حقوق مردمان بر حاکمان اسلامی
 حقوق مردمان بر حاکمان اسلامی

 

نویسنده: علی خالقی




 

زیرعنوان: دیدگاه فیض کاشانی

در اندیشه ی دینی، ریاست و امامت بر مردمان یک مسئولیت بزرگ الهی است، نه مقام و منزلتی برتر نسبت به انسان های دیگر؛ از این رو پذیرش این مسئولیت، وظایف و حقوقی را بر عهده امام و رهبر جامعه می گذارد و حقوقی را برای مردم نسبت به آنان ایجاد می کند که آن ها باید در احقاق این حقوق تلاش نمایند.
از دیدگاه فیض کاشانی حاکمان اسلامی موظف اند که احکام و قوانین الهی را در میان مردم تبیین و ترویج نموده و آن را به اجرا بگذارند و زندگی دنیوی آن ها را اصلاح و معیشت شان را فراهم سازند؛ بنابراین آن ها در رفتار با مردم تحت حاکمیت خویش به رعایت وظایف و حقوقی موظف اند که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف) عدالت ورزی در میان مردمان

یکی از حقوق والای مردم از نظر فیض کاشانی، رفتار عادلانه حاکمان اسلامی با آنان و پرهیز از ظلم و ستم به آن ها می باشد. به اعتقاد وی، رعایت این حق به اندازه ای اهمیت دارد که خدای متعال از حقوق خود نسبت به بندگانش می گذرد، ولی هرگز از حقوق بندگانش نمی گذرد؛ لذا گفته شده که: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم(1)؛ یعنی مُلک و پادشاهی با کفر دوام می یابد، ولی با ظلم و ستم هرگز». در آیات و روایات متعدد نیز تأکید شده که خدای متعال به هیچ روی از ظلم و ستمی که بر بندگانش روا داشته می شود، نمی گذرد؛ از این رو فیض در لزوم عدالت ورزی حاکمان با مردم به روایات اهل بیت (علیهم السّلام) استناد جسته و می نویسد:
امام محمد باقر (علیه السّلام) در پاسخ به این که «ما حق الناس علی الإمام؟» می فرماید: «یقسم بینهم بالسویّة و یعدل فی الرعیّة...»(2). بنابراین از حقوق مردم بر حاکمان خود آن است که آن چه به آن ها می دهد برابر باشد و عادلانه با آن ها رفتار کند.
امام زین العابدین (علیه السلام) نیز عدالت ورزی با امت را از وظایف امام و حاکم دانسته و می فرمایند:
و أما حقّ رعیّتک بالسلطان، فان تعلم أنّهم صاروا رعیّتک لضعفهم، و قوّتک، فیجب أن تعدل فیهم، و تکون لهم کالوالد الرحیم، و تغفر جهلهم، و لا تعاجلهم بالعقوبة، و تشکر الله عزّ و جلّ علی ما آتاک من القوّة علیهم؛ (3) حق رعیت بر سلطان آن است که بداند آن ها به سبب ضعفشان و به خاطر قدرت سلطان، رعیت او شده اند؛ پس واجب است که در میان آن ها به عدالت رفتار کند و برای آن ها مانند پدری رئوف باشد و نادانی آن ها را ببخشد و در عقوبت آن ها تعجیل نکند و خدا را بر این که به او قدرت و توانایی داده، شکر کند.
عدالت ورزی حاکمان با مردم از حقوق والایی است که خدای متعال بر عهده ی حاکمان نهاده است. به تعبیر فیض کاشانی، خدای متعال حتی پیامبران خود را نیز «برای نشر عدل و داد برگماشت»(4) و جانشینان آن ها را از میان عادل ترین مردمان قرار داد؛ از این رو به اعتقاد ایشان، بدون چنین عدالت ورزی، هدف از انبعاث پیامبران که خدمت عالم ملک بر عالم ملکوت و شهوات بر عقول است، میسر نمی گردد، و تنها زمانی این هدف حاصل می شود که عدل و عدالت در جامعه برپا شود، چنان که فیض کاشانی می نویسد:
إذا قام العدل خدمت الشهوات للعقول، و إذا قام الجور خدمت العقول للشهوات.(5)

ب) تأمین رفاه و آسایش زندگی برای مردم

یکی دیگر از حقوق مردم بر عهده ی حاکمان خود، تأمین معاش و رفاه و آسایش زندگی آنان است. فیض کاشانی در ضرورت آن می گوید: دنیا منزلی از منازل انسان در سیر به سوی خداوند متعال است، و بدن او مرکب این راه است؛ پس انسان بی تدبیر این منزل (دنیا) و مرکب (بدن) نمی تواند به سوی خدا سیر کند، و مادامی که امر معاش او در دنیا منتظم نگردد انقطاع الی الله برای او میسّر نمی شود، و انتظام معاش در دنیا به حفظ سلامتی بدن و دوام نسل انسان است؛ لذا خدای متعال اسباب آن را در زندگی دنیوی فراهم ساخت ولی چون انسان ها در دست یابی به این اسباب اختلاف و نزاع می ورزند، قوانینی را وضع فرمود و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت داد تا آن را در میان مردم به اجرا بگذارد تا بدین وسیله معاش دنیوی انسان ها به بهترین وجه انتظام یابد.(6)
پیامبر نیز جانشینان خود را به تأمین معاش و رفاه و آسایش انسان ها توصیه کرده و فرمود:
اُذکر الله الوالی من بعدی علی امتی... لم یفقرهم فیکفرهم، و لم یغلق بابه دونهم. فیأکل قویّهم ضعیفهم.
فیض کاشانی در توضیح این فرمایش حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می نویسد:
«لم یفقرهم»، یعنی این که مبادا حاکمان مردم را در فقر و تنگنا قرار دهند؛ زیرا چه بسا در اثر فقر آن ها به سوی کفر کشیده شوند، و «لم یغلق بابه دونهم»، یعنی این که حاکمان باید به امور مردم اهتمام بورزند و نسبت به برطرف ساختن نیازهای آنان بی مبالات نباشند.(7)
نتیجه این که یکی از وظایف حاکمان اسلامی «تدبیر معاش» و «رسیدگی به امور مختلف زندگی مردم» و سعی و تلاش در برطرف ساختن نیازهای زندگی آنان است.(8)

ج) تعلیم و تربیت مردم

از دیگر حقوق مردم بر عهده حاکمان، تعلیم و تأدیب آنان است تا از جهل و گمراهی نجات یابند؛ از این رو خدای متعال واگذاری این رسالت را بر عهده انبیای الهی، امتنان بر خلقش معرفی کرده و می فرماید:
(لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین)(9) خداوند بر مؤمنان منت نهاد که در میانشان پیامبری را از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آن ها بخواند و پاکشان دارد و کتاب و فرزانگی به آن ها بیاموزد، اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
به تعبیر فیض، پیامبران موظف بودند تا مردمان را تعلیم نموده و به سوی مصالح و منافعشان راهنمایی کنند(10) و اخلاق و عادات و سنن و قوانینی را که آن ها را به اعتدال رفتاری رهنمون می شود، به آنان بیاموزند، زیرا تزکیه نفس و تأمین مصالح دنیوی انسان ها در سایه تعدیل اخلاق و عادات به دست می آید و ضرر و زیان مصالح دنیوی و تمدن انسانی در اثر افراط و تفریط در رذایل اخلاقی حاصل می شود.(11)
به اعتقاد ایشان، تعلیم و آموزش مردم و زدودن جهل و غفلت از آن ها پس از پیامبران بر عهده جانشینان آن ها نهاده شده است و یکی از وظایف مهم آن ها تعلیم و آموزش مردم و زدودن جهل و خرافات از میان آن ها است تا بدین وسیله به سعادت دنیوی و اخروی دست یابند.(12) مؤید این امر، فرمایش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می باشد که می فرمایند:
فاما حقّکم علیّ ... تعلیمکم؛ کیلا تجهلوا، و تأدیبکم کیما تعلموا ...؛ یکی از حقوق شما بر عهده من آن است که شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید.(13)
به اعتقاد فیض کاشانی، در دوران غیبت امامان معصوم، تعلیم و تربیت هم چنان ضروری می نماید و نایبان عام آن ها موظف اند تا به افاده علم و تعلیم حق و ارشاد در میان مردم بپردازند. و آن ها را به اطاعت برانگیخته و از معاصی بر حذر دارند.(14) وی حتی پادشاهان و سلاطین صفوی را نیز به این مهم متوجه ساخته و در رساله ی آیینه شاهی که برای شاه عباس ثانی نگاشته، می نویسد:
... حق تعالی روز به روز پادشاهی را که رعیت را بر انقیاد شرع داشته و خود نیز انقیاد نماید، نصرت و توفیق می بخشد و گاه باشد که بدین سبب بر دل آن پادشاه از انوار ملکوت آن مقدار نازل می شود که دلش به آن نشأت بینا می شود؛ لذا هم چنان که در این نشأت پادشاه هست در نشأت دیگر نیز پادشاه می گردد، چرا که عمل او باعث هدایت جمعی کثیر از رعیت می شود.( 15)

د) مشورت خواهی از مردم

به تصریح کلام الهی، نظرخواهی از مردم و مشورت با آن ها از حقوق آنان بر عهده حاکمان است و آن ها موظف اند به مشورت خواهی از مردم در امور مربوط به آن ها بپردازند، چنان که در آیه ی مبارکه (و شاورهم فی الأمر)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شده اند تا با مردم درباره ی امور آن ها، مانند جنگ و سایر مسائلی که مشورت ایشان با مردم در آن مسئله صحیح بوده است، از آنان نظرخواهی کرده و با آنان مشورت کند. نظرخواهی و مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مردم از نظر فیض کاشانی، برای استظهار نظر و رأی مردم، طیب نفس دادن به آنان و ترویج سنت و طریقه مشاوره در امور زندگی در میان آن ها بوده است.(16)
ضرورت این امر درباره حاکمان دیگر مسلّم بوده و به طریق اولی ثابت می شود.

پی نوشت :

1. الصافی، ج 2، ص 477.
2. الوافی، ج 3، ص 651 «اینکه (بیت المال را) میان آن ها برابر تقسیم کند و با رعیت به عدالت رفتار کند.»
3. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج 3، ص 450.
4. الحقائق، ص 79.
5. علم الیقین، ج 1، ص 349 «هنگامی که عدالت برپا شود، شهوات در خدمت عقول قرار می گیرد و زمانی که ظلم و جور حاکم گردد، عقول در خدمت شهوات قرار می گیرد».
6. همان، صص 338 و 339.
7. الوافی، ج 3، ص 652.
8. همان، ص 657.
9. آل عمران (3) آیه 164 و جمعه (62) آیه 2.
10. منهاج النجاة، ص 5 و المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج 1، ص 224.
11. علم الیقین، ج 1، صص 341 – 346.
12. همان، ص 376 و منهاج النجاة، صص 7 و 8.
13. نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خطبه 34، ص 36.
14. الوافی، ج 1، ص 147.
15. آیینه شاهی، صص 160و 161.
16. الصافی، ج1، صص 364 و 365.

منبع مقاله :
خالقی؛ علی، (1387)، اندیشه سیاسی فیض کاشانی، قم: مؤسسه بوستان کتاب( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ دوم



 

 

نسخه چاپی