پاره ای از موانع فهم حدیث
 پاره ای از موانع فهم حدیث

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 

1. تتبع ناقص (عدم تشکیل خانواده ی حدیث)

یکی از آسیبهای جدّی فهم حدیث، نادیده انگاشتن قراین داخلی و خارجی (حدیثی و غیر حدیثی) است. از آن جا که معصومان علیهم السلام همه نور واحد و تمامی روایات آنها مجموعه ی واحد و مرتبطی را تشکیل می دهند، لازم است از وجود یا عدم قراین در سایر روایات که مربوط به موضوع مورد بحث است با خبر شویم و آن را در فهم روایت دخالت دهیم. چه بسا گاه حدیثی از یکی از معصومان علیهم السلام صادر شده و سپس در حدیث دیگر از همان معصوم یا معصوم دیگر، تفسیر شده است که باعث رفع ابهام و اختلاف می گردد. امام صادق علیه السلام می فرماید: ما اگر سخن بگوییم، موافق با قرآن و سنت سخن می گوییم. ما از خدا و رسولش نقل می کنیم و نمی گوییم فلان کس و فلانی گفت تا کلام ما متناقض شود. سخن آخر ما مانند سخن اول ماست و سخن اولین ما تصدیق کننده ی سخن آخرین ماست. (1)
با تشکیل خانواده ی حدیث و بررسی همه جانبه ی آن است که حدیث پژوه به قراین دست می یابد و حدیث خاص را در کنار عام و مقیّد را در کنار مطلق می نهد و.... بی توجهی به این امر سبب انتساب حکم یا عقیده ی نادرستی به معصومان علیهم السلام خواهد شد. اهمیت این نکته تا آنجاست که حضرت امیر علیه السلام در جای خود ننهادن حدیث و برداشت نادرست از آن را به منزله ی دروغ بستن به معصوم دانسته است: «یا أَیُّها النّاسُ! اتَّقُوا الله وَلاتُفْتُوا النّاسَ بِما لاتَعْلَمُونَ. إِنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم قالَ قَوْلاً آلَ مِنْهُ إِلَی غَیْرِهِ وَ قالَ قَوْلاً وُضِعَ عَلَی غَیْرِ مَوْضِعِهِ وَ کُذِبَ عَلَیْهِ...؛ (2) ای مردم از خدا بترسید و آنچه را نمی دانید فتوا ندهید. چه بسا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنی را فرموده در حالی که از آن به سخن دیگری عدول نموده است و نیز سخنی را گفته ولی آن در جای خودش (معنای مناسب آن) قرار نگرفته و بر ایشان دروغ بسته شده است».
بر این اساس هیچ داوری درباره ی روایتی شایسته نیست مگر آنکه پیش از آن، تمام روایاتی که در همان موضوع رسیده، گردآوری و بررسی شود؛ برای نمونه درباره ی پنیر روایاتی این چنین به ما رسیده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «عَشْرُ خِصالٍ تُورِثُ النِّسیانَ أَکْلُ الجُبُنِّ و...؛ (3) ده خصلت موجب فراموشی می گردند: خوردن پنیر و...». امام صادق علیه السلام می فرماید: «لَئِنْ کانَ الجُبُنُّ یَضُرُّ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلایَنْفَعُ...؛ (4) اگر پنیر برای هر چیزی مضر بوده و سودی ندارد...». نیز کسی درباره ی پنیر از حضرت علیه السلام می پرسد. امام علیه السلام می فرماید: «داءٌ لادَواءَ فِیهِ؛ (5) پنیر بیماری است و دارویی در آن نیست».
این گونه روایات می رساند که پنیر زیان آور است و انسان باید از خوردن آن اجتناب نماید اما در روایات دیگری به خوردن آن سفارش شده است. از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل است: «الْجُبُنُّ داءٌ فَإِذا اجْتَمَعا مَعاً صارا دَواء؛ (6) خوردن پنیر بیماری است و گردو دواست. پس اگر با هم باشند دواست».
امام صادق علیه السلام می فرماید: «الْجُبُنُّ ضارٌّ بِالْغَداةِ نافِعٌ بِالْعَشِیِّ؛ (7) پنیر در صبح مضر و در شب سودمند است».
در روایت دیگری است: «وَ کانَ صلی الله علیه و آله و سلم یَأْکُلُ القِثّاءَ بِالْمِلْحِ وَ یَأْکُلُ البِطِّیخَ بِالْجُبُنِّ؛ (8) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خیار را با نمک و خربزه را با پنیر می خوردند».
طبق این روایات، خوردن پنیر با گردو و خربزه و خوردن آن در هنگام شب، سفارش شده است. بنابراین به صرف دیدن روایات دسته ی اول نمی توان نظر اسلام را در این موضوع اعلام کرد، بلکه باید با جامع نگری و تشکیل خانواده ی حدیث به همه ی قراین موضوع دست یافت و آن گاه پس از فحص لازم و اطمینان از نبودن قرینه ی دیگر نظر داد.
بنابراین فایده ی مهمی که به وسیله ی بازیابی خانواده ی حدیث به دست می آید، عبارت است از روشن شدن مقصود اصلی معصوم علیه السلام، زیرا میان احادیث هم خانواده رابطه های متعددی مانند تخصیص، تقیید و تبیین برقرار است.
علامه مجلسی رحمه الله در ذیل روایات معراج با تأکید بر جسمانی بودن آن، باور به روحانی بودن آن را ناشی از ضعف تتبع در روایات یا فقدان تدین بر اثر فریقته شدن به نگرشهای فلاسفه دانسته است:
«و الآیاتُ مَعَ الاخبارِ تَدُلُّ عَلی عُرُوجِه صلی الله علیه و آله و سلم إلی بیتِ المقدسِ ثمّ منه إلی السمأ فی لَیلةٍ واحدةٍ بِجَسَدِه الشریفِ، و انکارُ ذلکَ أو تأویله بالمِعراجِ الرُوحانی أو بکونِه فی المَنام یُنشَأ إمّا مِن قلّة التتبُّعِ فی آثارِ الائمةِ الطاهرین أو مِن فقد التدیُّن و ضَعفِ الیقینِ أو الانخداعِ بتسویلاتِ المُتَفَلسِفِینَ، و الاخبارُ الواردةُ فی هذا المطلبِ لا اظُنُّ مثلَها وَرَدَ فی شیء فی اصولِ المذهبِ؛ (9) آیات قرآن و روایات دلالت دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در یک شب با جسم خود به بیت المقدس و سپس از آنجا به آسمان عروج کرد. انکار این معراج یا تأویل آن به معراج روحانی یا ادعای وقوع آن در خواب [و نه بیداری]، ناشی از قلت تتبع در روایات ائمه علیهم السلام یا فقدان تدین یا ضعف یقین یا فریب خوردن به سخنان فریب دهنده است؛ در حالی که روایات وارد در این زمینه به قدری زیاد است که گمان ندارم نظیر آن در سایر مبانی مذهب رسیده باشد». (10)

2. عدم توجه به قواعد زبان عربی

توجه به بافت حدیث و ساختار صرفی، نحوی و معنای لغوی تک تک کلمات آن لازم است. این موضوع از تأثیرگذارترین مراحل فهم حدیث است؛ زیرا بدون تعیین نوع هر یک از فعل و اسم و یا تشخیص فاعل از مفعول یا معنای استعمالی هر واژه، فهم حدیث شدنی نیست و لغزش در آن، فهم را با آسیبی جدّی مواجه خواهد نمود.
نکته ی قابل توجه برای شناخت معانی واژگان مراجعه ی صِرف به فرهنگهای لغتِ معتبر نیست، (11) بلکه در کنار آن یا مقدم بر آن، باید فرهنگ روایی را شناخت و از کاربردهای واژه در عصر صدور حدیث در قالب سخن معصوم علیه السلام و یا شواهد ادبی دیگر بار معنایی واژگان را دریافت. برخی بزرگان بیش از هر چیز، مراجعه به فرهنگ روایی را سفارش می کنند. سید ابن طاووس می گوید:
«ای فرزندم! ای محمد که امیدوارم خدای تعالی نور مقدّس خود را که به آن نیاز داری به تو بتابد، بدان که در این روزگار فرهنگهای لغت که در دست بسیاری از مدّعیان است معیار فهم قرآن مجید و سنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته است. اما این کار در نظر خردمندان خطاست؛ زیرا باید کلام خدای تعالی و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و یاران بزرگوار آن پیمبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم که در زبان عربی دارای طبع سلیم بوده اند و به فصاحت شهرت داشته اند، میزان و معیار معنا قرار گیرد و لغاتی که مخالف با مفاهیم آن گفته هاست اگر قابل تأویل باشد به تأویل باز گفته شود و الّا دور انداخته شود.
مطلبی که امروز رواج کلی دارد اما هیچ خردمندی آن را نمی پذیرد این است که سخنان یک بیابانگرد نادان یا شعر یک بادیه پیما را که هیچ ارزش ندارد، میزان و حجت سخن قرار می دهند.
شاید بیشتر کسانی که ادعای شنیدن این اشعار را از آن بیابان پیمایان دارند در قانون شرع گواهیشان پشیزی نیرزد، و آن سخنان به تواتر هم نقل نشده است تا ملاک صحت باشد. پس ای فرزند! تنها به کتاب و سنّت سخنان سخنواران و دانشمندان صالحِ گذشته که در هر کار جوشنِ استوارند، اعتماد کن». (12)
گاهی با اندک تغییر در الفاظ روایات و اعراب آنها، احکام الهی نیز تغییر می کنند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «إِذا رَوَیْتُمْ عَنّا فَأَعْرِبُوها لِأَنَّ الأحْکامَ تَتَغَیَّرُ بِتَغَیُّرِ الإِعْرابِ فِی الکَلامِ؛ (13) هرگاه از ما روایت کردید آن را درست و صحیح تلفظ کنید؛ زیرا احکام با تغییر اعراب کلام دگرگون می شود».
ابن فهد حلی در ادامه ی این حدیث چنین مثال زده است: آیا این گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی بینی که وقتی از آن حضرت درباره ی ذبح شتر ماده و گاو و گوسفندی که در شکم آنان (جنین) بود، سؤال شد که آیا ما جنین را بیندازیم و یا بخوریم؟ فرمود: «کُلُوهُ إِنْ شِئْتُمْ فَإِنَّ ذَکاةَ الجَنِینِ ذَکاةُ [ذَکاةَ] أُمِّهِ؛ (14) اگر خواستید، جنین را بخورید؛ زیرا تذکیه ی جنین، تذکیه ی مادر اوست».
برخی «ذکاة» دوم را بنا بر خبر برای «انّ» مرفوع خوانده اند. معنای روایت در این صورت این است که تذکیه مادر کفایت از تذکیه جنین می نماید و برخی «ذکاة» دوم را منصوب خوانده اند، (15) در این صورت معنا چنین خواهد شد: «تذکیه جنین مانند تذکیه مادر اوست»، بنابراین باید جنین را جداگانه ذبح کرد تا پاک و حلال گردد و تذکیه ی مادر، گوشت جنین را حلال نمی کند. پس اگر جنین بعد از ذبح مادر و قبل از ذبح خودش، جان داده باشد، طبق قرائت اول پاک و حلال است، ولی طبق قرائت دوم خیر. (16)
ابن فهد حلی در ادامه می نویسد: این مطلب را به درستی دریاب! زیرا مطلبی عمیق و دقیق است». (17)
در روایت آمده است: «قال ابوعبدالله علیه السلام: اَمّا نحنُ علی قرائةِ ابی» در واژه ی (ابی) دو احتمال وجود دارد: «اُبَی» اسم علم (اُبَیّ بن کعب)، و «اَبِی» مضاف به یای متکلّم (پدرم). (18) تفاوت معنایی هر یک از دو احتمال روشن است.
ابن انباری حدیثِ «کادَ الفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا؛ (19) چه بسا فقر، به کفر انجامد» را به نقد ادبی کشیده است. وی بر این باور است که در غیر ضرورت شعری، «اَن»، بعد از فعل «کادَ» در زبان عرب وجود ندارد و به این جمله، اگر هم حدیث باشد، «اَن» را راوی افزوده است و از کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فصیح ترین فرد عرب است، نیست. (20)

3. ناتوانی علمی و پژوهشی

یکی دیگر از شرایط فهم حدیث، توانمندی علمی و پژوهشی حدیث پژوه است. برخی دانشهای مورد نیاز حدیث پژوه از این قرار است: اصول فقه، فقه الحدیث، رجال، درایه، تاریخ اسلام، تاریخ حدیث، تفسیر، فقه و کلام.
پیش نیاز این دانشها برای رهروان راه حق، تهذیب نفس و تقواست، که بدون آن انسان در ظلمات وهم، گرفتار و در بیراهه ها سرگردان می شود. اگر می بینیم قرآن می گوید: (هُدًی لِلْمُتَّقِینَ) این آیات الهی مایه ی هدایت برای پرهیزکاران است؛ اشاره به همین واقعیت دارد. (21)
پس از گذراندنِ پیش نیاز و آگاهی بر دانشها و منابع مورد نیاز، توانایی پژوهش و استنباط شرط ضروری دیگر برای فهم حدیث است. چه بسا فردی همه ی علوم مورد نیاز را فرابگیرد، ولی توان بهره گیری مناسب از آنها را نداشته باشد. شیوه ی پژوهش و برداشت صحیح از متون مانند سایر حرفه ها نیاز به ممارست و تجربه ی فراوان دارد.
بنابراین فرد ناآگاه به دانشهای مورد نیاز و ناتوان از تحقیق و استنباط درست از حدیث، راه به جایی نمی برد و در نادانی خود سرگردان می ماند.

4. عدم توجه به قراین به ویژه اسباب صدور حدیث

توجه به قراین، بخصوص زمان و سبب صدور حدوث، یکی از قواعد مهم در فهم حدیث است که غفلت و عدم توجه کافی به آن، باعث درک نادرست حدیث می گردد.
صدور تدریجی روایات در طی بیش از دو سده، همانند نزول تدریجی قرآن در بیش از دو دهه، در مناسبتها، شرایط و حوادث گوناگون به عنوان سبب یا شأن نزول، راهنمایی خوبی برای مسلمانانِ آن زمان بود، اما اکنون که قرنها از آن حوادث می گذرد، فهم روایات بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی و فضای صدور ناممکن می نماید، گرچه - به تعبیر اصولیان - موردِ نزول و صدور، مخصِّص نیست (22) و بیشتر زمینه های صدور حدیث تنها مصداقی از مفهوم کلی روایت است. با این حال، شناخت زمینه های اولیه، اسباب و شأن صدور روایت، همچنان در فهم آن بسیار مؤثر است و چه بسا بی توجهی به آن موجب کج فهمی حدیث گردد. برای نمونه:
1. ابان بن عثمان احمر گوید: یکی از اصحاب ما از امام کاظم علیه السلام پرسید: بیماری طاعون در شهر یا آبادی و یا خانه ای شایع است و من هم در آنجایم. آیا از آنجا بروم؟ فرمود: بله. گفتم: حدیثی به ما رسیده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: فرار از طاعون مانند فرار از برابر سپاه انبوه دشمن است. فرمود: «إِنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّما قالَ هَذا فِی قَوْمٍ کانُوا یَکُونُونَ فِی الثُّغُورِ فِی نَحْو العَدُوِّ فّیَقَعُ الطّاعُونُ فَیُخَلُّونَ أَماکِنَهُمْ وَیَفِرُّونَ مُنْها فَقالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم ذَلِکَ فِیهِم». (23) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این سخن را درباره ی گروهی فرمود که مرزنشین بودند و در برابر دشمن قرار داشتند. چون طاعون به آنجا می آید، سربازان سرزمینهای خود را خالی می کنند و از آنجا می گریزند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی آن فرمود که: فرار از طاعون همانند فرار از جنگ است.
2. ابان نقل می کند که شخصی در محضر امام کاظم علیه السلام از مطلبی یاد نمود. سپس گفت: شنیده ایم مردی در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در حالی که دو دینار باقی گذارده بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او مال زیادی باقی گذارده است. امام فرمود: «إِنَّ ذَلِکَ کانَ رَجُلاً یَأْتِی أَهْلَ الصُّفَّةِ فَیَسْأَلُهُمْ فَماتَ وَتَرَکَ دِینارَیْن؛ (24) این فرد مردی بود که نزد اهل صفّه (تهیدستانی که در کنج مسجد مأوی گزیده بودند) می آمد و از آنها گدایی می کرد، از دنیا رفت در حالی که دو دینار از او باقی مانده بود».
3. روایات سر بریدن کدو از روایاتی است که بدون در نظر گرفتن فضای صدور آن از معصوم علیه السلام فهمی درست از آن به دست نمی آید. در أمالی شیخ طوسی رحمه الله آمده است: «وَسُئِلَ عَنِ القَرْعِ أَیُذْبَحُ؟ فَقالَ لَیْسَ شَیْءٌ یُذَکَّی فَکُلُوا القَرْعَ وَلا تَذْبَحُوهُ وَلا یَسْتَفِزَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ؛ (25) از امیرالمؤمنین علیه السلام از کدو سؤال شد که آیا ذبح می شود و قبل از مصرف باید تذکیه شود)؟ حضرت فرمود: کدو چیزی نیست که سربریده شود، کدو را بخورید و آن را ذبح نکنید و شیطان شما را گمراه نکند».
برخی بدون توجه به فضای صدور حدیث، آن را پذیرفته یا توجیه نموده اند؛ با اینکه دستور ذبح کدو از سوی معاویه و به پیشنهاد عمرو عاص برای آزمودن مقدار سرسپردگی مردم شام بود. چون این خبر به تدریج از شام به کوفه رسید، مردم از حضرت چنین پرسیدند و ایشان فرمودند: کدو به تذکیه نیاز ندارد. (26)

5. عدم توجه به عنصر زمان و مکان

در پاره ای از امر و نهیهای معصومان علیهم السلام شرایط زمانی و مکانی خاص مدّنظر بوده است که عدم توجه به این دو عنصر مهم، ما را از فهم صحیح روایت باز می دارد.
امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید: بر شخص فقیهی که در مقام استظهار و برداشت از روایات است و ادعای انصراف یا اطلاق یا ندرت وجود برخی افراد یا کثرت وجود بعضی افراد مطلقی را می کند، لازم است زمان و محیطی را که روایات در آن صادر شده، به دقت بررسی کند؛ زیرا ممکن است اطلاق روایت، در آن موقعیت زمانی و مکانی، مربوط به فرد یا افرادی باشد که در زمانها و مکانهای دیگر، هرگز صدق نکند؛ چنان که دینار در روزگار قدیم بیانگر طلایی بود که سکه معاملی بر آن نقش بسته بود، ولی در روزگار ما اشاره به مصداق دیگری به نام اوراق نقدیه دارد». (27)
از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد که فرمود: «غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَلا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ؛ پیری را با خضاب بپوشانید و خود را همانند یهود مگردانید». آن حضرت پاسخ داد: «إِنَّما قالَ صلی الله علیه و آله و سلم ذَلِکَ و الدِّینُ قُلٌّ فَأَمّا الآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطاقُهُ وَضَرَبَ بِجِرانِهِ فامْرُؤٌ وَما اخْتار؛ (28) او، که درود خدا بر او باد، آن سخن را زمانی فرمود که شمار مردان دین اندک بود. اما اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده است، هر کسی آن کند که خواهد».
بنابراین، دستور خضاب برای جوان نشان دادن مسلمانان بوده است، تا دشمنان اسلام امید به نابودی جامعه نوپای اسلامی نداشته باشند. امروز که اسلام گسترش پیدا کرده است، نیازی به چنین امری نیست. این سخن، نشانگر آن است که موقعیتهای اجتماعی و سیاسی جامعه ی صدر اسلام، در تبیین و تشریح احادیث نقش دارند.
در زمان و مکان قطع تلبیه (گفتن لبیک) در عمره ی مفرده، روایات متعدّدی رسیده است. در روایتهای مختلف، هنگام زمان ترک تلبیه، ورود به حرم، مشاهده ی خانه های ذی طوی، نگاه به کعبه و یا عقبه ی مدنیین دانسته شده است. مرحوم شیخ طوسی برای جمع بندی این اخبارِ تعارض نما می نویسد: جمع میان روایات چنین است که هر کدام را به مورد و مکان خاصی حمل کنیم؛ روایت اخیر، مخصوص کسانی است که از مسیر مدینه وارد شوند، آنها در عقبه مدنیین باید لبیک را ترک کنند. روایتی که ذی طوی را پایان تلبیه ذکر کرده، برای مردمی است که از راه عراق می آیند. روایتی که نگاه به کعبه را ذکر می کند، برای افرادی است که از مکه برای عمره خارج شده اند. بدین سان دیگر تعارض و تضادی میان این اخبار نخواهد بود. (29)
محمد بن مسلم گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی بیرون بردن گوشتهای قربانی از منی پرسیدم. حضرت علیه السلام فرمود: «کُنّا نَقُولُ لا یُخْرَجْ مِنْها شَیْءٌ لِحاجَةِ النّاسِ إِلَیْهِ فَأَمّا الیَوْمَ فَقَدْ کَثُرَ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِإِخْراجِه؛ (30) ما قبلاً به مردم می گفتیم گوشتهای قربانی به علت نیاز مردم به آن از منی خارج نشود، اما در این زمان مردم زیاد شده اند (و گوشت فراوان شده)، از این رو بیرون بردن آن اشکال ندارد».
امام خمینی معتقد است از اشیای نجس (مانند خون و مردار و...) می توان به جز برای خوردن، بهره بُرد و دلیلی بر حرمت آن نیست، چنان که دلیلی بر ممنوعیت خرید و فروش آنها وجود ندارد و روایات دلالت کننده بر حرمت، (31) تنها خوردن را شامل می شوند، چه اینکه در آن زمان، استفاده ای جز خوردن نداشته اند. (32)
نیز در روایات احیاء موات، عنصر زمان را باید در نظر گرفت. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «مَنْ أَحْیا أَرْضاً مَیْتَةً فَهِیَ لَهُ وَ لَیْسَ لِعِرقٍ ظالِمٍ حَقٌّ؛ (33) هر کس زمین مرده ای را زنده کند، از آنِ او می شود، و کاشتِ ستمگر را حقّی نیست».
در لسان العرب ذیل این حدیث آمده است: «العرق الظّالم»، یعنی اینکه مردی به زمینی که پیش از او کسی آن را احیا کرده است، بیاید، و از روی غصب، درختی در آن بکارد، یا بذری بپاشد، یا چیزی ایجاد کند که زمین را در اختیار گیرد... (34) این چنین کسی هیچ حقّی در آن زمین پیدا نمی کند. (35)

6. عدم توجه به آهنگ سخن

توجه به آهنگ گفتار معصوم علیه السلام از جمله شرایط فهم صحیح حدیث است. (36) برخی روایات، برخلاف ظاهر خود، در مقامِ اخبار و بیان واقعیت خارجی نیستند، بلکه بیانگر انشاء و اظهار تعجب و انکارند. دلالت چنین روایاتی بر تعجب برای مخاطبان عصر امام علیه السلام با توجه به آهنگ سخن حضرت و حرکات ظاهری و سایر قراین حالیه روشن است، اما برای متأخّران که تحمل حدیث از طریق سماع از شیخ را ندارند، مشکل می نماید.
شیخ صدوق و شیخ طوسی رحمهماالله در برخی موارد به این نکته توجه داده اند. برای نمونه به چند روایت اشاره می شود:
الف. راوی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «فَرَضَ الله الوُضُوءَ واحِدَةً وَوَضَعَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم لِلنّاسِ اثْنَتَیْنِ اثْنَتَیْن؛ خداوند وضو را یکی یکی واجب ساخته و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای مردم دو دو مقرّر فرموده است». شیخ صدوق رحمه الله در ادامه می نویسد: این حدیث در مقام استفهام انکاری است، نه به صورت اخبار از امری واقعی. گویا آن حضرت سؤال بفرماید: چگونه چنین چیزی ممکن می شود؟ خداوند حدّی را معیّن فرمود و رسول خدا از آن حدّ تجاوز نموده و تخطّی کرده باشد، در حالی که خدای تعالی فرموده است: «وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ الله فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه؛ و هر کس از حدود خداوند تجاوز نماید، پس به خویشتن ستم کرده است». (37)
ب. علی بن جعفر از برادرش امام کاظم علیه السلام درباره ی عبد مکاتب پرسید: «هَلْ عَلَیْهِ فِطْرَةُ شَهْرِ رَمَضانَ أَوْ عَلَی مَنْ کاتَبَهُ وَ تَجُوزُ شَهادَتُهُ؟ قالَ: الفِطْرَةُ عَلَیْهِ وَ لاتَجُوزُ شَهادَتُه؛ (38) آیا فطره ی ماه رمضان بر عبد تعلّق می گیرد یا بر کسی که با او قرار مکاتبه بسته است؟ آیا شهادت او نافذ و مؤثّر است؟ امام علیه السلام فرمود: فطره بر عهده ی اوست، ولی شهادتش جایز نیست».
شیخ صدوق رحمه الله می گوید: این بیان امام علیه السلام از باب انکار است، نه بر وجه اخبار، و مراد آن حضرت این است که چگونه فطره بر او واجب باشد در حالی که شهادتش نافذ نیست؛ یعنی شهادتش جایز است، همان طور که فطره بر او واجب است. (39)
ج. از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: آیا مُحرِم می تواند شاهد بر نکاح دو مُحِلّ شود؟ امام علیه السلام فرمود: «لایَشْهَدْ ثُمَّ قالَ: یَجُوزُ لِلْمُحْرِمِ أَنْ یُشِیرَ بِصَیْدٍ عَلَی مُحِلٍ؛ (40) نمی تواند شاهد باشد. سپس امام علیه السلام فرمود: [آیا] برای محرم جایز است که شکاری را به فرد مُحلّ نشان دهد»
شیخ صدوق رحمه الله در ادامه می نویسد: این بیان بر اساس انکار آن است، نه اینکه آن جایز باشد. (41)
د. شیخ طوسی رحمه الله در چهار مورد از حمل جمله ی به ظاهر خبری بر انشایی، در حل تعارض ظاهری اخبار در استبصار، بهره برده است، مانند «قوله علیه السلام المَذْیُ مِنْهُ الوُضُوءُ، یُمْکِنُ حُمْلُهُ عَلَی التَّعَجُّبِ مِنْهُ فَکَأَنَّهُ مِنْ شُهْرَتِهِ وَ ظُهُورِهِ فِی تَرْکِ إِعادَةِ الوُضُوءِ مِنْهُ قالَ هَذا شَیْءٌ یُتَوَضَّأُ مِنْه!». (42)
ه‍. شخصی درباره ی صید خُطّاف (پرستو) از امام صادق علیه السلام پرسید. حضرت فرمود: «هُوَ مِمّا یُؤْکَلُ؛ پرستو از خوردنیها (حلال گوشت) است». شیخ، در دنبال می نویسد:
«فالْوَجْهُ فِی قَوْلِهِ علیه السلام - هُوَ مِمّا یُؤْکَلُ - أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَی التَّعَجُّبِ مِنْ ذَلِکَ دُونَ الإِخْبارِ عَنْ إِباحَتِهِ وَیَجْرِی ذَلِکَ مَجْرَی أَحَدِنا إِذا رأی إِنْساناً یَأْکُلُ شَیْئاً تَعافُهُ الأنْفُسُ: هَذا شَیْءٌ یُؤْکَلُ! وَ إِنَّما یُرِیدُ تَهْجِینَهُ لا إِخْبارَهُ عَنْ جَوازِ ذَلِکَ». (43)

پی نوشت ها :

1. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق مهدی رجایی، ج 2، ص 490؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 250، ب 29: «فَلا تَقْبَلُوا عَلَیْنا خِلافَ القُرْآنِ فَإِنّا إِنْ تَحَدَّثْنا حَدَّثْنا بِمُوافَقَةِ القُرْآنِ وَ مُوافَقَةِ السُّنَّةِ إِنّا عَنِ اللهِ وَعَنْ رَسُولِهِ نُحَدَّثُ وَلا نَقُولُ قالَ فُلانٌ وَ فُلانٌ فَیَتَناقَضُ کَلامُنا إِنَّ کَلامَ آخِرِنا مِثْلُ کَلامِ أَوَّلِنا وَ کَلامَ أَوَّلِنا مِصْداقٌ لَکَلامِ آخِرِنا».
2. در ادامه آمده است: «فَقامَ إِلَیهِ عَلْقَمَةُ وَ عَبِیدَةُ السَّلْمانِیُّ فَقالا یا أَمیرَالمُؤْمِنینَ فَما نَصْنَعُ بِما قَدْ خُبِّرْنا فِی هَذا الصُّحُفِ عَنْ أَصْحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم قالَ: سَلا عَنْ ذَلِکَ عُلَماء آلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم کَأَنَّهُ یَعْنِی نَفْسَه». محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 113، ب 16: النهی عن القول بغیر علم و الإفتاء بالرأی وَ بیان شرائطه؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 295.
3. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 59، ص 295؛ ج 73، ص 230.
4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 333؛ محمد بن حسن حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج 25، ص 101، ب 50؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 63، ص 299، ب 3؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج 2، ص 500، ب 82.
5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 340، باب الجبن.
6. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 59، ص 294، ب 89.
7. همان، ج 59، ص 281، ب 88؛ ج 63، ص 106، ب 20؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 340، باب الجبن.
8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 343؛ ابوالعباس مستغفری، طب النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ص 29؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 59، ص 299، ب 89.
9. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج 5، ص 205.
10. علی نصیری، علامه مجلسی و نقد دیدگاههای فلسفی، علوم حدیث، ش 26، ص 92.
11. برای رسیدن به معنای اصلی واژه، در کنار کتب لغت، مراجعه به کتب غریب الحدیث، غریب القرآن و نیز کتابهای فروق اللغة بسیار راهگشاست.
12. سید بن طاووس، کشف المحجة یا فانوس، ترجمه ی اسدالله مبشری، ص 204؛ سید محمدباقر شهیدی گلپایگانی، برنامه ی سعادت، ص 172.
13. ابن فهد حلی، عُدّة الداعی و نجاح الساعی، ص 28.
14. همان، ص 28؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 63، ص 31، ب 10: حکم الجنین.
15. بنا بر اینکه منصوب به نزع خافض باشد، یعنی در اصل چنین بوده: «کَذَکاةِ أُمَّهِ» که با حذف حرف جر منصوب شده است.
16. حسین غفاری ساروی، آیین بندگی و نیایش، ص 42.
17. ابن فهد حلی، عُدّة الداعی و نجاح الساعی، ص 28.
18. محسن فیض کاشانی، الوافی، ج 9، ص 1776. مرحوم فیض هر دو احتمال را بیان می کند و احتمال دوم را بسیار بعید می داند. ر. ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 3، صص 73-75.
19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 307.
20. ر. ک: محمد کاظم رحمتی، حدیث و ادبیات و فرهنگ عامه، دانش نامه جهان اسلام، ج 12، ص 745، مدخل حدیث؛ ابن انباری، الانصاف، ج 2، ص 567.
21. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 398.
22. جواد بن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج 9، ص 145؛ میر عبدالفتاح مراغی، العناوین الفقهیه، ج 1، ص 160؛ ج 2، صص 12 و 500؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 215؛ ج 15، ص 450؛ ج 17، ص 94؛ ج 25، ص 262؛ ج 41، ص 293؛ ج 41، ص 357؛ احمد بحرانی آل طعان، الرسائل الاحمدیه، ج 1، ص 202؛ ج 2، ص 159؛ محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج 1، ص 190؛ محمدتقی آملی، مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی، ج 9، ص 54؛ یوسف بیارجمندی خراسانی، مدارک العروه، ج 3، ص 64؛ محمدهادی میلانی، محاضرات فی فقه الإمامیه، ج 2، ص 151؛ ج 4، ص 10؛ حسین حلی، دلیل العروة الوثقی، ج 2، صص 427، 466 و 471؛ محمدباقر صدر، بحوث فی شرح العروة الوثقی، ج 3، ص 388؛ شهاب الدین مرعشی نجفی، القصاص علی ضوء القرآن و السنه، ج 2، ص 196؛ عبدالحسین لاری، التعلیقة علی المکاسب، ج 1، ص 216: «و بالجملة: فسیاق صدر الآیة فی الخصوص لا یخصّص ظهور ذیلها فی العموم، کما أنّ خصوص المعلول لا یخصص ظهور العلّة فی العموم، وَ کذا خصوصیّة شأن النزول لا تخصّص عموم النازل، کما أنّ خصوص المورد لا یخصّص عموم الوارد، وَ کذا البطون لا تخصّص الظواهر، کما أنّ إرادة کلّ من معنیی المشترک لا یعارض المعنی الآخر فی إرادة واحدة علی سبیل عموم الاشتراک. وَفی إرادات عدیدة علی سبیل تعدّد الاستعمال».
23. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 254؛ نعمت الله جزائری، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 315.
24. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 153؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 70، ص 141، ب 123.
25. محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص 362؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 370؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ص 520؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 63، ص 226، ب 9؛ در کافی و محاسن آمده است: «وَلاَ یَسْتَهْوِیَنَّکُمُ الشَّیطانُ»؛ یعنی شیطان عقلتان را نبرد یا شما را حیران و سرگردان نکند.
26. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 63، ص 216، (پاورقی). برای نمونه بیشتر ر.ک: سعدی صفاری، تأثیر شناخت زمینه های صدور در فهم حدیث، مجله علوم حدیث، ص 124-101، ش 36-35، بهار و تابستان 1384.
27. «إنّ اللازم علی الفقیه الباحث فی الاستظهار من الروایات، و دعوی الانصراف و الإطلاق و الغلبة و الندرة، ملاحظة العصر و المحیط اللذین صدرت الروایات فیهما، فربما یکون فی عصر أو مصر انصراف، دون غیرهما...». روح الله خمینی، کتاب البیع، ج 4، ص 263.
28. سید رضی، نهج البلاغه، ص 471، ح 17؛ ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص 585.
29. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج 2، ص 177، ب 105: باب المفرد للعمرة متی یقطع التلبیة.
30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 4، ص 500.
31. «عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام قالَ السُّحْتُ ثَمَنُ المَیْتَةِ...». بهای مردار، حرام است. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 17، ص 93، ب 5. «عَنْ أَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام قالَ: حُرِّمَ مِنَ الشّاةِ سَبْعَةُ أَشْیاءَ الدَّمُ و الْخُصْیَتانِ و الْقَضِیبُ و الْمَثانَةُ و الْغُدَدُ و الطَّحالُ و الْمَرارَة». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 253، باب ما لا یؤکل من الشاة وَ غیرها.
32. روح الله خمینی، المکاسب المحرمه، ج 1، ص 37. «فتحصّل مما ذکرناه، جواز الانتفاع بصوف النجاسات، ولا دلیل عام علی حرمة جمع الانتفاعات بها کما لا دلیل علی حرمة بیعها». مهدی مهریزی، امام خمینی رحمه الله و فقه الحدیث، علوم حدیث، ش 14، ص 23.
33. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 111، ب 1: باب أنّ مَن أحیا أرضا مواتا فهی له؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 101، ص 255، ب 2.
34. ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص 244.
35. محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، ج 4، ص 474.
36. از جمله ویژگیهای زبانی، تکیه ی صوتی (استرس) آن است؛ یعنی آن مقدار فشار و انرژی صوتی که روی یک هجایش از هجاهای مجاور آن وارد می آوریم؛ مثلاً در زبان فارسی کلمه «شادی» هم به معنی «شاد هستی» و هم «آیا شاد هستی؟» به کار می رود و نیز کلمه «مردی» به معنای یک مرد و «مردی» به معنای مردانگی. در زبان عربی و انگلیسی نیز عدم دقت در کاربرد صحیح تکیه صوتی باعث تغییر معنا و غالباً سبب نامفهوم و نامأنوس بودن کلمه می گردد. به این شعر فارسی دقت کنید:
آن یکی شیر است اندر بادیه ... آن یکی شیر است اندر بادیه
آن یکی شیر است که آدم می خورد ... آن یکی شیر است که آدم می خورد
37. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 38؛ ج 2، صص 93، 179 و 361.
38. همان، ج 2، ص 179، باب الفطرة.
39. همان: «قالَ مُصَنِّفُ هَذا الکِتابِ - رَحِمَهُ اللهُ - وَ هَذا عَلَی الإنْکارِ لا عَلَی الإخْبارِ یُرِیدُ بِذَلِکَ أَنَّهُ کَیْفَ تَجِبُ عَلَیْهِ الفِطْرَةُ وَ لا تَجُوزُ شَهادَتُهُ ای أَنَّ شَهادَتَهُ جائِزةٌ کَما أَنَّ الفِطْرَةَ عَلَیْهِ واجِبَة».
40. همان، ج 2، ص 361، المحرم یتزوج أو یزوج أو یطلق.
41. همان، «قالَ مُصَنِّفُ هَذا الکِتابِ رَضِیَ اللهُ عَنهُ وَهَذا عَلَی الإِنْکارِ لِذَلِکَ لا عَلَی أَنَّهُ یَجُوز».
42. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج 1، ص 95، ب 56.
43. همان، ج 4، ص 67، ب 43؛ نیز ر. ک: ج 3، ص 217، ب 135؛ ج 4، ص 19، ب 10.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی