دین و دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه
 دین و دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه

 

نویسنده: حسین کاجی(1)




 

چکیده

دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای، یکی از معروف ترین و اثرگذارترین نظریه ها در مطالعات مربوط به تکنولوژی و رسانه است. این رویکرد که کم و بیش و با شکل های مختلف رخ می نمایاند، مدعی است که تکنولوژی و رسانه، فرهنگ ساز و تاریخ ساز هستند. به تعبیر دیگر، تعیین جامعه و فرهنگ در جهان ما بر دوش تکنولوژی و رسانه است. این نظریه در کلان ترین تقسیم بندی به دترمینیسم سخت و دترمینیسم نرم تقسیم می شود که نوع سخت آن تقریباً تأثیر هر عاملی جز تکنولوژی و رسانه را در شکل دهی به فرهنگ و تاریخ و اجتماع نفی می کند و نوع نرم آن برای عوامل دیگر، هم وزنی قائل است، ولی در نهایت قائل به تعیّن جامعه و تاریخ بر حسب شاخص های تکنولوژی و رسانه است.
پرسش محوری این نوشتار آن است که دین در یک فرهنگ که قائل به دترمینیسم تکنولوژی و رسانه است، چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟ این مقاله با تأکید بر اینکه دین چه در منظومه فرهنگی مبتنی بر نظریه دترمینیسم تکنولوژی سخت و چه در نظام فرهنگی مبتنی بر دترمینیسم تکنولوژی نرم، فرصتی برای ظهور ندارد (در اینجا فرهنگ دینی بیشتر اثرپذیر است تا اثرگذار) رویکردی به نام ساختارگرایی اجتماعی(2) را معرفی می کند.
به نظر مؤلف، این رویکرد که با وجود اهمیت آن، متأسفانه تاکنون فرصت بروز نداشته است، بسیار بهتر از رویکردهای دترمینیستی تکنولوژی و رسانه می تواند نسبت دین و رسانه را نشان دهد، بدون آن که به افراط پویی های دترمینیسم رسانه ای و تکنولوژیک دچار شود. این رویکرد تأکید بسیاری بر پذیرش و اخذ رسانه و تکنولوژی از سوی جامعه دارد و معتقد است تا جامعه ای خواهان اخذ رسانه و تکنولوژی نباشد، امر پذیرش صورت نمی گیرد و رسانه ها و تکنولوژی ها، به شکل هدف های اجتماعی و فرهنگی درمی آیند و نه برعکس. به تعبیر دیگر، اگر تاکنون از تأثیر رسانه بر دین سخن می گفتیم، امروزه باید از تأثیر فرهنگ و از جمله فرهنگی دینی بر رسانه یاد کنیم.

مقدمه

دترمینیسم تکنولوژیک (3) و رسانه ای(4) یکی از معروفترین و اثرگذارترین نظریه ها در مطالعات مربوط به تکنولوژی و رسانه است. این رویکرد که کم و بیش و با شکل های مختلف رخ می نمایاند، مدعی است که تکنولوژی و رسانه فرهنگ ساز و تاریخ ساز هستند. به تعبیر دیگر، تعیّن جامعه و فرهنگ در جهان ما بر دوش تکنولوژی و رسانه است. این نظریه در کلان ترین تقسیم بندی به دترمینیسم سخت (5) و دترمینیسم نرم(6) تقسیم می شود که نوع سخت آن تقریباً تأثیر هر عاملی جز تکنولوژی و رسانه را در شکل دهی به فرهنگ و تاریخ و اجتماع نفی می کند و نوع نرم آن برای عوامل دیگر هم وزنی قائل است، ولی در نهایت قائل به تعیّن جامعه و تاریخ بر حسب شاخص های تکنولوژی و رسانه است. پرسش محوری این مقاله آن است که مدعای اصلی دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای چیست و دین در فرهنگی که قایل به دترمینیسم تکنولوژی رسانه است چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟ این مقاله با تأکید بر اینکه دین چه در منظومه فرهنگی مبتنی بر نظریه دترمینیسم تکنولوژی سخت و چه در نظام فرهنگی مبتنی بر دترمینیسم تکنولوژی نرم، فرصتی برای ظهور ندارد.(در اینجا فرهنگ دینی بیشتر اثرپذیر است تا اثرگذار) رویکردی به نام ساختارگرایی اجتماعی(7) را معرفی می کند.
به نظر مؤلف، این رویکرد که با وجود اهمیت آن، متأسفانه تاکنون فرصت بروز نداشته است، بسیار بهتر از رویکردهای دترمینیستی تکنولوژی و رسانه می تواند نسبت دین و رسانه را نشان دهد، بدون آن که به افراط پویی های دترمینیسم رسانه ای و تکنولوژیک دچار شود. این رویکرد، بر پذیرش و اخذ رسانه و تکنولوژی از سوی جامعه تأکید بسیاری دارد و معتقد است تا جامعه ای خواهان اخذ رسانه و تکنولوژی ای نباشد امر پذیرش صورت نمی گیرد و از سوی دیگر رسانه ها و تکنولوژی ها به شکل اهداف اجتماعی و فرهنگی درمی آیند و نه برعکس. به تعبیر دیگر، اگر تاکنون از تأثیر رسانه بر دین سخن می گفتیم، الان باید برعکس از تأثیر فرهنگ و از جمله فرهنگ دینی بر رسانه یاد کنیم.

1. دترمینیسم تکنولوژیک

1 .1.ظهور تز دترمینیسم تکنولوژیک

دترمینیسم تکنولوژیک، یکی از انواع گوناگون دترمینیسمی است که در منظومه ی فکری-معرفتی مطرح بوده و است. ایده ی کلی دترمینیسم این است که آینده ی جهان بر اساس یک طرح اجتناب ناپذیر تعین یافته است. انواع و اقسام دترمینیسم که موجودند، تبیین های u1605 گوناگونی از اینکه چرا و چگونه این تعیّن صورت می گیرد، ارائه می کنند.
دترمینیسم فیزیکی، (8) تصریح می کند قوانین طبیعی به طور قطعی آینده جهان را نشان می دهند و برای یک وضعیت در زمان حال، تنها یک وضعیت مشخص در زمان آینده وجود دارد. بر اساس دترمینیسم روان شناختی، (9) همه ی اعمال نتیجه ی نوعی شرایط ژنتیکی و محیطی هستند و رفتارها بدین گونه تعیّن می یابند. دترمینیسم الهیاتی، (10) نیز بر این باور است که اراده و علم خدا آینده ی جهان را شکل می دهند. دترمینیسم های ویژه ای هستند که بر فرهنگ، اقتصاد، تکنولوژی و جامعه به عنوان علت اصلی رفتار انسانی دست می گذارند. در این منظومه دترمینیسم تکنولوژیک بر تعیّن پذیری انسان و رفتار وی به وسیله تکنولوژی دست می گذارد.
هنگامی که تز دترمینیسم تکنولوژیک مطرح می شود، معمولاً آن را با مفهوم «تکنولوژی خودبنیاد»، (11) خلط و خبط می کنند. آموزه ی دترمینیسم تکنولوژیک این است که تکنولوژیی است که انسان و فرهنگ را می سازد و آموزه تکنولوژی خودبنیاد این است که تکنولوژی مستقل از اراده و خواست انسانی به حرکت خود ادامه می دهد. در این مورد که نسبت میان این دو آموزه چیست، حرف و حدیث بسیار است. با این همه، معمولاً تکنولوژی خودبنیاد، پیشاپیش دترمینیسم تکنولوژیک را به عنوان پیش فرض در خود نهان دارد، یعنی اگر این تکنولوژی است که فرهنگ ساز و جامعه ساز است، پس فرهنگ و اجتماع نمی توانند تأثیری بر روند و مسیر تکنولوژی بگذارند. ولی در ادبیات فلسفه تکنولوژی این خلط و خبط رواج بسیاری دارد. برای نمونه، می توان به مقاله ی معروف لانگدون وینر «آیا مصنوعات سیاست دارند؟» اشاره کرد. او در ابتدای این مقاله، رویکردی را که به وجوه اجتماعی توجه می کند، در برابر دترمینیسم تکنولوژی می داند و آن گاه این گونه دترمینیسم تکنولوژی را تعریف می کند که «دیدگاهی که معتقد است تکنولوژی کاملاً مبتنی بر دینامیک درونی خود است، تحت تأثیر عاملی دیگر نیست و جامعه را بر حسب الگوی خود شکل می دهد. واضح است که این تعریف تکنولوژی خودبنیاد است و نه دترمینیسم تکنولوژیک. لااقل بخش اول این تعریف، تکنولوژی خودبنیاد است و نه دترمینیسم تکنولوژیک. لااقل بخش اول این تعریف، تکنولوژی خودبنیاد را برجسته می کند و بخش دوم، تلفیقی از تکنولوژی خودبنیاد و دترمینیسم تکنولوژیک است. مقاله وینر در وینر(1986) آمده است.
دترمینیسم تکنولوژیک در خود استقلال تکنولوژیک را نهفته ندارد، زیرا تکنولوژی می تواند با اراده آزاد انسان ها، به وجود بیاید، یعنی خودبنیاد نباشد و به خود متکی نباشد، اما فرهنگ ساز و u1580 جامعه ساز باشد. هر تعریفی که از تکنولوژی داشته باشیم و هر جنبه آن را که برجسته کنیم، در یک نکته تردیدی نیست که تکنولوژی بر همه وجوه آدمی اثر گذاشته و می گذارد. هم چنین تکنولوژی تنها عاملی نیست که زندگی بشری را سامان دهد. عوامل بسیار دیگری هستند که در سامان زندگی انسانی نقش داشته و دارند. از این رو، دترمینیسم تکنولوژی تنها درباره تأثیر تکنولوژی بر زندگی انسانی نیست، بلکه خواهان بررسی مکانیسم این تأثیر نیز است. یکی از افرادی که به صورت مدون در باب این مکانیسم سخن گفته، فیلسوف مطرح آلمانی، کارل مارکس است. بحث نسبت تکنولوژی با تاریخ و جامعه و فرهنگ در اندیشه مارکس، از طریق نسبت زیربنا (منابع انرژی، نیروی کار و تکنولوژی به عنوان منابع تولید و همچنین روابط تولید و رو بنا روابط حقوقی، دینی و سیاسی مطرح می شود. با این همه، این نسبت پیچیده تر از آن است که بتوان مارکس را یک دترمینیست تکنولوژیک دانست. اینکه آیا مارکس یک دترمینیست تکنولوژیک است یا نه، مقال و رساله جداگانه ای را می طلبد. به همین جهت، از این عنوان می گذریم و به بحث های دیگری می پردازیم که ذیل عنوان دترمینیسم تکنولوژیک رواج دارند. بحث های متأخر در این زمینه-به خصوص مضامینی که در سده ی بیستم رواج یافتند-بسیار از رویکردهای مارکس متأثر هستند.
برای آغاز بحث شاید تقسیم دترمینیسم تکنولوژیک سخت و نرم به کار ما آید. تقسیم دترمینیسم به دترمینیسم نرم و دترمینیسم سخت، برای نخستین بار از سوی ویلیام جیمز، برای ایجاد نوعی سازگاری اراده آزاد و دترمینیسم ابراز شد. جیمز بر این باور بود که دترمینیسم سخت، با اراده آزاد قابل جمع نیست و می توان به سازگاری میان دترمینیسم نرم و اراده آزاد اندیشید. اگر بخواهیم تفاوت این دو نوع دترمینیسم را با توجه به دترمینیسم (برای بحث مبسوط در این زمینه نظر کنید به داسک 2006)
مارکس در ابتدای مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی، میان زیربنا و روبنا تمایز قایل می شود. البته زیربنا اقتصاد به وسیع ترین معنای آن است که دو مؤلفه دارد: نیروهای تولید و روابط تولید، نیروهای تولید، شامل منابع انرژی، نیروی کار و تکنولوژی هستند و روابط تولید در جامعه فئودال، رابطه کدخدا و کشاورز در جامعه صنعتی، رابطه کارگر و کارفرما است. روبنا هم شامل روابط حقوقی، سیاسی، دینی و فکری است. بسیار بحث کرده اند که نسبت زیربنا و روبنا در اندیشه های مارکس چیست و آیا منظور از این نسبت آن است که زیربنا علت روبناست یا چیزی دیگر مدنظر است. در پاره ای از آثار مارکس، نکته هایی به چشم می خورند. گویی مؤلفه ای از روبنا تعین-بخش مؤلفه ای از زیربناست.(به طور مثال بنگرید به کاپلان، 2004).
و اغلب دترمینیسم تکنولوژیک را به مارکس نسبت می دهند. او کسی است که در کتاب فقر فلسفه تصریح می کند که آسیاب دستی به شما جامعه ای واجد ارباب می دهد و ماشین بخار جامعه ای واجد سرمایه دار صنعت. با این همه، مارکس یک دترمینیست نیست. مدعای او صرفاً این است که نسبتی دوسویه میان پیشرفت تاریخی و پیشرفت تکنولوژیک برقرار است.
محور اصلی ماتریالیسم تاریخی این است که انسانیت خود را از اره کارش تحقق می بخشد. سطوح مختلف تاریخی با حالات و نسبت های مختلف تولیدی تطابق دارند. بدین جهت، نسبت تکنولوژی و جامعه، نسبتی دوسویه است. به صورت دقیق تر، می توان گفت که به نظر مارکس، تکنولوژی صرفاً اقتصاد اجتماعی را از خود متأثر می کند و نه کلیت زندگی ما را.
تکنولوژی توضیح دهیم می توانیم بگوییم که دترمینیسم تکنولوژی سخن وضعیت انسانی را به تمامی ناشی از فرآیندها و سازوکارهای تکنولوژیک می داند در حالی که دترمینیسم تکنولوژیک نرم، تکنولوژی را به عنوان یکی از عوامل انسان ساز و تاریخ ساز مدنظر قرار می دهد. به تعبیر هیلبرونر، تکنولوژی تعیّن بخش بر تاریخ دارد، ولی این نقش و اثر چنان فربه نیست که قادر باشد رشته پیشرفت تکنولوژیک و تحولات اجتماعی پیش بینی شود.(12)
عده ای معتقدند نگاه مارکس به تکنیک و تکنولوژی و خطی قلمداد کردن پیشرفت علم و همچنین تعریف تکنولوژی، به عنوان علم کاربردی، مهمترین دلایل رشد تز دترمنیسم تکنولوژیک در ابتدای سده بیستم هستند.(13) در این بستر، البته عوامل فرهنگی چندان در نظر گرفته نمی شوند. با این همه، نمی توان رخدادهای مهم سده بیستم، به خصوص دو جنگ جهانی مهیب و خانمان سوز را در رواج تز دترمینیسم تکنولوژیک، نادیده گرفت.
شاهد ما این است که بسیاری از رویکردهای دترمینیستی در این زمینه، نگاه ویران شهرانه(14) را هم دارا هستند. در این میان، در چند دهه اخیر، مفهومی به نام انقلاب اطلاعاتی، جای مفاهیم انقلاب صنعتی و انقلاب تکنولوژیک را گرفته است. در این منظومه، بر اطلاعات پیش از انرژی، به عنوان مؤلفه ای که در دترمینیسم تکنولوژیک را به وجود می آورد، گذاشته می شود.
اگر افرادی چون هایدگر، ایلول، مارکوزه، هابرماس، بورگمن، هیلبرونر، هانس یوهانس و وینر، به عنوان افرادی یاد می شود که از منظرهای گوناگون تر دترمینیسم ul1578 تکنولوژی را بسط داده اند، در عرصه اطلاعات، افراد سطحی تر و البته اثرگذارتر، چون مک لوهان و پستمن، این آموزه را با تکیه بر مفهومی چون رسانه ها، به عنوان یکی از مظاهر تکنولوژی، طرح کرده اند. با این همه شاید همه این افراد در یک نکته اشتراک داشته باشند. آنها وضعیت ایدئالی را به تصویر می کشند که انسان از آن به دور افتاده و آن گاه در آرزو و حسرت دیدن به این حالت ایدئال است.
متفکران مکتب فرانکفورت و اندیشمندان پست مدرن هم درباره آثار تکنولوژی بر انسان و جهان و زبان وی سخن ها گفته اند. عموم این سخنان به گونه ای رویکرد دترمینیستی به تکنولوژی ختم می شوند. برای نمونه، پاره ای از متکفران پست مدرن، چون بودریار رسانه های ارتباطی را جای گزین نیروهای تولید مارکسی می کنند و از این رسانه ها به عنوان عناصر تعیّن بخش فرهنگ و جامعه یاد می کنند. رویکرد دترمینیستی به تکنولوژی، به تدریج با بدیل هایی همراه شد. این بدیل ها بر مطالعاتی موردی دست می گذاشتند که نشان می دادند آموزه دترمینیسم تکنولوژیک، آن چنان هم که به نظر می رسد، عاری از خطا نیست. در پاره ای از موارد، جامعه در برابر چندین مسیر جداگانه با محور تکنولوژی های مختلف قرار داشته که یکی را به جهت اولویت های فردی، جمعی یا فرهنگی انتخاب کرده است. معروف ترین بدیل برای دترمینیسم تکنولوژی، در ادبیات فلسفه تکنولوژی ساختارگرایی اجتماعی تکنولوژی است. مدعای این گروه آن است که افراد بسیاری در گسترش تکنولوژی نقش دارند و هرگروه، مسیری خاص را برای تکنولوژی رقم می زنند. آنها همچنین از این نکته سخن می گویند که مصرف کنندگان و علایق آنها، نقشی مؤثر در طراحی های تکنولوژیک بازی می کنند. به این وضع در ادامه این مقال باز خواهیم گشت.

1 .2.تقریر نظریه های مختلف دترمینیسم تکنولوژیک

اگر بخواهیم مسئله فقدان سازگاری دترمینیسم با اراده آزاد را در شکل کلاسیکش صورت بندی کنیم، بدین شکل درمی آید:
الف. اعمال پدیده ها هستند؛
ب. هر پدیده ای علتی دارد؛
پ. اگر پدیده ای معلل باشد، به صورت علّی تعیّن یافته است؛
ت. اگر پدیده ای عملی باشد که به صورت علّی تعیّن یافته است، عامل آن عمل نمی توانسته به گونه ای دیگر از آن گونه که رفتار کرده، رفتار کند.
در تقریر کلاسیک، ناسازگارگرایان معتقدند که نمی توان هم به درستی دترمینیسم حکم داد و از سوی دیگر، آزادی انسان را تأیید کرد، پس این دو با هم سازگاری ندارند. در این میان، پاره ای از ناسازگارگرایان u1578 تصریح می کنند که جهان به صورت دترمینیستی سامان یافته و ما آزادی نداریم و پاره ای دیگر تصریح می کنند که ما آزادیم. پس دترمینیسم باید غلط باشد. یعنی گروه اول گزاره (الف) را رد می کنند و گروه دوم می توانند گزاره های (ب) یا (پ) یا (ت) را رد کنند. هر دو نوع این ناسازگارگرایی موجودند. نوع اول، به ناسازگارگرایی حاد معروف است و نوع دوم، به آزادگرایی.
آزادگرایان معتقدند دترمینیسم در پاره ای موارد-به صورت خاص در مورد اعمال انسانی-صادق نیست. بنابراین، از شمولیت و عمومیت می افتد. به تعبیر دیگر، اعمال ما هم دلیل دارند و هم علت. این در حالی است که دترمینیسم معتقد است همه جهان-از جمله رفتار آدمی-صرفاً علت دارند و نه خاستگاهی دیگر، ولی سازگارگرایان، عموماً با رد گزاره) ث (شناخته می شوند. آنها تأکید می کنند اینکه دترمینیسم درست است، به معنای رد اراده آزاد نیست. به تعبیر دیگر، دترمینیسم خطری برای اراده آزاد به شمار نمی آید.
اگر بخواهیم این تقریر را با محور بحث تکنولوژی و دترمینیسم تکنولوژیک پیش ببریم، به نخستین تقریر از تقریرهایی می رسیم که در این زمینه وجود دارند، این تقریر را تقریر (1) نام می نهیم. بر طبق این تقریر به این نتیجه می رسیم:
الف)جامعه و فرهنگ پدیده هستند؛
ب)هر پدیده ای علتی دارد؛
پ)اگر پدیده ای معلل باشد به صورت علّی تعیّن یافته است؛
ت)علت جامعه و فرهنگ، تکنولوژی است؛
ث) اگر پدیده ای فرهنگ و جامعه ای باشد که به صورت علّی به وسیله تکنولوژی تعیّن یافته است، این فرهنگ و جامعه نمی تواند سرنوشتی به جز سرنوشت محتومی که تکنولوژی برای آن جامعه رقم می زند، داشته باشد.
این تقریر یعنی تقریر(1) را می توان گونه ای دترمینیسم تکنولویک سخت نام نهاد. با پیروی از بحث های مفهومی در مورد دترمینیسم، در معنای کلی آن در اینجا هم می توان سه عبارت الف، ب و پ را به چالش کشید.
البته پاره ای از ناسازگارگرایان معتقدند ما اراده آزاد نداریم، خواه دترمینیسم درست باشد یا نادرست. همان طور که عده ای دیگر تصریح می کنند، دترمینیسم درست نیست. خواه ما آزاد باشیم یا نباشیم.
بسیاری که پا بدین وادی گذاشته اند، این کار را صورت داده اند. اجازه بدهید بر دو عبارت ت و ث، جولان دهیم، یعنی این دو عبارت:
ت)علت جامعه و فرهنگ، تکنولوژی است و ت اگر پدیده ای فرهنگ و جامعه ای باشد که به صورت علّی به وسیله تکنولوژی تعیّن یافته است، این فرهنگ و جامعه نمی تواند سرنوشتی به جز سرنوشت محتومی که تکنولوژی بر آن جامعه u1585 رقم می زند، داشته باشد. «ت»، باید بر علت تامه بودن تکنولوژی توجه داشته باشد. این تقریر نمی تواند منکر علل و عوامل دیگری باشد که بر جامعه و فرهنگ اثرگذارند. آنچه این عبارت می گوید، آن است که علت اصلی و تامه برای تعیّن بخشی جامعه و فرهنگ، البته تکنولوژی است و دیگر عوامل شرایط اولیه را برای این علت اساسی فراهم می کنند. «ث» نیز آینده فرهنگ و جامعه را ناشی از این علت اساسی می داند. گویی این عبارت تصریح دارد که اگر ما بخواهیم بدانیم آینده یک جامعه و فرهنگ چیست، باید بدانیم مسیر تکنولوژی چگونه است. البته اینجا جایی است که این تقریر از تقریری دیگر جدا می شود. تقریری که ما آن را تقریر(2) نام می نهیم.
اگر بخواهیم تقریر(2) را که بسط دترمینیسم تکنولوژیک نرم است، بسط دهیم، می توانیم بگوییم که:
الف)جامعه و فرهنگ پدیده هستند؛
ب)هر پدیده ای علت دارد؛
پ) اگر پدیده ای معلل باشد به صورت علّی تعیّن یافته است؛
ت)علت تامه جامعه و فرهنگ، تکنولوژی است؛
ث)اگر پدیده ای فرهنگ و جامعه ای باشد که به صورت علّی به وسیله عوامل مختلف تعیّن یافته است، این فرهنگ و جامعه نمی تواند سرنوشتی به جز سرنوشت محتومی که تکنولوژی برای آن جامعه رقم می زند، داشته باشد، ولی علل دیگر-جدا از شرایط اولیه-هم در تعیّن بخشی جامعه و فرهنگ نقش و دخالت دارند. بدین جهت، ما نمی توانیم آینده جامعه را صرفاً بر اساس آینده ی تکنولوژی پیش بینی کنیم.
واضح است که میان تقریر(1) و تقریر(2)، شباهت هایی موجودند. به تعبیر دیگر، هر دوی این تقریرها از گونه ای دترمینیسم تکنولوژیک حمایت می کنند. ولی تقریر(1) را می توان دترمینیسم حاد یا سخت و تقریر(2) را دترمینیسم نرم نام نهاد. این تمایز، کاملاً مبتنی بر تمایزی که در سنت بحث دترمینیسم وجود دارد، ابراز شده است.
با این همه، تقریرهایی که فیلسوفان تکنولوژی با محور آموزه دترمینیسم تکنولوژی ابراز می کنند، کمتر فلسفی صرف هستند و با کثیری از مدعیات فرهنگی، جامعه شناختی و روان شناختی همراه اند. یکی از این تقریرها که ما آن را تقریر(3) نام می نهیم، می تواند چنین صورت بندی شود:
الف)تکنولوژی محصول مدرنیته است؛
ب)مدرنیته متکی بر عقل مدرن است؛
پ)عقل مدرن پدیده ای واحد است؛
ت)تکنولوژی بر عقل مدرن متکی می شود و به جهت واحد بودن عقل مدرن، خود امری واحد تلقی می شود، بنابراین اجتناب ناپذیر است. این معنای دترمینیسم تکنولوژیک است.
تک تک این عبارت ها نیازمند تعیین قیدها و شرایطی است. برای نمونه، u1583 در عبارت (الف) باید مشخص کنیم که گونه ای تکنولوژی خاص، محصول دنیای مدرن و مدرنیته است. چون بالاخره ما در جهان پیشامدرن هم با انواع و اقسام تکنولوژی ها روبرو بوده ایم که سرشت آن ها با مبنای تکنولوژی جدید متفاوت است و بالاخره نام تکنولوژی را اخذ می کنند. درباره عبارت های دیگر هم می توانیم تدقیقاتی مشابه را رو کنیم اما تقریر(3) می تواند یکی از مهم ترین تقریرهایی باشد که دترمینیست های تکنولوژیک با آن شناخته می شوند.

2.دین

گاهی دین را به متون اصلی دین، معارف متکی بر این متون و فرهنگ دینداران در تاریخ شان تقسیم می کنند.
در پاره ای اوقات هم دین به اعتقادات دینی، اخلاق دینی و شرایع دینی تقسیم می شود. همچنین دین به جوهر دین و صدف دین هم تقسیم شده است. تقسیم دین به معرفت دینی و تجربه دینی هم سابقه طولانی ای در تاریخ دارد که شاید عارفان از جمله اولین افرادی بوده اند که دست به این تقسیم بندی زده اند و دین را به شریعت، طریقت و حقیقت تقسیم کرده اند. آندره فینبرگ، در مقاله معروفی به نام «از ذات گرایی تا ساختارگرایی» که در کتاب فلسفه تکنولوژی در چهارراه ها (1996) آمده است، آرای هایدگر و هابرماس را مبتنی بر دترمینیسم تکنولوژیک می داند. در این باره، البته حرف و حدیث بسیار است، ولی تقریری که در بالا آمده، از آرای فینبرگ استفاده شده است.
این تقسیم بندی از آن استاد مصطفی ملکیان است که در آثار مختلف خود بدان اشاره می کند.
هم تقسیم کرده اند. در هر بحث، متناسب با منظور و مقصودی که داریم، یکی از این تقسیم بندی ها به کار ما می آید. روشنفکران دینی، بسیار بر تقسیم دین به جوهر و عرض یا جوهر و صدف دست می گذارند. سرانجام قصد اصلی یک روشنفکر آن است که دین را با مدرنیته سازگار کند و به همین جهت این تقسیم بندی، بیش و پیش از تقسیم بندی های دیگر به کار وی می آید. نزد سنت گرایان، تقسیم دین به شریعت و طریقت حقیقت بسیار مشاهده می شود.
آنها از گونه ای حکمت خالده سخن به میان می آورند که حقایق مختلف ادیان شریعت و طریقت و حقیقت) رویه های مختلف آن هستند. این وجوه، تنها مظاهر مختلف حقیقیتی واحد هستند که این حقیقت ازلی و ابدی است. بنابراین، تقسیم دین به شریعت و طریقت و حقیقت به کار آنها می آید. تقسیم دین به متون دینی، تفسیرها بر متون دینی و فرهنگ دین داران در طول تاریخ هم عام ترین تعریفی است که می توان از دین صورت داد و تقریباً همه جنبه های دین را دربرمی گیرد. هرچند مانند هر تعریف کلی دیگری، بسیاری از ریزه کاری ها را در خود نهان می کند. این در حالی است که تقسیم دین به اعتقادات دینی، اخلاق دینی و شریعت دینی بیشتر یک تقسیم معرفتی است و به رویه های مختلف معرفتی دین می پردازد. ما در این مقال، تقسیم دین به متون دینی، تفسیرهایی که بر آن نوشته می شوند و فرهنگ دین داران در طول تاریخ را به جهت کلیت آن-و نه دقیق اش که شاید کمتر از تقسیم های دیگر دقیق باشد-برمی گزینیم. هرچند معتقدیم می توان مبتنی بر تقسیم های دیگر هم تحلیل های جالبی را به پیش برد.
با این همه، در یک نکته تردیدی نیست و آن اینکه پس از حمله های سهمگینی که از سوی مدرنیته به سوی دین در قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم وارد شدند، دین هم اکنون به عنوان یک نیرو و منبع فرهنگی جدی و قوی در جهان ما حضور دارد. در این میان، نسبت سنجی های زیادی میان دین و سیاست، دین و اخلاق، دین و مدرنیته، دین و تکنولوژی، دین و جامعه، دین و روان، دین و سعادت و ... صورت می گیرند که همه نشان از آن دارند که نمی توان تحولی را در فرهنگ و معرفت بدون توجه به اهمیت و جایگاه مهم دین رقم زد. در این منظومه است که نسبت دین و رسانه هم مطرح می شود. در این زمینه، می توان چندین محور را برجسته کرد:

2 .1.تأثیر رسانه بر دین

تقسیم دین به حقیقت و طریقت و شریعت نیز بسیار از سوی دکتر حسین نصر مورد توجه قرار می گیرد، ولی همان طور که گفتیم این تقسیم بندی ریشه در ادبیات غنی و طولانی عارفان و اهل تصوف دارد.
در فلسفه دین به وضوح و به وفور از این تقسیم ها سخن به میان می آیند.(15) بدون تردید یکی از مهم ترین بحث ها درباره نسبت دین و رسانه در منظومه فعلی پژوهشی، تأثیر رسانه ها بر، (شئون و شقوق مختلف تفکر، فرهنگ و باور دینی است. دیدیم که دین از یک منظور متون اصلی دین (1.دین معارف متکی بر متون اصلی دین)(2.دین و فرهنگ دینی)(3.دین تقسیم می شود.) در این چشم انداز می توان پرسید که رسانه چه تأثیری بر تفسیرهای از متون اصلی (2.دین و فرهنگ دینی) می تواند داشته باشد؟ این پرسش ذیل «گفتمان تأثیر رسانه ای» جای می گیرد که گفتمان مسلط در مطالعات مربوط به رسانه هاست. این گفتمان بیشترین همّ و غمّ خود را به این موضوع اختصاص می دهد که از تأثیر رسانه ها بر حوزه ها و گستره های مختلف پرسش کند. با توجه به گستردگی که مفهوم فرهنگ دینی دارد و شاید بقیه وجوه دین را هم شامل می شود بسیاری از این بحث ها ذیل عنوان «فرهنگ دینی و رسانه» مطرح می شوند. در اینجا هنگامی که از رسانه سخن به میان می آید اگر منظور خودمان را به ابزار رسانه مقید و محدود کنیم، می توانیم تحولاتی را مدنظر بگیریم که در سده های هجدهم و نوزدهم رخ می دهند و این تحولات باعث می شوند رسانه ها از کبوتران نامه بر و پرچم های دستی، به تلگراف و تلفن و ماشین چاپ تغییر کنند. این تحولات، همه وجوه زندگی ما از جمله فرهنگ دینی را از خود متأثر کردند.

2 .2.نگاه دین به رسانه

معنای دیگری که می توان از نسبت دین و رسانه برداشت کرد، این است که ببینیم دین چه نگاهی به رسانه دارد. در این مقام، سه گونه می توان بحث را به پیش برد. گاهی می توان بررسی کرد که موضع دین (1، متون دینی اصیل دینی خاص و پیامبر آن دین) در مورد رسانه ها چه بوده است. برای نمونه، شیوه استفاده حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از منبر، به عنوان یک ابزار رسانه ای و نگاه ایشان در این باب مورد توجه قرار گیرد. گاهی هم مراد آن است که بررسی شود که دین (2.متون و علومی که بر این متن مقدس متکی هستند،) چه برداشت و تلقی ای از رسانه دارد و در گام سوم، بررسی نگاه دین داران در طول تاریخ با این رسانه است. هنگامی هم که از مواجهه دینداران با رسانه سخن می گوییم مواضع آنها در رد و قبول و سنجش آن رسانه ها مدنظر است، وگرنه نوع استفاده ای که دینداران از این رسانه ها برای ترویج و تبلیغ معارف دینی صورت می داده اند، نیازمند بحثی مستقل است که در ذیل بدان می پردازیم.

2 .3.دین داران با رسانه چه می کنند؟

گفتمان تأثیر در باب نسبت دین و رسانه که بر تأثیر رسانه ها بر دین تأکید می کند، باعث شده که شیوه ی مواجهه دین داران با رسانه و نوعی که از آنها استفاده می کنند، کمتر مورد توجه قرار می گیرد. اینکه انواع و اقسام رسانه ها چگونه مورد استفاده دینداران قرار می گیرند؟ دینداران چه تصویری از رسانه دارند؟ چه نقش تبلیغی یا اطلاع رسانی برای آن قائل هستند وعاقبت آنکه اعتقادات دینی شان تا چه اندازه و چگونه کارکرد مسلط رسانه ها را تغییر می دهند؟ اینها پرسش هایی هستند که مسیری دیگر را در پژوهش هایی که نسبت دین و رسانه را محور بحث خود قرار داده اند، به وجود آورده اند. به تعبیر دیگر، در بستر این گفتمان خود تفکر دینی باعث می شود که ما رسانه را به گونه ای متفاوت، فهم و تفسیر کنیم. از این لحاظ، نمی توان ماهیتی ثابت برای رسانه در نظر گرفت. رسانه خواه ابزار باشد یا چیزی فراتر از آن، در این بستر جوهری ثابت را دارا نیست. پاره ای از پژوهش هایی که در این بستر صورت گرفتند، تأکید کردند که آنچه یک رسانه را که پیامی دینی را منتقل و قدرتمند می کند، بیش و پیش از آن که خود رسانه باشد، پیام دینی و مقدسی است که در دین نهفته است. این پیام دینی ابزاری نیرومند برای گسترش یافته است، ولی این ابزار نیرومند بدون تأکید بر پیام دینی قابل توصیف نیست. این گفتمان رسانه را واسطه ای میان افراد و دین (فرهنگ) به شمار می آورد. در واقع، یکی از واسطه ها افراد را قادر می سازد تا خودشان را در زمان و مکان فرهنگی و اجتماعی قرار دهند. زبان، ایدئولوژی، تاریخ و اسطوره چنین نقشی را ایفا می کنند. ایده واسطه، هنگامی که برای رسانه های جمعی به کار می رود نقشی را برای رسانه در زندگی و آگاهی جمعی و فرهنگی پیشنهاد می کند که هم بسته با زندگی اجتماعی و فرهنگی است و از آن جدا نیست. رسانه در این بستر، بخشی از آگاهی ماهوی و اجتماعی می شود و صرفاً امری که بر آگاهی اثر می گذارد قلمداد نمی شود. این نگاه به رسانه، با نقشی که ساختارگرایان برای رسانه درنظر می گیرند، پیوندی نزدیک برقرار می کند.

2. 4. دین، معنا و رسانه

تحولات بسیاری که دین در جهان ما و مدرنیته به خود دیده، سبب شده است سنجش آن چه به صورت ذاتی دینی و معنوی نامیده می شود، سخت شود. در این گستره، پرسش از معانی ای که افراد، دینی و معنوی می پندارند و نقشی که رسانه ها در بازتولید و بازتعریف این معانی دارند و همچنین شیوه هایی که مخاطبان رسانه ها با این معانی روبه رو می شوند، اهمیت زیادی می یابند. در این باب، عده ای معتقدند معنای دینی را باید زیرمجموعه ای از یک معنای وسیع تر با عنوان معنای فرهنگی به شمار آورد و گروهی دیگر بر استقلال نسبی چیزی که معنای دینی می نامیم تأکید می کنند. این گروه معتقدند که حتی در جوامع سکولار دین نقشی بی بدیل و اساسی دارد و جهتی اثرگذار یافته است. بنابراین، اگر دین را جزوی از یک فرهنگ کلی هم قلمداد کنیم، آن را باید یکی از مهم ترین وجوه فرهنگ بدانیم.
هر دوی این رویکردها در یک نکته اشتراک دارند و آن اینکه مهم ترین پرسش مدرنیته، پرسش از خود و هویت است. فرهنگ غرب همیشه با این خود مشکل داشته است و به همین جهت است که این فرهنگ را به عنوان فرهنگی که فرهنگ بحران است و بحران هویت همه جا و همیشه با آن همراه است، توصیف کرده اند. نظریه های مدرنیته متأخر، تأکید می کنند که شرایط زندگی اجتماعی معاصر بر افراد مجموعه ای از مسئولیت ها را تحمیل می کنند که در گذشته وجود نداشته اند، در حالی که زمانی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی u1608 و همچنین نظم های دیگر می توانستند بر ارائه ایدئال های موجه و الزام آور، ارزش ها و منابع زندگی وابسته باشند. امروزه این نظم ها به دلایلی و از جمله دلایلی که ریشه در ظهور عصر رسانه دارند، شکسته شده اند. این امر افراد را به صورت روزافزونی با ابزارهای خود تنها می گذارد تا آنها خودشان روش هایی معنادار و کارکردی برای معناسازی و هویت سازی به وجود آورند. در این گستره، دین هم نقشی اساسی در هویت سازی که در بستر زمانه رسانه محور ما صورت می گیرد بر عهده دارد. در این گستره هویت هم از جنس تصویر است و بعدی رسانه محور را دارا است. همه معانی از جمله معنای دینی باید در این فرآیند تصویرسازی مشارکت کنند. بدین گونه است که کارکرد و نقش معنا در پیوند دادن میان دین و رسانه که با یک واسطه به نام هویت یا خود مشخص می شود، برجسته می گردد. البته در این منظومه، دین از بین نمی رود، بلکه تغییر ماهیت می دهد. دین به عنوان امری در نظر گرفته می شود که در تجربه و عمل به عنوان یک امر اجتماعی قلمداد می گردد. به تعبیر دیگر، در اینجا همیشه و همه جا سخن از دین؛ یعنی فرهنگ دینی است و نه دین آن گونه که وجود داشته یا سرشت و ماهیت دین.
در این منظومه است که می توان از نسبت دین و دترمینیسم رسانه و تکنولوژی هم یادکرد، یعنی پرسید رسانه در یک نظام معرفتی که قائل به دترمینیسم رسانه ای است، چه جایگاهی می تواند داشته باشد.
این چهار نوع نسبت میان دین و رسانه تقسیم بندی مؤلف این مقاله است. با این همه، در آثار بسیاری که در مورد این نسبت نگاشته شده اند، می توان نمونه هایی را مشابه آن چه در اینجا آمده، یافت. برای نمونه، در آثار پستمن و مک لوهان، می توان نظریه تأثیر را که به دترمینیسم رسانه ای پهلو می زند، به سادگی یافت.(16)

3. دین و دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه؛ نگاهی یکسویه

آن چه گفتیم، سخن گفتن درباره ی نسبت رسانه با دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای را آسان تر می کند. طبیعی و بدیهی است، در فضایی که قایل به گونه ای دترمینیسم تکنولوژیک است، نه نگاه دین به رسانه مورد توجه قرار می گیرد و نه تأثیر دین بر رسانه. نه نسبت دین و معنا و رسانه مورد توجه است و نه شیوه استفاده دین داران از رسانه. سخن در اینجا از گونه ای رویکرد است که از تأثیر رسانه بر همه وجوه و شئون زندگی از جمله دین سخن به میان می آورد. با این همه، باید در نظر داشت که آن چه قایلان به دترمینیسم رسانه در این بخش بدان توجه دارند، u1578 تأثیر رسانه بر فرهنگ دینی است. به نظر این افراد، این تأثیر الزامات معرفتی و اخلاقی خاصی به وجود آورده است. در این منظومه، رابطه ای یک سویه میان فرهنگ دینی و رسانه در نظر گرفته می شود که در آن فرهنگ دینی بیشتر گیرنده است تا دهنده و بیشتر منفعل است تا فعال.
می توان در اینجا نیز دو رویکرد سخت و نرم دترمینیسم را برجسته و با توجه به این تقسیم جایگاه دین را در دترمینیسم رسانه ای و تکنولوژیک نرم برجسته تر ارزیابی کرد. با این همه، در هر دو رویکرد یادشده، نقش اصلی و اساسی برعهده رسانه و تکنولوژی است. این تکنولوژی است که نقشی تعیّن بخش برای همه شئون زندگی فردی و اجتماعی انسان برعهده دارد و طبیعی است که فرهنگ و زندگی دینی نیز از این دایره بیرون نمی افتد.
بررسی نسبت های چندگانه میان دین و دترمینیسم رسانه ای، نیازمند بحث های مستقل و مبسوط دیگری است، ولی تا همین جا می توان فهمید که این نگاه تک سویه نمی تواند وجوه مختلف تعامل دین و رسانه را مورد توجه قرار دهد.
یکی از مهم ترین ضعف های این رویکرد آن است که نمی توان جایگاه فربه فرهنگ دینی در فرهنگ و نقشی که این فرهنگ در برجسته کردن همه مؤلفه ها از جمله رسانه و تکنولوژی برعهده دارد، در نظر بگیرد.
می توان گفت که رویکرد دترمینیسم رسانه ای نگاهی آرمان شهرانه یا ویران شهرانه نسبت به رسانه و تکنولوژی است که خواهان مشخص کردن سرراست و سریع نسبت رسانه و فرهنگ است. دیدگاه آرمان شهرانه، جامعه تکنولوژیک را غایت آرزوها و آمال بشر می داند که در آن همه روابط انسانی به بهترین وجه سامان می یابند. دین نیز در این نظام معرفتی با توجه به تأثیری که از رسانه و تکنولوژی می گیرد، سامان می یابد. این سامان یافتن نیز مانند بقیه سامان یافتن ها، مطلوب ارزیابی می شود. علم و تکنولوژی که رسانه محصول آن قلمداد می شود، به دنبال ترقی و پیشرفت انسان هستند و این ترقی با آموزه دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای، فراچنگ می آید. دیدگاه ویران شهرانه هم تفاوت هایی با دیدگاه آرمان شهرانه دارد، ولی هر دو در قایل شدن به دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای با یکدیگر مشترک هستند. بر اساس دیدگاه ویران شهرانه ما به تکنولوژی و رسانه، به سر حد انحطاط بشری ره می سپاریم و در این میان، دین هم به عنوان معلول این شرایط وضعیتی در خور نخواهد داشت. دین بر طبق این دیدگاه حوزه ای اثرپذیر است که از نتایج تکنولوژی و رسانه اثر می پذیرد. این اثرپذیری هم به جهت ماهیت شرّ تکنولوژی و رسانه، u1605 منفی است، یعنی تکنولوژی با خود همه وجوه بشریت را به قهقرای نیستی می کشد و دین را هم با خود ساقط می کند. می بینیم که دو دیدگاه آرمان شهرانه و ویران شهرانه به تکنولوژی چون هر دو به دترمینیسم تکنولوژیک قائل هستند وضعیت مشابهی را برای دین قائل اند و آن وضعیت این است که دین بیش و پیش از آنکه اثرگذار باشد اثرپذیر است و بیش از آنکه هویت بدهد، هویت می پذیرد. در همه این منظرها، نقش دین به عنوان یکی از مؤلفه های مهم فرهنگی هم پرجلوه و برجسته نیست، ولی مسئله پیچیده تر و چند شاخه تر از آن است که با یک رابطه علّی-معلولی ساده، تکلیف آن را مشخص کنیم. به نظر ما، یکی از مکاتب مهم در فلسفه تکنولوژی و فلسفه رسانه که به ساختارگرایی اجتماعی معروف است، توانسته است این نسبت را بهتر از رویکرد دترمینیسم رسانه ای و تکنولوژی، مشخص و برجسته کند. سخن پایانی این مقاله نگاهی است به شاخص های این رویکرد در نسبت انسان با رسانه و تکنولوژی.

4. دین و دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه؛ رویکردی متفاوت

در این بخش سعی خواهم کرد، از بدیلی برای دترمینیسم رسانه و تکنولوژی سخن بگویم که هم اکنون به جد علیه رویکرد مسلط دترمینیستی مطرح است و آن دیدگاه ساختارگرایی اجتماعی است.
ساختارگرایان تأکید می کنند که تکنولوژی جز با تحلیل تک تک مراحل ساخت ابزارهای تکنولوژی و تعاملی که با گروه ها و طبقات اجتماعی دارد، قابل فهم نیست. به نظر ساختارگرایان، همان گونه که در علم باید از گونه ای جامعه شناسی و روان شناسی علم سخن گفت در اینجا هم باید توقعات و انتظارات جامعه را در سامان نوعی خاص از تکنولوژی مدنظر قرار داد. این توقعات و چشم اندازهای ابداع کنندگان و کاربران تکنولوژی است که در کم (17) و کیف تکنولوژی نقش ایفا می کند. بدین گونه بود که پای جامعه شناسی و روان شناسی و مطالعات علم و تکنولوژی و هم چنین سیاست گذاری های مختلف به گستره فلسفه تکنولوژی باز شد. فلسفه تکنولوژی از این چشم انداز به بستری شبیه شد که کثیری از علوم و معارف در آن فرصت بروز و نمود پیدا کردند. بگذریم از اینکه پاره ای از انتقادها به رویکرد ساختارگرایانه به تکنولوژی وارد بودند. قاولان به این دیدگاه، عموماً به شیوه اختراع و رشد تکنولوژی نگاه می کردند و کمتر از تأثیراتی که این تکنولوژی بر افراد و جوامع می گفتند، سخن می راندند. افزون بر این، ساختارگرایان هم چنان که در مطالعات علم از گونه های نسبی گرایی معرفتی حمایت می کردند، دراین گستره نیز جانبداری آنها از نوعی نسبی گرایی بود. آنها در علم معیار درستی و نادرستی گزاره های علمی را نه مطابقت با خارج و دیگر معیارهای صدق که میزان مقبولیت اجتماعی آن نظریه ها می دانستند. در عرصه تکنولوژی هم آنها از همین سیاق پیروی می کردند. به نظر آن ها، معیاری برای سنجش کارآمدی یا ناکارآمدی جز مقبولیت و توجه گروه های اجتماعی موجود نیست. معمولاً این دو نقد را بر ساختارگرایان متقدم روا داشته اند و همین نکته سبب شده پاره ای از طرف داران این نوع ساختارگرایی که پس از اسلاف خود به کار فکری-فلسفی مشغول بودند، سعی در کم رنگ کردن این دو نقیصه کنند. در این راستا، معمولاً آنها در راستای رفع نقص اول سخن رانده اند و نقص دوم به جهت آنکه با ماهیت کار ساختارگرایی پیوند دارد، هم چنان بر سر جای خود باقی است.
با وجود این انتقادها، این رویکرد را می توان منسجم تر و بنیادین از مکتبی که قائل به دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای است، درنظر گرفت. مهم ترین نقطه قوت این رویکرد، آن است که فراتر از یک رابطه تک سویه علّی و معلولی می رود و از تأثیر شاخص های فرهنگی، از جمله دین بر رسانه و تکنولوژی سخن به میان می آورد.
دین با توجه به این مکتب، بدیل برای دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه، البته مجال و فرصت ظهور بسیاری خواهد داشت. در این منظومه، نه تنها دین مقهور کنش ها و قواعد رسانه های تکنولوژیک نیست که از طریق فرهنگ دینی پذیرش و جذب مبانی و دستاوردهای رسانه ای و تکنولوژیک را نیز از خود بسیار متأثر می کند. در اینجا هر پدیده ای از جمله تکنولوژی و رسانه که بخواهد در جامعه ای جذب شود، در ابتدا باید از سوی فرهنگ اجتماعی. این انتقادی است که آیدی بدان مغالطه طراح نام نهاده است.وی در آثار زیادی از جمله آیدی (1984) بدین مغالطه اشاره کرده است.
وینر هم نقد معروفی به این رویکرد و مکتب دارد که در اینجا می توان آن را یافت. (شارف و داسک 2003).
برای نمونه، آثار فینبرگ آموزه های این مکتب را بسط می دهند. برای مطالعه بیشتر می توان به مرجع مربوط به وی مراجعه کرد.
آثار بیکر، هاوگس و پینج هم در این زمینه مرجع هستند، مورد توجه قرار گیرد. بگذریم از اینکه در سطح ساختن مؤلفه های تکنولوژیک هم این فرهنگ نقشی مهم و بی بدیل برعهده دارد. بررسی دقیق و همه جانبه رویکرد ساختارگرایی اجتماعی، خود به مقال مبسوط مستقلی نیازمند است، ولی تا همین جا می توان دید که برخلاف آن چه برخی از طرف داران تز دترمینیسم تکنولوژیک و رسانه ای می پندارند، رقیبی جدی و فربه برای این تز وجود دارد.
فهرست منابع :
الف)فارسی
1. پستمن، نیل، زندگی در عیش، مردن در خوشی، سیدصادق طباطبایی، انتشارات اطلاعات، 1384.
2. رشیدیان، عبدالکریم، هوسرل در متن آثارش، تهران، نی 1384.
3. شکرخواه، یونس، واژه نامه ارتباطات، تهران، انتشارات صدا و سیما.
4. کاجی، حسین،‌ «تحلیل مفهومی نسبت دین و رسانه»، ماهنامه روزنامه نگار، شماره 64، 1386.
5. کاجی، حسین، «تعجب عالمانه، تحیر عابدانه»، دنیای سخن، شماره 83، 1377.
6. هایدگر و دیگران، فلسفه تکنولوژی، ترجمه: شاپور اعتماد، نشر مرکز.
7. هایدگر، مارتین، هستی و زمان، ترجمه: سیاوش جمادی، تهران، ققنوس.
ب)منابع لاتین
1. Albrechtslund, Anders,"Interview with Don Ihde",Stony Brook 9th of May 2003"2004.
2. in: www.filosofi.net, januar 2004,15 sider
3. Bijker,Wiebe E.Thomas p.Hughes and Trevor Pinch. The Social Construction of.
4. Technological Systems: New Direction in the Sociology and History of Technology.
5. MIT,1989.
6. Borgmann, Albert, Technology and the Character of Contemporary Life. Chicago.
7. IL: University of Chicago Press.1984
8. Dreyfus, Hubert and Mark Wrathall. A Companion to phenomenology and
9. Existentialism. Blackwell Publishing. 2006.
10. Durbin,Paul T.Philosophy of Technology: In Search of Discourse Synthesis 2006.
11. Techné: Research in Philosophy and Technology. Volume 10.
12. Dusek Val,2006. Philosophy of Technology: An Introduction Blackwell publishing,p:95.
13. Ellul,Jacques. The Technological Society. New york,NY: knopf. French original.
14. Feenberg, Andrew. Questioning Technology. London UK: Routledge & Kegan.
15. Paul.1999.
16. Heidegger,Martin. Being and Time, Translated by John Macquarrie,Edward
17. Robinson,Blackwell Publishing 1962.
18. Heidegger,Martin. The Question Concerning Technology and Other Essays. New
19. york, NY: Harper & Row. 1977.
20. Husserl, Edmund. 1970. Logical Investigations. Routledge & k.paul.
21. ___. cartesiann Meditations: An Introduction to Phnomenology. kluwer.
22. Academic Publishers.1995.
23. Ihde,Don.consequences of phenomenology. SUNY press. 1986.
24. Ihde,Don. Experimental pehnomenology. SUNY Press 19,1986.
25. Ihde, Don,Technolgoy and the Lifeworld: From Garden to Earth, Indiana.
26. University press. 1990.
27. Ihde,Don. Instrumental Realism: The Interface Between Philosophy of Science and
28. Philosophy of Technology. Indiana University Press. 1995.
29. Ihde, Don. 1995. Expanding Hermenutics: Visualism in Scienc. Northwestern.
30. University Press.
31. Kaplan, David M.Readings in the Philosophy of Technology p:2,
32. Rowman & Littlefield. 2004.
33. Kuhn,Thomas S.The Structure of Scientific Revolutions. Chicago,IL: University of chicago Press,1962.
34. Latour,Bruno. We Haver Never Been Modern. Cambridge,MA: Harvard University Press. 1993.
35. Mitcham,Carl. Thinking through Technology: The Path between Engineering and
36. Philosophy. University of Chicago Press. 1994.
37. Merleau-Ponty, Maurice. Phenomenology of Perception. Colin Smith(translator).
38. Routledge. 2002.
39. Mumford, Lewis.. The Myth of the Machine, 2 vols. New york,NY:
40. Harcourt Brace Jovanovich. 1967,1970.
41. Selinger, Evan (ed). Postphenomenology: A Critical Companion to Ihde, State University of New york Press.2006.
42. Selinger,Evan, Srikanth Mallavarapu, Jari Joergensen, Robb Eason, Nikos Plevris, and Jeremy W.Hubbell..." Interview with Don Ihde"2000
43. Scharff,Robert C,Val Dusek. Philosophy of Technology: The Technological 2003.
44. Condition: An Anthology. Blackwell Publishing.
45. Winner. Langdon. Autonomous Technology: Technology-Out-of-Control in 1977.
46. Political Thought. Cambridge, MA:MIT Press 20.
47. _____,The Whale and the Reactor: A Search for Limits in and Age of High.
48. Technology. Chicago,1986.

پی‌نوشت‌ها:

1. مدرس دانشکده صدا و سیما.
2. Social constructivism.
3. technological determinism.
4. media determinism.
5. hard determinism.
6. soft determinism.
7. Social constructivism.
8. physical determinism.
9. psychological determinism.
10. theological determinism.
11. autonomus technology.
12. کاپلان، 2004، ص 2.
13. داسک، 2006، ص 95.
14. Dystopian approach
15. نک: حسین کاشب «تعجب عالمانه، تحیر عابدانه»، دنیای سخن، ش 83.
16. حسین کاجی، «تحلیل مفهومی نسبت دین و رسانه»، ماهنامه روزنامه نگار، ش 6.
17. برای دیدن بحثی در مورد رویکردهای ویرانشهرانه و آرمانشهرانه نسبت به تکنولوژی و رسانه نگاه کنید به مقدمه کتاب آیدی (1990).

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1390)، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی «دین و رسانه» «رسانه دینی، دین رسانه ای»، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی