ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید
 ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید *** وجه مِی می خواهم و مطرب که می گوید رسید
شاهدان در جوله و من شر مسار کیسه ام *** بار عشق و مفلسی صعب است می باید کشید
قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت *** باده و گل از بهای خرقه می باید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش *** من همی کردم دعا و صبح صادق می دمید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ *** از کریمی گوییا در گوشه ای بویی شنید
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک *** جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت *** وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق *** گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد *** این قدر دانم که از شعر ترش خون می چکید

تفسیر عرفانی
1.ابر بهاری آشکار شد و نسیم نوروزی شروع به وزیدن کرد.در چنین فصلی پولی برای شرابنوشی و شادی می خواهم.کیست آن جوانمردی که بگوید وجه تو رسید و فراهم شد؟
2.معشوقان زیبا و دلربا در حال جلوه گری و خودنمایی اند و من از کیسه ی خالی و بی پولی خود شرمنده ام.چه می توان کرد؟ کشیدن بار عشق و تنگدستی هر چند بسیار مشکل است، ولی باید آن را تحمل کرد و به دوش کشید.
3.بخشش و جوانمردی کمیاب است و کسی چیزی به ما نمی بخشد.بنابراین با درخواست از دیگران نباید آبروی خود را ریخت؛ بلکه باید با دو گرو گذاشتن خرقه ی درویشی نزد می فروش، شراب و گل خرید و حفظ آبرو کرد.
4.گویی به یُمن و برکت بخت و اقبال موافق، گره از مشکل تنگدستی و کار فروبسته ام گشوده خواهد شد؛ زیرا دیشب تا سحرگاه بیدار بودم و پیوسته دعا می خواندم و همراه با من، صبح صادق در حالی که طلوع می کرد، آمین می گفت.
5.بهاران رسید و گل سرخ زیبا با یک لب و صد هزار خنده شادمان به باغ آمد.گویی از جوانمردی، در گوشه ای خبری شنیده و بوی خوشایندی به مشامش رسیده بود.
6.چنانچه در عالم رندی و لاابالی گری، دامنی چاک شد و آبرویی ریخته شد، باکی نیست.باید در نیکنامی نیز جامه ای پاره گردد و رنج و زحمتی کشیده شود؛ پس از رسوایی و بدنامی باید مدتی را نیز در نیکنامی سپری کرد.
7.این نکته های ظریف و لطیف و توصیف های زیبایی که من از لب سرخ تو بیان کردم، چه کسی گفته است؟ این ستمی که من از زلف زیبا و تابدارت دیدم و در دام عشقت گرفتار شده و آزار دیدم، چه کسی دیده است؟
8.اگر عدالت پادشاه، از احوال ستمدیدگان عشق جویا نشود و از آنها دلجویی نکند و از مشکلات آنها نپرسد؛ پس خلوت نشینان و درویشان باید از آسایش چشم پوشی کنند.
9.نمی دانم چه کسی بر دل حافظ عاشق پیشه -که مدام از پی نظر می رود -تیر عاشق کشی را زده است؟ فقط این اندازه می دانم که از فراق معشوق چنان غم زده است که شعر لطیف و با طراوت او هم با اشک خونین همراه است.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی