ویژگی های پسندیده یک رهبر
 ویژگی های پسندیده یک رهبر

 

نویسنده: ابوالفضل سلطان محمّدی




 

 اوصاف پسندیده حاکم اسلامی از دیدگاه آقا جمال خوانساری

1. عدالت
از میان صفات حاکم که بیانگر کار ویژه های حکومت نیز می باشد، عدالت محوری ترین آنها به شمار می رود. عدالت علاوه بر این که خود از صفات واقعی است، وجه مشترک صفات دیگر نیز می تواند باشد؛ یعنی با تحقق تمام اوصاف مورد تأکید در حاکم، می توان او را حاکم عادل نامید.
همان طوری که قبلاً گفته شد، از دیدگاه خوانساری عدالت هم می تواند وصف نفسانی واقع شود و هم وصف عمل خارجی انسان؛ بدین ترتیب که وی معتقد است عدالت دو نوع کاربرد دارد:
1. عدالت به معنای اصطلاحی که مرادف با ملکه تقوا و در مقابل فسق است و با اجتناب از گناهان کبیره و پرهیز از اصرار بر صغیره حاصل می شود.
2. عدالت در عرف عام که در مقابل ظلم استعمال می شود و غالباً در مورد عملکرد حاکمان و پادشاهان به کار می رود. گذشته از آن که رعایت عدالت به معنای اصطلاحی آن در حاکم از مسلّمات فقه سیاسی است، لیکن آنچه در احادیث در خصوص حاکمان سیاسی بر آن تأکید شده، عدالت در مقابل ظلم است. به سخن دیگر آنچه مورد توجه و اهتمام امامان معصوم(ع) از جمله امام علی(ع) بوده، بیان آثار اجتماعی و پی آمدهای اوصاف حاکمان در جهت تصحیحی عملکرد آنان بوده است.
در این جا بنا به اهمیت این موضوع در منابع روایی، به اختصار به ویژگی های عدالت حاکم و آثار مثبتی که در جامعه بر جای می گذارد، همراه حدیث مورد استناد آقا جمال اشاره می کنیم و به دلیل رعایت اختصار از آوردن شرح وی بر این احادیث خودداری می کنیم. این آثار و ویژگی ها عبارتند از:
- عامل گرایش به اسلام: «جعل الله سبحانه العدل تسنیهً للاسلام؛ (1) خداوند سبحان دادگری را عامل گشایش اسلام و رغبت مردم به آن قرار داده است».
- ملاک ارزش گذاری و برتری حاکمان: «أجَلُّ الملوک من مَلَک نفسه و بسط العدل؛ (2) ارجمندترین پادشاه کسی است که مالک نفس خویش باشد و عدل و داد را در جامعه بگستراند»، «افضل الملوک من حَسُنَ فعله و نیّته و عدل فی جنده و رعیّته؛ (3) برترین پادشاهان کسی است که کار و قصد او نیکو باشد و در میان رعیّت و سپاه خود دادگری کند»، «أحسن الملوک حالاً من حسن عیش الناس فی عیشه و عمّ رعیّته بعدله؛ (4) نیکوترین پادشاهان کسی است که زندگانی مردم، در روزگار او نیکو بوده و دادگری او شامل همه آنان گردد»، «افضل الملوک سجیّهً من عمّ الناس بعدله؛ (5) برترین پادشاهان به حسب خو و خصلت کسی است که عدل او همگانی باشد»، و «أفضلُ الملوک اَلعادل؛ (6) برترین پادشاهان پادشاه عادل است».
- سیاست برتر: «خیر السیاسات العدل؛ (7) بهترین شیوه سیاست، سیاستی است که بر اساس عدل و دادگری باشد».
- بهترین شیوه اجرای سیاست در جامعه: «کفی بالعدل سائساً؛ (8) کامل ترین سیاست ها در تربیت مردم سلوک عادلانه است».
- ریاست برتر: «لا ریاسه کالعدل فی السیاسه؛ (9) هیچ ریاستی در سیاست و تربیت مردم مانند سیاست عدل نیست».
- ملاک ارزش گذاری سیاست: «ملاک السیاسه العدل؛ (10) ملاک و معیار سیاست عدالت است».
- زینت سیاست: «جمال السیاسه العدل؛ (11) زیبایی و حُسن سیاست به دادگری است» و «زینُ الملک العدل؛ (12) زینت پادشاهی عدل است».
- زینت حاکمان: «العدل جمال الولاه؛ (13) عدل و دادگری زینت و زیبایی والیان و حاکمان است» و «الأنصاف زین الأِمره؛ (14) انصاف و عدالت زینت و آرایش امارت و حکومت است».
- حیات اجتماعی: «العدل حیات؛ (15) عدل و دادگری مایه حیات و زندگی مردم است» و «عدل السلطان حیاه الرعیّه؛ (16) عدل پادشاه عامل زندگانی رعیّت است».
- رفاه اجتماعی: «جعل الله سبحانه العدل قِواماً للأنام؛ (17) خداوند سبحان عدالت را عامل پایداری مردم (جامعه) قرار داده است».
- اصلاح مردم: «العدل یصلح البریّه؛ (18) عدل حاکم موجب اصلاح امور مردم می شود» و «بالعدل تَصلَحُ الرعیّه؛ (19) اصلاح احوال رعیّت تنها با عدالت تحقق می یابد».
- انتظام امور جامعه: «حُسن العدل نظام البریّه؛ (20) حُسن اجرای عدل، عامل انتظام امور خلق می شود» و «العدل نِظام الأمره؛ (21) دادگری پیوند نظام فرمانروایی است».
- همدلی و الفت مردم: «العدل مألوف؛ (22) عدل دلپذیر است».
- مقبولیت و محبوبیت اجتماعی حاکم: «إن الزهد فی ولایه الظالم بقَدر الرغبه فی ولایه العادل؛ (23) همانا بی رغبتی و تنفر مردم از حکومت ستمکار به اندازه رغبت و گرایش مردم، به حکومت حاکم دادگر است»، «من وثق باحسانک اشفق علی سلطانک؛ (24) هرکس به احسان و نیکی تو امیدوار باشد از زوال سلطنت تو دل نگران خواهد بود»، «قلوب الرعیّه خزائن راعیها، فما اودعها من عدل اوجور وجده؛ (25) دل های مردم گنجینه های حاکمان است پس هر آنچه را که از عدل و جور در آنها به ودیعه بگذارند جزای آن را که اقبال و ادبار مردم است خواهند یافت» و «الجائر ممقوت مذموم و ان لم یصل من جوره الی ذامّه شیء و العادل ضدّ ذلک؛ (26) (حاکم) ظالم مورد سرزنش مردم و دشمن آنها است هرچند از او به سرزنش کننده اش ظلمی نرسیده باشد و (حاکم) دادگر برخلاف این است».
- حفظ و ثبات دولت ها: «ثبات الدول بأقامه سُنن العدل؛ (27) پایداری دولت ها به برپای داشتن پایه های عدالت است»، «لن تُحَصَّنَ الدُّوَلُ بمثل استعمال العدل فیها؛ (28) قوی ترین اسباب نگهداری دولت ها سلوک عادلانه آنها است»، «و العدل جُنَّهُ الدُّوَل؛ (29) عدل و دادگری سپر دولت هاست» و «من عمل بالعدل حصّن الله مُلکه؛ (30) هر حاکمی که به عدالت رفتار کند خداوند پایه های پادشاهی او را محکم و استوار می گرداند».
- عمران و آبادانی شهرها: «ما عمرت البُلدانُ بمثل العدل؛ (31) در آبادانی شهرها هیچ عاملی مانند دادگری (پادشاه) موثر نیست».
- نزول برکات آسمانی: «بالعدل تتضاعف البرکات؛ (32) سلوک به عدل برکت ها را دو چندان می کند».
- نزول رحمت و نصرت الهی: «من احسن الی رعیّته نشرالله علیه جناح رحمته، و ادخله فی مغفرته؛ (33) هر حاکمی که احسان کند به رعیّت خود، خداوند بال های رحمت خود را بر او می گستراند و او را مشمول آمرزش خود می سازد» ، «من عدل فی سلطانه و بذل احسانه أعلی الله شأنه و أعزّ اعوانه؛ (34) هر حاکمی که در دوران سلطنت خود به عدالت رفتار کند و از بذل احسان خود به دیگران دریغ نکند خداوند مرتبه او را بلند می گرداند و یاران او را غالب و مقتدر می سازد» و «اذا بَنَی المَلِکُ علی قواعد العدل و دعم بدعائم العقل نصرالله موالیه و خذل معادیه؛ (35) هر پادشاهی که براساس عدالت رفتار کند و بر اصول عقلانی تکیه کند خداوند دوستان او ر یاری می کند و دشمنانش را خوار می سازد».
- پاداش نیکو در دنیا و آخرت: «لیس ثواب عندالله سبحانه اعظم من ثواب السلطان العاد؛ (36) هیچ اجر و پاداشی در نزد خداوند بالاتر از پاداش سلطان دادگر نیست»، «شیئان لا یوزن ثوابهما العفو و العدلغ؛ (37) دو چیز است که ثواب آنها قابل سنجش نیست یکی عفو و بخشش و دیگر دادگری است» و «العادل راعٍ ینتظر احد الجزائین؛ (38) حاکم عادل که رعایت مردم و نگهبانی از آنها می کند انتظار یکی از دو پاداش را می کشد (یکی از آن دو در دنیاست و دیگری در آخرت)».
- پاکی و دوری از گناه و ظلم: «جعل الله سبحانه العدل تنزیهاً من المظالم و الاثام؛ (39) خداوند سبحان عدل و داد را وسیله پاکیزگی جامعه از ظلم و گناه قرار داده است».
- راه مقابله و درمان ظلم و جور: «داووا الجورَ بالعدل؛ (40) جور و ستم را با دادگری درمان کنید».
- مدح و ستایش مردم: «من کثر عدلُه حُمِدَت ایّامه؛ (41) هر حاکمی که عدل او بسیار باشد روزگار او ستوده خواهد بود و مردم او را مدح و ستایش خواهند نمود».
- بی نیازی از نیروی پشتیبان: «من عدل فی سلطانه استغنی من أعوانه؛ (42) هر حاکمی که در سلطنت خود دادگری کند از کمک دیگران بی نیاز خواهد بود».

2. عقل و درایت

اساسِ صلاح حال شهروندان عقل و دانایی شهریار است، لذا هر گاه حاکم و صاحب اختیار امور مردم عاقل بوده و موافق عقل با ایشان سلوک نماید، احوال ایشان صلاح و استقامت می یابد: «العقل صلاح البریّه».(43)
و چون طبیعت انسان چنین است که با دست یابی به امارت و حکومت حالش دگرگون می شود؛ بنابراین هر حاکمی که با رسیدن به امارت حالت او تغییر نکند، صاحب عقل درست و خوی راست خواهد بود: نالمرء یتغیّر فی الولایات فمن لم یتغیّر فی هذه فهو ذو عقل قویم و خلق مستقیم».
از صاحبان کامل این وصف حضرت علی(ع) است، زیرا هرگاه مردم ایشان را در حضورش ثنا می گفتند، می فرمود:
اللهم إنک اعلم بی من نفس و أَنَا اعلم بنفسی منهم، اللهم اجعلنی خیراً ممِا یظنّون، و اغفرلی ما لا یعلمون؛
خداوندا به درستی که تو داناتری به من از نفس من و من داناترم به نفس خود از ایشان، خداوندا بگردان مرا بهتر از آنچه گمان دارند و بیامرز از برای من آنچه را نمی دانند.
در توجیه این دعای امیرالمؤمنین(ع) گفته شده است: این دعا برای تعلیم مردم بوده وگرنه در وجود آن حضرت چیزی نبوده که مردم از آن بی خبر باشند و محتاج به آمرزش باشد؛ یا این که مراد آن حضرت ترک اولایی چند بوده که احتمالاً از ایشان صادر شده باشد؛ چنان که عصیان حضرت آدم(ع) و برخی از انبیای دیگر- که در قرآن مجید آمده- بر این احتمال حمل می شود.(44)
از دیدگاه خوانساری مطلق امام و پیشوا، باید دارای اوصاف پسندیده ای از قبیل عقل و درایت باشد و حاکمی که دارای این اوصاف نباشد، اهلیت امامت و ریاست را ندارد. پیشوای هر قومی باید در اصلاح امور شهروندان، عقلش را به کار بندد و هر آنچه می گوید از روی عقل و خرد گوید: «... و لیَحضِر عَقلَه». (45) هم چنین امام باید دارای دلی بسیار دریابنده و در کمال فطنت باشد: «یحتاج الأمام إلی قلب عقول».(46)

3. علم و دانش

اندیشه سیاسی شیعه بر این اصل اساسی استوار است که سزاوارترین مردم به جانشینی پیامبران و تصرّف در شرایع آسمانی از راه ترویج و اجرای احکام آنها، کسی است که از همه مردم به شریعت و ره آورد پیامبران عالم تر باشد: «اولی الناس بالأنبیاء أعلمهم بما جاوؤا به».(47)

4. حلم و بردباری

حلم و بردباری (شرح صدر) از مهم ترین ابزار ریاست و سرکردگی است، رئیس هر قوم و ملّتی باید دارای وسعت خُلق بوده و از خلاف آداب مرئوسان دلتنگ نشود و بدخویی نکند، چرا که آن باعث تنفر مردم از وی می گردد و در نتیجه ریاست او صورت نمی گیرد: «آله الریاسه سعه الصدر».(48)
بردباری حاکم از ضروری ترین صفات او معرفی شده؛ به گونه ای که ریاست وی بدون آن دوام نمی یابد: «الحلم ردس الریاسه».(49)
از سوی دیگر تحمل حاکم؛ یعنی گذشت از بعضی از امور ناگوار که از شهروندان سر می زند و نیز تحمل رنج و تعب برای تأمین رفاه ایشان و به عهده گرفتن مؤونه زندگی آنان، زینت حکومت و ریاست اوست: «الاحتمال زین الریاسه».(50)
و صبر بر گوش کردن به شکوه ستم دیدگان از علایم مهتری است: «من السؤدد الصبر لإستماع الملهوف».(51)
در منابع حدیثی شیعه، اوصاف پسندیده بسیاری برای حاکم اسلامی ذکر شده و این صفات که از لسان انسان کامل (امام علی(ع)) بیان شده، حاکمی را برای مردم ترسیم می کند که نزدیک و شبیه به انسان کامل است. در واقع هدف از تأکید شریعت بر صفات نیکِ حاکم، توصیه مردم به گزینش حاکمی است که بتواند سعادت دنیا و آخرت ایشان را تأمین نماید.

5. ساده زیستی

هر چند تکلّف؛ یعنی «کلفت و زحمت بر خود قرار دادن» از صفات منافقان معرفی شده است؛ چنان که شیوه جمعی- که در ظاهر خود را زاهد و پارسا می نمایند و در باطن برخلاف آن هستند- این است که به پوشیدن جامه های زربفت و خوردن غذاهای متنوع همت می ورزند: «التکلّف من اخلاق المنافقین». لیکن بر امام مسلمین سنّت است که در زمان تسلّطش در خوردن و پوشیدن به نحوی سلوک کند که برای پایین ترین و ضعیف ترین رعیّت او مقدور و میسور باشد؛ چنان که از حضرت امیرالمؤمنین(ع) مشهور است.(52)

6. کفایت سیاسی

از فضایل ریاست و سرکردگی، اجرای نیکوی سیاست؛ یعنی تربیت نیکو و امر و نهی شهروندان است: «فضیله الریاسه حُسن السیاسه».(53)
در فرهنگ سیاسی شیعه کفایت سیاسی حاکم در کارگزاری امور مردم از عوامل استحقاق ولایت، امارت و سلطنت معرفی شده است: «من احسن الکفایه استحق الولایه».(54)
از آثار مهم کفایت سیاسی حاکم می توان به اطاعت مردم و تداوم ریاست او اشاره کرد: «من حسنت سیاسته و جبت طاعته» (55) و «حُسن السیاسه یستدیم الریاسه».(56)
هم چنین امر مردم به سن تدبیر در معاش و دوری از اسراف، از حسن سیاست حاکمان سرچشمه می گرد. از سوی دیگر التزام عملی مردم به حسن تدبیر و پرهیز از اسراف در زندگی از نتایج حسن سیاست او است: «حُسن التدبیر و تجنّب التبذیر من حُسن السیاسه».(57)
و اما از لحاظ سلبی، حاکمی که فاقد کفایت سیاسی بوده و قابلیت ریاست را نداشته باشد، در صورت دست یابی به آن، ریاستش دوام نخواهد داشت، زیرا کوتاهی حاکم از امر و نهی رعیّت و اصلاح احوال ایشان- خواه از عهده آن بر نیابد، یا کاهلی کند- از علایم آن است که وی اهلیت سرکردگی را ندارد: «من قَصُرَ عن السیاسه صَغُرَ عن الریاسه».(58)
شرط بلند مرتبگی؛ حسن کفایت، کارگزاری امور مهم و سعی نیکو در ارائه خدمات است و گرنه کسی که به مجرد اتفاق یا بعضی جهات دیگر بلند مرتبه گردد، اعتمادی بر آن نباشد و غالباً بی گناه و تقصیر نیز عزل و پست مرتبه می شود: «من رُفع بلا کفایه وضع بلا جنایه».(59)
به عبارت جامع، آفتِ رؤسا، سستی سیاست است، زیرا:
اولاً، ترک امر به معروف و نهی از منکر و سستی کردن در اجرای آن سبب هلاکت کسی می گردد که بر آن قادر است.
ثانیاً، سستی در تأدیب و امر و نهی شهروندان باعث سرپیچی و مخالفت آنها از اطاعت فرمانروا گشته و به تدریج ریاست و سرکردگی او فاسد و باطل می گردد: «آفه الزعماء ضعف السیاسه».(60)
از میان اوصاف پسندیده حاکم، علاوه بر آنچه ذکر شد، فهرست وار مواردی را ذکر می کنیم و از آوردن شرح و تفصیل آقا جمال در این خصوص خودداری می کنیم:
- آخرت گرایی: «... و لیکن من أبناء الآخره فمنها قدم و الیها ینقلب».(61)
حاکم با این اعتقاد که از اهل آخرت است و از آن جا آمده و به سوی آن باز خواهد گشت، از دنیاگرایی- که آفت حاکمان است- ایمن خواهد بود.
- راست گویی: «لیصدق رائد اهله». رائد در لغت کسی را گویند که صحرانشینان در وقت کوچ از منزلی، پیش فرستند از برای گرفتن منزلی پر آب و علف، و در میان عرب مثل شده است که: «الرائد لا یکذب اهله؛ رائد به اهل خود دروغ نمی گوید.» و در این کلام مقصود از آن، امام و پیشوای هر قوم است.(62)
- صبر و شکیبایی: از ملزومات قطعی ریاست و سرکردگی، صبر بر رنج و زحمت هایی است که سیاست به همراه دارد و هر که مرتبه ریاست را طلب کند، باید بر سختی سیاست نیز صبر کند: «من سما الی الریاسه صَبَرَ علی مضض السیاسه». (63)
- عفت و پاک دامنی: پادشاهی که عفّت او بیشتر از دیگران باشد و آنچه را که حلال نباشد ترک نماید؛ به عنوان برترین پادشاهان معرفی شده است: «أفضل الملوک أعفّهم نفساً».(64)
- خوش خویی و نرمی: «طلاقت وجه و لینت اخلاق در همه کس ستوده است و در پادشاه و حکام پسندیده تر و ضرور است، زیرا که باعث زیادتی اخلاص و گرویدن مردم می شود، چنان که حق تعالی در قرآن مجید به حضرت رسالت پناهی می فرماید: (فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لأنفضّوا من حولک)؛ (65) یعنی اگر تندخوی و درشت گوی و سنگین دل بودی، هر آینه متفرق می شدند مردم از دور تو و جمعیت نمی کردند بر سر تو».(66)
- سخنوری: امام نیاز به زبانی بسیار کامل و گویا در گفتار دارد: «یحتاج الأمام الی لسانٍ قوؤلٍ».(67)
- شجاعت: امام در اقامه حق باید دلیر بوده و فتور و سستی نداشته باشد: «یحتاج الامام إلی جنانٍ علی إقامه الحق صؤول؛ (68) امام در برپا داشتن حق به دلی بسیار دلیر و شجاع نیاز دارد».

پی نوشت ها :

1- شرح غررالحکم، ج3، ص374- 375.
2- همان، ج2، ص439.
3- همان، ص445.
4- همان، ص451.
5- همان، ص410.
6- همان، ص376.
7- همان، ج3، ص420.
8- همان، ج4، ص574.
9- همان، ج6، ص430.
10- همان، ص116.
11- همان، ج3، ص375.
12- همان، ج4، ص109.
13- همان، ج2، ص90.
14- همان، ج1، ص230.
15- همان، ج1، ص64.
16- همان، ج4، ص363.
17- همان، ج3، ص374- 375 و ج1ف ص203.
18- همان، ج1، ص133.
19- همان، ج3، ص206.
20- همان، ص385.
21- همان، ج1، ص198.
22- همان، ص11.
23- همان، ج2، ص504.
24- همان، ج5، ص218.
25- همان، ج4، ص521.
26- همان، ج2، ص78- 79.
27- همان، ج3، ص353.
28- همان، ج5، ص70.
29- همان، ج2، ص69.
30- همان، ج5، ص355.
31- همان، ج6، ص68.
32- همان، ج3، ص205.
33- همان، ج5، ص355- 356.
34- همان، ص396.
35- همان، ج3، ص168- 169.
36- همان، ج5، ص90.
37- همان، ج4، ص184.
38- همان، ج2، ص19.
39- همان، ج3، ص374- 375.
40- همان، ج4، ص24.
41- شرح غررالحکم، ج5، ص290.
42- همان، ص343.
43- همان، ج3، ص206.
44- همان، ج2، ص146؛ نهج البلاغه (فیض الاسلام)، حکمت 96، ص1131.
45- همان، ج4، ص420.
46- همان، ج6، ص472.
47- همان، ج2، ص409- 410.
48- همان، ج1، ص329.
49- همان، ص197.
50- همان.
51- همان، ج6، ص46.
52- همان، ج1، ص308.
53- همان، ج4، ص423.
54- همان، ج5، ص349.
55- شرح غررالحکم، ج5، ص211.
56- همان، ج3، ص385.
57- همان.
58- همان، ج5، ص316.
59- همان، ص332.
60- همان، ج3، ص103.
61- همان، ج4، ص419.
62- همان، ص419- 421.
63- همان، ج5، ص315.
64- همان، ج2، ص400.
65- آل عمران(3) آیه 159.
66- رسائل «رساله مبدأ و معاد»، ص224.
67- شرح غررالحکم، ج6، ص472.
68- همان.

منبع مقاله :
سلطان محمّدی؛ ابوالفضل، (1342)، اندیشه سیاسی محمّد خوانساری، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی