تعصّب، مانع فهم صحیح روایات
 تعصّب، مانع فهم صحیح روایات

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 


یکی دیگر از آفات و موانع فهم حدیث، تعصب راوی یا حدیث پژوه است. تعصب یعنی انسان به چیزی یا فکری به دلیل وابستگی به آن پایبند باشد و از ایده و سخنی بی منطق، فقط به دلیل ارتباطش با آن دفاع کند، هر چند ادله و براهینی، دلالت بر بطلان عقیده اش داشته باشد.
هنگامی که انسان به امری عادت کرد و تعصب ورزید، در نظرش جلوه خواهد داشت، هر چند بدترین امور باشد، و هرگاه نسبت به چیزی عداوت ورزید، به تدریج در نظرش بد می شود، هر چند زیباترین و محبوبترین امور باشد. تعصب پرده ای است از خودخواهی و جهل که بر روی افکار و درک و عقل انسان قرار می گیرد و مانع قضاوت صحیح می شود. (1)

الف. مفهوم تعصب

«تعصب» از ماده ی «عصب» در اصل به معنای رشته هایی است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند می دهد. (2) از این رو هر گونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده اند. معمولاً این لفظ در مفهوم مذموم به کار می رود؛ یعنی حمایت و دفاع از چیزی بدون دلیل، و نپذیرفتن حق و دلیل بنا بر تمایلات شخصی. (3) تعصب بیانگر هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی است (4) که انسان را به نوعی جمود بر اندیشه ای خاص وا می دارد و اجازه ی تفکر در عقیده ی مخالف را از او می گیرد. بنابراین شخص متعصب از شناخت حق محروم است، هر چند حقیقت در برابر او همانند خورشید در وسط روز باشد؛ چه اینکه نمی خواهد چیزی غیر از عقیده ی خود را بداند. بدین جهت است که غزالی تفکر در موضوع امامت را توصیه نمی کند و بر این باور است کسی که در این وادی وارد نشود و تفکر ننماید سالمتر و در امانتر است از کسی که در این مباحث وارد شود و به راه صواب و درست هم رفته باشد تا چه رسد که در اندیشه اش به خطا رود. (5) اصولاً انتقال سنتهای غلط از قومی به قوم دیگر در سایه ی شوم همین حمیت و تعصب جاهلیت صورت می گیرد، و پافشاری اقوام منحرف در برابر انبیا و رهبران الهی نیز غالباً از همین رهگذر است. (6)
دکتر تیجانی در این باره خطاب به اهل سنت می گوید: ای اهل و عشیره من! شما را به بحث و کوشش در رسیدن به حق و رها کردن تعصب دعوت می کنم. ما قربانیان بنی امیه و بنی عباسیم. ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی جمود و تحجر فکری هستیم، که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته اند. (7)

ب. انواع تعصب

تعصب دو گونه است: مذموم و ممدوح، گرچه غالباً در معنای مذموم آمده است. در ادب قرآنی، به طور کلی اگر وابستگی انسان به امور نادرست و غیر منطقی باشد، تعصب مذموم است که از آن با عنوان «تعصّب و حمیّت جاهلیت» یاد شده است، و اگر وابستگی آگاهانه به امور مثبت و سازنده باشد، تعصب مثبت و ممدوح است.
امیرمؤمنان علی علیه السلام به هر دو گونه ی آن در خطبه ی قاصعه که اساس آن بر کوبیدن کبر و غرور و تعصب است، اشاره می نماید: «فَأَطْفِئُوا ما کَمَنَ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ نِیرانِ العَصَبِیَّةِ وَأَحقْادِ الجاهِلِیَّةِ فَإِنَّما تِلْکَ الحَمِیَّةُ تَکُونُ فِی المُسْلِمِ مِنْ خَطَراتِ الشَّیْطانِ وَ نَخَواتِهِ وَنَزَغاتِهِ وَنَفَثاتِهِ؛ (8) شراره های تعصب و کینه های جاهلیت را که در قلب شما پنهان شده است، خاموش سازید که این تعصب ناروا در مسلمان از القائات و خودخواهیها و فساد و وسوسه های شیطان است».
نیز می فرماید: اگر قرار است تعصبی در کار باشد، تعصب خود را در اخلاق پسندیده، افعال نیکو و کارهای خوب که افراد با شخصیت و شجاع از خاندان های (برجسته) عرب داشتند، قرار دهید... تعصب شما در راه حفظ صفات با ارزش همچون حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد، اطاعت از نیکیها، سرپیچی از تکبر، جود و بخشش و خودداری از ستم باشد. (9)
امام سجاد علیه السلام در پاسخ به این پرسش که عصبیت چیست، هر دو گونه ی آن را چنین ترسیم می نماید:
«الْعَصَبِیَّةُ الَّتِی یَأْثَمُ عَلَیْها صاحِبُها أَنْ یَرَی الرَّجُلُ شِرارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَلَیْسَ مِنَ العَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَلَکِنَّ مِنَ العَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلْم؛ (10) تعصبی که دارنده ی آن مرتکب گناه می شود این است که انسان افراد بد طایفه ی خود را از نیکان طوایف دیگر بهتر بداند؛ تعصب آن نیست که انسان به طایفه ی خود علاقه و محبت داشته باشد، بلکه تعصب آن است که آنها را در ظلمشان [و دفاع از آنان] یاری دهد».

ج. تعصب در آیات و روایات

با نگاهی گذرا به تاریخ انبیا به خوبی می توان که تعصب نقش اصلی را در انحراف و گمراهی اقوام پیشین داشته است. قرآن مجید و روایات معصومان علیهم السلام شامل اشارات بسیار روشنی به این مسأله است. از باب نمونه به برخی اشاره می شود:
بت پرستان قوم نوح علیه السلام به قدری لجوج و متعصب بودند که حتی از شنیدن صدای این منادی توحید وحشت داشتند، (11) تعصب درهای معرفت و شناخت را از هر سو به روی صاحبانش می بندد. قرآن عامل اصلی انحراف قوم هود (12) و ابراهیم (13) و موسی (14) و پیامبر گرامی اسلام (15) را که آیین نیاکانشان را بر آنچه خدا نازل کرده مقدم می شمردند، جهالت و تعصب می داند.
انسان متعصب اگر سخنی برخلاف راه و رسم خویش بشنود، انگشت در گوش می گذارد و جامه بر سر می کشد و پا به فرار می نهد تا مبادا حقیقتی برخلاف آنچه با آن خو گرفته است، بر او روشن شود، آن چنان که قرآن درباره ی مشرکان عصر نوح علیه السلام بیان می کند: (وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارا)؛ (16) و هر زمان که از اینها دعوت کردم که به سوی تو آیند و گناهانشان را ببخشی، انگشتها بر گوش نهادند و جامه بر خود پیچیدند و در راه غلطشان اصرار ورزیدند و به شدت در برابر حق استکبار کردند».
بنابراین تا زمانی که به این حالت پایان داده نشود، راه وصول به حق برای انسان ممکن نیست. (17)
در جای دیگر سخن از حکمی کلی و برنامه ی عمومی همه ی اقوام گمراه است که در طول تاریخ، تعصب و لجاجت نقش اصلی را در ادامه ی کفر و توحید ستیزی ایفا می کرده است: «این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبری بیم دهنده نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما نیاکان خود را بر آیینی یافتیم و به آثار و روش آنها اقتدا می کنیم». (18)
این تعبیر نشان می دهد که همیشه یکی از مهمترین موانع در برابر ایمان به آیین پیامبران الهی، تعصب و تقلید کورکورانه ی ناشی از جهل بوده است.
احادیث درباره ی تعصّب و پیامدهای ناگوار آن فراوان است. نمونه هایی از نکوهش معصومان علیهم السلام نسبت به تعصبات عبارتند از: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ الله تَعالَی یَوْمَ القِیامَةِ مَعَ أَعْرابِ الجاهِلِیَّة؛ (19) کسی که در قلبش به اندازه دانه خردلی عصبیت باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می کند».
در حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خوانیم: «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصَّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الإِیمانِ مِنْ عُنُقِه؛ (20) هرکس تعصب بورزد، و یا آماج تعصب دیگران قرار گیرد، از سرسپردگی به ایمان خارج گشته است».

د. علل و عوامل تعصب

بدون شک انسان به هر عقیده، گروه، سرزمین، قبیله و نژادی تعلق داشته باشد، به آن عشق می ورزد، و چه بسا علاقه و عشق بیش از اندازه، زمینه ساز اصلی تعصب باشد. علل و عوامل تعصب به طور اجمال از این قرار است:
جهل و پایین بودن سطح فرهنگ، (21) علاقه شدید و دلباختگی به نیاکان یا افراد خاصی و آیین و رسوم آنها، (22) انزوای اجتماعی و فکری، از دست دادن مقام، (23) مقدم شمردن منافع کوتاه مدت مادی بر همه چیز، دشمنی با حق، آلوده بودن به انواع شهوات و بالأخره تکبر (24) و خودبرتربینی. (25)

ه‍. پیامدهای تعصب

آفت تعصب همچون سایر آفات آثار و پیامدهایی را در پی دارد که به برخی از اینها اشاره می شود: نپذیرفتن حق، (26) کفر و توحید ستیزی، درگیری میان اقوام مختلف، ندامت و پشیمانی، (27) اشاعه ی بدی در جامعه، تهمت زنی، تباهی و رسوایی نفس، (28) و بالأخره به خطا افتادن فساد و سستی رأی. (29)

و. درمان تعصب

بهترین راه مبارزه با این خوی و رهایی از آن، تلاش برای بالا بردن سطح فرهنگ، فکر و ایمان هر قوم و ملتی است تا در برابر حق تسلیم شوند و آن را با آغوش باز پذیرا گردند. قرآن مجید خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چنین می فرماید: (فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى‏ یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً)؛ (30) به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند، و کاملاً تسلیم باشند».
حدیث پژوه باید در بررسی آراء و اندیشه های دیگران راه انصاف را برگزیند و با هدف کشف حقیقت به مطالعه ی روایات بپردازد و از هرگونه تعصب و تمایلات و شخصی و نفسانی دوری گزیند و در برابر نتیجه ای که با قراین و شواهد به آن دست می یابد، تسلیم محض باشد؛ چه اینکه ارزش هر ایده و رأیی به استدلالی است که پشتوانه ی آن است نه تعصبات و گرایشها. روشن است که ریشه کنی امراضی چون تعصب، که مدتها در جسم و جان فرد مبتلا رشد کرده، آسان نیست، ولی ناممکن هم نیست.

ز. نمونه ای از تعصبات در فهم احادیث

اگر کسی از حدیثی مطلبی فهمید، ولی با تأمین بیشتر و شواهد و قراین، خلاف آن برایش ثابت شد، اصرار ورزیدن وی بر فهم نخست، تعصبی نادرست است؛ و گاه حدیث پژوه از ترس تغییر رأیش، حاضر نیست برداشتهای دیگران از روایت را مطالعه نماید و هرگاه حدیثی را با عقیده ی خود ناسازگار ببیند به تحریف، توجیه و تقطیع روایت روی می آورد. در ذیل به نمونه هایی از این گونه تصرفات که ناشی از تعصب است، می پردازیم.

اول. ترک سنت و مخالفت با روایات صحیح

در موارد زیادی اهل سنت با اذعان به اینکه سنت صحیح، عمل شیعه است و روایات صحیحی آن را تأیید می کند، از روی تعصب و مخالفت با شیعه، ترک سنت می نمایند و بلکه سنت را در ترک سنت شیعه می دانند. از باب نمونه به چند مورد اشاره می شود: (31)
الف. در روایات زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ذکر صلوات ناقص و بدون آل، نهی شده است. سیوطی در الدر المنثور بیش از 18 روایت آورده که در آنها به (آل محمد علیهم السلام) در صلوات تصریح شده است، ولی اهل سنت از روی عصبیت اموری در بیان و بنان خود از ذکر (آل محمد علیهم السلام) روی گردانده و در اغلب موارد به «صلی الله علیه و سلّم» اکتفا نموده اند.
در سنن ابی داوود و الدر المنثور از کعب بن عجره نقل شده است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتم: چگونگی سلام بر شما را می دانیم، اما صلوات بر شما چگونه باید باشد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود، بگو: «اَللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلَی إِبْراهِیمَ وَ بارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلَی إِبْراهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ». (32)
ابن حجر در صواعق چنین نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لا تُصَلُّوا علیَّ الصلاةَ البَتراء. فقالوا: و ما الصلاةُ البَتراء؟ قال تقولون: اَللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ، و تُمسِکُون، بل قُولوا: اَللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ هرگز بر من صلوات ناقص نفرستید. گفتند: صلوات ناقص چیست؟ فرمود: اینکه فقط بگویید: «اَللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ» و ادامه ندهید، بلکه بگویید: «اَللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». (33)
نویسنده ی جواهر ضمیمه کردن (آل محمد علیهم السلام) را همچون باور ضروری شیعه می داند. از این رو، برخی اهل سنت برای مخالفت با شیعه از صلوات گفتن با «آل محمد علیهم السلام» نهی نموده اند. وی در ادامه از این عصبیت باطل به خدا پناه می برد: «و بالجملة هو کالضروریِّ مِن مذهبِ الشیعة، ولذا حُکی عن بعضِ العامة أنه نَهی عن الصلاة علی الآلِ لما فیه مِن الاشعارِ بالرفض، و نَعُوذُ باللهِ مِن هذهِ العصبیةِ للباطلِ». (34)
ب. بعد از دفن میت مسطح کردن روی قبر سنت است و اهل سنت نیز با اقرار به این مطلب به رغم شیعه، به تسنیم قبر (به شکل پشت ماهی درست کردن) فتوا می دهند. غزالی گوید: «أن تسطیحَ القبورِ هو المشروعُ، لکن لما اتَّخَذه الرافضةُ شعاراً لهم، عَدَلنا عَنه الی التسنیمِ».
ج. عالمان اهل سنت پذیرفته اند که انگشتر در دست راست کردن مستحب است، ولی گویند چون رافضیها این را نشانه ی خود قرار داده اند، ما انگشتر را در دست چپ می کنیم. در تفسیر روح البیان آورده است: «فان ترکَ السنةِ سنةٌ إذا کانت شعاراً لاهل البدعة کالتختُّم بالیمین فانّه فی الأصلِ سنةٌ لکنَّه لما کانَ شعارَ اهلِ البدعة و الظلمة صارت السنةُ ان یُجعَلَ الخاتَمُ فی خنصر الید الیُسری فی زمانِنا». (35)

دوم. حذف و تقطیع نادرست

گاهی تعصب برخی محدثان اهل سنت را به حذف صدر یا ذیل یا وسط یا سند حدیث واداشته است، به ویژه در احادیثی که به گونه ای بیانگر فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام بوده و یا قدحی را برای یکی از خلفا در برداشته باشد. اینان با حذف آن مطلب، سعی در پوشاندن آن می نمایند، که این عمل از نظر علم حدیث تدلیس و خیانت در امانت شناخته می شود.
برای نشان دادن نمونه ای از این شیوه ی ناپسند در صحیح بخاری می توان به این موارد اشاره کرد:
الف. در روایتی شخصی از عمر بن خطاب می پرسد: اگر من جنب شدم و دسترسی به آب نداشتم (نسبت به نماز تکلیفم چیست)؟ عمر در پاسخ گفت: نماز نخوان.
عمار که در آن مجلس حضور داشت، نسبت به حکمی که عمر کرده بود، اعتراض کرد و گفت: مگر به یاد نداری که من و تو در جمع سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشتیم و هر دو برای رفع جنابت به آب نیازمند شده بودیم و آب نمی یافتیم و تو نماز نخواندی ولی من در خاک غلتیدم و نماز گزاردم و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: زدن دستها بر روی زمین و کشیدن آنها بر صورت و دو کف کفایت می کند.
همان گونه که پیداست حکم عمر به ترک نماز در حال جنابت خلاف ادله ی قطعی شرعی است و صدور چنین حکمی یا معلول ناآشنایی خلیفه به حکم شرع بوده و یا از روی غفلت چنین صادر شده است. در هر حال بخاری برای حفظ حیثیت خلیفه، در این حدیث تصرف کرده و پاسخ عمر را که گفته است «لاتصلِّ» از متن روایت حذف کرده است.
حدیث آن گونه که دیگر محدثان نقل کرده اند چنین است: در صحیح مسلم، سنن ابن ماجه و سنن نسائی آمده است: «حدثنی الحکم عن ذر عن سعید بن عبدالرحمن بن أبزی عن ابیه ان رجلاً اتی عمرَ فقال: انّی اجنبتُ فلم اجد ماءً. فقال: لاتُصَلِّ، فقال عمّار: أما تذکر یا امیرالمؤمنین اذ انا و أنت فی سریة فاجنبنا فلم نجد ماءً فامّا أنت فلم تصل و اما انا فتمعکتُ فی التراب وصلّیتُ. فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم انما یکفیکَ ان تضرب بیدیکَ الارضَ ثم تنفخ ثم تمسح بهما وجهَکَ و کفَّیک. فقال عمر: اتق الله یا عمار قال ان شئت لم احدّث به». (36) در این حدیث، کلمه «لاتصل» آمده است، ولی در صحیح بخاری حذف شده است. روایت در صحیح بخاری چنین آمده است: «قال حدثنا الحکم عن ذر عن سعید بن عبدالرحمن بن أبزی عن أبیه قال جاء رجل إلی عمر بن الخطاب فقال: إنی أجنبت فلم أصب الماء. فقال عمار بن یاسر لعمر بن الخطاب اما تذکر انا کنا فی سفر انا و أنت فاما أنت. فلم تصل و اما انا فتمعکت فصلیتُ فذکرت ذلکَ للنبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: إنما کان یکفیکَ هکذا فضرب النبی صلی الله علیه و آله و سلم بکفیه الأرض و نفخ فیهما ثم مسح بهما وجهه و کفَّیه». (37)
ب. نمونه ی دیگر از تصرف بخاری در متن احادیث، روایتی است که درباره ی با حد شراب خوار نقل شده است. متن این حدیث در صحیح بخاری (38) با متنی که در صحیح مسلم (39) نقل شده متفاوت است؛ زیرا در صحیح بخاری عبارتی که دلالت بر مشورت خواهی عمر از صحابه دارد، حذف گردیده است.
ج. حدیث «رجم مجنونة»؛ متن روایت در صحیح بخاری (40) با متن سنن ابی داوود و مسند احمد بن حنبل (41) و استیعاب ابن عبدالبر متفاوت است (42) و تفاوت چنان است که صحیح بخاری فاقد سند و بخش عمده ای از صدر حدیث است و اضافه بر آن، جمله ی آخر حدیث: «فکان عمر یقول لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر» حذف شده است. علت دستبرد بخاری این بوده است که امام علی علیه السلام در این روایت قضاوتی خلاف قضاوت عمر بن خطاب و عده ای از صحابه کرده است و قضاوت ایشان مطابق دستور خدا بوده است. (43)
ه‍. نمونه ی دیگر چنین است: فی کتاب الخوارزمی باسناده عن علی علیه السلام قال: «امرت بقتال ثلاثة: القاسطین و الناکثین و المارقین فأمّا القاسطون فأهل الشام، و أما الناکثون فذکرهم و أما المارقون فأهل النهروان یعنی الحروریة؛ (44) از حضرت علی علیه السلام نقل شده که مأمورم با سه گروه از مخالفان: قاسطان و ناکثان و مارقان نبرد کنم. قاسطان، مردم شام اند؛ و ناکثان را حضرت نامشان را ذکر کرد (ولی راوی به خاطر تعصب یا تقیه اسمشان را حذف نموده که مقصود همان عایشه، طلحه و زبیر هستند)؛ و مارقان، خوارج نهروانند که آنها را «حروریه» هم می گویند».
و. نمونه دیگری از حذف و یا نقل به معنای نادرست، تصرفات در حدیث «قلم و دوات» است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم پیش از رحلت درخواست فرمود، حاضر کنند. برای حفظ شخصیت عمر یا کلمه ی «عمر» حذف شده و یا جمله ی «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر» به «قَدْ غَلَبَهُ الوَجَعُ» (45) تغییر یافته است. (46)

سوم. پذیرش روایات مجعول یا انکار روایات صحیح

از جمله مواردی که نشان دهنده ی تعصب شدید بسیاری از عالمان اهل سنت است، پذیرش روایات منع تدوین حدیث از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، با اینکه هر محقق منصفی با اندک تأملی در قراین موجود درمی یابد که نگارش حدیث، در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و ایشان سفارش اکید بر ثبت و ضبط حدیث داشته اند. بنابراین راز اصلی نهفته در روایاتِ منع تدوین را در امر دیگری باید جست.
گاه تعصب باعث انکار روایت صحیح می شود؛ مانند روایت امّ سلمه از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «تَقْتُلُ عَمّاراً الفِئَةُ الباغِیَة؛ گروه ستمکاران، عمار را می کشند». این روایت را مسلم آورده است. (47) ابن عبدالبر آن را متواتر و از اصحّ احادیث می داند. در عین حال از احمد و ابن معین و ابن ابی خیثمه نقل شده که این حدیث صحیح نیست. احمد می گوید هیچ یک از 28 طریق این حدیث صحیح نیست. برخی علماء اهل سنت از این سخن بدون مدرک جواب داده اند: با وجود طرق صحیح و نقل ائمه ی حدیث همچون ابن عبدالبر، بخاری، مسلم، حُمیدی، ابوداوود، ترمذی، ذهبی، حاکم، ابن خزیمه و قرطبی و... و ادعای تواتر برخی و اجماع فقها، انکار آن مگر از روی تعصب نیست: «و المنعُ من الصحة بمجردِ العصبیةِ من غیرِ حجةٍ صنیعُ مَن لا علمَ له بل مَن لاعقلَ له و لا حیاءَ». (48)

چهارم. صحت احادیث صحیحین و نادرستی احادیث غیر موجود در آن دو

تعصب علماء اهل سنت بر صحت احادیث صحیحین، مانع از آن شده است که دقت لازم در ارزیابی و بررسی احادیث شیخین به کار گیرند. (49) حتی ابن جوزی برخی از احادیث را تنها به دلیل مخالفت با احادیث موجود در صحیحین، جعلی می شمارد. او حدیث «سدّ ابواب غیر باب علی علیه السلام» را به دلیل تقابل با حدیث «سدّ ابواب غیر باب ابی بکر» که در صحیحین آمده است، مردود شمرده است. (50) در حالی که با بررسی هر یک از این دو حدیث، اشتباه او در تعصب بر احادیث صحیحین بروز می کند. ابن حجر و دیگران با او مخالفت کرده اند و می گویند: این دو حدیث با همدیگر در تعارض نیستند؛ زیرا یکی «الا باب علی علیه السلام» را مطرح می کند و یکی «الا خوخة ابی بکر». (51) و یا می گویند: سدّ ابواب دو بار اتفاق افتاده: یک بار علی علیه السلام استثنا شده و دیگر بار ابوبکر. (52)
از سویی دیگر، تعصب و عناد شدید ابن جوزی با تفکر شیعی، دستش را در نقد منصفانه ی احادیث بسته است؛ نه به خود اجازه می دهد به کتب اصلی شیعه مراجعه کند، و عقاید غالیان را از باورهای شیعیان بازشناسد، و نه حاضر می شود حدیثی را که به شکلی، تأیید بر تفکرات شیعه است، بپذیرد؛ هر چند حدیث از جهت سلسله ی سند صحیح باشد و متن آن هم هماهنگ با قرآن، عقل، و روایات متواتر و اجماع. نگاهی به برخورد او با باب فضائل علی علیه السلام شاهد این مدعاست. (53) تعصب ابن جوزی چنان آشکار است که هم مسلکان وی هم با او به مخالفت برخاسته و او را به طرد احادیث، به صِرف توهّم و بدون دلیل کافی، متهم ساخته اند. (54)
در نمونه ای دیگر، فخر رازی در سند حدیث غدیر خدشه وارد می کند؛ چه آن را بخاری و مسلم در صحیحین نیاورده اند. همچنان که ابن تیمیه حدیث «ستفترق أمتی علی ثلاث و سبعین فرقة» و بدایونی هندی جمله ی «کرار غیر فرار» در حدیث «سأعطی الرایة غدا رجلا...» را به این دلیل که در صحیحین نیامده، مردود اعلام کرده اند. (55)

پنجم. وضع و جعل

گاه تعصب فرقه ای، قبیله ای، منطقه ای و زبانی منجر به وضع و جعل حدیث شده است. روایات متناقض در بیان فضائل و رذائل سران فرقه ها و مکاتب فقهی و کلامی و حتی غالب روایات مربوط به فضیلت یا منقصت مکانها، قبایل و نژادها (فارس، ترک و کرد) زاییده ی تعصبی نژادپرستانه است. (56)
نمونه ای از تعصبات قبیله ای، کینه و عداوت برخی قبایل نسبت به بنی هاشم بود که از ابتدای بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شکلهای مختلف بروز می کرد. با روی کار آمدن معاویه، اظهار کینه و عداوت نسبت به بنی هاشم، به خصوص علی بن ابی طالب علیه السلام، به اوج خود رسید که گاهی به صورت مقابله با دعوت توحیدی پیامبر و زمانی با سرپیچی از رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راجع به اهل بیت علیهم السلام نمود می یافت. همچنین، داستان سقیفه و کنار زدن خاندان رسالت از خلافت به گواهی عمر و گاهی هم لعن علی علیه السلام بر فراز منبرهای اموی، قتل و آزار شیعیان در شهرهای تحت نفوذ امویان و کتمان فضایل اهل بیت علیهم السلام، از نمونه های بارز این کینه ورزی و فضیلت سوزی است. (57)
نمونه هایی از مواردی که تعصبات قومی و قبیله ای موجب جعل حدیث گردیده، عبارت است از:
عن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «اترکوا الترکَ ما ترکوکم؛ (58) از تُرکها دوری کنید مادام که شما را ترک نموده اند».
گاه تعصبات زبانی موجب جعل حدیث شد، مانند:
عن أبی هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: «أبغضُ الکلام إلی الله الفارسیةُ، و کلامُ الشیاطینِ، الخوزیةُ، و کلامُ أهلِ النار، البخاریةُ و کلامُ أهلِ الجنةِ العربیةُ؛ (59) مبغوض ترین سخن نزد خدا فارسی، و سخن شیاطین، خوزی، و سخن اهل آتش، بخاری، و سخن اهل بهشت، عربی است.
در مواردی جعل حدیث در برتری یا مذمت شهرها بود؛ مانند: عن أبی هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: أربع مدائن من مدائن الجنة فی الدنیا: مکة و المدینة و بیت المقدس و دمشق؛ و أربع مدائن من مدائن النار فی الدنیا: القسطنطنیة و الطوانة و أنطاکیة المحترقة و صنعاء؛ (60) چهار شهر از شهرهای بهشت است در دنیا: مکه، مدینه، بیت المقدس و دمشق؛ و چهار شهر از شهرهای جهنم است: قسطنطنیه، طوانه، انطاکیه و صنعاء».

ششم. تأویل نادرست

برخی سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت علی علیه السلام را که فرمود: «أنتَ الخلیفةُ مِن بعدی»، چنین توجیه کرده اند که دلالت بر بعدیت بلافاصله ندارد. قاضی نورالله شوشتری می گوید: «حیث قالوا لایدل علی البعدیة بلافصلٍ، فإنّ هذا ایضاً خروجُ عن الظاهر بلاضرورةٍ سوی التعصّب لِأبی بکر». (61)
در پاره ای موارد، تعصب به توجیه و تأویل نادرست بعضی روایات و آیات منجر می شود. عایشه می گوید: علی بن ابی طالب پیش پدرم آمد و او در بستر بیماری ای بود که به همان از دنیا رفت. پدرم پیوسته به علی بن ابی طالب می نگریست و چشم از او برنمی داشت. وقتی علی علیه السلام خارج شد، گفتم: بابا می بینم نگاه به علی بن ابی طالب می کردی و چشم از او بر نمی داشتی! گفت: دخترم! اگر این کار را می کنم از آن روست که از پیامبر شنیدم می فرمود: «النَّظَرُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ عِبادَةٌ؛ نگاه به صورت علی بن ابی طالب عبادت است». (62)
علامه ی مجلسی رحمه الله در توضیح این حدیث آورده است: این خبر را عامه و خاصه نقل کرده اند، اما برخی متعصبان اهل سنت آن را تأویل نموده اند، هرچند برای منظور تأویل کننده سودی هم نداشته است. ابن اثیر در نهایه نقل کرده که بعضی گفته اند: معنای آن این است که هر وقت علی می آمد مردم می گفتند: لا اله الا الله چقدر این جوان بزرگوار است! لا اله الا الله چقدر این جوان دانا است! لا اله الا الله چقدر این جوان کریم است؛ یعنی چقدر با تقوی است! لا اله الا الله چقدر این جوان شجاع است! بنابراین از این جهت عبادت بود که دیدن علی علیه السلام موجب گفتن لا اله الا الله می شد. (63)
از علی علیه السلام در تفاسیر شیعه و سنی نقل است: در کتاب خدا آیه ای هست که هیچ کس نه پیش از من و نه بعد از من به آن عمل نکرده است و آن آیه نجوی (64) است. (65) فخر رازی در توجیه اینکه چرا بزرگان صحابه به این آیه عمل نکردند، بیانی دارد (66) که مصداق بارز عذر بدتر از گناه است. برخی گفته اند: «إن هذا التوجیهَ لیسَ له وجهٌ إِلّا التعصبَ و العنادَ». (67)
برخی حدیث پژوهان و مفسران اهل سنت آیه (إِنَّک لا تَهْدِی مَنْ أحْبَبْتَ...) (68) را از روی تعصب و دشمنی که با علی بن ابی طالب علیه السلام دارند، درباره ی پدرش حضرت ابوطالب علیه السلام دانسته اند با اینکه هیچ گونه ارتباطی با ابوطالب ندارد و آیات قبل از آن به خوبی دلالت می کند که درباره گروهی از مؤمنان اهل کتاب در برابر مشرکان مکه است. (69)

هفتم. تهمت زنی

نمونه ای از تهمتهایی که از روی تعصب نسبت به شیعه روا داشته اند، عبارت است از: نسبت تحریف قرآن، دشمنی شیعیان با جبرئیل (خانَ الأمین)، دشمنی شیعیان با مساجد، و... تاریخ شیعه از این گونه نسبتهای ناروا که سرچشمه ای جز تعصب ندارد، فراوان دیده است، و ما می دانیم عامل پیدایش قسمتی از این سوء تفاهمها دشمنانی بوده اند که به این گونه مسائل دامن می زدند و می کوشیدند که هرگز وحدتی میان صفوف مسلمانان برقرار نشود. (70)

پی نوشت ها :

1. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 15، ص 354.
2. «العصب: أطناب المفاصل الذی یلائم بینها». خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 1، ص 308؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 602؛ احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 413.
3. ابن اثیر، النهایه، ج 3، ص 246: «العَصبِیَّة و التَّعَصُّب: المحاماة و المدافعة».
4. محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج 1، ص 384. «و تعصب ای (شد العصابة و) تعصب (أتی بالعصبیة) محرکة و هو أن یدعو الرجل إلی نصرة عصبته و التألب معهم علی من یناویهم ظالمین کانوا أو مظلومین».
5. «النظر فی الإمامة لیس من المهمات، و لیس أیضاً من فن المعقولات (المنقولات فیها) بل من الفقهیات. ثم إنها مثار للتعصبات، و المعرض عن الخوض فیها أسلم من الخائض فیها و إن أصاب، فکیف إذا أخطأ؟!». ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 253.
6. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 22، صص 100 و 101.
7. محمد تیجانی، ثم اهتدیتُ، ص 204.
8. سید رضی، نهج البلاغه، ص 288، خطبه قاصعه.
9. همان، خطبه 192، نیز ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 166. نیز امام علی علیه السلام می فرماید: «إُنْ کُنْتُمْ لا مَحالَةَ مُتَعَصِّبِینَ فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَة الحَقِّ وَ إِغاثةِ المَلْهُوف». عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 69، ح 981، فی نصرة الحق. و «إِیّاکَ وَ مَذْمُومَ اللَّجاجِ فَإِنَّهُ یُثِیرُ الحُرُوب». همان، ص 464، ح 10657؛ محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، ص 2770.
10. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 308، باب العصبیه؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 70، ص 288، ب 133؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 373، ب 57.
11. نوح 71: 7.
12. اعراف 7: 70: (قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الْصَّادِقِینَ).
13. شعراء 26: 72 - 74: (قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آباءَنَا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ)؛ انبیاء / 52- 53.
14. یونس 10: 78: (قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ).
15. بقره 2: 170: (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ)؛ ر. ک: لقمان 31: 21؛ فتح 48: 26؛ شعراء 26: 198-199.
16. نوح 71: 7.
17. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 14، ص 260.
18. زخرف 43: 23: (وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى‏ أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى‏ آثَارِهِم مُقْتَدُونَ).
19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 380، باب العصبیة.
20. همان، ح 2.
21. بقره 2: 113؛ نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِیّاکَ و اللَّجاجَةَ فَإِنَّ أَوَّلَها جَهْلٌ وَ آخِرَها نَدامَةَ؛ از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است».
22. اعراف 7: 70؛ انبیاء 21: 52 و 53؛ شعراء 26: 72 تا 74؛ یونس 10: 78؛ بقره 2: 170.
23. یونس 10: 78.
24. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ی قاصعه، ص 288، خطبه 192؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 308، ح 6.
25. ناصر مکارم شیرازی و همکاران،‌ تفسیر نمونه، ج 11، ص 349.
26. شعراء 26: 198 و 199.
27. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم: «إِیّاکَ و اللَّجاجَةَ فَإِنَّ أَوَّلَها جَهْلٌ وَ آخِرَها نَدامَة؛ از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است». محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 74، ص 69.
28. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، ص 2770؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 1، ص 141.
29. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْی؛ لجاجت آراء انسان را سست، و او را به خطا می افکند». سید رضی، نهج البلاغه، ص 501؛ «اللَّجاجُ یُفْسِدُ الرَّأْی». محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، ص 2770؛ عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 65، ح 853.
30. نساء 4: 65؛ نیز ر. ک احزاب 33: 36.
31. برای این موارد ر. ک: احمد اردبیلی، زبدة البیان، تحقیق محمد باقر بهبودی، ص 87؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج 8، ص 464؛ علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم، ج 3، ص 206؛ محمد طاهر قمی شیرازی، کتاب الأربعین، تحقیق سید مهدی رجائی، ص 657؛ محمد علی قاضی طباطبایی، تحقیقی درباره ی روز اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 386.
32. ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج 1، ص 221؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج 5، ص 216؛ محمود آلوسی، روح المعانی، ج 11، ص 254؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 17، ص 19، ب 14؛ ج 27، ص 258، ب 15.
33. ابن حجر عسقلانی، الصواعق المهرقة، ص 144، به نقل از: ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 17، ص 420؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، صص 365 و 366.
34. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 10، ص 262.
35. اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج 4، ص 142؛ ص 85. برای موارد بیشتر ر. ک: علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج 3، ص 206: «و فی التذکرة قال الشافعی و احمد و الحکم: المسح علی الخفین أولی من الغسل لما فیه من مخالفة الشیعة، و قال عبدالله المغربی المالکی فی کتابه المعلم بفوائد مسلم: إن زیدا کبر خمسا علی جنازة قال: وَ کان رسول الله صلی الله علیه و آله یکبرها، و هذا المذهب الآن متروک لأنه صار علما علی القول بالرفض».
36. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 1، باب التیمم؛ محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 1، ب 91؛ احمد بن شعیب نسایی، سنن نسائی، ج 1، باب التیمم.
37. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 1، ص 87، کتاب تیمم، باب المتیمم هل ینفخ فیهما.
38. همان، ج 8، کتاب الحدود، باب الضرب بالجرید و النعال وَباب ما جاء فی ضرب شارب الخمر.
39. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 5، کتاب الحدود، حد الخمر.
40. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 8، کتاب المحاربین، باب لایرجم المجنون و المجنونة.
41. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 154.
42. ابن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق علی محمد بجاوی، ج 3، ص 1103.
43. محمد ابراهیم جناتی، ادوار فقه و کیفیت بیان آن، ص 85؛ مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج 2، ص 280.
44. احمد اردبیلی، زبدة البیان، ص 13: «أی ذکرهم علی علیه السلام، وَلم یذکره الراوی تعصبا أو تقیة، وَهم طلحة و الزبیر وَ عائشة ام المؤمنین مع أهل البصرة، وَلعل الراوی للحدیث کان من أهل البصرة الناکثین»؛ مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 2، ص 362.
45. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 16، ص 134، ب 6؛ ج 22، ص 474، ب 1؛ ج 30، ص 535: «ما ذَکَرَهُ الحُمَیْدِیُّ فِی الجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحینِ فی الحَدیثِ الرّابِعِ مِنَ المُتَّفَقِ عَلَیْهِ فی صِحَّتِهِ مِنْ مُسْنَدِ عَبْدِالله بْنِ عَبّاس قالَ لَمّا احْتُضَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ فِی بَیْتِهِ رِجالٌ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطّابِ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم هَلُمُّوَا أَکْتُبْ لَکُمْ کِتاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. فَقالَ عُمَرُبْنُ الخَطّابِ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قَدْ غَلَبَهُ الوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ القُرْآنُ، حَسْبُکُمْ کِتابُ رَبِّکُمْ».
46. محمد صادق نجمی، أضواء علی الصحیحین، ص 389؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 3، ص 1259، کتاب الوصیة باب 5: باب ترک الوصیة لمن لیس له شئ یوصی فیه، ح 22؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 7، ص 156، کتاب الطب باب قول المریض قوموا عنی.
47. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 8، ص 186.
48. محمد بن اسماعیل کحلانی، سبل السلام، تحقیق محمد عبدالعزیز خولی، ج 3، ص 258؛ نیز ر. ک: محمد طاهر قمی شیرازی، کتاب الأربعین، ص 62.
49. نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص 254؛ عبدالرحمن ابن جوزی، الموضوعات، ج 1، ص 29.
50. ابن جوزی، الموضوعات، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، ج 1، صص 365-366.
51. ابن حجر عسقلانی، القول المسدد، ص 17.
52. محمد عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 120.
53. ابن جوزی، الموضوعات، ج 1، ص 339.
54. ابن حجر عسقلانی، القول المسدد، ص 16.
55. حامد نقوی، خلاصة عبقات الأنوار، ج 1، ص 96.
56. قاسم بیضانی، مبانی نقد متن الحدیث، ص 45.
57. در مقابل این فضیلت سوزی، فضیلت سازی برای خلفا از روی تعصب، عرصه ی دیگری است برای روایات مجعول فراوان. ر. ک: حامد نقوی، خلاصة عبقات الأنوار، ج 1، ص 88.
58. علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 5، ص 304 و ج 7، ص 312؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 6، ص 449؛ ابن ابی عاصم ضحاک، الآحاد و المثانی، ج 5، ص 225؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج 2، ص 235؛ محمد طاهر بن علی هندی فتنی، تذکره الموضوعات، ص 114.
59. ابن جوزی، الموضوعات، ج 3، ص 71؛ محمد بن حبان، المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، ج 1، ص 129؛ محمد طاهر بن علی هندی فتنی، تذکرة الموضوعات، ص 113.
60. عبدالله بن عدی، الکامل، ج 7، ص 73؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 1، ص 220.
61. نورالله شوشتری، الصوارم المهرقه، ص 188.
62. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 26، ص 229.
63. همان؛ و ج 38، ص 195.
64. مجادله / 12. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَهً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
65. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 4؛ حسین بن حکم حبری کوفی، تفسیر الحبری، ص 102؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 28، ص 15.
66. «أقول علی تقدیر أن أفاضل الصحابة وجدوا الوقت وَما فعلوا ذلک، فهذا لایجر إلیهم طعنا، وَ ذلک الإقدام علی هذا العمل مما یضیق قلب الفقیر، فإنه لایقدر علی مثله فیضیق قلبه، وَ یوحش قلب الغنی فإنه لما لم یفعل الغنی ذلک وَفعله غیره صار ذلک الفعل سببا للطعن فیمن لم یفعل، فهذا الفعل لما کان سببا لحزن الفقراء وَوحشة الأغنیاء، لم یکن فی ترکه کبیر مضرة، لأن الذی یکون سببا للألفة أولی مما یکون سببا للوحشة». محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 29، ص 496.
67. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 29، ص 15.
68. قصص 28: 56.
69. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 35، ص 151.
70. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 21.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی