِ ادَّعَی لِلدُّنیا رُبُوبیَّةَ أوِ ادَّعَی لِلأئِمَّةِ رُبُوبیَّةً أوْ نُبُوَّةَ أوْ لِغَیْرِ الائمَّةِ إمامَةً فَنَحْنُ مِنْهُ بِراءٌ فِی الدُّنیا والاخِرَةِ؛ (53) مرا بیش از اندازه ای که حقّ و حدّ من است بالاتر مبرید؛ زیرا خداوند متعال مرا پیش از آنکه پیامبر سازد، بنده ی (خود) قرار داد. در قرآن کریم (آل عمران/79 و 80) نیز می فرماید:‌«"برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوّت به او دهد، سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید! بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید (و غیر از خدا را پرستش نکنید!)؛ و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آن که مسلمان شدید، به کفر دعوت می کند؟"
امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز فرموده است: دو دسته به خاطر من به هلاکت می رسند با اینکه مرا گناهی نیست: دوستی که افراط و زیاده روی می کند؛ و کسی که دشمن تندرو من است.
ما بیزاریم از کسانی که درباره ی ما غلو می کنند و ما را بیش از حد خود (بندگی خدا) بالاتر می برند، همان طوری که عیسی بن مریم از نصاری بیزاری جست. خداوند در قرآن (مائده: 116 و 117) می فرماید: "و آن گاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را چونان دو معبد غیر از خدا انتخاب کنید؟، او می گوید: منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته ی من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم. به یقین تو از تمام اسرار و پنهانی ها با خبری. من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خود مراقب آنها بودی؛ و تو بر هر چیز، گواهی!" و در این آیه (نساء: 172) می فرماید: "هرگز مسیح از این ابا نداشت که بنده خدا باشد؛ و نه فرشتگان مقرّب او (از این ابا دارند)"، و در آیه ی دیگر (مائده: 75) می فرماید: "مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده ی (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند، مادرش، زن بسیار راستگویی بود؛ هر دو، غذا می خوردند. (با این حال چگونه دعوی الوهیّت مسیح و پرستش مریم را دارید؟)". امام رضا علیه السّلام فرمود: منظور از غذا خوردن این است که آنها نیز قضای حاجت می کنند. پس هر کس مدعی ربوبیت و خدایی برای پیامبران و یا ائمه گردد و یا مقام نبوت را برای ائمه ادعا کند و یا مدعی امامت برای غیر امامان معصوم علیهم السّلام باشد، ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «صِنفانِ لا تَنالُهُما شَفاعَتی: سُلطانٌ غَشومٌ عَسُوفٌ، و غالٍ فی الدِّینِ مارِقٌ غیرُ تائبٍ و لا نازعٍ؛ دو دسته اند که شفاعت من به آنها نمی رسد: فرمانروای سرکش و ستمگر؛ و کسی که در دین غلوّ ورزد و از دین بیرون رود و از این عمل خود توبه نکند و دست نکشد».
هشام بن حکم از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: «کانَ المُغَیِرَةُ بنُ سعیدٍ یَتعَمَّدُ الکَذِبَ عَلَی أَبی علیه السّلام و یَأْخُذُ کُتُبَ أَصْحابِهِ وَ کانَ أَصْحابُهُ المُستَتِرُونَ بِأَصْحابِ أَبِی یَأْخُذُونَ الکُتُبَ مِنْ اصحابِ أَبی فَیَدْفَعُونَها إلی المُغِیرَةِ فَکانَ یُدُسُّ فیِها الکُفْرَ وَ الزَّنْدَقَةَ وَ یُسْنِدُها إِلَی أَبی علیه السّلام ثُمَّ یَدفَعُها إِلَی اصْحابِهِ فَیَأْمُرُهُمْ أَنْ یَبُثُّوها فِی الشِّیعَةِ فَکُلُّ ما کانَ فی کُتُبِ أَصْحابِ أَبِی علیه السّلام مِنَ الغُلُوِّ فَذاکَ مِمّا دَسَّهُ المُغَیْرَةُ بنُ سَعیدٍ فِی کُتُبِهِم؛ (54) مغیرة بن سعید عمداً بر پدرم دروغ می بست. اصحاب مغیره در میان اصحاب پدرم پنهان بودند و کتابهای اصحاب پدرم را می گرفتند و به مغیره می دادند و او مطالب کفرآمیز و الحادی را در میان آن کتابها جای می داد و به پدرم منسوب می ساخت، سپس آن را به اصحابش می سپرد و از آنها می خواست که آن را در میان شیعیان منتشر کنند. بنابراین، هر آنچه از مطالب غلو و افراطی در میان کتابهای پدرم هست، از همین مطالبی است که مغیرة بن سعید در میان کتبشان وارد ساخته است».
مفضل بن یزید گفت: هنگامی که خدمت حضرت صادق علیه السّلام سخن از ابوالخطاب و غالیان رفت، فرمود:
«یا مُفَضَّلُ لا تُقاعُدُوهُمْ و َلا تُؤاکِلُوهُمْ وَ لا تُشارِبُوهُمْ وَ لا تُصافِحُوهُمْ وَ لا تُوارثُوهُم؛ (55) مفضل! مبادا با آنها همنشینی کنی، با ایشان غذا بخوری، آب بیاشامی؛ با آنها مصافحه نکنید و به یکدیگر ارث ندهید».(56)
نیز از هشام بن سالم نقل است که در نزد حضرت صادق علیه السّلام سخن از غالیان به میان آمد. ایشان فرمود: «إنَّ فیهِمْ مَنْ یَکْذِبُ حَتَّی أنَّ الشَّیْطانَ لَیَحْتاجُ إلَی کَذِبه؛ (57) در میان غالیان کسانی هستند که دروغ می گویند، به نوعی که شیطان نیز محتاج دروغ آنها می شود».
امام صادق علیه السّلام فرمود: «ثَلاثَةٌ لا یُصَلَّی خَلْفَهُمُ المَجْهُولُ وَ الْغالِی وَ إنْ کانَ یَقُولُ بِقَوْلِکَ وَ المُهاجِرُ بِالْفِسْقِ وَ إنْ کانَ مُقْتَصِداً؛ (58) سه کس هستند که پشت سرشان نماز نمی توان کرد: اوّل آن که مجهول الحال است (یعنی مذهب و اعتقادش معلوم نباشد)؛ دوم کسی که غالی مذهب باشد، هر چند در ظاهر خود را شیعه ی امامی بداند؛ و سوّم کسی که فسق او نمایان باشد، هر چند زیاده روی هم نکند».
امام صادق علیه السّلام فرمود: «اِحَذرُوا علی شَبابِکُمُ الغُلاةَ لا یُفِسدُونَهمُ؛ فإنَّ الغُلاةَ شَرُّ خَلِقِ الله، یُصَغِّرُونَ عَظَمَة الله، و یَدَّعُونَ الرُّبوبیَّةَ لِعبادِ الله، والله إنَّ الغُلاةَ شَرٌّ مِنَ الیَهُودِ وَ النَّصاری و المجَوسِ و الذین أشرَکُوا...؛ (59) به هوش باشید که غلات، جوانان شما را فاسد نکنند؛ زیرا اینان بدترین خَلق خدایند. عظمت خدا را پایین می آورند و برای بندگان خدا ادعای ربوبیّت می کنند. به خدا قسم که غلات از یهود و نصارا و مجوس و مشرکان بدترند». سپس حضرت علیه السّلام فرمود: غالی و افراط کننده به سوی ما برمی گردد، ولی او را نمی پذیریم و تفریط کننده به ما می پیوندد و ما او را می پذیریم. گفته شد: یا بن رسول الله علت چیست؟ فرمود: چون فرد غلو کننده به ترک نماز و زکات و روزه و حجّ عادت کرده و هرگز قادر نیست از عادت خود دست بردارد و به طاعت خداوند عزّ و جلّ روی آورد، امّا تفریط کننده وقتی حقیقت را بشناسد، به عبادات عمل می کند و از خدا فرمان می برد.

دوم.تصحیح عقاید

ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: آنها (غالیان) حرفهایی می زنند. فرمود: چه می گویند؟ گفتم: می گویند: [امام] تعداد قطرات باران و شمار ستارگان و برگهای درختان و وزن آنچه در دریاهاست و اندازه خاکهای زمین را می داند. حضرت دستش را به آسمان برداشت و فرمود:‌«سُبْحانَ الله سُبْحانَ الله لا و الله ما یَعْلَمُ هَذا إلّا الله؛ (60) سبحان الله، سبحان الله، نه به خدا قسم، اینها را کسی جز خدا نمی داند».
راوی گوید: به امام باقر علیه السّلام گفتم: مغیرة بن سعید می گوید: کسی که مؤمن باشد، به جذام و پیسی و ... (سایر بلایا) گرفتار نمی شود. حضرت علیه السّلام فرمود: به راستی او از داستان آن مرد خدا که در سوره ی یس ستایش شده است، بی خبر مانده است. انگشتان آن مرد خدا، فلج مادرزاد بود. گویا هم اینک برابر چشمان من است: با همان دست فلج زده آمد و مردم را از خشم خدا برحذر داشت. چون فردای آن روز آمد، او را کشتند. سپس امام علیه السّلام فرمود: مؤمن با هر بلایی آزمایش می شود، به هرگونه مرگِ غم انگیزی دچار می گردد، اما خودکشی نمی کند.(61)
عمر بن یزید می گوید:
به امام صادق علیه السّلام گفتم: مغیریه [طرفداران مغیرة بن سعید بجلی که بر امام باقر علیه السّلام دروغ می بست] چنین گمان می کنند که امروز جزء شب بعد است. حضرت علیه السّلام فرمود: دروغ گفته اند، امروز جزء شب گذشته است. مردم بطن نخله هنگامی که ماه را دیدند، گفتند: ماه حرام برآمد.(62) (و پیش از آمدن شب حکم به دخول ماه حرام نکردند و از این رو ابتدای حساب در روز و ماه و سال شب است و هر روزی مربوط به شب گذشته است نه شب آینده).(63)

سوم.اعلام کفر غالیان و برائت از آنان

امام رضا علیه السّلام فرمود: غلات کافرند و قائلان به تفویض، مشرک. (64) نیز از ایشان علیه السّلام نقل است که فرمود: کسی که امیرالمؤمنین علیه السّلام را از مرز عبودیت خدا فراتر برد، «فهُو مِن المَغضوبِ عَلَیهِمْ وَ مِنَ الضّالِّینَ»؛ از شمار کسانی است که مورد خشم خدایند و از گمراهان.(65)
امام علی علیه السّلام فرمود: «اللهمَّ إنَّی بَرِیءٌ مِنَ الغُلاةِ کَبَراءَةِ عیسَی بنِ مَریمَ مِنَ النَّصاریَ، اللهُمّ اخذُلْهُمْ أبداً، وَ لا تَنصُرْ مِنْهُم أحداً؛ بار خدایا! همچنان که عیسی بن مریم از نصارا بیزاری جست، من نیز از افراط کنندگان در حقّ خود بیزارم. بار خدایا! آنان را برای همیشه تنها و بی یاور گذار و هیچ کدام آنان را یاری مرسان».
امام صادق علیه السّلام می فرماید: «لَعَنَ اللهَ مَنْ قالَ فیِنا ما لا نَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنا وَ لَعَنَ الله مَنْ أَزالَنا عَنِ العُبُودیَّةِ للهِ الَّذِی خَلَقَنا وَ إِلَیْهِ مَابُنا وَ مَعادُنا وَ ِبیَدِهِ نَواصیِنا؛ لعنت خدا بر کسی که چیزی در حق ما بگوید که ما خود نگفته ایم، لعنت خدا بر کسی که ما را از عبودیت خدایی که ما را خلق کرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در دست اوست، جدا سازد».(66)
عبدالله بن سبا، فردی یهودی بود که در زمان عثمان اسلام آورد و مدعی نبوت خود و الوهیت حضرت علی علیه السّلام شد. علی علیه السّلام او را سه روز به توبه فرا خواند، لکن توبه نکرد. لذا امام علیه السّلام و اصحابش او را سوزاندند. (67)
عدّه ای نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمدند و گفتند: درود بر تو ای پروردگار ما! حضرت از آنها خواست توبه کنند (و از این عقیده دست بردارند) امّا آنها توبه نکردند. پس، امام گودالی کند و در آن آتشی برافروخت و در کنار آن گودال دیگری کند و میان آن دو، نقبی زد. وقتی آن عده توبه نکردند، حضرت آنان را در گودال انداخت و در گودال دیگر آتش افروخت تا این که مردند.(68)
می دانیم امامان علیهم السّلام در قالب دعا بسیاری از معارف دینی را به بشر منتقل نموده اند. امام رضا علیه السّلام در ضمن دعایی برائت خود را از غالیان چنین ابراز می دارد: «اَللَّهُمَّ إنَّی بَریءٌ مِنَ الحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ لا حَوْلَ‌وَ لا قُوَّةَ إلّا بِکَ. اَللَّهُمَّ إنَّی أَعُوذُ بِکَ وَ أَبرَأُ اِلَیْکَ مِنَ الَّذینَ ادَّعَوْا لَنا ما لَیْسَ لَنا بِحَقِّ. اَللَّهمَّ إنَّی أَبْرَأُ اِلَیْکَ مِنَ الَّذینَ قالوُا فیِنا ما لَمْ نَقُلْهُ فِی أَنْفُسِنا. اَللَّهمَّ لَکَ الخَلْقُ وَ مِنکَ الرِّزْقُ وَ ایاکَ نَعْبُدُ و إیّاکَ نَسْتَعینُ. اللهمَّ أَنتَ خالِقُنا وَ خالِقُ آبائِنا الأوَّلینَ و آبائِنا الآخِرینَ. اَللَّهمَّ لا تَلِیقُ الرُّبوِبیَّةُ إلا بِکَ وَ لا تَصْلُحُ الالِهیَّهُ إلّا لَکَ فالْعَنِ النَّصارَی الَّذینَ صَغِّرُوا عَظَمَتَکَ والْعَنِ المُضاهِئینَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَریَّتِکَ. اللَّهمَّ إنّا عَبِیدُکَ وَ أَبناءُ عَبیِدَکَ، لا نَمْلِکُ لِأَنْفُسِنا نَفْعاً وَ لا ضَرَّاً وَ لا مَوْتاً وَ لاحَیاةً وَ لا نُشُوراً. اَللَّهمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَا أرْبابٌ فَنَحْنُ مِنْهُ بِراءٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إلَیْنا الخَلقَ وَ عَلَیْنا الرِّزْقَ فَنَحْنُ (إِلَیْکَ) بِراءٌ مِنْهُ کَبَراءَةٍ عیسَی بنِ مَرْیَمَ علیه السّلام مِنَ النَّصارَی. اللهمَّ إنَّا لَمْ ندْعُهُمْ إِلَی ما یَزْعُمُونَ فَلا تُؤاخِذْنا بِما یَقُولوُنَ واغفِرْلَنا ما یَزْعُمُونَ (یَدَّعُونَ). رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الارْضِ مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً. إنَّکَ إنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إلّا فاجِراً کَفّاراً(69)».(70)
شیخ انصاری رحمه الله درباره ی روایاتی مانند آنچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: «إِنَّهُ سَیَکْذَبُ عَلَیَّ کَما کُذِبَ عَلَی مَنْ کانَ قَبْلِی فَما جاءَکُمْ عَنَّی مِنْ حَدیثٍ وافَقَ کِتابَ الله فَهُوَ حَدیثِی وَ أَمَّا ما خَالَفَ کِتابَ اللهَ فَلَیْسَ مِنْ حَدِیثیِ، (71) می گوید: این اخبار بر روایات اصول دین حمل می شود؛ مانند:روایاتی که دارای غلو، جبر و تفویض است و درباره ی آنها آیات و اخبار نبوی بیان شده است. البته این گونه اخبار (مخالف اصول دین) در جوامع حدیثی شیعه (مثل کتاب اربعه) یافت نمی شود. (72)
راویان و اصحاب ائمه علیهم السّلام به پیروی از ایشان از غالیان تبری می جستند. در کتب رجال برای برخی راویان کتاب «الرَدُّ علی الغُلاة» ذکر شده است؛ مانند: إسحاق بن حسن،‌(73) اسماعیل بن علی، (74) حسن بن سعید،‌(75)، حسن بن موسی، (76) حسین بن عبیدالله بن إبراهیم،‌(77) فضل بن شاذان، (78) محمد بن أورمه،‌(79) محمدبن حسن بن فروغ، (80) محمدبن موسی بن عیسی، (81) و یونس بن عبدالرحمن. (82)
شیخ طوسی رحمه الله بر این باور است که روایات غالیان به هیچ وجه پذیرفتنی نیست مگر بدانیم نقل این روایت خاص در زمان سلامت و دینداری صحیح وی صورت گرفته است. وی در این باره می نویسد: «وَأما ما ترویه الغلاة و المتهمون و المضعفون و غیر هؤلاء، فما یختص الغلاة بروایته، فان کانوا ممن عرف لهم حال استقامة و حال غلو، عمل بما رووه فی حال الاستقامة، و ترک ما رووه فی حال خطاءهم، و لأجل ذلکَ عملت الطائفة بما رواه أبو خطاب محمد ابن أبی زینب(83) فی حال استقامته و ترکوا ما رواه فی حال تخلیطه و کذلکَ القول فی أحمد بن هلال العبرتائی، (84) و ابن أبی عذاقر (85) و غیر هؤلاء. فأما ما یرویه فی حال تخلیطهم فلا یجوز العمل به علی کل حال».(86)

و.نمونه ی حدیثی

متأسفانه با همه ی تأثیرگذاری غالیان بر حدیث، تعیین مصداق و نمونه ی خاصی از احادیث غلوآمیزِ موجود آسان نیست. از این رو، تنها به چند نمونه بسنده می شود:
الف. محبت به اولیای الهی و اعتقاد به مناقب و فضایل آنان، با انحرافی به نام غُلو همراه شده است. این دوستی افراطی، سبب شده است که گاه چهره ای ناموزون و غیر معقول از پیشوایان به نمایش گذارده شود. مانند: عن أبی عبدالله علیه السّلام فی قول الله عزّ و جلّ «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»(87)... و کانَ امیرُالمؤمنینَ علیه السّلام فِی صَلاةِ الظُّهرِ وَ قَدْ صَلَّی رَکْعَتَینِ وَ هُوَ راکِعٌ وَ عَلیْهِ حُلَّةٌ قِیمَتُها أَلفُ دِینارٍ وَ کانَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم کساهُ إِیّاها و کانَ النَّجاشیُّ أهداها لهُ. فَجاء سائِلٌ فَقالَ السَّلامُ علَیْکَ یا وَلیَّ الله وَ أَوْلَی بالمُومِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ تَصَدَّقَ عَلی مِسکِینٍ! فَطَرَحَ الحُلَّةَ إِلیَهِ وَ أوْمأَ بِیَدِهِ إلَیْهِ أنِ احْمِلْها. فأنْزَل اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فیهِ هذهِ الآیة...؛ (88) امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه « إِنَّمَا وَلیُِّکُمُ الله ...» فرمود: ... امیرمؤمنان، نماز ظهر می گزارد. دو رکعت از آن را به جا آورده بود و در رکوع بود. بر او روپوشی بود که هزار دینار [هزار مثقال طلا] ارزش داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به وی هدیه داده بود و آن را نجاشی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. سائلی آمد و گفت: " درود بر تو ای دوست خدا وای کسی که بر مؤمنان از خودشان سزاوارتری! به درماندگان کمک کن. او روپوش را از خود افکند و اشاره کرد که آن را بردار. سپس خدای عزوجل آن آیه را در شأن او نازل فرمود».
امام خمینی با تکیه بر شواهد تاریخی معیشتی حضرت امیر علیه السّلام(89) و شخصیت ملکوتی ایشان این گونه روایات را که مبین وضع خاص لباس پوشیدن حضرت است، به نقد می کشد.(90)
ب. مفضّل بن عمر گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: از مغیرة بن سعید (رئیسِ فرقه مغیریّه) نقل کرده اند که وی می گوید: «إذا عَرَفَ الرَّجُلُ رَبَّهُ لَیْسَ عَلَیْهِ وَراءَ ذلِکَ شیءٌ؛ (91) هرگاه بنده ای خدای خویش را شناخت، دیگر چیزی بر عهده ی او نیست و بعد از این عملی از وی نخواسته اند». حضرت علیه السّلام فرمود: او را چه شده است؟ لعنت خدا بر او باد! آیا جز این است که بنده هر قدر معرفتش به خدا زیاد گردد، مطیع تر خواهد بود؟ آیا کسی که خدا را نمی شناسد، او را اطاعت می کند؟ همانا خدای عزّ و جلّ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به کاری فرمان می دهد و او نیز مؤمنان را به عملی امر می کند و همه اجرا کننده ی امر خدایند تا نهیی از جانب او برسد، و حکم امر و نهی هر دو نزد شخص مؤمن مساوی است. (92)

پی نوشت ها :

1. مائده5: 77: «بگو: "ای اهل کتاب، در دین خود به ناحق گزافه گویی نکنید، و از پی هوسهای گروهی که پیش از این گمراه گشتند و بسیاری [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند، نروید"». قرآن کریم غلو را مذمت می کند. ر.ک: توبه 9: 30؛ مائده 5: 77؛ نساء4: 171.
2. احمدبن حنبل، مسند احمد، ج1، ص 215؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص 466؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج1، ص 184، الفصل الثامن.
3. «الغُلُوُّ: تجاوز الحدّ». راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 613؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج4، ص 446؛ احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 453؛ ابن اثیر، ج3، ص 383: ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 132: «غَلا فی الدِّینِ و الأَمْر یَغْلُوَ غُلُوَّاً: جاوَزَ حَدَّهُ»؛ اسماعیل جوهری، صحاح اللغة، ج6، ص 2448(ماده ی غلو). غلو بر وزن فُعول مصدر فعل (غلی یغلو) به معنای افراط، ارتفاع، تجازو از حد و بالارفتن و زیاده شدن است، غال به معنای گران و بالارفتن قیمت چیزی بیشتر از حد معمول است. غلیان نیز درباره ی مایعات گویند هرگاه به جوش آیند و در حد خود نگنجد.
4. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج7، ص 262.
5. مائده5: 77، نساء4: 171.
6. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص 144؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج1، ص 593؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج2، ص 139. [سوره ی المائده 5: 77] « لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ ای غلو باطلا فترفعوا عیسی علیه السّلام إلی أن تدعوا له الألوهیة، أو تضعوه فتزعموا أنه لغیر رشدة. وَ قیل الخطاب للنصاری خاصة»؛ نیز: همان، ج1، ص 111؛ نساء 4: 171.
7. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 319. طریحی در تعریف غالی می گوید: «الغالی من یقول فی أهل البیت علیهم السّلام ما لا یقولون فی أنفسهم کمن یدعی فیهم النبوة و الإلهیة».
8. محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 173.
9. محمدبن محمد عکبری (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد، مصنفات الشیخ المفید، ج5،ص 131:‌«هم الذین نسبوا أمیرالمؤمنین و الأئمة من ذریته علیهم السّلام إلی الألوهیة و النبوة، ووصفوهم من الفضل فی الدین و الدنیا إلی ما تجاوزوا فیه الحد، و خرجوا عن القصد، و هم ضلال کفار، حکم فیهم أمیرالمومنین علیه السّلام بالقتل و التحریق بالنار، وقضت الأئمة علیهم السّلام علیهم بالإکفار و الخروج عن الإسلام».
10. «المفوضة: صنف من الغلاة، وقولهم الذی فارقوا به من سواهم من الغلاة اعترافهم بحدوث الائمة و خلقهم، و نفی القدم عنهم، و إفاضة الخلق و الرزق مع ذلک إلیهم، وَ دعواهم ان الله سبحانه و تعالی تفرد بخلقهم خاصة، و أنه فوض إلیهم خلق العالم بما فیه و جمیع الأفعال». محمدبن محمد عکبری (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد مصنفات الشیخ المفید، ج5، صص 133-134: «قوم زعموا أن الله تعالی خلق محمدا، ثم فوض إلیه خلق العالم و تدبیره، فهو الذی خلق العالم دون الله تعالی، ثم فوض محمد تدبیرالعالم إلی علی بن أبی طالب، فهو المدبر الثانی». عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 251.
11. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 23.
12. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 346.
13. زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایة، ص 209؛ محمدبن حسین بهایی عاملی، الوجیزة، ص5؛ محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 103 الراشحة الثانیة عشر؛ فخرالدین طریحی، جامع المقال، ص 26؛ حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الاخیار، ص 193؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 433.
14. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج2، ص 294.
15. ر.ک: وحید بهبهانی، الفوائد الرجالیه، ص 38، چاپ شده در آخر رجال خاقانی: «إعلم أنّ الظاهر انّ کثیراً من القدماء سیما القمیین منهم و الغضایری کانوا یعتقدون للأئمّه-علیهم السّلام-منزلة خاصّه من الرفعة و الجلالة، و مرتبةً معینةً من العصمة و الکمال بحسب اجتهادهم ورَأیهم و ما کانوا یجوّزون التعدّی عنها و کانوا یعدّون التعدّی ارتفاعاً و غلوَّاً حسب معتقدهم...».
16. همان، ص 39.
17. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج1، ص 95: «والذی ظهر لنا من التتبّع أنّ اکثر المجروحین سبب جرحهم، علّو حالهم، کما یظهر من الأخبار الدالّة علی معرفة منازل الرواة علی قدر الروایات... و لهذا تری: انّ ثقة الاسلام و علی بن ابراهیم و الصفار و أضرابهم، ینقلون أخبارهم، معتمدین علیهم، وابن غضایری المجهول حاله وَشخصه یجرحهم. و المتأخرون یعتمدن علی قوله، وَبسببه یضعف اکثر الأخبار».
18. نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، کاوشی در جریانها و برآیندها تا پایان سده سوم، صص 42-51؛ حسین صابری، غالیان، تاریخچه و مناسبات فکری با شیعه ی امامیه، مشکوة، ش 82، صص 74-91، بهار 1383.
19. مصلح بن عبدالله سعدی، کلیات سعدی، تصحیح بهاء الدین خرمشاهی، ص 467.
20. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 380، ح5814؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج74، ص 167، ب 7.
21. محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، ص 298.
22. عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 481، ح 11061.
23. جمال الدین خوانساری، شرح غررالحکم، ج4، ص 356، ح 6314. از شاهکارهای سعدی است در این باب:
«حقایق سرائی است آراسته ... هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که آنجا که برخاست ... گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد»
24. عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 118؛ سیدرضی، نهج البلاغه، ص 489.
25. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج9، ص 152،‌ ب 1.
26. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج26، ص 239، ح1؛ محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ص 216.
27. مدعی بودند خداوند، امامان را به صورت ویژه آفرید و کار جهان را با همه ی آنچه در آن هست و نیز افعال بندگان را به آنان واگذارده است. محمدبن محمد عکبری (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیه، صص 133 و 134.
28. تا آنجا که می توان گفت اکنون گروه قابل ذکری به نام غالیان (به جز نصیریه، یکی از گروه های غالیان در سوریه، لبنان و ترکیه) وجود ندارد به هر رو، بخشی از آموزه ها و انگاره های جریان غلو در رگه هایی از تفکر برخی جوامع شیعی به چشم می خورد.
29. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص 97؛ محمدبن محمد عکبری(شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیه، صص 131 و 132.
30. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج3، صص 141-155.
31. در مباحث پیشین گذشت که ایشان هفت معنا را برای تفویض ذکر نموده که انتساب برخی به ائمه علیهم السّلام درست (تفویض در احکام دین) و برخی نادرست (تفویض در باب خلق و امر و رزق و میراندن و زنده کردن) می باشد.
32. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 261، ب 10: نفی الغلو فی النبی و الائمة-صلوات الله علیه و علیهم-و بیان معانی التفویض و ما لا ینبغی أن ینسب إلیهم منها و ما ینبغی.
33. ر.ک: سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق؛ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه: مقالات الاسلامیین؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل.
34. حسین صابری، غالیان، تاریخچه و مناسبات فکری با شیعه امامیه، مجله مشکوة، ش 82.
35. علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، ص 6؛ عبدالله فیاض، تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرآن الرابع الهجری، ص 116.
36. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص 57؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق احمد فهمی، محمد، ج1، ص 300؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، تحقیق محمدصادق بحر العلوم، ص 255؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج2، ص 355.
37. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص 60؛ نعمت الله صفری، جریان شناسی غُلوّ، مجله علوم حدیث، ش 1، ص 118.
38. «اعلم أن الغلو فی النبی صلی الله علیه و آله و سلم إنما یکون بالقول بألوهیتهم أو بکونهم شرکاء الله تعالی فی المعبودیة أو فی الخلق و الرزق أو أن الله تعالی حل فیهم أو اتحد بهم أو أنهم یعلمون الغیب بغیر وحی أو إلهام من الله تعالی أو بالقول فی الائمة علیهم السّلام إنهم أنبیاء أو القول بتناسخ أرواح بعضهم إلی بعض أو القول بأن معرفتهم تغنی عن جمیع الطاعات و لا تکلیف معها بترک المعاصی. و القول بکل منها إلحاد و کفر وَخروج عن الدین کما دلت علیه الأدلة العقلیة و الآیات و الأخبار السالفة و غیرها وقَد عرفت أن الائمة‌ علیهم السّلام تبرء وا منهم و حَکموا بکفرهم و أمروا بقتلهم وَ إن قرع سمعک شیء من الأخبار الموهمة لشیء من ذلک فهی إما مؤولة أو هی من مفتریات الغلاة». محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 347.
39. نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، ج1، ص 49.
40. ر.ک: ناصر رفیعی، عوامل و انگیزه های دروغ پردازی حدیث.
41. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 261، باب الغلو فی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و الائمه علیهم السّلام.
42. محمدبن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 147؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 250، ب 29؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج1،ص 50.
43. محمدبن عمر کشّی، رجال الکشّی، ص 135، رقم 216؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 246، ح 58؛ نیز ر.ک: همان، ج2، ص 250، احادیث 63، 62 و 64.
44. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 328، ح1.
45. محمدبن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق مهدی رجائی، ج1، ص 10، ح5؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 150؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 92.
46. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج2، ص 614؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج10، ص 92، ب 7؛ ج25، ص 270، ب 10.
47. تعبیر اخیر (ما شِئتُم=هر چه خواستید) بیانگر جواز غلو نیست. عمومیت این عبارت بیانگر آن است که آنچه در شأن بنده تربیت یافته ی کامل خدا متصور است، گفته شود.
48. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج2، ص 201، ب 46؛ راوندی، النوادر، ص 16؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 134، ب 4؛ و ص 265، ب 10: نفی الغلو.
49. آل عمران 3: 79 و 80.
50. مائده 5: 116 و 117.
51. نساء4: 172.
52. مائده 5: 75.
53. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 135، ب 4: جامع فی صفات الإمام و شرائط الامامة.
54. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 250، ب 29؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج1، ص 50.
55. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 296.
56. حسین نوری، خاتمة المستدرک، ج4، ص 143؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 296، ح55.
57. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 296، ب 10: نفی الغلوّ فی النبی و الائمه علیهم السّلام.
58. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 379؛ همو، الخصال، ج1، ص 154؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج3، ص 31، ح109، باب أحکام الجماعة و أقل الجماعة و صفة الإمام و مَن یقتدی به.
59. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 265، ب 10؛ محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص 650، مجلس 33.
60. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 294، ب 10.
61. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 254، ح12، باب شدة ابتلاء المؤمن.
62. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 332، ح517.
63. محمدبن یعقوب کلینی، روضه الکافی، ترجمه ی هاشم رسولی محلاتی، ج2، ص 170.
64. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السّلام ج2، ص 203، 46؛ عزیزالله عطاردی، مسند الإمام الرضا علیه السّلام، ج2، ص 503؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 273، ب 10.
65. احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 438؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 274، ب 10؛ امام عسکری علیه السّلام، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السّلام، ص 50.
66. محمدبن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 489، ش 400؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 297.
67. علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج5، ص 21، ش 8328: «عبدالله بن سبا: کان یهودیا فأسلم زمن عثمان. وله مبتدعات و مختلفات. کتاب الغدیر، ج9، ص 218. و بالجملة هو معلون کاذب ادعی لنفسه النبوة و لأمیرالمؤمنین علیه السّلام الألوهیة. فاستتابه علی علیه السّلام ثلاثة أیام فلم یتب. فأحرقه بالنار». محمد ری شهری، موسوعة الإمام علی بن أبی طالب علیه السّلام فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج3، ص 299.
68. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 257، باب حد المرتد، محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج10، ص 138، ب 9؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج40، ص 300، ب 97؛ ج76، ص 226، ب 97.
69. توبه 26 و 27: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً. إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً» پروردگارا! هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار؛ چرا که اگر تو آنان را باقی گذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز پلید کارِ ناسپاس نزایند.
70 محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص 97؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 343؛ محمد ری شهری، اهل البیت فی الکتاب و السنة. ص 523.
71. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 227، ب 29.
72. مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج1، ص 251.
73. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج3، ص 45.
74. همان، ج3، ص 156.
75. همان، ج4، ص 343.
76. همان، ج5، ص 143.
77. همان، ج6، ص 20.
78. همان، ج13، ص 291.
79. همان، ج15، ص 115.
80. همان، ج15، ص 249.
81. همان، ج17، ص 282.
82. همان، ج20، ص 199.
83. یکی از غالیان به نام محمدبن مقلاص اسدی کوفی، از اصحاب امام صادق علیه السّلام بود که بعدها نفرین شده ی حضرت گشت.
84. احمدبن هلال عبرتائی (180-267هـ) یکی از غالیانی که روایت زیادی دارد.
85. ابوجعفر محمدبن عی شلمغانی معروف به ابن آبی العزاقر. نجاشی می گوید: «کان متقدما فی أصحابنا، فحمله الحسد لأبی القاسم الحسین بن روح علی ترک المذهب و الدخول فی المذاهب الردیئة(الردیة) حتی خرجت فیه توقعیات، فأخذه السلطان وقَتله وصَلبه» فی یوم الثلاثاء 29 ذی القعده سنة 322 هـ.
86. محمدبن حسن طوسی، العدّة فی اصول الفقه، ج1، ص 151.
87. مائده5: 55: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌» ولیّ شما، تنها خدا و پیامبراوست که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.
88. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 289؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 477؛ عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج1، ص 643؛ هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ‌ص 317.
89. محمد حکیمی و همکاران، الحیاة، ج2، ص 229، ح7.
90. روح الله خمینی، صحیفه نور، ج20، ص 185.
91. محمدبن علی قمی‌(شیخ صدوق)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 246.
92. همان، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ص 561.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی