ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است *** حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او *** عکس خود دید گمان برد که مشکین خالی است
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش *** گرچه در شیوه گریه هر مژه اش قتّالی است
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر *** وه که در کار غریبان عجبت اِهمالی است
بعد از اینم نبود شایبه در جوهر فرد *** که دهان تو درین نکته خوش استدلالی است
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد *** نیت خیر مگردان که مبارک فالی است
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد *** حافظ خسته که از ناله تنش چون نالی است
تفسیر عرفانی

1. معشوق من که صورتی زیبا چون ماه دارد، هفته ای است که از پیشم رفته و گویی به اندازه ی یک سال است که او را ندیده ایم و تو چه می دانی که درد دوری و فراق تا چه اندازه سخت و غیر قابل تحمل است!
2. چهره اش لطیف و چنان روشن است که عکس هر چیزی را مثل آینه در خود نشان می دهد؛ مردمک چشم من -که نقطه ی سیاهی است -عکس خود را در آینه ی صورت او دید و پنداشت که صورتش خال سیاهی دارد.
3. لب او مثل شکر شیرین است و چنان لطیف که چون کودکی شیرخوار، گویی لبش از شیر مادر مرطوب است، اما با این همه جوانی و لطف، مژه هایش و نگاهش مثل تیر بر دل عاشق می نشیند؛ نگاهش عاشق کش است.
4. ای معشوق! همه ی مردم شهر تو را مهربان و بزرگوار می دانند، اما به من که غریب این دیارم، محبتی نمی کنی و در کار این عاشق غریب، سهل انگار و بی توجهی.
5. از این پس، هیچ شک و شبهه ای در مسأله ی جوهر فرد (جزء بسیار کوچک از یک عنصر که دیگر قابل تقسیم نباشد)ندارم؛ زیرا دهان کوچک و زیبای تو -که دیدنش برای ما ممکن نیست -دلیل بسیار خوبی برای اثبات آن است.
6. ای یار! به ما مژده دادند که به دیدار ما خواهی آمد؛ چه نیت خوب و مبارکی است؛ پس بر همان قصد و نیت باش و آن را تغییر مده.
7. حافظ دردمند و آزرده که از ناله ی فراوان، تنش همچون نی ضعیف و سست شده، چگونه بار غم هجران تو را به دوشت بکشد؟

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی