عیدانه و عشقانه

 

.....عیدانه و عشقانه.....

 

از: شادی سرمست
منبع:راسخون



 

«شیرینی شب عید»
- خوب حسینقلی خان، عیدت مبارک. اما پارسال خونه تون پُر از موش بود، ولی امسال انگار خبری از موشها نیست، چه کارشون کردی؟
- هیچی آمیز ممد حسن، از همین شیرینی های شب عید که روی میزه و شما چند تاش را نوش جان کردی، یک کیلو گذاشتم در مسیرشون. خوشبختانه خوردند و مُردند!...

«تعهد عیدانه»
- در ایام نوروز باستانی به تعدادی فامیل و دوست فداکار که اهلِ حرف حساب باشند و برای عید دیدنی به خانه ی ما نیایند، نیازمندیم! البته در مقابل تعهد می دهیم که ما به جای یک نوبت عید دیدنی، چند نوبت برای عرض تبریک خدمتشان برسیم! ... مطمئن باشید.

«شنگولم»
شبِ عید است و بسی مسرورم *** از غم و غصه به کلی دورم
سرخوش و زنده دل و شنگولم *** می، ننوشیده و لیکن لولم

«مسافرت»
حسینقلی خان: خب آمیز ممد حسن، از سفر چه آوردی؟
ممدحسن: تشریف!

«شغل دوم»
از گرانیِ تخم مرغ کسی *** شکوه ی دل به پیش مرغی بُرد
مرغ پرسید از او شغلت چیست؟ *** پاسخش داد کارمندی خُرد
گفت: شغل دوم گَرَت نبود *** تخمِ ما را نمی توانی خورد!...

«فروش چکش»
... از همین حالا به فکر برنامه های ایام عید تله وزیون[!] باشید. تعدادی چکش فرد اعلاء جهت پرتاب به طرف صفحه ی تله وزیون آماده ی فروش است! ...
تذکر ناسیونالیستی: سعی کنید هنگام پخش برنامه های به اصطلاح طنز مرکز اصفهان نباشد!

«پیغام تلفنی برای مهمانان نوروزی»
از آوای دل انگیز تو مستم *** نبودم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم داد پاسخ *** فلک گر فرصتی دادی به دستم!

«اتوبوس دو طبقه»
مسافر: آقای راننده این اتوبوس کجا می ره؟
راننده: خیابان چهارباغ.
مسافر: ببخشید پس طبقه ی دومش کجا می ره؟
راننده: سر قبر پدرت می ره!
مسافر: اوه.. چه جالب! یعنی شرکت واحد تا اون دنیا هم خط کشیده؟!

«بوی گلهای بهار»
- حسینقلی خان، اگه تمام گلهای خوش بوی بهاری را به پات بریزم، بازم کمه!... می دونی چرا؟... چون پاهات خیلی بو می ده!...

«میوه عیدانه»
شب عید است و از میوه خبر نیست *** حضور این گرانی بی اثر نیست
لباس پاره دارم، کفشِ کهنه *** جز اینم از حقوق مختصر نیست

«جا قحطی»
روز سیزده به در هالویی در مزرعه ای که مردم به سر می بردند، برای آوردن آب به طرف چاهِ آبی رفت. ناگهان صدایی از ته چاه شنید که فریاد می کرد: «کمک کنید»، «کمک کنید»...
آقای هالو سکه ای از جیب بیرون آورده، داخل چاه انداخت و گفت: «آخه آدم نادان، مگه جا قحطی بود که رفته ای تَه چاه گدایی می کنی؟!»

«لُنگ»
امیر تیمور برای نظافتِ شب عید به یک حمام عمومی رفت. از دلاک پرسید: «ببینم آقای دلاک تو فکر می کنی ارزش من، چقدر است؟»
دلاک گفت: ده سکه قربان.
تیمور ناراحت شد و گفت: مرد ناحسابی ده سکه فقط لنگی است که من بسته ام! دلاک گفت: قربان، من هم با لنگ حساب کردم!

«در اتوبوس»
مسافر: آقای راننده از ایستگاه قبلی رد شدیم؟
راننده: نه خیر آقا، ایستگاهِ قبلی، دو ایستگاه بعد از ایستگاه بعدیه!...

«پادشاهی»
دلم تنگه برای مرغ و ماهی *** خصوصاً گوشت تازه، تا بخواهی
من از مالِ جهان چیزی ندارم*** خوشا دزدی که آرَد پادشاهی

«عرق»
حسینقلی خان برای گردش ایام عید به یک شهر گرم جنوب سفر کرد. هنگام بازگشت به اصفهان، ممد حسن از او پرسید: خب در جنوب چه می کردی؟
حسینقلی خان گفت: «عرق!...»

«شوهرِ اول»
مردی افتاده بود بر قبری *** با دلی از مصیبت آکنده
گریه می کرد و دائماً می گفت *** رفتی و رفت از لبم خنده
یک نفر گفت: کیست صاحب قبر *** کاین چنین بهرِ توست ارزنده؟
اشکِ خود پاک کرد و گفت او بود *** شوهرِ اولِ زن بنده!

«درس زبان انگلیسی»
معلم: حسن بگو ببینم «شتر» به انگلیسی چی می شه؟
حسن: آقا اجازه!... چیز به این بزرگی که تو مغز جا نمی گیره!
معلم: بسیار خوب بگو ببینم «مورچه» به انگلیسی چی می شه؟
حسن : او ... وه... شما که خیلی کوچیکش کردی. یه چیز مناسب بپرس.
معلم: باشه. بگو ببینم «گوسفند» به انگلیسی چی می شه؟
حسن: آقا اجازه!... گوسفند را نمی دونم، ولی بُز یه اسم خیلی قشنگی داره!!!

«گنج قارون»
بنازم من به اعجازت گرانی *** مرا پیوسته، بالا می کشانی
گذشته ثروتم از گنج قارون *** دعایت می کنم تا زنده مانی

«اختتامیه»
«...دنباله ی برنامه ی «عیدانه و عشقانه» تا چند لحظه ی دیگر! ... اوه ببخشید، تا سال آینده! ... البته با اجازه ی حضرت عزرائیل! ...
عیدتان مبارک... سرتان سبز... نوروزتان پیروز... و ایام به کام...




 

 

نسخه چاپی